درنگی کوتاه در فیلم سرزمین گمشده


محمدحسین یحیایی


• بازیگر دیگری وارد صحنه می شود، روزگاری به خانه دایی یوسف دعوت شده بود... این دانشمند تازه به دوران رسیده در کنار ساحل زیبای استهکلم قدم می زند و به دوبین فیلم بردار نگاه می کند، ابرو در هم کشیده به ارزیابی سوسیالیسم می پردازد. می گوید: برای شناخت سوسیالیسم، حادثه خر مش رجب کافی است! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۰ بهمن ۱٣٨۷ -  ۲۹ ژانويه ۲۰۰۹


از هفته ها پیش تبلیغات وسیع و گسترده ای در شهر های سوئد، پیرامون فیلم مستند گونه ی سرزمین گمشده از سوی انجمن ها و شخصیت های شناخته شده ادبی، هنری و فرهنگی آغاز شده بود. همه مستند خواهان، اندیشه ورزان اجتماعی و دوستداران مسائل ملی بویژه آذربایجانی ها بی صبرانه منتظر نمایش فیلم مستند در رابطه با جنبش مردم آذربایجان در ۲۱ آذربودند. در تبلیغات گفته می شد که مستند به سرنوشت سران فرقه دمکرات آذربایجان در مهاجرت خواهد پرداخت. در نهایت، فیلم تبلیغاتی، هدفمند وبسیار سطحی که یاد آور سریال های سراب در سال های گذشته بود در ۱۷ ژانویه ۲۰۰۹ در شهر گوتنبرگ به نمایش در آمد. مستند هیچگونه همخوانی با جنبش مردمی آذربایجان، اهداف، آرمان و عملکرد آن نداشت و به سرنوشت رهبری آن نپرداخته بود. آنچه حیرت بینندگان را برانگیخت و بر شائبه ها افزود نام انجمن ها وشخصیت هایی بود که به نمایش فیلم یاری رساندند. برخی به نام آزادی و دمکراسی و برخی دیگر به نام حمایت از هنر فیلم و سینما، ولی به نظر می رسد هیچکدام به نتیجه و دست آورد آن توجهی نکرده و پیام آن را نگرفتند، زیرا هدف سازنده و تهیه کنندگان بیشمار مستند گونه با خواست و آرزوی آنها همسویی نداشت.
ساخت فیلم سرزمین گمشده توسط وحید موساییان هم زمان با گسترش جنبش های ملی در گستره ایران آغاز شده و به سرعت با تبلیغات گسترده و حمایت ارگان های دولتی به نمایش در آمده است. فیلم بازگویی تاریخ به زبان نظام شاهنشاهی و جمهوری اسلامی و تفسیر و نگاه آن دو به جنبش مردم آذربایجان است. از آن رو همراه با تبلیغات شرایط اکران و گفتگو با سازنده در سینماها، دانشگاه ها و فستیوال ها آغاز می شود، در نمایش فیلم فجر جایزه اول را به خود اختصاص می دهد. در پی آن بهترین مستند شناخته شده، سیمرغ بلورین را از خانه سینمای ایران و لوح سیمین را به پاس یاد آوری تاریخ بگونه ای که خوشآیند نظام باشد را بدست می آورد. در این میان برخی از تهیه کنندگان فیلم از جمله مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، موسسه راویان هنر شرق و طوبی فیلم با قدردانی از سازنده قول همکاری بیشتری داده بر اساس گفته های وحید موساییان مستندهای بیشتری سفارش خواهند داد. در این راستا در آینده نزدیک فیلم ستار خان ساخته خواهد شد.
نمایش فیلم مستند سرزمین گمشده با پیشگفتار مدیر مسئول خانه هنر و ادبیات که مورد احترام اغلب فرهنگ دوستان شهر است آغاز شد، نخست سازنده فیلم معرفی سپس به مشکلات و تنگناها پرداخته شد و گفتگو با سازنده به پایان فیلم موکول گردید. مدت نمایش ۶۵ دقیقه بود. فیلم با تصاویری از هیتلر و استالین شروع شد، سپس به افرادی که در فیلم نقش داشتند پرداخته شد. از رهبری فرقه تنها جهانشاهلو سخن گفت از بقیه تنها تصاویری زودگذر به چشم خورد. همه گفتگو ها پیرامون زدو بند های شوروی با رهبری فرقه دور می زد که چگونه استالین آنها را بازی داده بود و آنها چشم بسته از آن اطاعت می کردند. در این گفتگوها اشاره ای به مردم آذربایجان و خواست آنها که آزادی و برابر حقوقی بود نمی شد. گویا مردم و دسته های فدایی که از ظلم ارباب و ژاندارم به تنگ آمده بودند هیچ اراده ای نداشته، همه بازیچه استالین و شوروی بودند.
