یاد نامه ای برای منصور خاکسار


بهزاد قاسمی


• کارون بودی
رود بودی
دریا بودی
ونبودی از آن جهت که تنها بوده باشی بی هیچ بودنی ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲ فروردين ۱٣٨۹ -  ۲۲ مارس ۲۰۱۰



سبزه عید امسال بارور تر می شود
سبزه سرخ می شود
خون می شود
جاری می شود
سیل می شود
اشک می شود
سبزه تو می شود
توپرواز می شوی
راهی می شوی
کسی پیدایت نمی کند
زنگ و زنگ و زنگ و صدای ضجه که تو نمی شنوی
از پس این همه تماس و تلفن و سیم و تلگراف
که تو پیدا شوی
این همه درنگ ودرنگ و درنگ و افسوس...
این که تو مبارزی و ایستادن نداری و در حرکتی
خستگی نداری
این که تو قلب نداری که بشکند
این که تو آهنی ،آهنتر از هرچه گداخته است
این که تو...،این که تو...،این که تو...
تو مدتهاست که پرواز کرده ای
آنگاه که در سرایت جز خون ترانه ای نبود
جز زجر و آه درد و رنج و فغان و دروغ و خیانت
تو بزرگ بودی
کویر لوت بودی

کارون بودی
رود بودی
دریا بودی
ونبودی از آن جهت که تنها بوده باشی بی هیچ بودنی
بودی از آن سبب که باشی با همه ی باشیده شدنش
با همه باشیدنش
و زندگی بودنش را به تو و تک تک تاریخ مدیون است
تو بودی همچنان که بابک خرم دین بود
فردوسی بود
حافظ بود
تو بودی همچنان که یک مبارز بی نام و نشان در پس کوچه های غریب تهران بود
تو آنچنان بودی که نامت در قلب هایی که حتی نمی شناسندت زنده مانده باشد
تو بزرگ بودی نه به اندازه یک کشور که مرز داشته باشد
جهان بودی نه یک کره که مساحتش معلوم باشد
تو انسان بودی با دو دست و دو پا و یک سر که سوداگریش سودای زیستن انسانی انسان بود
و لبخند بود و دیگر هیچ..

مرگ و عبور از آن برای تو ساده ترین ماجراها بود
با نیشخندی رها کردی زمین و زمان و این آسمان خون گرفته را
تا مفهوم دیگری نباشد که تو در برابرش مغلوب شده باشی
همچون مبارزی هم آغوش مرگ شدی
و سرافرازانه پیروز شدی


روز شدی
و آغاز شدی بر جاودانگی تاریخ
که همچنان نام تو را یدک می کشد
نام
تو را یدک می کشد
                                                                                                                   بهزاد قاسمی
                                                                                                               ا/ فروردین /۱٣٨۹