خیزش تاریخی مردم ایران، موانع، و دورنمای پیروزی


م. چشمه


• برای گذر از این مسیر پر تلاطم، هشیاری، استقامت، امیدواری و حفظ روحیه حیاتی بنظر میرسند. دورنمای سوم، ایجاد اختلاف در میان صفوف مردم توسط ارتجاع، کوتاه آمدن رهبران فعلی از خواستهای حیاتی جنبش و در انتها مأیوس شدن مردم از توانائیهای خویش است. امکان بروز اختلاف در اردوگاههای موسوی و کروبی به این نگرانی دامن میزند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲٨ خرداد ۱٣٨٨ -  ۱٨ ژوئن ۲۰۰۹


۱. مقدمه
بدون شک ۲٣ خرداد و به روایتی ۲۵ خرداد ۱٣٨٨ نقطه عطف جدیدی در تاریخ ایران بشمار خواهد رفت. آنچه ملت ایران و جامعه جهانی را بهت زده کرده است، نه شبح انقلاب بر فراز ایران، بلکه در واقع پیکر خود انقلاب است که در جامه ای سبز ظاهر شده است. بجرأت میتوان گفت که هیچ مفسر ایرانی و یا خارجی تحولی چنین سریع و انفجاری را که اکنون در حال بهم زدن بسیاری از معادلات جهانی است، پش بینی نکرده بود. اکثریت شکننده روشنفکران و مفسران سیاسی ما در طی دو سه دهه اخیر با طرح اینکه "عصر انقلابها بپایان رسیده"، و یا اینکه "مردم ایران انقلاب نمیخواهند،" اکنون با رودرروئی با یکچنین جنبش اعتراضی سرتاسری دچار حیرت شده اند. تعدادی از آنان که همواره راه نجات ایران را در اصلاحات قطره ای و تدریجی در چارچوب نظام اسلامی و ایجاد تغییر از طریق صندوقهای رأی میدیدند، کماکان حاضر نیستند بپذیرند که در این خیزش که بزعم پاره ای از مفسران بین المللی اولین انقلاب اینترنتی تاریخ بشمار میرود، شیوه "نافرمانی مدنی" مورد استفاده قرار گرفته است. اینکه این نهضت جدید تا چه زمان تداوم پیدا میکند، و اینکه آیا در این مرحله خواهد توانست به اهداف خود دست یابد را کسی نمیتواند بدرستی پیش بینی کند. اما کارنامه ٣۰ ساله حکومت جمهوری اسلامی از جمله در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری که منجر به کودتای انتخاباتی رژیم گردید، این نظریه را مجدداً تأیید کرده است که حاکمیت رژیم ولایت فقیه تضاد اساسی جامعه ما و سد راه اصلی پیشرفت مردم ایران و از جمله جامعه مدنی آنست. راه برون رفت جامعه ما تنها با برچیده شدن بساط ولایت فقیه توسط خیزش اجتماعی مردم امکان پذیر میگردد.

۲. اتحاد بزرگ ملی و اجزاء آن
جنبش عظیم و سرتاسری کنونی که بصورت یک اتحاد بزرگ ملی خود نمائی میکند در واقع در برگیرنده جریانهای متنوع اجتماعی است. از یک سو نیروهای جامعه مدنی و تحول طلب را شامل میشود که شرکتشان در کارزار انتخابات و حتی رأی ریختن آنان بنفع آقایان کروبی و موسوی در واقع با هدف گفتن "نه" به ولی فقیه صورت گرفته، و در دیگر سو اصلاح طلبان حکومتی و حامیانشان قرار دارند که تقلب بزرگ رژیم آنانرا نسبت به دستگان ولایت سخت عصبانی کرده، و در انتها، جناح باصطلاح "دوراندیش" رژیم قرار دارد که اکنون در تضادی هلاکتبار با مافیای حاکم برهبری خامنه ای- احمدی نژاد قرار گرفته است. متأسفانه بخشی از نیروهای مترقی و طرفدار تحریم، از جمله بخشی از حامیان رژیم سلطنتی و چپهای تند رو هنوز جایگاه خود را در مقابل این جنبش کاملاً مشخص نکرده اند. مخالفت آنان با فرایند انتخابات در ایران موجب گردیده تا پتانسیل عظیم نهفته در خیزش جدید مردم ایران را در جهت استقرار دمکراسی، تجدد و سکولاریسم نادیده بگیرند.

٣. شعار و یا درخواست کنونی
به باور من ازمیان کلیه شعارها و درخواستهای حد اقلی (تاکتیکی) مطرح شده در طی چند روز اخیر، درخواست موثر و صحیح در واقع همان "ابطال انتخابات" است. درخواستهائی از جمله "بازشماری آراء" و یا تشکیل "کمیته حقیقت یاب" ناصحیح بنظر میرسند. اولی بخاطر دستکاری آشکار رژیم در صندوقهای رأی، و دومی بخاطر خریدن وقت برای رژیم و چانه زدن احتمالی در اطاقهای در بسته که میتواند بنوعی سازش هلاکتبار با ارتجاع حاکم منجر گردد. پر واضح است که مخلوط کردن و تحمیل شعارهای حد اکثری با شعار این مرحله از جنبش فقط به دامن زدن تضاد درونی این جنبش ملی و ریزش نیروها کمک خواهد کرد.

