تکوین جنبش سبز و شعارهای ساختار شکن


م. چشمه


• اگر آقایان موسوی و کروبی معتقدند که شعار "جمهوری ایرانی" بمثابه یک شعار استراتژیک برای پاره ای از شرکت کنندگان در جنبش سبز (طرفداران نظام اسلامی) قابل قبول نیست، باید بپذیرند که شعار "جمهوری اسلامی" و یا حرکت در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی (شامل ولایت فقیه) نیز برای بسیاری (تأکید روی بسیار است) از نیروهای شرکت کننده در جنبش سبز نیز قابل قبول نیست ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱٣ آبان ۱٣٨٨ -  ۴ نوامبر ۲۰۰۹


۱. شعار کلیدی این مرحله

آقای خامنه ای رهبر حکومت اسلامی ایران روز چهارشنبه گذشته اعتراض به کودتای انتخاباتی را بعنوان "بزرگترین جرم" قلمداد کرد(۱). این موضع گیری آقای خامنه ای عملاً جنبش سبز را وارد مرحله و یا فاز جدیدی میکند، بدین معنی که کلیه درخواستها و مطالبات جنبش سبز از زمان انتخابات خرداد ٨٨ تا کنون و در رأس آن خواست ابطال انتخابات، علیرغم تظاهراتهای میلیونی مردم و حتی وساطتهائی از بالا، عملاً و رسماً با مخالفت و سد ولی فقیه روبرو گردیده اند. در این مرحله دیگر شعار و یا درخواست "حد اقلی" ابطال انتخابات موردی نداشته و یا بعبارت دیگر جنبش سبز از این مرحله عبور کرده است. در واقع هم اکنون در این مرحله شعار کلیدی و اصلی جنبش سبز همان "مرگ بر دیکتاتور" است که از بطن جنبش مردم برخاسته و میبایست بمفهوم ضدیت با ولی فقیه، بیت رهبری و حامیان نظامی- امنیتی آن درک شود. در اینجا به نکته مهمی که پاره از روشنفکران بدان حساسیت نشان داده اند یعنی استفاده از واژه "مرگ" میبایست اشاره شود. به باور من واژه "مرگ" در بعد سیاسی آن در واقع بمفهوم نفی و طرد در نظر گرفته میشود و نه لزوماً بمفهوم نابودی فیزیکی. مته به خشخاش گذاشتن روشنفکران اصلاح طلب (با احترام به ضدیت آنان با اعمال خشونت آمیز) در این شرایط حساس مردم را در استفاده از این شعار کلیدی دچار تردید خواهد کرد.
اکنون نه تنها تحول طلبان بلکه بسیاری از اصلاح طلبان نیز واقعیت حاکمیت ولایت فقیه را بمثابه سد حرکت جامعه ایران به جلو تأیید میکنند. بدین معنی که از نوشته ها و گفتار اخیر اینان میتوان تلویحاً لزوم عبور از این سد را استنتاج نمود. اشاره به چند مورد از این نوشته ها شاید خالی از لطف نباشد. علاوه بر آقایان بابک داد، محسن مخملباف و محسن سازگارا که مواضع نسبتاً رادیکالی در مقابل رژیم حاکم (رژیم کودتا) اتخاذ کرده اند، آقای ابراهیم نبوی اصلاح طلب و طنز پرداز معروف نیز بتدریج به مواضع اینان نزدیک شده است. وی در مقاله ای در نشریه اینترنتی روز چنین مینویسد: "اصولاً جنبش سبز حرکت مردمی است که میخواهند وضع کشور را تغییر بدهند بدون اینکه زندگی شان نابود شود. چرا میخواهند تغییر بدهند، بخاطر اینکه حکومت مانع زندگی طبیعی مردم است. به همین سادگی!"(۲) آقای نبوی در مصاحبه با مجله ایتالیائی ایل تمپو حتی تلویحاً از "سرنگونی دیکتاتور" صحبت میکند. وی مینویسد: "تاریخ به ما آموخته است که در هر کجای دنیا برای سرنگونی دیکتاتور بهتر است کسی این کار را بکند که با آن نظام آشنا باشد، بنابراین افرادی که در داخل نظام هستند بهتر می توانند با آن مبارزه کنند."(٣) میتوان با آقای نبوی در مورد اینکه چه کسی بهتر میتواند دیکتاتور را سرنگون کند اختلاف نظر داشت، لیکن همینقدر که اصلاح طلب دو آتشه ای مانند آقای نبوی در مورد سرنگونی دیکتاتور می اندیشد جای دلگرمی است.
آقای باقرزاده از جمله تحول طلبانی است که در این مرحله از تکوین جنبش سبز به نتیجه لزوم "نفی ولایت فقیه" رسیده است. وی در آخرین مقاله خود مینویسد: "به این ترتیب، و صرف نظر از تعریفی که برای جنبش سبز ارائه کنیم، می‌توان دید که تضعیف یا نفی ولایت فقیه هدف «فعلی» جنبش سبز بشمار می‌رود. قید «فعلی» در این جا مهم است. یعنی اولا جنبش سبز از هنگام تشکیل تا کنون رادیکالیزه شده و از هدف تجدید انتخابات به تضعیف یا نفی ولایت فقیه ارتقا یافته است."(۴) شاید از همه مهمتر نظرات اخیر آیت الله منتظری است که از یکطرف با جائر خواندن رژیم حاکم، و از طرف دیگر با اظهار نظر در مورد اینکه "حفظ نظام یک واجب نفسی نیست"(۵) در واقع به نوعی مشروعیت حاکمیت ولی فقیه را زیر سوال برده و از دید خود زمینه را برای عبور از حاکمیت ستمگر وی در اذهان طرفداران دینی خود قابل توجیه میداند.

