هنر و ادبیّــات
درباره رمانم «شب به خیر»


آندره سینیاوسکی* - مترجم: محمد ربوبی


• در زندان، بازجوی KGB (پلیس مخفی شوروی) سروان پاخوموف، نیمه جدی و نیمه شوخی از من پرسید که: «حال تعریف کنید اصولا چه شد که کارتان به اینجا کشیده شد». منظورش ازاین پرسش این بود که در کارِ نویسندکی من تحولی جنایتکارانه رخ داده است. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۶ دی ۱٣٨٨ -  ۶ ژانويه ۲۰۱۰


 
در زندان، بازجوی KGB ( پلیس مخفی شوروی ) سروان پاخوموف ، نیمه جدی و نیمه شوخی ازمن پرسید که: « حال تعریف کنید اصولا چه شد که کارتان به اینجا کشیده شد» . منظورش ازاین پرسش این بود که در کارِ نویسندکی من تحولی جنایتکارانه رخ داده است. منظورش این بود که این تحولِ جنایتکارانه دربینش من موجبِ گرایشم به آن نوع ازهنر شده که همچون تبهکاری تحت پیگرد است .
به این پرسش او که « اصولا چه شد که کارم به اینجا کشیده شد» در رُمانم « شب به خیر» پاسخ داده ام. این رُمان، زندگی نامه‍ی شخص خودم است که چکیده‍ی وجودِ من است به عنوان نویسنده . تجارب زندگیِ روزمره برای من چندان گیرا و جالب نیستند؛اما وقایع و حوادثی که سبب تحّول در کار نویسندگی من شدند به نظرم جذاب ترند. یعنی تحّول درروندِ نوشتن خود داستانی است بسیار مهیج و آدم درباره‍ی وجود ناچیز وبی اهمیت خودش چیزی می نویسد همچون رُمانی درباره‍ی روبین هود، درباره‍ی روبینسون کروز و.....
این نقطه‍ی عطف درکار نویسندگی ام به خواب وخیال شباهت دارد. به راستی، وقایع تکان دهنده ای که همچون ضربه های عمیق روحی برمن واردآمدند وسرانجام به طردِ من ازجامعه منجرشد باورنکردنی است وبه خواب و خیال شباهت دارد.اما این وقایع به هیچ وجه زاییده‍ی تخیّل نیستند. جهانی که ما درآن به سرمی بریم، جهانی است تخیّلی. زمان، زمان تخیّلی بود؛ زمان طلوع دوره‍ی استالینیسم که من آن را همچون یک نقش غول پیکر تاریخی بردیوار، یا نیمه شبی می بینم که رخدادها درپسِ آن به وقوع پیوستند. شبانگاهی که من ازآن می آیم و مرا چون کابوسی تعقیب می کند. رمان« شب به خیر» بیش ازهمه یک رمان غافلکیرکننده است. رمانی است ماجراجویانه وجنایی. بااین که من دوستدار رمان های جنایی نیستم و آدمی هستم که ابداً طبع ماجراجویانه ندارد، اما هنگامی که راه وچاره ای نیست و ادبیات درمسیرخود به ماجراجویی کشیده می شود چه باید کرد؟ این بدان معنی است که ادبیات ازنطر دولت یک اقدام ممنوع و خفت بار و برای نویسنده کارِخطرناکی می شود. ادبیات، منفورولعنتی می شود وتحتِ پیگرد قرارمی گیرد و نویسنده‍ی بی گناه درنقش آدمی جنایتکار.دراینجاست که باید تصمیم گرفت: خود را فدای نویسندگی کرد و یا نویسندگی را فدای خود. چه به مذاق کسی خوش آید و یا نیاید، تصمیم علیه‍ی انسان گرفته می شود. کار انسان تمام است .نویسنده پا به عرصه‍ی زندگی می گذارد. دراین موقع است که آدم می آموزد ادبیات با زندگی بی مخاطره جور درنمی آید. روندِ ادبیات یک جورقماربازی است که برای قماربازعواقبِ وخیمی دربرتواند داشت . شمشیری است که هردولبه اش بُرّان است ونویسنده طعم تلخ توطئه ای را روی لبهایش مزمزه می کند که هرآن ممکن است بلایی نازل شود. نشاط و جاذبه‍ی نویسندگی درهمین است :« شاید وٍثیقه‍ی جاودانگی است» ( پوشکین ).
هنگامی که همه درخوابند، نویسنده شبح واردرعالم دیگری به سرمی برد که اورا ـ درمقایسه با زندگی روزمره ـ عمیقاّ ارضا می کند. نویسنده شبح شومی است که رندگی اش مرموز و پیچیده وآن جهانی است. درحالی که دیگران روزگارشان را می گذرانند، او مشغول نوشتن است. همین امر خود مظنون است . او جز نوشتن توّقع دیگری از زندگی ندارد. او درحالِ نوشتن، قوانین واقعیت موجود را زیرپا می نهد و با این امر دگراندیش و مخالفِ نظم حاکم است. خصوصاّ درجامعه ای کلیشه ای که شیوه‍ی زندگی و طرزتفکّررا دولت تعیین می کند. نویسنده همیشه فردی است مطرود وعجیب الخلقه که در حاشیه‍ی شهروندانِ کره‍ی زمین به سرمی برد. شاید او را باید اصولاّ سربه نیست کرد، چون نویسنده است ؛ آنچه که واقعیت پیوسته برَسَرش می آورد.
