دیکتاتورها بشنوند!
به مناسبت سی امین سال انقلاب بهمن



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱٨ بهمن ۱٣٨۷ -  ۶ فوريه ۲۰۰۹


استبدادی سیاه تر از استبداد سلطنتی، نقض حقوق فردی و اجتماعی گسترده، به خصوص در مورد زنان، ادامه ی فقر و نداری و افزایش شکاف های طبقاتی، حبس، اعدام و تبعید هزاران تن از شرکت کنندگان در انقلاب و آزادی خواهان ایران. این تصویری است از حکومت ایران سی سال بعد از انقلاب، در ذهن بیشترین مردم ایران.
حاصل این کارنامه ی سیاه، عرق شرم بر پیشانی آن واقعه ی بزرگ و تاریخی نشانده و انقلاب بهمن را به ویژه در میان نسل جوان که خشونت و استبداد مذهبی را با پوست و گوشت خود لمس کرده و از از استبداد پهلوی خاطره ای ندارد، به طور روزافزونی به زیر سوال برده است.
پرسش ها فراوانند: آیا مردم ایران برای رسیدن به آزادی و عدالت می بایست به امید اصلاح حکومت پهلوی می ماندند؟ آیا می باید به بختیار دل می بستند؟ آیا شر در خود انقلاب بود که می گویند فرزندان خود را می خورد و تر و خشک را با هم می سوزاند؟ برای این پرسش ها پاسخ های یکسانی وجود ندارد. حتی در این مورد که آیت الله خمینی مردم ایران را فریب داد، نیز توافقی وجود ندارد. چه بسا کسانی که می گویند فریبی در کار نبود و از انقلاب ایران هیچ چیز جز آن چه در آمد نمی شد انتظار داشت. از این استدلال اما نیروهای مدافع نظام گذشته، نتیجه ای رندانه می گیرند. آن ها مبارزه با دیکتاتوری حکومت وابسته ی شاه را محکوم می کنند و می گویند نتیجه ی مبارزه با حکومت پهلوی، نه کم، نه زیاد، همین حکومت اسلامی از آب در می آمد که در آمد. عامیانه ترین استدلالی که در این مورد به کار می برند، این است: «خوشی زیر دل مردم زده بود»!
تلاش برای آن که مبارزه ی انقلابی و آزادی خواهانه ی مردم ایران برای سرنگونی استبداد سلطنتی با روی کار آمدن استبداد فقاهتی یکی گرفته شود، یک دستکاری عوام فریبانه و جعل تاریخ است. اکثریت بزرگی از مردم ایران، با خواست های شریف استقلال طلبانه، آزادی خواهانه و عدالت جویانه به امواج انقلاب پیوستند. تصور آن ها هرگز این نبود که برای استقرار یک دیکتاتوری مذهبی مبارزه می کنند. حکومت جمهوری اسلامی، نه تبلور و بیانگر خواست های انقلابی مردم ایران در سال ۵۷ بلکه، تجسم خیانت به آرزوهای این مردم و حتی وعده هایی که خود می داد، بود. حکومت برامده از انقلاب، انقلاب سال۵۷ را به مسیری کشاند و در جهتی قرار داد که خواست اکثریت قریب به اتفاق گروه های شرکت کنندگان در انقلاب نبود. این حکومت، به ما مردم ایران خیانت کرد و خیانت خود را با سرکوب و جنایت ادامه داد.

