از رایش رانیسکی بپرسید (بخش سوم)
آیا نویسنده مست بهتر می نویسد؟


رایش رانیسکی - مترجم: علی صیامی


• الکل نمی تواند خجالت یا کمرویی، دغدغه ی خاطر و دوگانگی های نویسنده را از بین ببرد یا حتا تخدیر کند، اما می تواند به مقدار کمی آن ها را بکاهد یا محدودشان کند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۷ مهر ۱٣٨٨ -  ۲۹ سپتامبر ۲۰۰۹


 
"مارسل رایش رانیسکی" [1] یکی از سنجشگر های ادبیِ آلمان است که به "پاپ ادبی" مشهور است. اودر سایت اینترنتی روزنامه ی آلمانیِ "فرانکفورتر آلگماینه تسایتونگ" [2] ( FAZ.NET ) در   بخشی به نام " از رایش رانیسکی بپرسید " [3] به پرسش خواننده ها پاسخ می دهد. [4]
***
پرسش یکم: به چه میزان دانستنِ بیوگرافیِ یک نویسنده برای فهم و درک بهترِ کارهای او اهمیت دارد؟ برای منتقد چطور؟  
رایش رانیسکی: تمامی نویسندگان جدی، و بیش از همه رمان نویس ها، از بیوگرافی شان بهره می برند. کسی که خودش را با رمانی درگیر می کند، نمی تواند از بیوگرافیِ نویسنده اش صرفنظرکند. آگاهی از محیط پیرامونی نویسنده و روند زندگی اش بطور معمول مفید است، اما شرطِ ضروری نیست. در نهایت شخصِ خواننده تصمیم می گیرد که آیا افزون بر متن کتاب چیزی را بخواند یا نخواند. هم چنین در بسیاری از موارد رجوع به فرهنگنامه ها هم به هیچوجه بی خاصیت نیست.
 
پرسش دوم: چرا بیشترینِ مردم این همه تمایل به خواندنِ روز ن وشت های یک نویسنده دارند؟
رایش رانیسکی: چرا بیشترینِ مردم این همه تمایل به خواندنِ روزنوشت ها ی نویسنده ها دارند، پاسخ بسیار ساده ای دارد: یادداشت های روزانه چیزهای خیلی زیادی درباره ی نویسنده و جهان اش به خواننده می دهند که او نمی تواند آن ها را از خودِ رمان یا داستان های کوتاهِ او بدست آورد. بسیاری از خواننده ها به هیچوجه نمی توانند خودشان را را از روزنوشت های توماس مان خلاص کنند. آیا توماس مان چیزهای بی اهمیت را هم یادداشت کرده است؟ مسلما. اما بسیاری از خواننده های آن، همچنین من، آن ها را هم می خوانیم و از او به خاطرِ روزنوشت هایش بسیارسپاسگزاریم.  
 
پرسش سوم: آیا سنجشگرِ یک کتاب نظراتِ دیگر همکاران سنجشگرش درباره ی همان کتاب را با دقت و وسواس می خواند؟ آیا این خوانش باعثِ شک کردن در نظرِ خودش خواهدشد؟
رایش رانیسکی: این امر موضوعی کاملا فردی است و بیش از همه بستگی به میزانِ اطمینانِ سنجشگربه داوری خودش دارد. البته این امکان وجود دارد که سنجشگر با قرارگرفتن در چنین موقعیتی داوری اش را نرمتر کند، و شاید هم آن را تند و تیزتر. در اساس سنجشگرِ جدی تحت تاثیر قرار نمی گیرد. این مشکل اما در نقد موسیقی کم دیده نمی شود.
 
پرسش چهارم: یک سنجشگر ادبی با مسن ترشدن نرمخوتر می شود و یا سختگیرتر؟
رایش رانیسکی: هرچند این پرسش پرسشی ساده و روشن است، اما پاسخ به آن برای من سخت است.   قانونمندی ای در اینباره وجودندارد، خوشبختانه. پس موضوع کاملا فردی است. اما می توان گفت که مردان و همچنین زنان با مسن تر شدن نابردبارتر و کم دقتتر می شوند، که می توان   آن در کارهای نویسنده ها و ژورنالیست ها دید، و هم چنین در سبک نوشتاری شان، متاسفانه. به همین دلیل کمتر ویراستاری تمایل به کار بر دستنوشته های شصت هفتاد ساله ها دارد. سرآخر باید گفت که برداشتِ هر سنجشگری به میلِ خودش است. این پاسخ می تواند پاسخی دلچسب نباشد. اما کسی که چنین پرسشی را می کند، می بایست جرئت شنیدن چنین پاسخی را هم داشته باشد.
 
