بیست و چهار سال بعد از فاجعه فرهنگی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲ ارديبهشت ۱٣٨٣ -  ۲۱ آوريل ۲۰۰۴


بسیاری از مقاماتی که در فاجعه سیاسی - فرهنگی و اجتماعی سال ۵۹ که تحت نام «انقلاب فرهنگی» انجام شد دست داشتند، هنوز مصدر کارها هستند و مقامات عمده ی حکومت اسلامی را در اختیار دارند. توجیهات و دلایلی که این مقامات برای سرکوب فعالین جنبش دانشجویی در حال حاضر به کار می گیرند، می تواند محکی برای ارزیابی ادعاهایی باشد که آن ها با آن، تصفیه دانشگاه ها از فعالین سیاسی دگراندیش را آغاز کردند. یورشی که به کشته شدن چندین دانشجو، و اخراج هزاران استاد، دانشجو، کارمند و کارکنان علمی دانشگاه ها انجامید و تعطیلی یک سال و نیمه مراکز علمی کشور را در پی داشت.
یورش به دانشگاه ها با این بهانه شروع شد که گروه های سیاسی، دانشگاه ها را به محل فعالیت خود تبدیل کرده و کلاس های درس دانشگاه ها به «اتاق های جنگ» مخالفین تبدیل شده است. هر چند در جریان یورش به دانشگاه ها هیچ اسلحه ای پیدا نشد، اما سران فعلی حکومت که اکثرا دست اندرکاران این هجوم وحشیانه بودند، اگر هنوز نیز یادی از آن حادثه داشته باشند، همین دلیل را برای توجیه یورش خود به دانشگاه ها تکرار می کنند.
دانشجویان و جوانانی که دانشگاه های دوران اصلاحات را دیده و تجربه کرده اند، اکنون می توانند تصور واقعی تری از دانشگاه های دوران انقلاب داشته باشند. دانشگاه دوران انقلاب، همانند دانشگاه دوران اصلاحات، مرکز فعالیت های سیاسی و دانشجویان پیشروترین قشر جامعه و عامل عمده این فعالیت های سیاسی بودند. دانشگاه ها در آن دوران، تنها محیط هایی بودند که بر خلاف دیگر محیط ها در جامعه که آیت الله خمینی و هوادارانش از نفوذ قابل توجهی در آن ها برخوردار بودند، تحت تاثیر نیروهای دگراندیش و به ویژه چپ ها قرار داشتند. در انتخابات شوراهای صنفی که اندکی بعد از انقلاب در دانشگاه ها برگزار شد، نیروهای چپ که به طور عمده در سازمان دانشجویان پیشگام متشکل شده بودند و همچنین هواداران سازمان مجاهدین خلق در دانشگاه ها نفوذ قابل توجهی را به نمایش گذاشتند و در اکثر دانشگاه های مهم در انتخابات از انجمن های اسلامی که هوادار آیت الله خمینی بودند، پیشی گرفتند.
این واقعیت دلیل اصلی نقشه سران وقت حکومت برای تصفیه دانشگاه ها و تعطیل آن ها و اسلامی کردنشان بود. کسانی که دانشجویان را در آن دوران به تندروی و زمینه سازی برای ایجاد چنین یورشی متهم می سازند، شاید فراموش می کنند که جامعه ایران در حال یک انقلاب بزرگ سیاسی بود و دانشجویان به عنوان قشر جوان و پرشور جامعه که سختی و دشواری سال ها نبرد با استبداد سلطنتی را نیز پشت سر داشتند، حق خود می دانستند آزادانه در دانشگاه ها فعالیت کنند و از آزادی هایی برخوردار باشند که سال ها برای آن مبارزه کرده بودند. این وضعیت مختص دانشجویان دگراندیش نبود و دانشجویان هوادار حکومت نیز محیط های دانشگاهی را به «ستاد های سیاسی» و «اتاق های جنگ» تبدیل کرده بودند. اما کسی از آن ها نمی خواست که این ستادها را جمع کنند. در شرایطی که انجمن های اسلامی با پشتیبانی بیدریغ حکومت از امکانات وسیع برخوردار شده و حتی اداره امور دانشگاه ها را به دست گرفته بودند، تقاضا برای تعطیلی فعالیت های گروه های دانشجویی دگراندیش که از حمایت اکثریت دانشجویان برخوردار بودند، در محیط انقلابی البته گوش شنوایی نمی یافت.