۲. شعارهای "ساختار شکن"

آقایان موسوی و پاره ای از اصلاح طلبان حکومتی اخیراً در مورد شعارهای "ساختار شکن" که لابد در صدر آنان "جمهوری ایرانی" است، تحت فشار اقتدارگرایان حاکم از جمله آقایان توکلی و عسگر اولادی به طرفداران خود و سایر شرکت کنندگان در جنبش سبز هشدار داده اند. از طرف دیگر آقای موسوی موکداً خواهان بازگشت به دوران اول انقلاب و ارزشهای دوران "امام خمینی" گردیده است. شک نیست که اقای موسوی که بیدادگریها و جنایات اوایل انقلاب توسط رژیم خمینی را یا فراموش کرده و یا اصلاً قبول ندارد، تحت فشار فاشیستهای حاکم در موضع دفاعی قرار گرفته است. اعتقادات قلبی وی به مبانی جمهوری اسلامی نیز وی را نسبت به جهت گیری ساختارشکنانه جنبش سبز سخت نگران کرده است. وی با درک نادرست خود از ماهیت جنبش سبز بعنوان رنگین کمانی که در برگیرنده نظرات اجتماعی- سیاسی متفاوت (جبهه واحد نانوشته) از نحله های فکری متنوع جامعه از مذهبی تا سکولار، از مشروطه طلب تا ملی و جمهوریخواه میباشد، در آخرین مقاله خود در مورد کسانی که ایشان آنانرا "نامحرم" (غیر خودی) مینامد، هشدار میدهد. متأسفانه جامعه سیاسی ایران از زمان انقلاب مشروطه تا کنون چه در زمینه نظری و چه عملی درک درستی از ائتلافهای سیاسی و یا "جبهه واحدی" در عرصه تجربه از خود نشان نداده است. در یک جنبش ملی و یا جبهه واحد نانوشته شامل افراد و یا احزاب و سازمانهای مختلف با نظرات و استراتژیهای متفاوت تنها میتوان بر زمینه یکسری خواستهای حداقلی که مخرج مشترک (تأکید بر مخرج مشترک است) کلیه این نیرو ها باشد وحدت نمود. بطور مثال اگر آقایان موسوی و کروبی معتقدند که شعار "جمهوری ایرانی" بمثابه یک شعار استراتژیک برای پاره ای از شرکت کنندگان در جنبش سبز (طرفداران نظام اسلامی) قابل قبول نیست، باید بپذیرند که شعار "جمهوری اسلامی" و یا حرکت در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی (شامل ولایت فقیه) نیز برای بسیاری (تأکید روی بسیار است) از نیروهای شرکت کننده در جنبش سبز نیز قابل قبول نیست. هر گونه اصرار آقای موسوی بر بازگشت به دوران خمینی گرچه میتواند مورد خرسندی مافیای حاکم گردد، اما مطمئناً به تضعیف موقعیت ایشان در جنبش سبز و تزلزل صفوف آن منجر خواهد شد. در حال حاضر، یعنی در مرحله کنونی جنبش سبز، میبایست بدور شعار کلیدی "مرگ بر دیکتاتور" به مفهوم ضدیت با استبداد ولایت فقیه که