چند نکته درباره ی مرحله کنونی جنبش اعتراضی مردم ایران


الف. پویان


• موفقیت چپ در شکل دادن به یک فوروم دموکراسی، خود از پیش شرط های ضرور برای خروج چپ از انزوا و ضعف کنونی، و فرادستی گفتمان چپ در جنبش ِ عمومی ضد استبدادی است. به عبارت دیگر، چپ نمی تواند فارغ از پاسخی که به داغ ترین مساله ی سیاست در لحظه ی پر التهاب حاضر می دهد - که سرنوشت جامعه دارد در برابر دیدگان ما رقم می خورد- خود را تقویت کند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۹ آبان ۱٣٨٨ -  ۲۰ نوامبر ۲۰۰۹


۱) جنبش اعتراضی مردم کشور ما که در واکنش به تقلب آشکار دستگاه ولایت گُر گرفت، در گسترش و تداوم خود، نظام حاکم را به نحو بی سابقه ای به چالش گرفته است. رژیم اسلامی به رغم دست یازی به ددمنشانه ترین روش های سرکوب نه تنها در مهار خیزش غرورانگیز مردم کام یاب نبوده، سهل است که با سرکوب وحشیانه ی مبارزات مسالمت آمیز مردم، فریاد در گلو مانده ی سالیان این توده ی بی شمار را رساتر، و عصیان بزرگ اش را به مرحله ی تازه ای فرا رویانده است.
          تشدید سرکوب و افزایش هزینه ی شرکت مردم در اعتراض های خیابانی، هر چند حضور مردم در خیابان ها را به استفاده ی خلاقانه از فرصت های برگزاری مراسم دولتی (و سنتی) فروکاسته و شمار شرکت-کنندگان در اعتراض های خیابانی را در پایتخت کاهش داده است، اما با کشاندن دامنه ی اعتراض به دیگر شهرهای بزرگ و شهرستان ها، و گسترش جغرافیای حرکت، گام بزرگی در راستای سراسری کردن جنبش اعتراضی مردم برداشته است. ژرفش بحران سیاسی را به روشنی می توان در رادیکالیزه شدن شعارها، گسترش دامنه ی اعتراض ها به شهرستان ها، و ارتقاء روحیه ی مبارزاتی مردم مشاهده کرد. سرکوب لگام گسیخته ی مردم، بحران سیاسی جامعه ما را نه تنها مهار نکرده بلکه به سهم خود در تعمیق آن نقش انکار ناپذیری ایفا کرده است.
۲) انگیزه ی آغازین خیزش باشکوه مردم در فردای انتخابات ۲۲ خرداد، اعتراض به تقلب رسوا و سازمان-یافته ی جناح حاکم در اعلام پیروزی احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور برگزیده مردم بود. اما این جنبش به سرعت و به موازات حمایت شتابان و قاطع ولی فقیه از کودتای انتخاباتی و اعلان فرمان کشتار مردم معترض از سوی او، سر راست ولی فقیه و "بیت رهبری" را نشانه گرفته است. اگر در آغاز، آماج اعتراض و خشم مردم احمدی نژاد بود و مردم معترض خواهان پس گرفتن رای خود و ابطال انتخابات بودند، و سپس شعار "دولت کودتا، استعفا استعفا" سر می دادند؛ اکنون در روز روشن و در خیابان های تهران و دیگر شهرهای بزرگ، چشم در چشم دژخیمان، شعار "خامنه ای قاتله، ولایتش باطله" را فریاد می کنند و به جای پرچم امریکا تصویر بزرگ ولی فقیه را لگد مال می کنند. راه پیمایی مردم در "روز قدس"، و بیش از آن، تظاهرات دلیرانه ی مردم به مناسبت ۱۳ آبان را باید نقطه ی عطف این تحول به شمار آورد.
