پیوند ناخجسته پاسبانان تاریکی
(دیدار شاه با روحانیون آذربایجان
پس از سرکوب نهضت ۲۱ آذر – خرداد ۱۳۲۶)


سیروس مددی


• همکاری تنگاننگ دستگاه روحانیت شیعه ایران و نظام سلطنت در مقابله با روشنگری، آزادیخواهی، برابر حقوقی و عدالتجویی از جمله موضوعاتی است که مورد بررسی جدی قرار نگرفته است. بدون بررسی این پیوند، ارائه هر نوع تحلیل علمی درباره انقلاب بهمن، قدرت گیری سازمان روحانیت و روندهای بعد آن غیرممکن است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۶ خرداد ۱٣٨۹ -  ۲۷ می ۲۰۱۰



 یادداشت
همکاری تنگاننگ دستگاه روحانیت شیعه ایران و نظام سلطنت در مقابله با روشنگری، آزادیخواهی، برابر حقوقی و عدالتجویی از جمله موضوعاتی است که مورد بررسی جدی قرار نگرفته است. بدون بررسی این پیوند، ارائه هر نوع تحلیل علمی درباره انقلاب بهمن، قدرت گیری سازمان روحانیت و روندهای بعد آن غیرممکن است. قصد من در این نوشته فشرده اشاره ای کوتاه به دورانی از عمر طولانی این «پیوند ناخجسته» است. امیدوارم این رشته از سوی پژوهشگران ژرف بین پی گرفته شود. س. م

***

در روزهای پایانی آذر ماه ۱۳۲۵ ارتش تهران وارد آذربایجان گشت و دست در دست ارتش خصوصی «اربابها» و ملاکان بزرگی چون «ذوالفقاری»[۱] و دوشادوش اوباشان شهری که توسط حاج ابوالقاسم جوان[۲] و … سازمان داده شده بودند، چنان کشتار و غارتی در آذربایجان براه انداخت که بنوشته ویلیام داگلاس «گویی ارتشی کشور بیگانه ای را فتح کرده بود.» .۲۵ هزار نفر که بخش عمده آنرا دهقانان آذربایجانی تشکیل می دادند، بطرق گوناگون- تیرباران، دار، لینچ قتل عام شدند و در جو وحشت آفرین زمستان سرد سال ۲۵، دهها هزار تن از زحمتکشان -– از کشور گریختند و هزاران خانواده عمدتا دهقانی به مناطق جنوبی کشور تبعید شدند. [۳] کتابهای درسی بزبان مادری در محوطه مدارس آتش زده شد و هر آنچه را که مردم ستمدیده و توده دهقانان و تهیدستان بدست آورده بودند- بیش از آنچه که بود- بزور دشنه و تیر تبر بازپس گرفته شد.

یکی از بازپسین کشتارهای فراموش نشدنی، بدار آویختن روزنامه نگار و حقوقدان آزادیخواه، فریدون ابراهیمی[۴] – از رهبران دولت دموکراتیک و دادستان کل آذربایجان بود – که برای روزهای سفر شاه به آذربایجان منظور شده بود. او را – که تنها رهبر درجه اول گرفتار شده بود- برای کشتن، با هواپیما از تهران به تبریز آوردند و روز اول خرداد ۱۳۲۶ در مقابل باغ گلستان تبریز بدار آویختند. و درهمین روز مجله «آیین اسلام» (که بمثابه سخنگوی سازمان روحانیت شیعه ایران عمل می کرد) ضمن درج سرمقاله ای تحت عنوان «سلطان تشیع به کانون تشیع می رود» از سفر قریب الوقوع شاه به تبریز خبر داد و پیشاپیش از «استقبال بی نظیر» از «شاهنشاه جوانبخت اسلام پناه» بوجد آمد [۵] (متن فاکسیمیله شماره های «آئین اسلام» در ذیل مقاله آورده شده اند). سپس شاه، «پیروزمندانه» وارد تبریز مغلوب گشت و پس از فاصله کوتاهی در روز ششم خرداد ماه ۱۳۲۶ به «طالبیه» (مدرسه دینی تبریز) رفت تا از زحمات روحانیت آذربایجان در تکفیر دموکراتها ، تحریم استفاده از اراضی تقسیم شده میان روستائیان، صدور فرمان «قتله» و … قدردانی کند. دو نیروی نگهبان جهالت، عقب ماندگی و ساختار ملاک سالارانه در ایران- یعنی نظام سلطنت و سازمان روحانیت- دوباره بهم پیوستند. فاصله ای که در دوران استبداد رضاشاهی میان این دو نهاد بوجود آمده بود، دوباره از میان برداشته شد. روحانیت که زیر فشار اقدامات شبه مدرنیستی استبداد رضاشاهی بگوشه ای رانده شده و با سقوط رضا شاه بار دیگر به صحنه سیاست و جامعه بازگشته بود، در هراس از نهضت دم افزون آزادیخواهی بار دیگر به شریک تاریخی خود- سلطنت استبدادی – می پیوست.