واقعیت هنر سَرش نمی شود، دشمن او وبی گذشت است. ما، یعنی آدم هایی که به هنرمی پردازیم، درمقابله با واقعیت نمی توانیم با تکیه بر نیروی خود عرض وجود کنیم . ما آدمک هایی هستیم که ارزش چندانی نداریم . اما جسارتاّ عرض شود که ما به وسیله‍ی تاریخ هنر با لگد و پَس گردنی به کار گماشته می شویم . ما به تنهایی و منزوی وجود خارجی نداریم، بلکه جانشین آنهایی هستیم که پیش ازما بوده اند. ما موظفیم درقبال آنان ازخود شایستگی نشان دهیم؛ پیوسته ازنو، تا آنجا که امکان دارد، تا آنجا که نیرویمان کفایت می کند......
در نبردِ تن به تن با واقعیت که بایستی آن را به پایان بریم ، اسلحه را باید کنارنهیم. چون اقتدار ازآنِِ واقعیت است و باید پذیرفت که بشریت می تواند از هنر صرف نظرکند و اغلب هم چنین می کند. بدون خوراک و بدون صنعت و بدون ژاندارم نمی توانیم زندگی کنیم ، اما بدون هنرمی توان زندگی کرد.
از تمامی مایحتاج زندگی، هنر، بیهوده ترین چیزها ست . درزندان یکی از خبرگان سوسیالیسم برایم توضیح داد که جای همه‍ی نویسندگان در تیمارستان است، چون نمی گذارند که مردم آسوده و سربه راه زندگی کنند. ما نویسندگان باید این توصیه را به جان و دل بپذیریم یعنی ما باید بپذیریم که حرف های ما خریدار ندارد و برای واقعیت نامطبوع و مشمئزکننده ایم.
اما، لحظه ای پیش خود تصورکنیم که بدون هنر، تاریخ بشریت چه شکل وشمایلی داشت. اگر مصرکهن، یونان باستان و روم وجود نمی داشت، آنگاه اصولاً چیزی وجود نداشت. آنگاه بشریت از کره‍ی زمین ناپدید می شد؛ مثل هون ها و آوارها که از مسیر تاریخ گذرکردند، بی آنکه اثری ازخود برجای گذارند. یک ضرب المثل روسی می گوید: « مثل آوارها گم شدن ».ما ازآوارها چیزی نمی دانیم .محتملاً قومی نیرومند و ستمگر بوده اند که در اوایل تاریخ ما بر اسلاوها مسلط شده اند. سپس این قوم گم شد، بی آنکه اثری ازخود برجای گذارد؛ نه خطی، نه فرهنگی ونه هنری. وحال گویی چنین قومی وجود نداشته است .
با اشاره به این اقوام، می خواهم ادعا کنم که هنر چاشنی ونمک زندگی است ، سرآغاز و اساس مجموعه‍ی آفرینش است . آفرینش کیهان خود یک اقدام هنرمندانه بود و ازاینرو جهان چنین زیبا وجالب است که انسان می تواند درباره اش بنویسد. درآغاز هنر بود و سپس واقعیت پدیدارشد. محتملاّ هنر تنها واقعیت است . بدون هنر وخارج ازعرصه‍ی هنر، واقعیت هرنوع معنا و مفهومی را از دست می دهد. واقعیت درسطح و روبنا و هنردرعمق وزیربناست. بدون هنر واقعیت وجود ندارد. ازاین رو، برخلافِ همه‍ی مقررات، گهگاه هنراز اعماق و نهانگاه ها فوران می زند تا خودرا به خاطرآورد وچهره‍ی واقعیتِ مسخ شده را به نمایش بگذارد. همچون کاری خلاف، ویا طبق تعریفِ قضاوتِ اتحاد شوروی اقدامی خرابکارانه، یک اقدام خرابکارانه‍ی ایدئولوژیکی .همچون زبانه‍ی آتش یا جوانه‍ی سرسبزی درسرزمین سوخته و خودکامه‍ی واقعیت .همچون یادگاری ازتاریخ واقعی. چنین است تاثیر هنر، نحیف ترین، بی مقدارترین وبیهوده ترین چیز درجهان .


* Andrej Donatowitsch Sinjawskij   درسال ۱۹۲۵ در مسکو متولد شد. او تا سال ۱۹۶۵ همکار« انستیتوی ادبیات جهان » بود . از سال ۱۹۵۹ با نام مستعار Abram Trez    مطالبی در اروپای غربی منتشر می کرد. او پس ازدستگیری به شش سال زندان درسیبری محکوم گردید. از سال ۱۹۷۳ در پاریس به سرمی برد و ناشر مجله تبعیدیان روس « Syntaxis » است .رمان او با عنوان Klein Zores [ پریشان ] درسال ۱۹۸۲ و رمان دیگرش با عنوان Gute Nacht [ شب به خیر ] درسال ۱۹۸۵ در آلمان، به وسیله انتشلرات فیشر [ Fischer Verlag ] به زبان آلمانی منتشر شده است .


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برگرفته ازمجله‍ی Neue Rundschau دوره‍ی ۹۷ دفتراول (۱۹٨۶) ترجمه‍ی محمد ربوبی، بازنگری غلامحسین نظری.