پرسش پنجم:   خط مرزِ میانِ ادبیات "شاهکار" و "کم مایه" [5] از کجا می گذرد؟ آیا شاخصی وجود دارد؟
رایش رانیسکی: آری، شاخصی که اجازه ی شناختِ خط مرزی را بدهد به خوبی وجود دارد: زبان. هیچ چیزی جز استیل زبانی نمی تواند شاخص تفکیکِ آثار داستان نویس های جنوب آلمان و اتریش، و هم چنین کارهای داستان نویس شمال آلمان - "تئودور اشتروم" [6] -،از نویسنده های کم مایه باشد. تعلق نویسنده   و اثر نویسنده به هریک از این تقسیم بندی را کسی مشخص می کند که صاحبنظر ادبی باشد: سنجشگر، تحصیلکرده ی دانشگاهی رشته ی ادبیات، تاریخ شناس ادبی، دبیر ادبی نشریه.
 
پرسش ششم: شما به تازگی گفته اید که رمان های " جنگ و صلح" از تولستوی و "برادران کارامازوف" از داستایوسکی در قله های ادبیات جهان قرار دارند. بی همتایی آن ها از چه چیز است؟
رایش رانیسکی:   با همه ی تفاوت هایی که داستایوسکی و تولستوی را از یکدیگر می جداید،   شخصیت پردازیِ شخصیت های داستانیِ بی شمارشان آن ها را به هم می پیوندد.
 
پرسش هفتم: آیا نویسنده ی مست بهتر می نویسد؟ آیا شما در حال نشئگی می نویسید؟ آیا نوشتار روشن از کله ی روشن برمی آید؟
رایش رانیسکی: فکر نمی کنم که نویسنده ی مست کتابِ بهتری می نویسد. هیچگاه کوششی نکردم که در حال مستی چیز جدی ای بنویسم. مطمئنم که با کله ی روشن است که می توان روشن نوشت. در اینجا می توانستم پاسخ به پرسش الکلیِ تان را پایان دهم، اما یک عبارت کوتاه و مهمی از توماس مان به خاطرم آمد. وقتی که او می خواست حتما داستان کوتاهی( حدس می زنم داستان " ساعتِ سخت" [7] بود) را در یک بعدازظهر به پایان برساند، نیم بطری شامپاین را به یاری طلبید. خودش می گوید:   "اما موضوع کمتربر سرِ تخیل برانگیختن بود تا آرامبخشی... بطور عام، اعتقاد اندکی هم به تاثیر تخیل برانگیزی الکل ندارم." موقعیت هایی هستند که کمی الکل می تواند کمک کوچکی برای نویسنده باشد. الکل نمی تواند خجالت یا کمرویی، دغدغه ی خاطر و دوگانگی های نویسنده را از بین ببرد یا حتا تخدیر کند، اما می تواند به مقدار کمی آن ها را بکاهد یا محدود شان کند.
 