تجربه بر این سخن که باید به حکومت شاه فرصت داده می شد و مشی اصلاح آن در پیش گرفته می شد، مهر باطل زده است. اندیشه ی «شاه باید سلطنت کند، نه حکومت»، آن چه که امروز بخشی از «هواداران نظام پادشاهی» آن را در غالب «نظام دموکراتیک پادشاهی» نوسازی کرده اند، سال ها از سوی نیروهای میانه رو و ملی در جامعه ی ما دنبال شد و هیچ وقت به واقعیت حتی نزدیک هم نشد. شاه و خاندان او از حکومت مستبدانه بر مردم ایران دست بر نداشتند.
بر انقلاب بهمن همان قواعد و نیروهای محرکه ای حاکم بود که بر هر انقلابی حاکم است. موج انقلاب وقتی برخاست، که راه اصلاح در جامعه بسته شده بود. انقلاب محصول توطئه و فریبکاری هیچ گروهی نبود، حاصل سیاست های حکومتی بود که خواست های مردم را نشنید و این خواست ها را با سانسور و زندان و اعدام پاسخ داد. انقلاب در ایران حتی حاصل کوشش گروهی انقلابی نبود، بلکه از نظر سطح و میزان مشارکت مردم، یکی از مردمی ترین انقلاب های قرن گذشته در جهان بود، اکثریت عظیم مردم ایران حکومت شاه را نمی خواستند و به او اعتماد نداشتند، حتی وقتی که گفت: صدای انقلابتان را شنیدم!
جامعه ی ایران تجربه ی سال های ۲۰ تا ٣۲ و ٣۹ تا ۴۲ را در پشت سر داشت. تجربه ای که نشان می داد، دربار پهلوی هر زمان که فرصتی به دست آورده و تجدید قوایی کرده است، یورش بیرحمانه ی خود را به خواست های دموکراتیک مردم از سر گرفته و از سرکوب جنبش های دموکراتیک خودداری نکرده است. با آرام شدن وضعیت گوش های شاه دوباره می توانست بسته شود، بختیار می توانست مصدق دیگری شود و در یک ۲٨ مرداد دیگر، ورق بار دیگر به سوی یک دیکتاتوری طولانی بچرخد. برای دست یابی به دموکراسی و ازادی، نخستین و مقدم ترین کار آن بود که سر دربار فاسد پهلوی به سنگ کوبیده شود. اما اشتباه بزرگ مردم ایران این بود که تصور کردند این، همه ی کار است.
دو ساله ی نخست انقلاب از این نظر بسیار تعیین کننده بود. متاسفانه رهبری نیروهای چپ و دموکرات و بخشی از نیروهای ملی که در مقابله با دیکتاتوری سلطنتی محق بودند، در برابر آیت الله خمینی و اطرافیان او دچار اشتباه بزرگی شدند و به او فرصتی استثنائی دادند که به سرعت جای پای خود را محکم کند. آن ها به جای تمرکز مبارزه ی بر آزادی، هر کدام به سویی رفتند. مسئولیت این گروه ها و از جمله ما نیروهای چپ را در پیدایی این وضع نمی توان نادیده گرفت. امروز نمی توان ارزیابی کرد که اگر نیروهای دموکرات، لیبرال، چپ، ملی و سکولار کشور، مشی واحدی را در برابر رهبری مذهبی انقلاب که روز به روز برای انحصاری کردن قدرت و سرکوب مخالفین حریص تر می شد، در پیش می گرفتند، تا چه میران می توانستند مانع استقرار گام به گام دیکتاتوری مذهبی در ایران شوند، اما می توان گفت نیروی دموکراسی در جامعه ی ما به این آسانی تن به شکست نمی داد و قلع و قمع نمی شد و برای آینده ی خود توشه ای گرانبها می اندوخت.

تاریخ را نمی توان از نو ساخت، اما می توان از آن آموخت. وظیفه ای که سی سال پیش از اجرای آن سر باز زدیم، همچنان روی دست ما مانده است. در برابر ما برای مبارزه با استبداد مذهبی، راهی جز اتحاد و همراهی نیروهای سیاسی و اجتماعی خواهان آزادی و حکومت متکی بر رای مردم و غلبه بر شکاف هایی که در میان آن ها هست، وجود ندارد.
حکومت هم می تواند از این تاریخ و تجربه بیاموزد. مسئولان فعلی حکومت می توانند به جای غرق شدن در «شکوه» جشن هایی که بر پا می دارند، لختی به سرنوشت حکومت شاه بیاندیشند. ارتش و نیروی نظامی، سازمان های سرکوبگر اطلاعاتی، کنترل عرصه ی اطلاع رسانی، حمایت قدرت های خارجی، فقط در ظرف چند ماه، از هم پاشید. مردم ایران صد سال است که گاه به طور مسالمت آمیز و گاه در پیکارهایی سخت در پی کسب آزادی و عدالت و پیشرفت بوده اند و این خواست ها در جامعه ی امروز ایران به نیرومندی تمام وجود دارد. شبح انقلاب بهمن هنوز بر سر جامعه ی ما سنگینی می کند و سرکوب های خونین و سنگین دهه ی شصت و سال های بعد از آن که نسل هایی از آزادی خواهان ایران را از میان برداشت نتوانسته است ندای آزادی و عدالت در جامعه ی ایران را خاموش کند. انقلاب همیشه از پیش خبر نمی کند. مستبدین پنبه ها را از گوش ها در بیاورند و صدای ملت را قبل از آن که زود یا دیر، استخوان هایشان در زیر چرخ سنگین انقلاب له شود بشنوند و راه استقرار مسالمت آمیز دموکراسی در ایران را باز کنند!