روز خلاص شدن جهان از شر پیامبر "شرساز"


اردشیر زارعی قنواتی


• . برای وداع بوش هیچ دلتنگی ایجاد نمی شود تنها تحلیلگران و خبرنگاران سرویس های بین الملل در نبود بزرگترین سوژه خبرساز که نام وی با بروز و تعمیق بحران همراه بود باید در غیاب او سخت تر از پیش در تکاپوی کسب خبر و سوژه باشند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۵ بهمن ۱٣٨۷ -  ۲۴ ژانويه ۲۰۰۹


روز 20 ژانویه حکم تخلیه خانه ای که 4 نوامبر برای یک اجاره نشین بدکردار و بدفرجام صادر شده است به مورد اجرا گذاشته شد و به نظر می رسید که هم مالک خانه و هم همسایگان از این رویداد احساس خوشایندی داشته اند. البته مستاجر جدید با توجه به گذشته خود و آنچه که در طی ماه های جستجوی خانه از خود نشان داده است تا حدود زیادی نظر صاحب خانه و همسایگان را به خود جلب کرده است و همین موضوع بیشتر بر شعف آنان برای خلاصی از دست ساکن قبلی خانه سفید می افزود. او که قرار بود به زودی اسباب کشی کرده و از خانه برود در آخرین سخنانش خطاب به صاحب خانه و همسایگان همانند روز اول آنگونه از خود دفاع می کند و می گوید "با وجدانی آسوده اینجا را ترک می کنم و تاریخ در مورد من به خوبی قضاوت خواهد کرد" که هنوز وی تصویر کج و معوج خود را با تابلوی زیبای "مونا لیزا" و توهمات ذهنی "دن کیشوت در جنگ با آسیاب بادی" فریبکارانه هم سنگ قرار می دهد. فاصله بین خانه سفید در واشینگتن تا مزرعه خانوادگی در تکزاس را می توان با فاصله زندگی و مرگ، پیروزی و شکست، اعتبار و بی اعتباری، صلح و جنگ، حقوق بشر و نقض حقوق بشر، پای گذاشتن سربازان آمریکائی بر سواحل فرانسه در جنگ جهانی دوم و گام زدن زندانبانان آمریکائی در سواحل زندان جزیره ای گوانتانامو و اصولا عبور از آفتاب به سایه مقایسه کرد. او که رفت در پشت سر خود ارثیه ی شومی را به جای گذاشت که شاید برای جانشین وی بزرگترین کار، خلاص شدن از دست همین ارثیه باشد.
"جورج دبلیو بوش" در شرایطی کاخ سفید را ترک کرد که آغاز کار خود را در سال 2000 با اما و اگرهای بسیار در خصوص تردید در پیروزی وی بر "ال گور" و تقلب در آرای ایالت فلوریدا به فرمانداری "جف بوش" برادر وی با رای دیوان عالی کشور، جشن گرفته بود. در کارنامه 8 ساله وی که در سال اول، بروز حوادث تروریستی یازدهم سپتامبر، هیجان کور و خشم تلافی جویانه مردم آمریکا، اسب سرکش قدرت را در زیر پای کابوی تکزاسی به سمت افغانستان و عراق تازیانه زد و جهانی را در آشفتگی رها کرد، در پایان ارمغانی بهتر از رکود اقتصادی بزرگ کنونی به همراه نداشت. رئیس جمهوری تاریخ گذشته ایالات متحده را می بایست فراتر از این کارنامه سراسر خاکستری، در چارچوب یک ضرورت اجتناب ناپذیر برای تحقق اهداف نومحافظه کاران برای تثبیت هژمون یکجانبه این کشور مورد ارزیابی قرار داد. برخلاف این درک میدانی از حوزه تحولات محیط ژئوپلتیک که رخدادها و بحران های بزرگ بین المللی را به صورت حلقه های مجزا مورد بررسی قرار می دهد، فرجام کار جورج بوش و ارتباط مستقیم آن با شکست نولیبرالیسم اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی در پایان