سازنده فیلم بر این باور بود که در یک فستیوال در مسکو با یکی از افراد فرقه آشنا شده و سرگذشت وی در شوروی و سیبری انگیزه ساخت فیلم را در وی بوجود آورده است. ایشان در این راستا به مناطق مختلف سفر کرده، بازیگران جدیدی پیدا کرده، با پرداخت ۷۰۰ دلار به آرشیو فیلم های فرقه دست یافته و به ساختن فیلم پرداخته است. این گفتار به شوخی با بینندگان شباهت دارد، زیرا به نظر می رسد فیلمساز با دسترسی به یک آرشیو غنی و شاید هم رسمی با تشویق و حمایت بی دریغ مادی و فکری در راستای اهداف مشخصی دست به این کار زده است. آنچه مسئول خانه کتاب و هنر در شهر گوتنبرگ می گوید، که جوانی با یک دوربین ساده، با امکانات محدود در گوشه و کنار دنیا گشته و فیلم را تهیه کرده است نمی تواند حقیقت داشته باشد.
فیلم با گفتگویی از افراد فرقه که ناخواسته به آنسوی ارس رفته اند و سال های طولانی از عمر خود را در سیبری گذرانده اند و در آرزوی برگشت به میهن با مشکلات زیادی روبرو شده اند، حالت تراژیک و غم انگیزی پیدا می کند. فیلم به گونه ای نشان می دهد که آنها در خرابه های به جا مانده از جهنم سوسیالیسم زندگی می کنند و زندگی دردناک و غم انگیزی دارند، سپس دوبین به حرکت درآمده به بهشت دنیای سرمایه داری می رسد، استهکلم، پاریس و برلین با مظاهر تمدن و انسان های خوشبخت!! در این دنیای خوشبخت سه بازیگر وارد صحنه می شوند، بازیگر نخست جهانشاهلو است، ایشان بر این باور است که روزگاری معاون پیشه وری بوده، در مهاجرت مورد غضب واقع شده از رهبری فرقه دور شده است. از آن رو با رفتار بچه گانه قهر کرده، به فکر فرار از شوروی افتاده است. سال ها در آلمان زندگی و سکوت کرده و در سال های اخیر با نزدیک شدن به سلطنت طلب ها و پان ایرانیست ها خود را مطرح می سازد. ایشان بازیگر توانا ودرغ پرداز قهاری است، در پایان دروغ هایش می گوید .ً وقتی زبان فارسی را می شنوم، در عشق به وطن احساساتی می شوم و گریه می کنم، در فیلم هم این بازی را ادامه می دهد.ً پیر مرد نمی داند که با فشار یک دگمه می تواند به ده ها کانال تلویزیونی نگاه کند و یا صدها فرستنده رادیویی فارسی زبان را گوش کند.
بازیگر دیگر که ساکن در منطقه گران قیمت حومه پاریس است، افتخار می کند نوشته هایش در جمهوری اسلامی به چاپ می رسد و در مبارزه با سوسیالیسم بعد از فرو پاشی شوروی در صفوف اول قرار دارد. ایشان هرگز با فرقه نبوده، در پی انقلاب با یک حزب سیاسی به کشور باز گشته، به بهانه های مختلف بعد از مدت کوتاهی بار دیگر به پاریس عزیمت فرموده است. ایشان طرفدار قدرت و عاشق نام و نشان است، فرقی نمی کند روزگاری طرف دار سینه چاک شوروی می شود و از دمکراسی سوسیالیستی حمایت می کند، با فرو پاشی شوروی رنگ عوض می کند، این بار دمکراسی سرمایه داری مقدس می شود . اینکه چگونه فیلمساز با ایشان آشنا شده، سئوال برانگیز است زیرا ایشان نه از تبار فیلمساز است و نه با نسل ایشان همسانی دارد، به نظر می رسد آدرس و نام نشان ایشان هم از سوی تهیه کنندگان و یا نهادها و ارگان های همسو با فیلم به فیلم ساز داده شده است. همه گفتار این شخص در پاریس با اندیشه و تفکر حاکم در نظام شاهنشاهی و جمهوری اسلامی در رابطه با ملل ساکن در گستره ایران همسویی دارد.