۴. نیروی محرک، رهبری و تشکیلات جنبش
در حال حاظر نیروی محرک این خیزش توده ای را جوانان از جان گذشته و استفاده آنان از تکنولوژی اینترنتی (فیس بوک، تویتر ...) و تلفون همراه تشکیل میدهد. واقعیت اینستکه تا این لحظه، آقای موسوی در عمل در جایگاه رهبر این جنبش قرار گرفته است. اینکه ایشان بتواند در این جایگاه باقی بماند بستگی به پیگیری و استقامت ایشان در طرح و پافشاری برخواستهای بحق و مردمی دارد. نگارنده با در نظر گرفتن موضع خود (شرکت در کارزار انتخابات و عدم شرکت در رأی گیری)، تا قبل از روز انتخابات نظر مساعدی نسبت به آقای موسوی نداشتم، اما اکنون شجاعت ایشان را در طرح خواست ابطال انتخابات و رودرروئی با ولی فقیه پس از کودتای انتخاباتی بسیار قابل تحسین میدانم.
اما در زمینه تشکیلاتی واقعیت اینستکه چندین تشکل قانونی از جمله جبهه مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، حزب کارگزاران سازندگی، حزب اعتماد ملی، سازمانهای متعدد دانشجوئی (دفتر تحکیم)، ادوار تحکیم و غیره، محتملاً تا حدودی در سازماندهی این جنبش نقش داشته اند. اما مافیای حاکم در طی چند روز گذشته با دستگیری رهبران، کادرها و اعضاء این تشکلها (که عده ای رقم آنرا تا نزدیک به هزار تخمین میزنند)، همراه با قطع شریانهای ارتباطی، بویژه پیامک و اینترنت، و ارسال پارازیت در جهت قطع کانالهای ماهواره ای، قصد فلج کردن این خیزش را دارد. از این جهت گرچه استفاده از کانالهای اینترنتی برای اطلاع رسانی و ایجاد محفلها در شرایط عادی بسیار مهم تلقی میشود، اما تشکیل کمیته ها و هسته های فیزیکی که میتوان آنانرا کمیته های "همبستگی ملی" و یا نامهائی از این قبیل نامید، بویژه در شرایط قطع ارتباطات اینترنتی بسیار حیاتی اند. این محفلها (معمولاً چند نفره) میتوانند در محیط کار، دانشگاه، مدرسه، اداره، محله و...تشکیل شده و هر کدام وظایفی در خور حال خود بعهده گیرند.
احتمال اینکه رژیم در طی چند روز آینده آقایان موسوی و کروبی را دستگیر کند، چندان خارج از ذهن نیست. در این رابطه تشکیل یک شورای رهبری در خارج کشور، شامل افرادی خوش نام و خوش سابقه که از پشتیبانی توده های جوان و محافل سیاسی دست اندر کار در داخل برخوردار باشند، بسیار عقلانی بنظر میرسد. در حال حاضر آقای مخملباف ظاهراً در پاریس نقش سخنگوی رهبری داخل را بر عهده دارد، اما بنظر میرسد ایشان به تنهائی قادر به انجام این وظیفه مهم نیست. اگر قرار باشد هموطنان به چند نفر دیگر برای تشکیل یک شورای رهبری در خارج از کشور رأی دهند، میتوان فرضاً از میان افرادی همانند آقایان محسن سازگارا، اکبر گنجی، علی افشاری، حسن شریعتمداری، دکتر کریم لاهیجی، مهدی خانبابا تهرانی, دکتر حسین باقرزاده، دکتر مهرداد درویش پور و خانم مهر انگیز کار و ... انتخاب نمود. البته مکانیسم این انتخابات برای من هنوز روشن نیست. آنچه روشنست اینستکه الزامات یک نهضت عظیم اجتماعی رویکرد جدید افراد و گروههای سیاسی نسبت به مسأله همکاری و ائتلاف است. در این رابطه بر طرف کردن موانع همکاری میان جمعیتهای متنوع "خودی" و "غیر خودی" الزام آور است. یک شورای رهبری چه در داخل و چه در خارج میبایست با چنین رویکردی انتخاب شود.

