پیرامون انقلاب بهمن ۵۷



اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱٣ بهمن ۱٣٨۱ -  ۲ فوريه ۲۰۰٣


بهمن ماه، همواره فرصتی است برای اندیشیدن، ارزیابی و قضاوت نسبت به انقلابی که در کشور ما رخ داد، نظامی که از پی آن استقرار یافت و دوران پرحادثه و سرنوشت سازی که اکنون به یک ربع قرن نزدیک شده است. تنها مسئولین مملکت نیستند که با استفاده از این فرصت می کوشند، «پیشرفت ها و موفقیت»های نظام اسلامی را به مردم اثبات کنند، اقشار مختلف مردم نیز در این روزها، به ارزیابی دورانی که با نظام اسلامی در ایران رقم خورده است، می نشینند.
بی هیچ تردیدی می توان گفت با گذشت هر سال، بر تعداد کسانی که بر از دست رفتن فرصت های بیشمار در این دوران تاسف می خورند، افزوده می شود. این تاسف مشابه با نارضایتی بخش هایی از ایرانیان که با انقلاب، موقعیت ها و امتیازات خود را از دست دادند نیست، بلکه تاسف از فرصت بزرگی است که با انقلاب پدید آمد و با استقرار حکومت اسلامی از دست رفت.
جنبش اصلاحات که توقفی در جهت همه گیرتر شدن این ارزیابی در جامعه ما ایجاد کرد،  این امید را پدید آورد که شاید فرصتی مناسب برای جبران زمان های از دست رفته پدید آمده است. اما اکنون این امیدواری دیگر هواداران چندانی ندارد و این جنبش افق روشن را (که به تعبیر برخی ها هیچ گاه نداشته است) از دست داده و  آن چه از آن باقی مانده، تنها ثابت می کند، برقراری نظام اسلامی در کشور اشتباه بزرگی بود که خسارت هایش به آسانی جبران پذیر نخواهد بود.
نبود آزادی، سلب حقوق زنان، محروم کردن دگراندیشان از حقوق اجتماعی و سیاسی خویش، تعطیل و توقیف روزنامه ها، زندانی کردن منتقدین، فقر دامان گستر، بیکاری، آینده تیره میلیون ها جوان، بی عدالتی و شکاف های عظیم طبقاتی، سفره های خالی، شکل گیری کودکان خیابانی، اعتیاد حتی در میان کودکان، فحشای گسترده، انواع ناهنجاری های اجتماعی و هزاران ظلم و تبعیض و بی عدالتی دیگری که در این جامعه موج می زند از جمله نتایج استقرار نظام اسلامی در کشور ماست. این مشکلات امروز عیان تر و آشکارتر از آن است که با «معجزه سخن» یا «گفتار درمانی» بتوان حتی بر بخش کوچکی از آن پرده ساتر کشید.
آقای محمد خاتمی، رئیس جمهور، روز گذشته در جوار بنیان گذار این نظام، چشم خود را بر همه این واقعیات ها بست و کوشید افکار عمومی را متقاعد کند که ارزیابی هایشان نسبت به زندگی خود اشتباه است و نظام اسلامی همان فرصتی بوده است که جامعه تشنه آزادی و عدالت ایران به دنبال آن بود. بعید است که سخنان آقای خاتمی، حتی گروه کوچکی را در قضاوت ها و ارزیابی های خود دچار تردید و یا پشیمانی کند، اما یک واقعیت را اثبات می کند. این واقعیت که آقای رئیس جمهور، که زمانی با بیان دردهای جامعه به صحنه سیاسی کشور بازگشت و خود را نماینده خواست های انجام نشده مردم معرفی کرد، اکنون مدت هاست به توجیه گر یک نظام  ناعادلانه تبدیل شده و در دستگاه فریبی که می کوشد استقرار و ادامه این نظام را مطابق با خواست مردم و منافع ملی ایران معرفی کند، نقش مهمی بر عهده گرفته است.