استراتژی رهبران حکومت برای سرکوب جنبش دانشجویی و تعطیل دانشگاه ها، فراتر از مقابله آن ها با جنبش دانشجویی بود. دانشگاه سنگر مقدم آزادی بود و برای درهم شکستن آزادی و برقراری استبداد مذهبی، نقشه ای که آیت الله خمینی در سر داشت - تسخیر آن قدم اول به شمار می رفت. چنین نیز شد و حکومت موفق شد با تعطیل دانشگاه ها، زمینه سرکوب مطبوعات، بی اثر کردن جنبش های اجتماعی از جمله بخش هایی از جنبش کارگری که تحت تاثیر نیروهای چپ بودند و سرانجام منحل کردن احزاب سیاسی مخالف را نیز فراهم آورده و شرایط را برای استقرار یک استبداد سیاسی همه جانبه مهیا سازد.
جنبش اصلاحات که به نام دموکراسی و مردم سالاری متولد شد، از سرکوب شدگان جنبش دانشجویی سال های نخست انقلاب اعاده حیثیت نکرد و فاجعه ای را که حکومت بر محیط های دانشگاهی و علمی تحمیل کرد، مورد انتقاد قرار نداد. رهبران این جنبش، نه تنها به انتقاد از خونین ترین سرکوب تاریخ دانشگاه در ایران برنخاستند، بلکه با تجلیل از دوران «صدر انقلاب»، کشتارها و بی عدالتی هایی را که در این دوران صورت گرفت، توجیه کردند. «دهه نخست انقلاب» که انقلاب فرهنگی یکی از بارزترین حوادث آن به شمار می رفت، همچنان همانند دره عمیقی میان اصلاح طلبان حکومتی و آزادی خواهان و دگراندیشان بیرون از حکومت باقی ماند.
هیچ جنبش آزادی خواهانه ای نمی تواند و حق نیز ندارد نسبت به تاریخ خود و تحریف این تاریخ از سوی هرکسی بی تفاوت بماند. مبارزه آزادی خواهان ایران با تحریف کنندگان تاریخ جنبش آزادی خواهی در ایران، تا به امروز در دو جبهه ادامه یافته است. هم با کسانی که خواسته اند استبداد پهلوی را با دستاویز استبداد مذهبی توجیه کنند و هم با کسانی که جنایات حکومت اسلامی در سال های نخست انقلاب را به بهانه «تندروی گروه های مسلح» توجیه کرده و از آن دفاع نموده اند. هم با کسانی که شانزده آذرها را آفریدند و اول اردیبهشت ها و ۱٨ تیرها را «گرامی» می دارند و هم با کسانی که اول اردیبهشت ها و هجده آذرها را آفریدند و «شانزده آذرها» را گرامی می دارند. رویکرد صحیح و صادقانه نسبت به دوران های مختلف استبداد در جامعه ما و مسببین این دوران های استبدادی، عملا میزان و ترازویی برای محک آزادی خواهی کسانی است که امروز خود را جانبدار دموکراسی می دانند و زمانی در برقراری و دفاع از این دوران های مختلف استبداد دستی داشته اند. نیروهای مختلفی که داعیه آزادی خواهی و مردم سالاری دارند، نمی توانند بدون پر کردن چنین شکافی که آن ها را از هم جدا می کند، به درک مشترک قابل تفاهمی از دموکراسی برسند. معیار و مبنا در این زمینه تنها می تواند حقیقت و بررسی بی طرفانه تاریخ باشد.
جنبش دانشجویی دوران اخیر نیز نمی تواند نسبت به این مقطع مهم از تاریخ جنبش دانشجویی کشور ما بی تفاوت باقی بماند. دفتر تحکیم وحدت و انجمن های اسلامی، هر چند امروز مواضع متفاوتی با مواضع انجمن های اسلامی در سال های نخست انقلاب پیشه کرده اند و به دلیل ایستادگی بر سیاست دموکراتیک، از احترام بزرگی در جامعه برخوردار شده اند، اما همچنان وارثان همان نیرویی هستند که در سرکوب آزادی خواهی در دانشگاه سهیم بود و سایه این مشارکت چه بسا هنوز بر مناسبات بسیاری از دانشجویان و گروه های اجتماعی با این تشکل سنگینی می کند. چه خوب است رهبران جنبش دانشجویی به سهم خود با اعاده حیثیت از جنبشی که شاید نخستین، اما بی باک ترین قربانی استبداد مذهبی در ایران بود، وظیفه تاریخی و اخلاقی بزرگی را که بر دوش دارند، به انجام برسانند. تشخیص زمان و چگونگی چنین وظیفه ای طبیعتا بر عهده رهبران فعلی جنبش دانشجویی است. اما برداشتن چنین قدمی نه تنها پیوندهای گسیخته شده بین جنبش دانشجویی دوران اصلاحات و بعد از آن را با تاریخ طولانی این جنبش را تا حدوی احیا می کند، بلکه به رهبران فعلی این جنبش کمک می کند که به نماینده همه این جنبش تبدیل شوند و این موضع بی تردید در نیرومندی معنوی بیشتر جنبش دانشجویی و تبدیل آن به نماینده طیف های گسترده تر و متنوع تر دانشجویی تاثیرگذار خواهد بود.