۳) حدت یابی بحران جاری هنوز به معنای ورود به مرحله ی برگشت ناپذیر آن نیست؛ در لحظه ی حاضر گلاویزی اردوی مردم با رژیم، بحران سیاسی را وارد یک تعادل قدرتی کرده است که جنبش مردمی اگرچه نمی تواند رژیم را به عقب نشینی وا دارد و خواسته های خود را بر کرسی نشاند، اما رژیم اسلامی نیز نتوانسته است با سرکوب، آن را مهار کرده یا موجودیت اش را در هم شکند.
۴) رژیم اسلامی برای مهار بحران و جلوگیری از تعمیق آن تلاش می کند: الف- شکاف درون بالایی ها را از طریق خنثا و منفعل کردن بخش سازش کار و ایراد فشار بر بخش دیگر تحت کنترل در آورد. ب- با سازمان دادن بخشی از پایه خود تحت عنوان "جنبش سبز علوی" صفوف مردم را تا حدی آشفته سازد. ج- با سرکوب لگام گسیخته و بالا بردن هزینه ی مبارزه، اعتراضات مردم را به عقب براند و پراکنده سازد؛ یا در تبلیغات کرکننده ی خود دامنه ی آن را ناچیز جلوه دهد. د- با خریدن فرصت، از طریق مانورهای تاکتیکی فضای بین المللی را از حالت تعارض به حالت آشفتگی و خنثا در آورد.
۵) جنبش مردمی در کشور ما تا کنون به نحو هشیارانه ای توانسته است از شکاف ها و فرصت های سیاسی بهره برداری کند. غالب جنبش های مردمی در رژیم های توتالیتر با استفاده موثر از فرصت های سیاسی توانسته اند تکوین یابند و با بهره برداری از آن، امکان یافته اند خود را ارتقاء دهند و تثبیت نمایند. بی توجهی به این حقیقت گاه برخی از فعالان چپ را در موضع بی اعتنایی یا تحریم مراسم دولتی در شرایط سیاسی حاضر قرار داده است. کافی ست در این باره، برای نمونه، به سیاست بی اعتنایی به راه پیمایی "روز قدس" یا ۱۳ آبان نظر افکنیم و ابعاد بی توجهی به امکان های مساعدی را دریابیم که مردم برای ابراز نارضایتی خود از آن بهره می جویند.
۶) جنبش اعتراضی مردم ما برای آن که دستاوردهای تاکنونی مبارزه ی خود را حفظ کند و آن را تثبیت نماید، ناگزیر است آن را ارتقاء دهد. ارتقای این مبارزه بیش از هر چیز به معنای گسترش پایه ی توده ای و به میدان آمدن بخش غالب جمعیت کشور ما در نبرد علیه دستگاه ولایت است. بدون به میدان آمدن نیرو سخنی از تثبیت دستاوردها و ارتقاء آن ها نمی تواند در میان باشد.
          به میدان آمدن همه ی بخش های مردم اما نه به یک شیوه ممکن است، نه در یک زمان میسر، و نه به یک میزان موثر. بخشی از جوانان، به ویژه دانش آموزان و دانش جویان، نیروی بزرگی را در مبارزه علیه استبداد مذهبی تشکیل می دهند، با این حال اما از اهرم فشاری محروم اند که رژیم را از پای درآورد؛ تهی-دستان شهری نیروی ضربت موثری به شمار می روند و می توانند شالوده های دستگاه سرکوب و نهادهای دولتی را از پایه تخریب نمایند، معهذا نمی توانند آن را به طور قاطع از کار بیاندازند؛ کارگران بخش های کلیدی اقتصاد هم چون نفتگران، نبض حیات اقتصاد کشور را در دست دارند و همین کارگران اند که می توانند ضربه ی کاری را بر قلب رژیم وارد سازند. پیش روی مردم در پیکار علیه رژیم اسلامی بدون ایجاد مفصل بندی محکم در میان بخش های یادشده ناممکن است.