چه کسی این سخنان را باور می کند که هنوز مشکلات عدیده این مملکت به نظامی ارجاع شود که بیست و پنج سال پیش برافتاد؟ مگر حکومت عدل اسلامی با این ادعا نیامد که ظلم و ناعدالتی را از چهره کشور و ملت بزداید؟ چه کسی باور می کند سرخوردگی و ناامیدی مردم از نظام حاکم بر کشور حاصل دست های توطئه گری در داخل و خارج باشد که به مردم «القای ناکارآمدی» این نظام را می کنند. چه کسی باور می کند که آقای خاتمی به سخنانی که در آستانه سالگرد انقلاب بر زبان آورد، باور دارد و آن ها را نمی گوید تا مسئولیت کسانی را که بیست و پنج سال با قدرت تمام در این کشور حکومت کردند، به بهانه احاله مشکلات به رژیم سابق و دست های توطئه گر توجیه کند؟
دست هایی هستند که مردم را ناامید می کنند، همان دست هایی هستند که قدرت و مسئولیت را در اختیار دارند.  آن ها که قدرت و امکانات و امتیازات عظیم را در دستان خود متمرکز کرده اند اما ضعف ها، اشتباهات و ناکارآمدی ها را به گردن دیگران می اندازند، مسبب اصلی و عمده همه آن دشواری ها و رنج ها و دردهایی هستند که کشور ما امروز با آن ها دست بگریبان است.
اعتقاد گسترده افکار عمومی به ناکارآمدی این نظام محصول عملکرد و سیاست خود این نظام است. اگر نظام جمهوری اسلامی نظامی کارآ و توانمند بود و دست کم بر مشکلات مردم نیفزوده بود، چه کسانی قدرت داشتند که آن را ناکارآمد جلوه دهند؟
دستی که به ناامیدی گسترده در جامعه ما دامن می زند، دستی است که از آستین جمهوری اسلامی بیرون آمده است. دو دهه حکومت این رژیم توده های مردم را در سطحی وسیع متقاعد ساخت که این حکومت شایسته و توانا به حل مشکلات آن ها نیست. دوم خرداد فرصتی دوباره برای حکومت فراهم آورد. امید به اصلاح حکومت و امور که دیرزمانی بود در جامعه رنگ باخته بود، بار دیگر از نو زنده شد. این فرصت تاریخی اما اکنون از دست رفته است. برزگترین جنبش اصلاح طلبانه در کشور ما نتوانست ساختار، شیوه ها و روش های حکومت اسلامی را دگرگون و به خواست های ملت نزدیک کند. مهم نیست که در ناکامی این جنبش مقاومت مخالفان اصلاحات نقش بزرگتری داشت، یا قصورها، محافظه کاری ها و از دست دادن فرصت ها از سوی اصلاح طلبان. این هر دو بخش، جزیی از حکومت ایران بودند و کلیت این حکومت را می ساختند. با درنظر داشت عملکرد مختلف اجزای این حکومت تجربه به مردم ایران نشان داد که نظام دینی اصلاح و همسو شدن با خواست مردم ایران را نمی پذیرد.
آقای خاتمی همچنان می تواند آرزوهای از دست رفته خویش درباره مردم سالاری دینی، در باره حقانیت نظام اسلامی، در باره سراب قانون اساسی ولایت فقیه را به صدای بلند تکرار کند، اما این شعارها که زمانی توده های وسیعی را به خویش جلب کرده و امید به اصلاح، پیشرفت و رفاه را در آن ها به وجود آورده بود، در نزد بخش های بیشتر و بیشتری از جامعه ما به شعارهایی تکراری، خسته کننده و غیرقابل اعتماد تبدیل شده اند. مردم حق دارند بپرسند هزار و چهار صد سال بعد از ظهور دین اسلام در کدام نقطه از جهان و تاریخ نمونه ای از اتوپیای خیالی آقای خاتمی به نام مردم سالاری دینی برقرار شده است که آن ها امیدوار بمانند در میهن ما چنین رویایی تحقق یابد. چرا مردم ایران نباید به جای دل بستن به این رویا، به واقعیت جهان معاصر و تجربه ده ها حکومت دموکراتیک که با جدایی دین از حکومت پایه گذاری شده است روی بیاورند؟
جنبشی که با سخنان و وعد های آقای خاتمی اوچ گرفت و همه گیر شد، اکنون بی پایگی و توهم آمیز بودن چنین سخنانی را آشکار کرده است. اکنون از پس این جنبش اصلاح طلبانه می توان با یقین بیشتری دریافت نظامی که به دنبال انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران در این کشور استقرار یافت، یک اشتباه تاریخی بود. نظامی خلافتی و قرون وسطائی که به نام جمهوری، آزادی و استقلال به مردم ایران تحمیل شد، تا جمهوری، آزادی و عدالت را به خاک بسپارد. یقین به این باور، نتیجه فعالیت های هیچ دست توطئه گری نیست، محصول بیست و چهار سال حکومت داری جمهوری اسلامی ایران است!