باری، زمانی که شاه رو به طالبیه آورد، ملایان، طلبه ها و تجار بازار مسیر را با قالیهای گرانقیمت آراستند. بگواهی شاهدان، طالبیه و مناطق اطراف آن مملو از انبوه ملایان، روضه خوانها، دعانویسان، فال بین ها، مارگیران، رمالان و … بود که از محلات شهر و مناطق دیگر آذربایجان، برای استقبال از شاه به طالبیه سرازیر شده بودند. بنوشته «آیین اسلام»، جمعی از سران ملایان تبریز- از جمله آیت الله سید کاظم شریعتمداری، آقا سیدحسن خوئی و حاج میرزا محمدعلی انگجی و حاج سید مرتضی علم و حاجی سید هادی خسروشاهی تا سر کوچه باستقبال شاه شتافتند. و صلوات گویان و قران خوانان شاه و ملازمانش، سپهبد شاه بختی، سرلشگر ضرابی، علی منصور … را به مدرسه آوردند.[۶] بعدها در تبریز گفته می شد که تنی چند از ملایان- چه بخاطر کینه از رضاشاه و چه ازفرط جنایات شاهپرستان در تبریز- از استقبال سرباز زدند و جز شریعتمداری کسی داوطلب سخنرانی در پیشگاه شاهنشاه نگشت.

حمید روحانی که بظن قریب به یقین همان حجه الاسلام سید حمید روحانی (زیارتی) نویسنده کتاب سه جلدی «نهضت امام خمینی» است[۷] ، کوشیده است در کتاب «شریعتمداری در دادگاه تاریخ» (تهران. ۱۳۶۲) این شایعه را دلیلی بر «تعهد» روحانیون آذربایجان جلوه داده، این لکه ننگین را از دامان ملایان تبریز و بویژه طرفدارن آیت الله خمینی پاک کند. او نوشته است که شریعتمداری بخاطر این دیدار از سوی روحانیون تبریز «تفسیق» شد، تاب ماندن در تبریز را نیاورد و بناچار به شهر قم رفت. (ص. ۳۷) با توجه به اینکه کتاب «شریعتمداری در دادگاه تاریخ» وظیفه توجیه تئوریک – تاریخی، تخریب و خرد کردن آیت الله شریعتمداری و سرکوب خونین مریدان او را تعقیب می کند، مغرضانه است و ادعای «تفسیق» و راندن او از تبریز نامستدل. بنوشته مهدی مجتهدی در «رجال آذربایجان در عصر مشروطیت»[۸] و اسماعیل دیباج در «راهنمای آثار تاریخی آذربایجان شرقی»[۹] او سالها پس از این ماجرا دارای موقعیت عالی میان روحانیون تبریز بود و منبرش شکوه تمام داشت.