پرسش هشتم: در جوانی و هنوز هم یکی از تحسین کنندگان هاینریش بول بوده وهستم. کارهای او را از نگاه امروزین چگونه تخمین می زنید؟ زمان برای "بول" ناگذرا است؟
رایش رانیسکی: در سال 1921 کورت توخولسکی در مقاله ای نوشت:" اگر همه ی میان سطرهای چاپ شده   در کتابی با گذر زمان بیان شده باشند، آن کتاب بیش از پنجاه سال عمر نخواهد کرد. گذرِ زمان، نویسنده و کسانی که خواننده ی آن کتاب هستند را هم با خود خواهدبرد..." مسلم است که این حرف برای نویسندگان بزرگ صحت ندارد. با عدد پنجاه می توان اختلاف و دعوا داشت. شاید بتوان صحبت ازشصت یا هفتاد کرد.
رمان ها و داستان های "بول" در دوران جریان جنگ دوم جهانی و بعد ها در جمهوری فدرال آلمان حول زندگیِ قربانیان، انسانِ برخاسته از برش های پائیینیِ اجتماع، بی خانمان ها و یا کوچانده شده ها می چرخد. این داستان ها از چگونگیِ براه انداختنِ جنگ توسط انسان ها چیزی نمی گویند، بلکه از آن که جنگ چه بر سر انسان ها می آورد حرف می زنند. داستان های دوران بعد از جنگ او هم محدود به از پاافتادگان و تحقیرشدگان اجتماعی است. نوشته های انتقادی بول درباره ی چگونگی کارکردِ صنعت فرهنگسازیِ آلمان غربی، در دورانِ بعد ازجنگ، استیل نوینی در این نوع از نقد است.
بول یکی از مهمترین نویسندگان دوران خودش بود( او از 1917 تا 1985 عمرکرد)، اما چنین پسری، با اطمینان کامل می گویم،   کسی نیست که آثارش از زمانِ خودش پیشتر بروند. بازتر صحبت کنیم: در حالِ حاضر هم چیزهای کمی از او زنده باقی مانده اند، و بطور طبیعی کم و کمتر هم خواهند شد. تقریبا تمام رمان هایش به فراموشی سپرده شده اند.
باارزشترین کار ادبی اش چند تایی داستان کوتاه هستند، مثلا " مردی با چاقو" [8] ، " ملاقات در خیابان بولواری" [9] ، " مهاجر، میای به اسپانیا.." [10] و زیباترین طنز انتقادی اش " مجموعه سکوت های دکتر مورکِس" [11] است. بطورِ کلی: بول کمتر خوانده خواهد شد، اما همیشه در یادها باقی خواهدماند.
 
پرسش نهم: در کمدی های ادبیات آلمان فقط فیگور مردانه حضوردارد. چرا اینجوری است؟ از چه زمانی می تواند فیگور زنانه هم خنده دار شود؟
رایش رانیسکی: این ادعا درست نیست. در کمدی های مشهور و معروفِ   دوران پیشترِ آلمان، مثلا در " مینای بارنهلمی" [12]   و در " کوزه ی شکسته" [13]   زن است که نقش های کمدی را دارد. در کمدی های دورانِ بعدی هم:   از "هاوپتمن" [14] : " پوست بیدستر" [15] ، از "اشترنهایم" [16] : " شلوار" و از برشت: " اپرای سه پولی"، و همچنین فیگورهای کمدی زن در ادبیات امروزین.
 
پرسش دهم: در نمایشنامه ی " تاسو" [17] از گوته حتا یک سطر هم از کارهای "تاسو" دیده نمی شود. گوته می توانست به راحتی   متنی   یا نیم صحنه ای از "اورشلیم آزادشده" [18] را   در این کارش بگنجاند.
 
رایش رانیسکی: راجع به این موضوع، شما نمی بایست به من مراجعه کنید، بروید سروقتِ گوته.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
[1] -Marcel Reich-Ranicki
[2] - Frankfurter Allgemeine Zeitung: FAZ
[3] - Fragen Sie Reich-Ranicki
[4] - منبع www.faz.net
[5] Trivialliteratur ادبیات کم مایه، عامه پسند، پاورقی
[6] - Hans Theodor Woldsen Storm ( 1817 -1888)
    حقوقدان و نویسنده ی آلمانی، که هم شاعر و هم داستان نویسِ رئالیست بود با نشانه های بارزِ فرهنگ شمالِ آلمان   در نوشته هایش
 
[7] - Schwere Stunde
[8] - Der Mann mit den Messern
[9] - Wiedersehen in der Allee
[10] - Wanderer, kommst du nach Spa. . .
[11] - Doktor Murkes gesammeltes Schweigen
[12] - Minna von Barnhelm
[13] - Zerbrochenen Krug
[14] - Hauptmann
[15] - Der Biberpelz
[16] - Sternheim
[17] - "تاسو"نمایشنامه ای است از یوهان ولفگانگ گوته در پنج پرده که نقش اولِ آن از   شخصیت نویسنده ی ایتالیایی   (1595-1544 Torquato Tasso ) الهام گرفته شده است.
[18] - Befreiten Jerusalem داستانی تخیلی از نبرد مسلمان ها با جنگجویان صلیبی در اورشلیم از "تورکوتا تاسو"