۵. دورنماهای قابل تصور
بنظر میرسد کودتای انتخاباتی ولایت فقیه و کارگزارانش که بصورت جرقه ای بشگه باروت خشم و نفرت انباشته مردم را شعله ور ساخت، روحیه ترس و محافظه کاری را تا حد زیادی در حال حاضر در میان مردم از میان برده و باعث آزاد شدن ابتکار، توانائیها، و انرژی جوانان ایران زمین گردیده است. البته همانگونه که اشاره شد، ترسیم دورنمای آینده خیزش کنونی کار آسانی نیست. یکی از دورنماهای قابل تصور میتواند تمکین احتمالی خامنه ای بخواست مردم ایران باشد. با گذشت هر روز که از پیکار و مقامت مردم در مقابل دژخیمان رژیم میگذرد، حاکمیت ولائی ضعیفتر، شکافهای درونی آن عمیقتر و روحیه طرفدارانش ضعیف تر میگردد. در چنین شراطی بسیاری از نیروهای نظامی پشتیبان رژیم بدان پشت کرده و به صفوف مردم خواهند پیوست. کاخی را که حاکمان ایران با تلفیقی از پول نفت، خرافه مذهبی، جهل و ستم بر پا کرده اند، در مقابله با طوفانهای سهمگین پیش رو آنچنان استوار نخواهد بود و بر سر ساکنانش خراب خواهد شد. بدین جهت پیروزی مردم در کسب اولین خواست خود یعنی ابطال انتخابات، اکنون دیگر زیاد غیر قابل تصور نیست. هرچقدر اشکال مبارزات مدنی متنوع تر باشند، دسترسی بچنین نتیجه ای سهل تر خواهد بود. در این رابطه است که فرضاً تحصن ها، اعتصابهای کارگری- کارمندی تا حد اعتصاب عمومی ملی، همراه با تظاهرات خیابانی میتوانند بسیار کارساز باشند.
دور نمای دوم، تشویق خامنه ای توسط باند دیوانگان و جانیان دور و بر او برای سرکوب این خیزش از طریق قتل عام جوانان و براه انداختن حمام خون است؛ دورنمائی که نه از تاک نشانی خواهد گذاشت و نه از تاکستان. بهمین جهت هشیاری مردم و جوانان برای ادامه مبارزه مدنی مسالمت آمیز همراه با حد نگاه داشتن و عدم در گیری در نبردها و عرصه های نابرابر، همراه با اتخاذ شیوه های مناسب و قابل انعطاف مبارزه بسیار ضروری است. جوانان و مردم ایران باید بدانند که باحتمال زیاد تا رسیدن به کسب آزادی و پیروزی نهائی راه زیادی در پیش است. برای گذر از این مسیر پر تلاطم، هشیاری، استقامت، امیدواری و حفظ روحیه حیاتی بنظر میرسند.
دورنمای سوم، ایجاد اختلاف در میان صفوف مردم توسط ارتجاع، کوتاه آمدن رهبران فعلی از خواستهای حیاتی جنبش و در انتها مأیوس شدن مردم از توانائیهای خویش است. امکان بروز اختلاف در اردوگاههای موسوی و کروبی به این نگرانی دامن میزند.

۶. سیاست دولت اوباما در رابطه با خیزش مردم ایران
سیاست نابخرادانه دولت بوش در مورد خاورمیانه و عراق که موجب وارد شدن هزینه های بسیار زیاد مادی و معنوی به جامعه آمریکا گردیده بود و از جمله در ابتدا بر تقابل خصمانه با رژیم ایران قرار گرفته بود، محافل حزب دمکرات و دولت اوباما را به قطب متقابل سوق داده، بطوریکه اینان فرض را بر عقلائی بودن رژیم اسلامی در ایران گذاشته، احتمال موفقیت در مذاکره و کنار آمدن با رژیم اسلامی بر سر مسأله هسته ای را چندان کم نپنداشته و کماکان کم نمیپندارند. بدین جهت است که در شرایط فعلی با خیزش مردمی در ایران، دولت اوباما دچار نوعی سردرگمی و ناروشنی گردیده، در زمینه دفاع از خواستهای آزادیخواهانه مردم ایران و از جمله در سمتگیری نزدیکتر با خواست مردم ایران در مورد انتخابات، دچار تردید گردیده است. دورنمای موفقیت خیزش جدید مردم ایران شاید شرایطی بوجود آورده تا دولت آمریکا بتواند در این رویکرد خود نسبت به رژیم اسلامی تجدید نظر کند. بدون شک سقوط احمدی نژاد که با تضعیف شدید و یا سقوط خامنه ای همراه خواهد بود، موقعیت جدیدی بوجود خواهد آورد تا قدرتهای بین المللی بتوانند در مورد مسأله هسته ای ایران با دولت آینده به توافق قابل قبولی دست یابند. تجربه سی سال گذشته نشان داده است که باند خامنه ای هرگز به سازش معقول با غرب تن نخواهد داد، چرا که حیات خود و علت وجودی خود را در ضدیت با غرب تصور میکند. منافع ملی آمریکا و دول غربی ایجاب میکند تا دست از تزلزل برداشته و از خواستهای دمکراتیک و آزادیخواهانه مردم ایران جداً پشتیبانی کنند.