بهر رو. همانگونه که خود آیت الله شریعتمداری نیز اشاره کرده است، عده ای از ملایان تبریز در هنگام «عرایض» او حضور نداشتند و بگزارش مجله «آئین اسلام»، آنها که دیر خبردار شده بودند، در بخش پایانی مراسم موفق به «شرفیابی» شدند.[۱۰] در هر حال سندی وجود ندارد که نشان دهد که غیبت یا تاخیر این چند تن، دلیلی ترقیخواهانه و آزادیخواهانه داشته است. بعنوان مثال، از جمله روحانیون مشهور تبریز که نام آنان میان استقبال کنندگان دیده نمی شود، می توان از زمیندار – روحانی مشهور- آیت الله حاج میرزا باقر قاضی طباطبایی نام برد -که بنا به روایت اسناد- پیشاپیش طی نامه ای مخفیانه اعلام کرده بود که «به دعاگویی اعلیحضرت شاهنشاهی خلدالله ملکه و سلطانه مشغول» است. [۱۱]و یا می توان به آیت الله العظمی سید یونس اردبیلی – صادر کننده فتوای ارتداد دموکراتها و حلال کننده مال و جان و ناموس آنان و یا آیت الله مقدس تبریزی، آیت الله حاج میرزا فتاح شهیدی و … اشاره کرد، که در میان پیشواز کنندگان نبودند. «حجت الاسلام میرزا کاظم آقا فقیه دینوری» را نیز – که «عمده مسببین انقلاب در آذربایجان» را با تحقیر «دهقانان و کارکنان کارخانجات و گرمابه ها و نانواخانه ها و سایر موسسات و کلیه کارگران و دسته [ای] از فقرا بی دین این سرزمین» می دانست و دعاگوی شاهنشاه بود،[۱۲] در میان مستقبلین نمی بینیم. معنی این سخن آنست که غیبت یا تاخیر در دیدار با شاهنشاه دلیلی بر «تعهد» غائبین نبود و اصولا شکاف تاریخی در سازمان روحانیت شیعه ایران در این دوران هنوز تعین کامل نیافته است. بنابرین سعی نویسنده «شریعتمداری در دادگاه تاریخ» برای جعل «تعهد» به اکثریت روحانیون آذربایجان و معرفی آیت الله شریعتمداری بعنوان تنها روحانی مدیحه گو وارونه سازی حقایق تاریخ است. خود روح الله خمینی در این دوران بگواهی «کشف الاسرار» ش ، مشی نشریه «آئین اسلام» را داشت، که «شاهدوستی دینی» را ترویج می کرد که روحانیت را هرگز مخالف اساس سلطنت نمی دانست.

بهر رو، این آیت الله سید کاظم شریعتمداری بود که با با سپاسگزاری از تفقد شاهانه، از سوی روحانیون آذربایجان در «پیشگاه» همایونی سخنرانی کرد، این پیروزی را ستود و خواستار اجر شاهانه گشت. سخن شریعتمداری آن بود که ملایان آذربایجان «شاهدوست و مملکت دوست اند، قشونهای بی مواجب» اند و «انتظار دارند به تناسب مقام خدمتشان مورد توجه ملوکانه قرار گیرند.» و این توجه ملوکانه نه فقط شامل طلاب علوم دینیه و مبلغین و مدارس قدیمه» بلکه شامل «کلیه بناهای دیانتی و مظاهر دیانت و عالم اسلام» نیز واقع شود. پس از «فرمایشات» شریعتمداری، شاه « تمام عرایض آقای حجت الاسلام شریعتمداری را تصدیق فرموده، وعده سریع همه گونه مساعدت و پشتیبانی را داد» و تاکید کرد که «هر طلبه در نوبه خود افسری است که بخدمت دین و مملکت مشغول است.» و این تصدیق سخن شریتعمداری بود که گفته بود:«برای مملکت چنانکه قشون مسلح لازم است قشون مصلح هم لازم است». بدیهی است که این «قشون مصلح» نیز مانند قشون مسلح «شاهدوست و مملکت دوست» بود.

حقیقت آنست که رهبری نهضت دموکراتیک آذربایجان ـ حتی به گواهی دشمنان جنبش ـ از همان ابتدا رفتاری فوق العاده احتیاط آمیز با اعتقادات دینی توده و روحانیون آذربایجان داشت. شخص پیشه وری – که انقلاب اکتبر روسیه، سوسیالیستی کردن قفقاز و آسیای میانه و نهضت جنگل را از نزدیک تجربه کرده بود، بشدت مراقب بود تا تجربه های چپ روانه و سطحی نگرانه نهضتهای قبلی در برخورد با دین و روحانیت تکرار نشوند. کادر اصلی نهضت – که از رهبران و فعالان حزب کمونیست ایران، بقایای نهضت مشروطیت و جنبش خیابانی و … تشکیل می شد – نیز چنین بود. هرچند دشمنان جنبش کوشیدند داستانهایی درباره «کفر» مسئولان حکومت دموکراتیک و برنامه ریزی آنان برای برپاکردن قتل عام روحانیون در «عید خون»، جعل و در تهران منتشر کنند[۱۳]، ولی چنانکه بدخواهان نیز – البته پس از نیم قرن- گواهی داده اند:

«دولت پیشه وری به رغم آن که سران آن غالبا از کمونیستهای قدیمی بوده اند، … کمترین اقدامی برای ایجاد فاصله میان خود و روحانیت انجام نداده … و طبعا و به طریق اولی درباره امور دینی و مذهبی نیز هیچ موضع منفی از خود بروز نداده اند.» [۱۴]

اخبار روزنامه «آذربایجان» و خاطرات معاصران، از جمله «آیت الله مجتهدی» (که تحت عنوان «بحران آذربایجان- سالهای ۱۳۲۴- ۱۳۲۵» از سوی موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران در سال ۱۳۸۱ در تهران منتشر شده است) سرشار از این آگاهی هاست. در دوره حاکمیت دموکراتهای آذربایجان هر چند برخی از روحانیون از جمله سید یونس اردبیلی فتوای ارتداد دموکراتها را صادر کردند و یا مانند حاج میرزا حبیب مجتهد فتوا دادند که «هر کس وارد فرقه دموکرات شود، مثل آن است که در خانه کعبه با دختر خود … کند»[۱۵]، هرچند تقسیم اراضی ملاکین بزرگ را حرام اعلام نمودند، هرچند حق رای زنان را «دشمنی با شرع نبی» خواندند، هرچند در مواردی پیدا کردن آخوندی که با تائید تقسیم زمین، بر تردید دهقانان فائق آید، بسیار مشکل می شد، با اینهمه ثقل اصلی مبارزه فعالانه سازمان روحانیت علیه نهضت دموکراتیک- تا سقوط حکومت- در خارج از آذربایجان و بطور مشخص در تهران قرار داشت. بررسی نقش این نهاد در همکاری و تشجیع سران رژیم برای سرکوب مردم آذربایجان – از جمله توطئه های مشترک آیت الله بروجردی و قوام السلطنه و بدیگر سخن، شرکت فعال آیت الله در طرح نقشه تهاجم به آذربایجان و … را به فرصتی دیگر می گذاریم[۱۶]. فقط یادآور میشویم که اوراقی که هواپیماهای نظامی بر فراز آذربایجان پخش می کردند، چیزی جز تکفیر و اعلام جهاد ملایان نبود که خون آزادیخواهان را حلال و تصرف مال و ناموس آنان را جایز می شمرد، همان کاری که در دوران انقلاب مشروطیت نیز کرده بودند. (خانبابا بیانی کپی این اعلام «جهاد مقدس» را در کتاب خود آورده ست.)[۱۷]

باری با آغاز سرکوب نهضت، روحانیت آذربایجان از حالت انفعالی خارج شد و در کنار ارتش و مزدوران ملاکان و اوباش شهری به حرکت در آمد. همانطور که سید محمود طالقانی (آیت الله طالقانی دوران بعد) ارتش تهران و مزدوران ذوالفقاری را در زنجان از زیر قران گذرانده بود، [۱۸] در آذربایجان نیز شریعتمداریها، انگجی ها و … به استقبال سپاهی رفتند که جز ریختن خون آزادیخواهان و به خاک انداختن دهها هزار دهقان و زحمتکش آذربایجان رسالتی نداشت. به اقدام همین سپاه بود که چند روحانی خرده پای منصف مردم دوست را – که برخلاف سیاست عمومی ملایان و سران روحانی- حسن ظنی به نهضت داشته، تصرف اراضی تقسیم شده را حلال اعلام کرده بودند، مورد تعقیب قرار داد و از جمله شیخ محمد علی خوئینی – روحانی باوجدان مردمدوست را در زنجان بطرز فجیعی بقتل رساندند. به فتوای آنان بود که جان و مال و ناموس دموکراتها حلال اعلام شد و اراذل و اوباش در پناه سرنیزه های ارتش در جلو شهربانی زنجان صف کشیدند تا برای تجاوز به بانوی محترمی بنام «عزیزه خانم» عضو اسیر شده سازمان زنان فرقه دموکرات در زنجان – به نوبت داخل و خارج شوند[۱۹] و سپس لطف ملوکانه شامل روحانیت و دعاهای ملایان نثار شاهنشاه گشت. مدرسه طالبیه – چنانکه شاه گفته بود- مورد توجه ملوکانه قرار گرفت و بنوشته اسماعیل دیباح، گرد و غبار و خرابی ناشی از دوران رضا شاه را از سر و تن سترد، آباد گشت و تحت زعامت آیت الله شریعتمداری به تربیت و پرورش ملایان ثناگو ادامه داد.[۲۰]


