قهوه ی قجری*


عسگر آهنین


• او را در ایستگاه آخر خود دیدم. قلیان از آتش افتاده ای را می مانست. گفتم: سکوت کرده ای؟
گفت: درویش را گفتند: بساط خود را جمع کن، دهانش را بست! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۲ خرداد ۱٣٨۷ -  ۱ ژوئن ۲۰۰٨


 
 
او را در ایستگاه آخر خود دیدم. قلیان ازآتش افتاده ای را می مانست.گفتم: سکوت کرده ای؟
گفت: درویش را گفتند: بساط خودراجمع کن، دهانش را بست!
او را به نوشیدن فنجانی قهوه دعوت کردم. بدبختانه پذیرفت و، لبخند نامفهومی زد و، به زمزمه گفت: امیدوارم قهوه ی قجری نباشد!
در کافه ای، پشت میزی نشستیم و سیگاری گیراندیم و پرسیدم: ازکسی آزرده ای؟
پکی به سیگارش زد و دودش را به سوی پنجره ول کرد وگفت: میانداری ی هیاهوگران، همیشه اخطاریست به اهل اندیشه!
گفتم: مقابله باید کرد! هیچ چیز نیرومندتراز اندیشه ای نیست که زمانش فرا رسیده باشد!
زهرخندی زد و در پاسخ گفت: جمله ی آرمانی ی زیباییست، اما حیف که آن را از«ویکتور هوگو» کش رفته اید!
با دلخوری نگاهش کردم و گفتم: ماییم و همین مایه اندک! پس از آن جرعه ای از قهوه نوشیدم و ادامه دادم: نقل قول از بزرگان به معنای احترام به آنان هم، هست!
جرعه ای از قهوه اش نوشید و به آرامی گفت: اگر نگاه گذرای تماشاگری بر سطح تابلویی نباشد!
خیره مانده بودم به این برج زهرمار، که ضربه بعدی را وارد کرد: گویا چندان هم به دانش خود باور ندارید؟ علّت رنجش تان هم همین است!
ازکوره در رفتم: یعنی شما به یقین رسیده اید؟
لبخندی موذیانه زد و گفت: حالا چرا عین کارگران کوره های آجرپزی که اعتصاب می کنند، از کوره در می روید؟ نه! من به یقین نرسیده ام. اهل یقین جزم اندیشند و معتاد جدل. من زبان دیگری برگزیده ام!**
قهوه ام عین خودم سرد شده بود و عین اوقاتم تلخ. آن را سر کشیدم و گفتم: لابد، زیرا زبان حادثه ساز است و...
نگذاشت ادامه بدهم: باعث آلودگی ی محیط زیست می شود! وادامه داد: هیاهوی بسیار بر سر هیچ!
جمله اخیر از شکسپیربود. خواستم مچش را بگیرم، امّا می دانستم که او پر زورتراست؛ ناچار گذشتم و گفتم: ببین چه جنگی در گرفته است، بر سر بینش جدیدی ازدین...
که گفت: بینش کهنه ز سوراخ جدید؟   یانه،   بینش تازه ز سوراخ قدیم؟ این مسیحا نفسان قصد تجدید حیات مرده ای را دارند و، به آتش آنان هم آبی گرم نخواهد شد.
گفتم: خب حرمت سنن و ادیان را رعایت می کنند!
قهوه اش را نوشید و به کسالت زمزمه کرد: اثبات پاکیزگی ی «آب کر» با توسّل به علم فیزیک! حرمت نسنجیده به قوانین، سنن و ادیان، مادر همه شرّهاییست که امروزه گرفتار آنیم!
داشتم باز هم از کوره در می رفتم، که یاد کارگران اعتصابی کوره پزخانه ها افتادم و، به خونسردی پرسیدم: تلاش لشکری از فعّالان روشنفکرمذهبی رابرای روشنگری نادیده می گیرید؟
گفت: روشنگران، مشعل کشانند، نه آشتی دهندگان نور و ظلمت! مشعلی بردارید و از میان صف طولانی ی آنان بگذرید، اگر شعله اش به ریش آنان نگرفت، آنگاه، حقّ با شماست!
لیوانی آب سرد سفارش دادم. بازهم   لبخند موذیانه اش را دیدم. پرسید: انگار جوش آورده اید؟ چیزی نگفتم و آب را سر کشیدم. پس از آن گفتم: آخر خیلی از سیاسی ها تحسین شان می کنند!
گفت: از روی محاسبات سیاسی، پیاز را قاطی میوه ها کرده اند. این هم تب تندی ست، که زود به عرق خواهد نشست!
وقت رفتن بود. خواستم پول قهوه را حساب کنم، که گفت: خودم حساب می کنم، قهوه ی قجری هم نوش جان تان!
گذاشتم حساب کند و به این ترتیب انتقامم را از او گرفتم!
 
 
*قهوه قجری،قهوه ی آمیخته به زهر، که در زمان سلاطین قاجار به بعضی ها می خوراندند     
  ( فرهنگ عمید )
** مرحوم ابراهیم صهبا، شاعرمدّاح، به گفته ی زنده یاد نادرنادرپور، تنها یک بیت شعر خوب
داشت. زمان اعتصاب کارگران کوره های آجرپزی نوشت:
شنیدم که درکوی ِ آجُرپزان
هزاران تن ازکوره در رفته اند!
به رعایت امانت، این را یادآوری کردم.
 
  آلمان- فوریه ۲۰۰٨