۷) در دوره ای که در پیش رو داریم رژیم اسلامی تلاش می کند با تطمیع پایه ی حمایتی اش، نیروی ضربت ویژه ی خود را در صحنه برای سرکوب آماده نگه دارد. جوهر و ذات طرح هدف مند کردن یارانه ها را اساسا باید در فربه کردن همین لایه حمایتی جستجو کرد. اما اجرای سیاست هایی از این دست و پی آمدهای خانمان-سوز آن در زندگی اکثریت زحمت کشان جامعه، در عین حال می تواند بخش های هر چه وسیع تری از مردم را به میدان مبارزه علیه رژیم اسلامی بکشاند.
۸) هیچ انقلابی بدون ایجاد شکاف در درون دستگاه سرکوب نمی تواند به پیروزی دست یابد. از این رو جنبش مردمی باید تلاش کند بر روی سربازان و بدنه ی دستگاه نظامی متمرکز شود و آن ها را به سوی جنبش جلب کند. بی اعتنایی به این نکته با توجه به نیروی سرکوب ایدئولوژیک رژیم اسلامی می تواند عواقب جبران ناپذیری برای پیش روی جنبش در بر داشته باشد. به علاوه، به میدان آمدن تهی دستان شهری و محروم ترین اقشار اجتماعی در مقیاس بزرگ نقش تعیین کننده ای در ایجاد تزلزل و شکاف و نهایتا فروپاشاندن دستگاه های سرکوب رژیم اسلامی ایفا می کند.
۹) در دوره ای که جنبش وارد فاز تعمیق خود شده است، باید از دو خطای آشکار و مهلک اجتناب شود. نخست این که به بهانه ی اهمیت "سپهر سیاست" و کانونی کردن پیکار علیه دستگاه ولایت، مبارزه ی لایه ها و گروه بندی های اجتماعی برای درخواست های ویژه و اخص خود تخطئه شود. آن ها که بر شعار "هیچ" را انجام بده" می کوبند و بر خیره شدن حول مساله ی مشترک تاکید می کنند، نه تنها منطق به میدان آمدن بخش های مختلف مردم را نادیده می گیرند بلکه علاوه بر آن بر زمینه های تکوین پوپولیسم چشم می پوشند. و دوم آن که برای پرهیز از خطای مهلک انقلاب بهمن، به مبارزه ی همگانی بی اعتنایی شود و بر مبارزه برای درخواست های ویژه و اخص بخش های مختلف مردم تاکید یک جانبه شود.
۱۰) مبارزه ی جنبش های اجتماعی برای دست یابی به خواست های معین خود- که امری دائمی است- نه تنها در برابر پیش روی جنبش اعتراضی عمومی قرار ندارد، بلکه می تواند به آن یاری رسانده و آن را تقویت کند. با این همه نباید فراموش کنیم که در شرایط کنونی اساسا با حرکت حول خواست عمومی و مشترک مردم است که می توان فضای سرکوب را شکافت و مبارزه را ادامه داد. در این شرایط، بازگشت به "جنگ موضعی" یعنی برجسته کردن درخواست های موردی، صنفی و گروهی، هر چند لازم است و می تواند به مبارزه عمومی ترنم بخشد، اما این امر نباید تحت هیچ شرایطی به کم بها دادن به "جنگ جبهه ای" یعنی همین مبارزه عمومی، فراگیر و وحدت بخش مردم علیه دستگاه ولایت منجر شود. نبرد در این دو جبهه در برابر هم قرار ندارد، بلکه یک دیگر را تقویت می کند.