بنوشته مهدی مجتهدی ، سید کاظم شریعتمداری نوه سید محمد بروجردی بود که در سال ۱۳۲۲ هـ . ق. در تبریز بدنیا آمد، علوم دینی را در تبریز، قم و نجف فرا گرفت. در دوران نهضت آذربایجان از روحانیون با نام بود[۲۱] او تا آخر سلطنت پهلوی مناسبات حسنه خود را با رژیم حفظ کرد. شریعتمداری از مشاهیر آن بخش از روحانیت بود که خواستار اتحاد سازمان روحانیت با سلطنت محمدرضاشاه بود، تا به یاری هم در برابر دشمنان «دین و دولت» مقاومت کنند. او در این راستا به طرف اعتماد رژیم شاه تبدیل شد.

آیت الله شریعتمداری- که شاه را به پیمان دیرین، یعنی اتحاد با روحانیت فرا می خواند، از دهه چهل مورد مخالفت و دشمنی بخش دیگر روحانیت شیعه ایران – برهبری آیت الله خمینی بود که «حفظ بیضه اسلام» از مسیر اتحاد با شاه را غیر ممکن می شمرد و نومید از شاه، برای برقراری حکومت بنیادگرای اسلامی مبارزه می کرد. این اختلاف نظر در سالهای بعد از انقلاب، با تاسیس «حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان ایران» در برابر «حزب جمهوری اسلامی ایران» و درگیریهای خونین میان دو بخش روحانیت انجامید. ملایان و هواداران خمینی فرصت را برای تصغیه حساب خونین مغتنم شمردند و آیت الله شریعتمداری تلاش کرد با اتکا به مقلدانش در آذربایجان راه خروجی از این تنگنا بیابد. این تلاش آیت الله ناکام ماند، طرفداران او قلع و قمع شدند و خود او توسط وزارت اطلاعات خوار و زبون گشت و در انزوا فوت کرد. برخلاف نظر برخی اشخاص، محرک او در این رویارویی نه «آذربایجانگرایی» ، نه مخالفت او با ستم ملی و دولت دینی و … بلکه اختلاف تاریخی دو جناح روحانیت ایران است که در ایندوران با عناصر جدیدی ترکیب شد که این خود موضوع بحث دیگری است.

***

تا واپسین دوران رژیم سلطنتی، دولت و روحانیت بخاطر همکاری در سرکوب نهضت آذربایجان، رهین منت و سپاسگزار یکدیگر بودند. با استقرار جمهوری اسلامی ایران، این رابطه بشکل جدیدی ادامه یافت. حتی برخی تاریخ نگاران رژیم اسلامی،در مقام رقابت با مورخین سلطنت طلب- سهم اصلی در شکست نهضت آذربایجان را متعلق به ملایان می دانند . این دو نیرو – علیرغم همه دشمنی ها – از همکاریهای تاریخی خود علیه جنبش آزادیخواهی و عدالتجویی همچنان دفاع می کنند.

***

گزارش دیدار شاه از طالبیه و متن سخنرانی آیت الله شریعتمداری را به نقل از مجله «آیین اسلام» (سال چهار، شماره ۱۰، تیر ۱۳۲۶) نقل می کنیم. دستیابی به برخی اسناد مورد اشاره در این نوشته بدون یاری دوست فاضلم آقای م. ع. حسینی ممکن نبود. این بار نیز سپاسگذار او هستم

سیروس مددی

۲۱ آذر ۱۳۸۷

Sirus_madadi@yahoo.de


زیرنویس ها

[۱] – ذوالفقاری ها یزرگترین خاندان زمیندار زنجان بودند. اینان که نسل در نسل حکومت یا نیابت حکومت زنجان را داشتند، بدشمنی با آزادیخواهان اشتهار داشتند. سرکوب مشروطه خواهان زنجان، همکاری در سرکوب جنگل، نهضت آذربایجان و نهضت ملی برهبری مصدق صفحاتی از کارنامه این خاندان آزادی کش است. در خاطرات جهانشاهلو به اقدامات آنان علیه دهقانان و نهضت اشاره شده است. ذولفقاری ها دارای ارتشی خصوصی بودند که قبل از نهضت آذربایجان در سرکوب دهقانان شهرتی بهم زده بود و در کشتار سال ۲۵ در آذربایجان در کنار ارتش و گاهی پیشاپیش آنان بود.

