تکمله ای بر "فیلسوف دروغین کف بر دهان"


ناصر رحمانی نژاد


• در شرایطی که ما اکنون بسر میبریم، شاید بهتر باشد بجای چنگ و دندان به یکدیگر نشان دادن، وبجای حملاتی ناسنجیده از نوع بالا که به آن اشاره کردم و یا از آن نوع که اخیراً محمود دولت آبادی، وقتی یکی از روزنامه های داخلی درباره‍ی دشنامهای عبدالکریم سروش نظرش را خواسته بودند، به زبان آورده، چنگ و دندان خود را برای رژیم جمهوری اسلامی تیز کنیم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱٣ خرداد ۱٣٨٨ -  ٣ ژوئن ۲۰۰۹


پس از انتشار مطلب من بنام "فیلسوف دروغینِ کف بر دهان" در مورد برخورد عبدالکریم سروش به افشاگری محمود دولت آبادی، اظهار نظراتی از طرف خوانندگان مقاله ابراز شد که من لازم دانستم ضمن تشکر از آنها که وقت گذاشته و مطلب را خوانده اند و آنقدر حساسیت و تعهد احساس کرده اند که عقیده‍ی خود را درباره‍ی آن ابراز نمایند، نظر خود را نیز گفته باشم.

مهم ترین نکته ای که دراین اظهار نظرها قابل تأمل و توجه جدی است، انتقاد به خاموش ماندن من نسبت به حضور محمود دولت آبادی در محفل یکی از مهره ها و بازیگران رژیم اسلامی است؛ رژیمی که در سراسر سی سال حاکمیت تباهی زا، ننگین و سیاه خود، ایران را به یغما برده، زندگی مردم را تباه ساخته و مملکت را از نظر اقتصادی و فرهنگی ویران ساخته است. من انتقاد آن دوستان را میپذیرم و سخن آنان در مورد خاموش ماندن نسبت به رفتار محمود دولت آبادی را کاملاً درست میدانم. اما ذکر این نکته لازم است که این امر بهیچوجه ارادی و آگاهانه نبوده است.
آقای محمود دولت آبادی، همانطور که خود در مجلس دفاع از کاندیداتوری میرحسین موسوی اعلام کرده، "به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران رأی" داده(۱) . باید به این دوست بزرگوار بگویم که همین قانون اساسی، که کلامش و حکمش بی رحم تر و برّاتر از قرآن عمل کرده، به مدت سی سال است که شجره‍ی حرام خود را با خون جوانان ما آبیاری کرده و با همین شیوه توانسته دوام بیاورد. کیست که این را نداند؟ دفاع از قانون اساسی جمهوری اسلامی و مشارکت در مضحکه‍ی انتخاباتی آن و حمایت از کاندیدای ولایت فقیه، که در تدوین سیاستهای فرهنگی رژیم همانقدر مسئولیت دارد که عبدالکریم سروش، هر چه هست برخورد یک روشنفکر مستقل و سکولار با نظام ولایت فقیه نیست.

