سلطنت: "روغن چراغ ریخته"!


خسرو صدری


• در ایران مراسم خاکسپاری سلطنت، با تشریفات ویژه و با حضور ۹۹ درصد مردم صورت گرفت که در کمتر جایی نظیرش دیده شده است. حتی هنوز با تمام نافرجامی های اهداف انقلاب، آنگاه که مردم در تظاهرات، چون ۱۸ تیر، میخواهند خشم خود را با تند ترین الفاظ به گوش حاکمین وقت برسانند، شعار میدهند: "خامنه ای حیا کن، "سلطنت" و رها کن!" ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ٣۰ اسفند ۱٣٨۷ -  ۲۰ مارس ۲۰۰۹


مردم ایران سی سال پیش، نظام سلطنتی را همچون دندانی چرکین، با تحمل رنج و درد فراوان ، کندند و به زباله دان تاریخ انداختند. اینک به بهانه ناکارآمدی جانشینش، عده ای در پی دندان شکسته میگردند. به امید آن که آن را بار دیگر به دهان بیمار بازگردانند.
وابستگی گروه های طرفدار نظام پادشاهی به آمریکا، مهمترین ویژگی و تنها دلیل بقای آن هاست. این گروه ها هنوز پس از سی سال این تناقض را برای طرفداران خود حل نکرده اند که "اعلیحضرت همایونی شاهنشاه آریامهر" چگونه با اشاره انگشت ژنرال "هایزر" آمریکایی، تاج و تختش بر باد میرود. آن ها از توضیح این مساله عاجزند زیرا اولا مجبور به شکافتن عمق وابستگی دستگاه حکومتیشان به بیگانگان خواهند شد؛ ثانیا توان و اجازه انتقاد از آمریکا و عوامل مستقیمش در اجرای دستورالعمل های "هایزر"، چون ارتشبد قره باغی و پرویز ثابتی را هم ندارند؛ ثالثا، در مورد علت ادامه رابطه با همان کیفیت سابق با آمریکا هیچ توضیحی نخواهند داشت.
میگویند قول میدهیم من بعد اصول دمکراسی را رعایت کنیم و سلطنت را نیز به رای خواهیم گذاشت:
شکل ابتدایی تقریبا تمام حکومت ها، پادشاهی بوده است و امروزه جز تعدادی اندک، تمام کشورهای جهان خود را از شر آن رها کرده اند. آیا کسی جایی را سراغ دارد که برای بازگشت دوباره سلطنت به آرای عمومی مراجعه کرده باشند؟ آن کشورهایی هم که هنوز گرفتار این معضل هستند، اگر هم شاه و ملکه شان چون کشورهای جهان سوم در امور کشورداری مداخله نمیکند، ولی از جهت تحمیل هزینه سنگین "دربار" به مالیات دهندگان، با اعتراضات جدی اقشار گوناگون مردم و روشنفکران روبرو میباشند. در انگلستان و جاهای دیگر بحث بر سر برچیدن بساط سلطنت است، و عده ای در کشور ما با استناد به وجود پادشاهی در انگلستان، خواهان احیای آن هستند.
از آن گذشته، در ایران مراسم خاکسپاری سلطنت، با تشریفات ویژه و با حضور ۹۹ درصد مردم صورت گرفت که در کمتر جایی نظیرش دیده شده است. حتی هنوز با تمام نافرجامی های اهداف انقلاب، آنگاه که مردم در تظاهرات، چون ۱٨ تیر، میخواهند خشم خود را با تند ترین الفاظ به گوش حاکمین وقت برسانند، شعار میدهند: "خامنه ای حیا کن، "سلطنت" و رها کن!"
نیز، در صورت رای گیری "دمکراتیک" برای انتخاب پادشاه ، چه دلیلی دارد که مردم به پسر کسی رای دهند که تنها در واپسین اقدامش، میلیاردها دلار سرمایه مملکت را به صورت غیرقانونی از کشور خارج نمود. وارثان چنین کسی در مقابل دادگاه مردم، پیش از هرچیز، در مورد اموال به غارت رفته توسط پدرشان جوابگو خواهند بود. و چرا هر انسان بالغی در مملکت نتواند خود را برای احراز این مقام کاندید نماید؟ مگر اینکه باور کنیم که خون رضاخان دارای گلبول های پادشاهی، ونه قزاقی، بوده است و از این رو رضا پهلوی موجودی استثنایی است.
هیچ انسان عاقلی، بدون داشتن منفعتی ویژه، یک نظام موروثی پرهزینه و دردسر و قابل سوءاستفاده را به یک جمهوری قانونمند ترجیح نمیدهد.
سلطنت طلبان ایرانی، خود نیز بدون ارتباط تنگاتنگ با آمریکا، شانسی برای خویش قائل نیستند. از این رو کسی را در بین آن ها نمیبینید که با درس گیری از رفتاری که آمریکایی ها با خدمتکار وفادارشان، شاه کردند، با مواضعی مستقل در میدان حضور داشته باشد. اتفاقا راز گرایش بعضی افراد، از خارج از خانواده به آن ها نیز همین قدرت نیرومند حامی آن هاست. کم نیستند کسانی که به حساب "نیروی برنده" آمریکا، به این سمت دوان شده اند. و در این میان "واسطه" هایی چون داریوش همایون، تسهیل روند سر خوردن "جمهوریت " به آستانبوسی ابرقدرت را، مسئولیت یا ماموریت تاریخی خود میدانند. خود او در مصاحبه با تارنمای "روزنه" میگوید: "عموم مردم از روی فرصت طلبی، برای آن که سوی برنده باشند، به انقلاب پیوستند". و با همین اعتقاد است که زیر چتر حمایت آمریکا، در کمین جذب "فرصت طلب" نشسته است.
مکانیزم این فعل و انفعالات ظاهرا حرکت از "جمهوریت" به "سلطنت" است ولی شواهد غیرقابل انکار عکس آن را نشان می دهد:

آمریکا در آرزوی تعویض ورق "شاه" با "آس" جمهوری
آمریکایی ها با نقش رهبری جهانی که برای خود قائل هستند و استراتژی خود را نیز، پس از فروپاشی اتحاد شوروی بر پایه آن بنا نهاده اند، تمایلی به نظام های پادشاهی ندارند. زیرا شاه را در صورت نافرمانی و مخالفت، چون پیراهن نمیتوان یک شبه عوض کرد و دیگری را بر سر کار آورد. آن ها مشتاق جمهوریند تا در صورت لزوم با حربه "دمکراسی"، هر آن که اراده کنند بتوانند زیر پای رئیسش را خالی نمایند. علت ناکام ماندن "ظاهرشاه"، در افغانستان نیز در تکیه دوباره بر اریکه سلطنت، همین امر است. دولت بوش در اوایل اشغال عراق، آنگاه که سرمست پیروزی آسان بود، شمشیرش را برای خاندان سعودی عربستان نیز از نیام برکشید. و بر همگان آشکار شد که آن ها خواهان برکناری رژیم سعودی هستند. گرفتاری های بعدی در عراق این نقشه را متوقف ساخت. ولی دیر یا زود به سراغ آن ها نیز خواهند رفت. یکی از اهرم های ج.ا.ا برای متقاعد کردن عربستان به عدم همکاری با آمریکایی ها بر علیه ایران نیز همین واقعیتی است که در مورد نیت آمریکایی ها از پرده برون افتاد.
آمریکایی ها مایلند دل "جمهوری خواهان" ایران را، برای تکمیل کردن کارت هایشان در بازی با جمهوری اسلامی، به دست آورند. کارت "شاه"، روی دستشان مانده است و میخواهند تا آن را اگر نه با "آس"، شاید با "سرباز" و "بی بی" جمهوری طاق بزنند. آن ها میتوانند در یک ائتلاف "سلطنت طلب" و "جمهوری خواه"، اولی را به صورت "دمکراتیک"، برای همیشه در دومی ادغام نمایند. هم از شر "شاه" خلاص خواهند شد و هم چشم و گوش خود را به پیکر جمهوری خواهان پیوند خواهند زد.
"غمگین" و "شرمگین"، یعنی دو برادر "جاوید شاهی" و "مشروطه خواه"، مدت هاست که به دستور آن ها دست دوستی به سوی "جمهوری خواهان" و بعضی چپ ها دراز کرده اند و در این میان توانسته اند در این گروه های بی در و پیکر، کسانی را نیز با خود هم آوا کنند. داریوش همایون به کنگره سازمان اکثریت پیام میدهد و برخی رهبران این سازمان در جواب از او ستایش میکنند. از کسی که، اگر اسناد منتشره ج.ا را هم مبنی بر ارتباطات ویژه اش با عوامل بیگانه نپذیریم، عضویتش در حزب فاشیستی "سومکا"، در سال های پیش از کودتا و قائم مقامی حزب رستاخیز و نیز وزیر اطلاعات شاه بودنش بر همگان آشکار است. او کسی است که کودتای ۲٨ مرداد را "قیام" مینامد و بسیار تلاش میکند این حادثه بزرگ و سرنوشت ساز در تاریخ میهنمان را بی اهمیت جلوه گر سازد.
همایون و رضا پهلوی نمیتوانند از اهداف آمریکایی ها بی اطلاع باشند. ولی وظیفه دارند تا "روغن چراغ ریخته" سلطنت را "خرج "امام زاده" اتحاد با جمهوری خواهان کنند.