[۲] – حاج ابوالقاسم جوان دارنده کارخانه بزرگ قالیبافی در تبریز. اصلاحات حکومت ملی- از جمله در مسائل کارگری اورا به یکی از دشمنان خونی فرقه تبدیل کرد. او در کشتار و غارت آزادیخواهان پس از سرکوب نهضت بسیار کوشا بود . برای تنبیه و سرکوب کارگران و مخالفان زندان خود را داشت. دسته او که در تبریز به «قشون حاجی ابوالقاسم جوان» مشهور بود، با لباس یکسان در رژه ۲۱ آذر (روز پیروزی بر آذربایجان) شرکت می کرد.

٣- درباره این نسل کشی متاسفانه بررسی همه جانبه جداگانه ای صورت نگرفته است. گوشه هایی از حال و روز تبعید شدگانرا می توان از جمله در خاطرات زنده یاد گ. صباحی تحت نام «اوتن گونلریم» (روزگاران سپری شده من) باز خواند. ( چاپ تهران. بهار ۱۳۷۲)

۴- فریدون ابراهیمی نخستین فرزند میرزا غنی ابراهیمی – از انقلابیون شناخته شده دوران رضاشاه و از اعضای حزب کمونیست ایران- در ۲۹ آبان ۱۲۹۹ در آستارا بدنیا آمد. تحصیلات دبستان و دبیرستان را در آستارا و تبریز و رشته حقوق را در دارالفنون تهران به پایان برد. پس از تاسیس حزب توده ایران به آن پیوست. نویسندگی را از اطلاعات هفتگی و سپس در ظفر ، خاور نو، آذربایجان و …. آغاز کرد. با آغاز انتشار روزنامه «آژیر» توسط پیشه وری، به آژیر پیوست. از معماران اصلی فرقه دموکرات آذربایجان بود. پس از تشکیل حکومت ملی دموکراتیک آذربایجان از سوی مجلس ملی به دادستانی آذربایجان برگزیده شد. ابراهیمی در دستگیری و مجازات برخی ملاکان جنایتکار و لمپنهای شرور آذربایجان نقش جدی ایفا کرد. او از جمله نویسندگان روزنامه آذربایجان – ارگان فرقه دموکرات آذربایجان- نیز بود. در کنفرانس صلح پاریس- که پس از پایان جنگ تشکیل شد، حضور یافت. قهرمانی او پای چوبه دار سالیان سال زبانزد تبریزیان بود.

[۵] – «آئین اسلام» شماره ۵(مسلسل ۱۶۰) اول خرداد ۱۳۲۶٫

[۶] – آیین اسلام شماره ۱۶۶ ، تیر ۱۳۲۶

[۷] – جاد اول این کتاب در سال ۱۳۵۶و جلدهای ۲ و ۳ آن در سالهای ۱۳۶۴و ۱۳۷۲ در تهران منتشر شده اند

[۸] – چاپ نقش جهان. ۱۳۲۷٫ ص. ۹۷

[۹] – تبریز. ۱۳۳۴، چاپ شفق. ص.۲۴

[۱۰] – شماره ۱۶۶، تیر ۱۳۲۶

[۱۱] – متن نامه در: پیدایش فرقه دموکرات آذربایجان بروایت اسناد و خاطرات منتشر نشده. بکوشش منیژه صدری و رحیم نیکبخت. تهران. موسسه مطالعات تاریخ معاصر.۱۳۸۶٫ ص.۱۰۳

[۱۲] – حجت الاسلام میرزا کاظم آقا فقیه دینوری «انقلاب و اصلاح در آذربایجان» از: «آئین اسلام» شماره ۱۵۱

[۱۳] – همانجا ص ۶۴

[۱۴] – از مقدمه رسول جعفریان بر بحران آذربایحان (سالهای ۱۳۲۴-۱۳۲۵ ش) – خاطرات مرحوم آیت الله میرزا عبدالله مجتهدی- تهران، انتشارات موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران. ۱۳۸۱، ص ۲۱