***

اکنون، بی آن که خواسته باشم اهمیت نکته‍ی بالا و پذیرش انتقاد به خود را کم رنگ کرده باشم، مایلم این موضوع را از بحثی که مربوط به برخورد محمود دولت آبادی و عبدالکریم سروش میشود جدا کرده، فراتر از آن برده، و تا حدی که در حال حاضر میتوان بدان پرداخت، گسترش داد.
موضوع مرزبندی و اختلاف میان روشنفکران سکولار "برون مرزی" و "درون مرزی"، "خارج نشینان" و "داخل نشینان" - یا هر نام دیگری که بر آن نهاده شود - و بینش های متفاوت سیاسی و گونه گونی سلیقه ها و هر اختلاف ممکنِ دیگری که میان برخی از این دو گروه از هم وطنان (یعنی همه‍ی ما روشنفکران بطور کلی) وجود دارد، اگر چه جدی و واقعیتی است که نمیتوان آن را نادیده انگاشت، اما بنظر من تا آن درجه که بتوان آن را باصطلاح آشتی ناپذیر دانست، نیست. من مطمئن هستم که اکثریت ما به این موضوع واقف هستیم، اما درعین حال شخصاً نمیتوانم از این گفته که "حاج فرج دباغ و محمود دولت آبادی هر دو از سرسپردگان رژیم هستند و این جنگ گرگهاست"(۲)، به سادگی بگذرم. این نظر مطمئناً حاکی از نوعی بینش سیاسی است که در میان برخی از ما وجود دارد، و اینان مسایل را با همین بینش ارزیابی میکنند. سخن گفتن تا این درجه از بی مسئولیتی و کودکانه، نشانه‍ی خطرناکی است که پایان آن به میدان تیری می انجامد که محمود دولت آبادی ها را درکنار حاج فرج دباغ به دیرک تیرباران می بندد. من نمیدانم اگر همین فرد که چنین درشت سخن میگوید، چنانچه خود در ایران میماند، آیا دربرابر جمهوری اسلامی نیز میتوانست به همین قرص و محکمی بایستد؟ این شیوه‍ی برخورد آیا همان شیوه‍ی برخورد دگم آخوندی رژیم نیست که رابطه‍ی خود را با گروه بندیهای بسته و تنگ نظرانه‍ی ایدئولوژیک "خودی" و "غیرخودی" تنظیم کرده است؟ چگونه ما میتوانیم دوستان خود را از دشمنان تشخیص داده و رابطه‍ی خود را با آنها تنظیم و شفاف نماییم؟ بنظر میرسد مسایلی از این دست آموزشهایی قدیمی و ابتدایی باشند و انتظار میرود که این دوستان این درسها را پیشترها آموخته باشند. اما، متأسفانه، چنین پیداست که آنها هنوز این قبیل الفبای مقدماتی اجتماعی را نیاموخته اند و لازم است که به کلاسهای اکابر فرستاده شوند؛ واین، البته، بسی موجب سرشکستگی خواهد بود.
من مطمئن نیستم که ضرورت بحث دراین باره هنوز فرا رسیده باشد؛ و چنانچه اکنون موقع این بحث باشد، ما از همه‍ی جهات آمادگی آن را داشته باشیم تا در این باره وارد یک گفت و گوی سالم، سازنده و آموزنده شویم. از آن گذشته، این موضوع بسیار حساس و پیچیده ای است که جنبه های مختلفی دربر دارد و در طرح آن باید نهایت شرافت سیاسی، سلامت اخلاقی، و از همه مهمتر، ملاحظات امنیتی آن در نظر گرفته شود.
در طول سی سال گذشته، این اولین بار نیست که ما "خارج نشینان" شاهد این نوع برخوردهای مصلحت جویانه از جانب روشنفکران "داخل نشین" بوده ایم. من میدانم که این نوع برخوردها بسیاری از ما را بارها و بارها مأیوس، عصبانی و خشمگین کرده است. برای من بارها پیش آمده که خواسته ام نسبت به این گونه برخوردها، که گاه ناشی از مصلحت اندیشی، گاه ناشی از جُبن، گاه ناشی از تزلزل، گاه بعنوان نوعی تاکتیک و... - و لابد همیشه برای دفع بلا! - بوده است، واکنش خود را با انتشار نظرم ابراز کرده تا به آن دوستان هشداری داده شده باشد. اما همیشه نوعی احساس مسئولیت، مسئولیت همراه با تردیدها و سوالات بی پایان و بی پاسخ موجب شده که نتوانم واکنش مناسبی نشان دهم. واکنش ما آیا واقعاً میتواند هشداری به این دوستان باشد و در وضعیت آنها تغییری ایجاد کند؟ آیا ما میتوانم در تغییر شرایط و موضع گیریهای آن دوستان موثر باشیم؟ آیا اقدام ما موجب نمیشود که وضعیت آن دوستان را دشوارتر کند؟ واکنش ما آیا امنیتی ها را هارتر از آنچه که هستند، نمیکند؟ و بسیاری سوالات دیگر...
در شرایطی که ما اکنون بسر میبریم، شاید بهتر باشد بجای چنگ و دندان به یکدیگر نشان دادن، وبجای حملاتی ناسنجیده از نوع بالا که به آن اشاره کردم و یا از آن نوع که اخیراً محمود دولت آبادی، وقتی یکی از روزنامه های داخلی درباره‍ی دشنامهای عبدالکریم سروش نظرش را خواسته بودند، به زبان آورده (٣)، چنگ و دندان خود را برای رژیم جمهوری اسلامی تیز کنیم.

۱ - سایت سلام نیوز .(www.salaamnews.com)
۲ - سایت عصرنو، نظرات، نظر freedom. (تأکید از من است)
٣ - سایت آفتاب Aftabnews)). با تشکر از آقای محسن مقصودی که نشانی این خبر را داده بودند. و همچنین سایت سرو، ۴ خرداد ٨٨.