ماجرای سانسور نخستین نامه منتظری در اعتراض به شکنجه زندانیان


عسگر آهنین


• مخالفان او در قدرت، که حتا تجاوز به جوانان زندانی را نیز " حلال " می دانند، تا با پیشبرد تاکتیک " النصر بالرعب "، بر اریکه قدرت باقی بمانند، راهی برای خراب کردن او نیافتند و با " ساده لوح " خواندن او خواستند که به ترور شخصیت اش بپردازند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۹ آذر ۱٣٨٨ -  ۲۰ دسامبر ۲۰۰۹


 
منتظری در همان آغاز سال های ۶۰ به شکنجه و آزار زندانیان اعتراض کرد، اما از پخش خبر آن در روزنامه ها و رادیو ها خودداری کردند. کمی پیش از ارسال خبر برای حروفچینی، سید محمود دعایی، سرپرست روزنامه اطلاعات آمد و آن را از دست من گرفت.

نخستین اعتراض منتظری
طبق معمول نشسته بودم پشت میز تحریریه، در بخش اخبار شهرستان های روزنامه اطلاعات، داشتم خبرها را سبک سنگین می کردم، که تلکس خبرگزاری جمهوری اسلامی ( پارس سابق ) را روی میزم گذاشتند. گزارشی بود از سخنان منتظری درباره " لزوم رفتار انسانی با زندانیان ". کنجکاو شدم، پیش از هر چیزی، لحن موکد و صراحت گفتارش، نظرم را جلب کرد. به هر حال " جانشین امام امت " خوانده می شد. در جو پس از ٣۰ خرداد ۶۰، پس از تظاهرات مجاهدین، گرفت و گیر فله ای جوانان و حتا دانش آموزان و گسترده تر شدن " استبداد سیاه مذهبی "، که به گفته طالقانی " سیاه ترین استبداد ها " است، گفتن چنین سخنانی آسان نبود.
در آن زمان بیش و پیش از همه، اگر خلخالی های ریز و درشت را، فعلا ً کنار بگذاریم، آیت الله گیلانی و اسدالله لاجوردی بودند، که وظیفه خونین خود را تا آخر انجام دادند. گیلانی، حتا از اعدام فرزندان خود نیز ابا نکرد و لاجوردی به دریافت لقب " جلاد " مفتخر شد.
در نامه منتظری از جمله آمده بود: به این رفتار ضد انسانی و ضد اسلامی در زندان ها پایان دهید، مسببین آن را به اشد مجازات برسانید!
با توجه به جو آن روزها، احساس کردم که این نامه، برخلاف خوش بینی برخی همکاران، منتشر نخواهد شد. یک فتوکپی از آن گرفتم و پنهان کردم. کار نا تمام مانده ای را تمام کردم تا با فرصت کافی روی تیتر و سوتیتر این نامه ی، درآن زمانه واویلا، شوق و شگفتی بر انگیز، کار کنم. اما،...
دقایقی پس از آن دیدم که سید محمود دعایی، سرپرست روزنامه اطلاعات هراسان از راه رسید و پرسید: نامه منتظری کجاست؟ نامه را از زیر تلکس های دیگر بیرون کشیدم و گفتم: نگران نباشید دیر نمی شود، همین الآن می فرستمش به حروفچینی؛ که گفت: از دفتر امام زنگ زده اند که چاپ نشود، با خود ایشان صحبت خواهد شد!
با ناباوری، نامه را به او دادم. گوینده اخبار شهرستان ها در رادیو نیز، عصر همان روز، در روزنامه به من گفت: کم مانده بود نامه را در رادیو بخواند که چند نفر ریختند و نامه را گرفتند.
بعد از آن خبرهای کوتاهی، در باره سفر موسوی تبریزی و گیلانی به قم و دیدار با منتظری چاپ شد، که کسی نفهمید علت این دیدار ها چه است و سخن برسر کدام موضوع.
فتوکپی نامه را هنگام غروب با خود بردم و آن را به دوستانی دادم، تا شاید آن ها پخش اش کنند.
پس از آن، اعتراض معروف او به کشتار و قتل عام زندانیان سیاسی، به فرمان خود خمینی بود؛ آن هم در اوج قدرت و امکان رسیدن به مقام ولایت و رهبری، که باعث شد تا سال ها دچار حصر در خانه بشود.
مخالفان او در قدرت، که حتا تجاوز به جوانان زندانی را نیز " حلال " می دانند، تا با پیشبرد تاکتیک " النصر بالرعب "، بر اریکه قدرت باقی بمانند، راهی برای خراب کردن او نیافتند و با " ساده لوح " خواندن او خواستند که به ترور شخصیت اش بپردازند، اما جنبش اعتراضی پس از انتخابات ریاست جمهوری ونیز اهدای " استوانه کورش " از سوی فعالان حقوق بشر به وی نشان داد، که این سلاح نیز زنگ زده است و کاربردی ندارد.
منتظری، به عنوان پناه خانواده های زندانیان سیاسی، خاطره ای انسانی از خود در اذهان باقی گذاشت و رفت، همچنان که در ذهن من، هرچند که داوری تاریخ درباره او و همه ما، هنوز در پیش است.