یکشنبه تلخ!
خرداد ۸۴ می تواند تلخ تر از اسفند ۷۸ هم باشد!



اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۲ ارديبهشت ۱٣٨۴ -  ۲ می ۲۰۰۵


آن ها که روز يکشنبه به دعوت خانه ی کارگر در سالن دوازده هزار نفری مجموعه ی ورزشی آزادی گرد آمده بودند، کارگرانی بودند که هنوز اميدهايی به خانه ی کارگر و بهبود وضعيت خود از طريق اين يا آن جناح و شخصيت حکومت داشتند، اما همين گروه از کارگران نيز نمايش شرم آور رهبران خودخوانده ی کارگران برای «سردار سازندگی» را تحمل نکرده و با اعتراض و خشم، اجتماعی را که قرار بود به نام کارگران به کام هاشمی شود، بر هم زدند. قضاوت ميليون ها کارگری که از اين حکومت دل کنده اند و آن را عامل اصلی فقر و فلاکت
خود می دانند، بی ترديد، از اين هم سخت تر است.
۱. «سردار سازندگی» برخلاف تبليغاتی که هوادارانش برای هموار ساختن راه جلوس مجدد او به صندلی رياست جمهوری اسلامی به راه انداخته اند، در اين فلاکت و فقر از جمله نقش آفرينان اصلی بوده و هست. آن چه طبقه ی کارگر ايران از دوران هشت ساله هاشمی به ياد دارد، نه «سازندگی»، که دزدی و چپاول و غارت ملی است. اگر هم کسانی از اين غارت و چپاول و «سازندگی» سهمی برده اند، آن ها کارگران نبودند. دوران هشت ساله «سازندگی» دوران گسترش فاصله ی طبقاتی در جامعه، دوران بهره بردن اقليتی کوچک از ثروت های ملی و امکانات مادی و محروميت اکثريت روز افزون مردم از جمله کارگران و معلمان و همه ی زحمتکشان کشور بوده است. حاصل دوران سازندگی هاشمی در پايان خود به «اسلام شهرها» و چندين قيام خونين ديگری انجاميد که برای حق داشتن «آب» و ساير نيازهای اوليه زندگی روی داد.
افزايش فاصله ی طبقاتی و انباشت ثروت در برابر گسترش فقر، به «دوران سازندگی» منحصر و محدود نبود و محدود نماند. پيش از آن هم وجود داشت و بعد از آن نيز، در دوران اصلاحات، ادامه يافت. «دوران هاشمی» نيز به همان هشت ساله ی رياست جمهوری او پايان نگرفت. چه پيش و چه بعد از آن، وی همواره به عنوان يکی از قدرتمندترين مردان حکومت ايران در موثرترين مراکر علنی و پنهانی قدرت حضور داشت و طبيعی و بديهی است که کارگران ايران او را يکی از موثرترين افراد در وضعيت فعلی خود به شمار آورند.
بنابر اين، اگر تصور «شيرينی» از دوران «سازندگی» و تکرار احتمالی آن وجود دارد، اين تصور، تصور کارگران ايران نيست.
۲. حق متشکل شدن و برخورداری از اتحاديه ها و سنديکاهای مستقل کارگری، امروز به عنوان يکی از مهم ترين خواست ها در ميان کارگران مطرح است. گرايش روزافزون کارگران به چنين مطالبه ای، به معنای گرايش روز افزون آن ها به استقرار دموکراسی و آزادی های سياسی در کشور است؛ زيرا بدون آزادی های سياسی، تشکيل سنديکاها و اتحاديه های کارگری ناممکن است. کمترين فايده آزادی های سياسی و نظام دموکراسی برای کارگران اين است که بتوانند سازمان های اتحاديه ای و طبقاتی خود را داشته باشند و نمايندگانشان قادر باشند آزادانه از حقوق آن ها دفاع کنند. محافظه کاران حکومت و ديگرانی که مدعی اند دموکراسی مساله کارگر و زحمتکش نيست و آن ها در پی نان شب خود هستند، از ادامه ی وضعيتی دفاع می کنند که در آن حقوق طبقه ی کارگر پايمال و خود و خانواده اش هر روز و هر لحظه تحقير می شود. دموکراسی تنها موضوع مورد علاقه ی «طبقات بالا» ی جامعه نبوده و هيچ کس بيشتر از کارگران به آن نياز ندارد، کارگران بيش از همه به دموکراسی نياز دارند، زيرا در جامعه حقوق آن ها بيش از ديگران غارت می شود و بدون سازمان ها و نمايندگان خود که بتوانند آزادانه از اين حقوق دفاع و مراقبت کنند، قادر به بازپس گيری اين حقوق نيستند. توسعه اقتصادی، بدون توسعه ی سياسی فريبی است که کارگران بيش از همه از آن متضرر می شوند.
ترور و خفقان سياسی «دوران سازندگی» موضوعی نيست که به کارگران مربوط نباشد و تنها مساله «روشنفکران» باشد. طبقه ی کارگر ايران از اين ترورها و خفقان و سانسوری که «دولت سازندگی» و وزير اطلاعاتش برپا کرد، کم آسيب نديده است.
اين واقعيات است که حتی اميدوارترين و خوش بين ترين اقشار کارگری را نيز به مخالفت با احيای دوباره دوران هاشمی که بايد آن را دوران فساد و تبعيض و ترورهای سياسی و حاکميت رعب و وحشت وزارت اطلاعات علی فلاحيان ناميد، برانگيخته است.
٣. روز يکشنبه اول ارديبهشت ماه که قرار بود، مانور قدرتی برای هاشمی رفسنجانی و نمايشی از ميزان محبوبيت او در ميان کارگران ايران باشد، به يکشنبه ای تلخ تبديل شد. حادثه ورزشگاه آزادی هشداری بود که «سردار سازندگی» را متوجه کند خرداد ٨۴ می تواند حتی تلخ تر از اسفند ۷٨ هم باشد و تلخی «دارويی» که او به تقليد از امامش مصمم شده است برای «نجات نظام» آن را سر بکشد، چه بسا آن قدر باشد که زندگی سياسی او را با خطر مواجه سازد!