۱۱) با گذر از مرحله تکوین به تعمیق بحران، پرسشی که مطرح است چگونگی رابطه ی اصلاح طلبان یا رهبری کنونی آن ها با فاز جدید حرکت مردم و سیاست چپ در قبال آن هاست. تردیدی نیست که تکوین بحران بدون تشدید شکاف در درون بالائی ها و استفاده از فرصت سیاسی ناشی از آن، اگر نگوییم ناممکن سخت دشوار به نظر می رسید. هم راهی موسوی و کروبی تا کنون یکی از عوامل مساعد پیش روی جنبش را فراهم آورده است. اکنون که نشانه های حرکت به فراسوی نظام در جنبش مردم پدیدار می شود، با پلاتفرم اصلاح-طلبان تناقض آشکاری پیدا می کند؛ پلاتفرمی که مبارزه مردم را در چارچوب مرزهای جمهوری اسلامی محدود می کند. جنبش مردم متناسب با نقش بازدارنده ای که این پلاتفرم می تواند در پیش روی حرکت اعتراضی آنان ایفا کند، باید از پهلو، اما به نحوی شفاف، محدودیت آن را نشان دهد و خصلت ضد دموکراتیک آن را افشا کند؛ بی آن که آماج اصلی حمله یعنی دستگاه ولایت را از تیررس خود خارج سازد. هم-سنگ کردن گرایش اصلاح طلبان با نیروی مسلط در درون نظام به لحاظ سیاسی نادرست و به لحاظ تاکتیکی خطرناک به شمار می رود. باید توجه داشته باشیم که هنوز یک اپوزیسیون نیرومند در بیرون نظام شکل نگرفته است و پیش روی مردم نمی تواند و نباید این واقعیت را نادیده بگیرد.
۱۲) جنبشی که در اعتراض به تقلب انتخاباتی پا گرفت و اکنون نماد اصلی نظام حاکم یعنی ولی فقیه را نشانه رفته است، برای آن که به جنبشی انقلابی علیه کلیت رژیم فرا روید و تعادل قوای موجود را به ضرر جمهوری اسلامی بر هم زند، ناگزیر است اولا، برای به میدان آوردن فرودستان و لگدمال شدگان جامعه علیه رژیم اسلامی بکوشد؛ ثانیا، برای شکل دادن به یک گفتمان بدیل در برابر انواع گفتمان های اصلاح طلبانه و ارتجاعی، و ایجاد یک قطب سیاسیِ مدافع ارزش های پایه ای دموکراسی تلاش کند. چنین تلاشی بیش از هر زمانی به یک ضرورت مبرم بدل شده است.
۱۳) مبارزه برای سوسیالیسم از امروز، وظیفه دائمی و تعطیل ناپذیر چپ است. تردید در این امر پیش از هر چیز تردید در هویت چپ است. پیش روی در این مبارزه (علاوه بر فراهم آوردن دیگر ملزومات آن) در گرو این است که چپ تصور روشنی از منطق پیکار علیه استبداد دینی و برای دموکراسی داشته باشد و به الزام-های این مبارزه ی معین پاسخی در خور دهد. و برای برپایی جنبشی فراگیر و نیرومند در مبارزه برای برچیدن جمهوری اسلامی و در دفاع از چند اصل اساسی دمکراسی- که بدون تحقق آن ها پا گیری هیچ شکل از دمکراسی ناممکن است- هم چون حقوق برابر شهروندی، آزادی های بی قید و شرط سیاسی، جدایی دین از دولت، حاکمیت مردم، جمهوری، و مخالفت با هرگونه مداخله ی خارجی بکوشد؛ جنبشی مبتنی بر هم کاری گرایش های گوناگون، که در آن هیچ کس به دلیل حضور در این جنبش ناگزیر از دست شستن از پلاتفرم اخص خود نشده و به زائده دیگران بدل نشود. بدون پا گرفتن چنین جنبشی، حتا اگر سرنگونی رژیم اسلامی ممکن باشد، جلوگیری از تکرار فاجعه ی انقلاب ۵۷ بی گمان ناممکن است.
          موفقیت چپ در شکل دادن به یک فوروم دموکراسی، خود از پیش شرط های ضرور برای خروج چپ از انزوا و ضعف کنونی، و فرادستی گفتمان چپ در جنبش ِعمومی ضد استبدادی است. به عبارت دیگر، چپ نمی تواند فارغ از پاسخی که به داغ ترین مساله ی سیاست در لحظه ی پر التهاب حاضر می دهد - که سرنوشت جامعه دارد در برابر دیدگان ما رقم می خورد- خود را تقویت کند.

الف. پویان
آبان ۱۳۸۸