مخرج مشترک کلیه نیروها از سکولار گرفته تا مذهبی است، متحد گردد. دیگر درخواستهای جنبش از جمله آزادی کلیه زندانیان سیاسی، آزادی مطبوعات و رسانه ها و یا برگزاری انتخابات آزاد همگی با سد و مانع دستگاه ولایت فقیه مواجه اند، و تحقق آنان تنها با تزلزل جدی و یا فرو پاشی دستگاه خلیفه گری ولایت فقیهی آقای خامنه ای میسر خواهد شد.
شعار "جمهوری ایرانی" بمثابه یک شعار آرمانی و یا استراتژیک در زمینه شکل حکومت مورد نظر بسیاری از ایرانیان تنها با گذار از مرحله کنونی که مرحله نفی دیکتاتوری ولایت فقیه است میتواند در رقابت با دیگر شعارهای آرمانی از جمله جمهوری اسلامی دمکراتیک، مشروطه سلطنتی و یا جمهوری سوسیالیستی، در دورانی که آزادی نسبی در ایران حاکم گردیده است، به رأی آزادانه مردم گذاشته شود.
در خاتمه بد نیست روزگار سیاهی را که در انتظار علی خامنه ایست از زبان نو اندیش بنام اسلام آقای عبدالکریم سروش بشنویم: "آقای خامنه ای، میخواهم به شما بگویم دفتر ایام ورق خورده است و بخت از نظام بر گشته است، آبرویش به یغما رفته است و طشت رسوائیش از بام تاریخ افتاده است. کشف عورت شده است. خدا هم از شما رو گردان شده و ستاریت خود را باز گرفته است. آن دلیری ها که در کنج خلوت و در پرده تزویر می کردید فاش شده است. آه جگر سوختگان و جان باختگان و دهان دوختگان کارگر افتاده است و دامان و گریبان شما را سوخته است. خائفم که بگویم باب توبه هم بروی شما بسته شده است. شریعت هم از شما شفاعت نخواهد کرد که مشروعیت از شما گریخته است. ایران سبز از این پس دیگر آن ایران سیاه و ویران نیست. سبزی و سپیدی این جنبش به عنایت و اجابت الهی بر سیاهی جور شما پیشی گرفته است. خاک و آب و آتش و مه و خورشید و فلک در کارند تا به فرمان خدا بر علیه شما بشورند."(۶)


م. چشمه، ۱٣ آبان ٨٨

زیرنویس:
۱.      " آیت الله خامنه ای: زیر سوال بردن انتخابات «بزرگترین جرم» است." رادیو فردا، ۶/٨/٨٨.
۲.      "رصدخانه ستارگان بازداشت شده"، ابراهیم نبوی، روزآنلاین، ۲٣ مهر ٨٨.
٣.      "مردم حق شان را میخواهند، حکومت چه می خواهد"، ابراهیم نبوی، روز آنلاین، ۲۷ مهر ٨٨.
۴.      "جنبش سبز، اهداف و رهبری آن"، حسین باقر زاده، ایران امروز، ۵ آبان ٨٨.
۵.      " حفظ نظام یک واجب نفسی نیست"، ایران امروز، ۱۴ اکتبر ۲۰۰۹
۶.      " نامه دکتر عبدالکریم سروش به علی خامنه ای"، ایران امروز،۹ اکتبر ۲۰۰۹.