بازیگر دیگری با درافشانی و ژست های فیلسوفانه وارد صحنه می شود، روزگاری به خانه دایی یوسف دعوت شده بود، با ورود به خانه دایی متوجه می شود که همه مسخ شده اند، کسی را یارای اندیشیدن نیست، باید این جوان که به تازگی از روستای دور دستی از آذربایجان آمده دست بکار شود، همه جامعه شناس ها، روان شناس ها و اندیشه ورزان علوم اجتماعی در شوروی و کشورهای دیگر جهان در انتظار این جوان اند. این دانشمند تازه به دوران رسیده در کنار ساحل زیبای استهکلم قدم می زند و به دوبین فیلم بردار نگاه می کند، ابرو در هم کشیده به ارزیابی سوسیالیسم می پردازد. می گوید. ً برای شناخت سوسیالیسم، حادثه خر مش رجب کافی است، حادثه خودساخته را ادامه می دهد، روزی خر مش رجب در پی علوفه به آنسوی مرز می رود، مش رجب برای باز گرداندن خر از مرز می گذرد، نگهبانان مرزی مش رجب و خرش را دستگیر می کنند و برای بازجویی به مرکز می فرستند، مش رجب و خرش را به جرم جاسوسی به مدت ۱۵ سال به سیبری می فرستند. همین حادثه برای شناخت سوسیالیسم و اتحاد جماهیر شوروی کافی است. ً ارزیابی این شخص ظرفیت و توانایی علمی ایشان را نشان می دهد. انقلاب اکتبر و دست آوردهای آن یکی از بزرگترین رخدادها از قرن گذشته محسوب می شود. بیداری ملل در بخش های مهمی از جهان نتیجه آن است، این سیاسی ... به قلم فرسایی خود ادامه می دهد و از سوی تهیه کنندگان اینگونه فیلم ها حمایت می شود.
در فیلم که همه بازیگران آرزوی برگشت به وطن را دارند به آن گروه اشاره نمی شود که در دهه ۴۰ خورشیدی با توافق از راه عراق وارد کشور شدند. این گروه که خواهان زندگی در سال های آخر عمر را در کنار یار و دیار داشتند ، یک راست به زندان قصر راهنمایی شدند، همه توشه راهشان که حاصل سال ها زندگی در غربت بود از دستشان گرفته شد، برخی در همان زندان مردند و برخی دیگر چشم براه دوختند تا آشنایی از دور برسد و حسرت به پایان رسد، خیلی از بستگان شجاعت آن را نداشتند که قدم در زندان قصر بگذارند و به آنان دلداری دهند، محمدعلی عمویی که خود شاهد این حوادث بوده در کتاب درد زمانه به آن پرداخته است. گروه دیگری در پی انقلاب به میهن باز گشتند، در میان آنها شاعر مردمی آذربایجان بی ریا هم بود که در روزهای آخر فرقه جایگزین پیشه وری شد. بی ریا سال ها در سیبری زندگی کرده بود، در بخشی از فیلم چهره وی که با حرارت و شور شعر می خواند، دیده می شود، ولی فیلمساز آن را پی گیری نمی کند که در تبریز شهر زادگاهش به چه سرنوشت غم انگیزی دچار شد. پیر مرد نحیف گرفتار دژخیمان رژیم شد، به زندانش بردند، تمسخرش کردند، کتکش زدند، جاسوسش خواندند و در نهایت با تنی نحیف، صورتی رنجور رهایش کردند و در غربت وطن جان سپرد. افراد دیگری از فرقه مانند انوشیروان ابراهیمی، عبدالحسین آگاهی و دیگران که با عشق به وطن و مردم برگشته بودند، گرفتار زندان شده، بعد از تحمل سال ها زندان در قتل عام زندانیان سیاسی در ۱٣۶۷ جان باختند.
فیلم سفارشی سرزمین گم شده در خیلی از کشورها به نمایش درآمده و در آینده نیز با حمایت ارگان های شناخته شده نشان داده خواهد شد. فیلم ساز و تهیه کنندگان وظیفه خود را در راستای باورهای خود انجام می دهند. یکی از اهداف بی هویت کردن جنبش های مردمی و ملی در گستره ایران است، آنها را به بیگانه نسبت می دهند، خائن، تجزیه طلب و وطن فروش می خوانند. این گفتار شعار دیرینه ای در تاریخ سیاسی میهن ما است. آنچه برای انسان های آزادی خواه، دمکرات و طرفداران حقوق بشر رنج آور و عذاب دهنده است، همکاری برخی از چهره های محبوب و فرهنگی و آزادی خواه میهن ما با اینگونه فیلمساز ها است، آنها به نام حمایت از هنر در دام ارتجاع می افتند و شاید ناخواسته به تبلیغات گسترده آنها یاری می رسانند. بنابرین هر فیلمی هنر نیست و هر بازیگری لیاقت ارشاد ندارد...