[۱۵] – خانبابا بیانی: «غائله آذربایجان». انتشارات زریاب. تهران ۱۳۷۵٫ص ۶۷۲

[۱۶] – خوانندگان علاقمند عجالتا با مقاله جلال محمدی: «نقش آیت الله العظمی بروجردی در آزادی آذربایجان از اشغال بیگانه گرایان» ، منتشره در «وطن» (گاهنامه داخلی جمعیت وطن – مجموعه آذربایجانشناسی شماره دوم- چاپ تبریز ۱۳۸۵، ص۹۳-۹۹ مراجعه فرمایند

[۱۷] – خانبابا بیانی. ص ۶۷۱

[۱۸] – سید محمودطالقانی در ایندوره از همکاران دائمی «آئین اسلام» است. در چند شماره آیین اسلام، از جانب مجله مطلبی منتشر کرده است. او مدتی را بعنوان یک «آیین اسلامی» در کنار «ذوالفقاری» ها- ملاکان بزرگ مسلح و خونریز زنجان بسر برد. گزارش مفصل او در این نشریه چاپ شده است. عکس یادگاری او با ذوالفقاری ها بهنگام حمله به دموکراتها در کتاب زیر چاپ شده است.: مسعود بهنود: از سید ضیاء تا بختیار». تهران. جاویدان. سال ۱۳۷۶٫ چاپ پنجم. ص.۲۵۸

[۱۹] – گذشته چراغ راه آینده است. تهران. جامی. ۱۳۶۲٫ ص.۴۴۶

[۲۰] – اسماعیل دیباج: «راهنمای آثار تا ریخی آذربایجان شرقی»، ص ۲۴

[۲۱] – مهدی مجتهدی: «رجال آذربایجان در عصر مشروطیت» ، چاپ نقش جهان، تبریز. ۱۳۲۷،ص۹۷

جریان تشریف فرمایی اعلیحضرت شاهنشاهی بمدرسه طالبیه تبریز

مخبر اداره از تبریز تفصیل جریان تشریف فرمائی اعلیحضرت شاهنشاه محبوب ایران بمدرسه طالبیه، که یکی از مدارس بزرگ علوم دینیه تبریز است، بشرح زیر گزارش میدهد:

روز چهارشنبه ششم خردادماه، ساعت شش بعد از ظهر اعلیحضرت همایونی شاهنشاه محبوب ایران برای رسیدگی به وضعیت محصلین دینی بمدرسه طالبیه تشریف فرما شدند. در و دیوارهای مدرسه را از اول راسته کوچه با فرشهای ذیقیمت مفروش و مزین کرده بودند. یک سرور و شعف از این توجه ملوکانه در بین آقایان حجج اسلام و محصلین دینی و متدینین و علاقه مندان بدیانت اسلام ایجاد شده بود که مافوقش متصور نبود. در موقع تشریف فرمائی اعلیحضرت همایونی، پس از قربانی چندین گوسفند، آقایان حضرات حجج الاسلام شریعتمداری و آقا سیدحسن خوئی و حاج میرزا محمدعلی انگجی و حاج سید مرتضی علم و آقای حاجی سید هادی خسروشاهی از اول کوچه شاهنشاه محبوب ایران را استقبال نمودند.

اعلیحضرت همایونی در کوچه در ضمن تشریف فرمایی پاره ای سئوالات راجع به وضعیت مدرسه و طلاب از آقای حاج سید مرتضی علم میفرمودند و آقای سید مرتضی علم به سئوالات اعلیحضرت همایونی پاسخ عرض میکردند.

در موقع ورود اعلیحضرت همایونی به حیاط مدرسه مردم و طلاب با صدای بلند و متوالی صلوات می فرستادند و ذات مبارک شاهنشاهی را دعا می کردند. آقای میرزا حسین حسین زاده خوئی که از محصلین جدی و فعال طالبیه بودند، آیه نور را با آواز بلند و جالب توجهی می خواندند. جناب آقای منصور و ملتزمین رکاب همایونی و تیمساران سپهبد شاه بختی و سرلشگر ضرابی و سرتبپ دانشور و یک عده از افسران ارشد و مامورین عالیمقام تشرف داشتند.