راه وی، نشان می دهد که این مجموعه را در ذات ارگانیکی و وضعیت دیالکتیکی آن می بایست نگریست. این دوران گذار که در چارچوب سیستم بازار لجام گسیخته، جنگ های یکجانبه، امنیت سخت افزاری، دمکراسی تحریف شده صادراتی، دگرگونی در تعریف و تحریف مفاهیم ارزشی لیبرال – دمکراسی، تلاش برای تغییر اساسی در موازنه در محیط بین المللی، تغییر در آلترناتیو بدیل مدرن سوسیال به سمت بنیادگرائی قومی – مذهبی برای تداوم محیط بحران به عنوان یکی از موتور محرکه های اقتصاد نظامی – نفتی و یکسره کردن حوزه های نفوذ به نفع تنها قدرت هژمون، فرزند خلفی چون بوش را می طلبید. به همین دلیل دوستان دیروزی که امروز خرج سفره خود را از بوش جدا کرده اند و به بهانه عدم لیاقت فردی در دولت وی، چون دادستان شلاق اتهام را بر او می نوازند، ریاکارانه آدرس اشتباه به افکارعمومی می دهند. بوش بدون شک فرزند زمانه خود بود و مولود مشروع نومحافظه کاری مدرن آمریکائی که هم اینک حباب های ذهنی و عینی آن چون حباب های مالی در وال استریت ترکیده است. درک درست از سیستم و ساختار سیاسی آمریکا گویای این موضوع است که هر چند رئیس جمهوری در این کشور از اختیارات زیادی در مقایسه با نظام های لیبرال اروپائی برخوردار است ولی تصمیم گیری ها بسیار فراتر از تمایلات فردی وی خواهد بود و به خصوص لابی ها و فکرانباره های قدرتمند در این کشور مدام در حال شکل دهی به گروهبندی های سیاسی و تئوریزه کردن رویکردهای حال و آینده با انطباق و انعطاف پذیری می باشند. بوش از آن جهت نامحبوب ترین رئیس جمهوری آمریکا در پایان ماموریت 8 ساله خود لقب گرفته است که در بزنگاه تاریخ بر موج دگردیسی جهش وار سیستم نولیبرال این کشور که هم اینک به بن بست خود نزدیک می شود، قرار گرفته است. سرنوشت بوش قبل از آنچه پایان زندگی سیاسی یک فرد در هرم قدرت تلقی شود پایان تئوریک و پراتیک یک نگرش سلبی با ماهیت ارتجاعی در دنیای مدرن امروز می باشد. نوشته "دیوید میلیبند" وزیر امور خارجه بریتانیا در روزنامه گاردین پنج شنبه 15 ژانویه مبنی بر اشتباه بودن "جنگ برعلیه ترور" و اینکه غرب نمی تواند با جنگ و کشتار با تهدیدات پیش رو مقابله کند در کنار اظهارات "پاسکال لامی" رئیس سازمان تجارت جهانی و "آلن گرینسپن" وزیر اسبق خزانه داری آمریکا در خصوص بن بست وضعیت موجود و ذائل شدن ایمان آنان به سیستم بازار تا حدودی می تواند بوش را از تمام اتهامات تبرئه کند. مرد تکزاسی نماینده واقعی تفکری بود که به طور یکجانبه می خواست زنگ پایان تاریخ را به صدا در آورد و هژمونی مطلق آمریکا را بر جهان حاکم کند، تمام اعمالی که بوش در طی 8 سال زمامداری خود انجام داد قبل از آن در فکرانباره های نومحافظه کار مهم آمریکائی چون موسسه "آمریکن اینترپرایتز" تئوریزه و برای عملیاتی شدن در اختیار ساکن کاخ سفید قرار گرفته بود. برای وداع بوش هیچ دلتنگی ایجاد نمی شود تنها تحلیلگران و خبرنگاران سرویس های بین الملل در نبود بزرگترین سوژه خبرساز که نام وی با بروز و تعمیق بحران همراه بود باید در غیاب او سخت تر از پیش در تکاپوی کسب خبر و سوژه باشند.

Ardeshir250250@yahoo.com