حضرت آیت الله آقای شریعتمداری به پیشگاه مبارک شاهنشاهی خیر مقدم عرض نموده و در ضمن عرض خیر مقدم چنین اظهاراتی کردند:

از طرف آقایان علما و طلاب و مبلغین و متدینین و عموم اهالی آذربایجان عرض تشکر می نمایم و از خداوند متعال طول عمر و مزید شوکت و عزت ملوکانه را خواهانم. اعلیحضرتا! مدارس قدیمه در تاریخ هزارساله ایران و اسلام خدمات برجسته ای انجام داده است. رجال دین و مملکت را برای خدمت به میهن و دیانت مقدس اسلام در آغوش خود تربیت کرده است. چنانکه خاطر شریف بندگان اعلیحضرت همایونی مسبوق هستند مردان بزرگ و نامی شاگردان چنین مدارس دینی می باشند که صفحات تاریخ نامهایشان ا ثبت و ضبط کرده و به مملکت و عالم دیانت خدمات بزرگ و تاریخی انجام داده و در جهان مشعل دار علم و معرفت بوده اند. ولی مع الاسف مدتهاست که مدارس مزبوره طلاب علوم دینیه چنانکه شاید و باید محل توجه نشده اند.

اعلیحضرتا. برای مملکت چنانکه قشون مسلح لازم است قشون مصلح هم لازم است. طلاب دینیه قشون اصلاح مملکت می باشد. اینها خادمهای مملکت و دیانت بوده شاهدوست و مملکت دوستند. قشونهای بی مواجب مملکت هستند. به نان مختصری قناعت کرده اند. مدارس محل سکونت طلاب چندان معمور و آباد نیست. با این زحمات طاقت فرسا امرار معاش می کنند مع ذالک در خدمت به مملکت و دیانت کوتاهی ندارند و اجر و مزد و پاداشی نمی خواهند. فقط انتظار و تقاضا دارند به تناسب مقام خدمتشان مورد توجه ملوکانه قرار گیرند و حقیقتا تشریف فرمائی اعلیجضرت همایونی بمدرسه طالبیه موجب بس امتنان و تشکر است و این تفقد شاهانه دلیل بر این است که این قسمت از خادمین دین و مملکت نیز محل توجه بخصوصی قرار خواهند گرفت.

از اعلیحضرت همایونی تمنا داریم که طلاب علوم دینیه و مبلغین و مدارس قدیمه و کلیه بناهای دیانتی و مظاهر دیانت عالم اسلام مورد اهمیت و توجهات مخصوص ملوکانه قرار گیرد. حتمی است بعضی از آقایان علما که شرف حضور ندارند و نتوانسته اند از این فیض عظمی بهره مند شوند بسیار متاسف خواهند شد. زیرا چون از تشریف فرمایی همایونی ما دیر خبردار شده ایم، لذا نتوانسته ایم چنانکه شایسته مقام شاهنشاهی است وسایل پذیرایی را فراهم بیاوریم. بی نهایت متاسف و شرمنده هستیم. و قهرا بآقایان هم دیر خبر رسیده است که نتوانسته اند افتخار شرفیابی حاصل نمایند.

اعلیجضرت همایونی سئوالاتی راجع بعده مدارس و طلاب مساجد و مدرسه طالبیه فرمودند که جواب آنها هم عرض شد بعدا تمام عرایض حجه الاسلام آقای شریعتمداری را تصدیق فرموده و وعده سریع همه گونه مساعدت و پشتیبانی را دادند و فرمودند بلی هر طلبه در نوبه خود افسری است که بخدمت دین و مملکت مشغول است و باید از این طبقه پشتیبانی و بیش از پیش از علوم دینی تقویت شود. آقایان حجج الاسلام که شرف حضور یافته بودند مورد الطاف و مراحم شاهنشاه محبوب خود گردیدند.

ساعت ۷ اعلیحضرت همایونی در میان احساسات شاه دوستانه آقایان حجج الاسلام و محصلین دینی و مدعوین و تماشاچیان از مدرسه مراجعت فرمودند. حین حرکت موکب شاهنشاهی سایر آقایان حجج الاسلام نیز بفیض شرفیابی نائل شدند و تا یکساعت مردم اظهار احساسات کرده و ذات مبارک شاهنشاهی را دعا کردند.

عبدالله دوگچی تبریزی

منبع: سایت آذربایجان
برای دیدن ضمائم این نوشته به آدرس زیر مراجعه کنید:
www.azer-online.com