جنایت ۳۰ فروردین
کوششی مذبوح برای بقای تفکری عقیم


مرتضی صادقی


• آنچه بر آنان گذشت کوشش در راه بقا بخشیدن به تفکری عقیم و مذبوح است. تفکری که اگر چه توسط محمد رضا شاه وعواملش شکل عملی هم بخود گرفت، اما نه توسط او ابداع شده بود ونه با رفتن او خاتمه یافت. ما شاهد بوده ایم که این تفکر پس از آن هم بارها وبارها تکرار شده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ٣۱ فروردين ۱٣٨۷ -  ۱۹ آوريل ۲۰۰٨


در سالگرد به قتل رسیدن نه تن از زندانیان سیاسی در 30 فروردین 1354 هستیم. نه تن از زندانیانی که در سالهای قبل از آن به اتهام مخالفت و مبارزه با رژیم شاه، دستگیر مراحل دادرسی تعیین شده از سوی رژیم سابق را گذرانده، و در زندانهای مختلف محکومیت خود را سپری می کردند.
این زندانیان بر اساس تصمیمی از سوی مقامات سیاسی امنیتی وقت از زندانهای مختلف به اوین منتقل شدند ودر آنجا به طرز شنیعی به قتل رسیدند.هنوز بعد از بیش از سه دهه از وقوع این جنایت، هر گاه اعترافات «تهرانی و آرش» شکنجه گران ساواک را به هنگام محاکمه علنی بعد از سرنگونی رژیم شاه باز خوانی کنیم نحوه کشتار این زندانیان در آن روز بهاری، اندوهی جانکاه بر تمام وجودمان مستولی می کند.
در این روز هفت تن از بنیانگزاران و اعضای چریکهای فدائی خلق بیژن جزنی، حسن ضیا ظریفی، چوپان زاده، عزیز سرمدی، عباس سورکی، سعید مشعوف کلانتری، جلیل افشار، و دو تن از اعضای مجاهدین خلق کاظم ذوالانوار و مصطفی جوان خوشدل زیر رگبار مسلسلهای مامورین ساواک در حالی که دست بسته بر زمین نشسته بودند، قرار گرفتند و جان باختند.روزنامه اطلاعات نوشت 9 زندانی به هنگام فرار در تپه های اوین کشته شدند.
در طول سالیان اخیر و به ویژه پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی همواره این روز از سوی فدائیان و مجاهدین به پاسداشت بنیانگزاران و اعضای جانباخته خود گرامی داشته می شود.اما این روز برای فدائیان روز ویژه ای است. در این روز بیژن جزنی یکی از رهبران تاریخی فدائیان نیز جان می بازد. بیژن علاوه بر سابقه طولانی در امر مبارزه با حکومت کودتا، تفکر، سازمانگری و برنامه ریزی، از عنصر ارزشمند دیگری نیز برخوردار است و آن توانمندیش در تولید فکرو اندیشه است. تولید فکر برای هر چه زمینی تر کردن و قابل اجراتر کردن افکار مبارزین زمان خود. از این روست که فدائیان و چپ ایران برای او ارزشی مضاعف قائل اند.
در باره چگونگی جنایت 30 فروردین 1354 شخصیت جزنی و دیگر قربانیان این روز همواره سخن گفته شده و بر اثر مرور زمان نمی توان مطلب جدیدی به آن افزود.اما آیا گذشت زمان و انتشار و بیان اندیشه ها، خاطره ها، موقعیتهای فردی وغیره این افراد انجائی که به تکرار مکررات می انجامد و از همه مهمتر تغییر نسل و آنهم نسلی که به نظر می رسد با آرمانگرائی فاصله گرفته است باز الزامی برای ادامه این گرامیداشتها بوجود می آورد ؟.
در این سالها بوده اند مواقعی که فرد یا افرادی این سئوال را طرح کنند که چرا نیروهای چپ هنوز اینجا و آنجا به جنایت در تپه های اوین می پردازند. مگر در ایران امروز، یعنی ایران دوران جمهوری اسلامی جنایاتی اینگونه آنهم در ابعادی بسیار وسیعتر چه از لحاظ کمی و چه از لحاظ کیفی اتفاق نیفتاده است، پس چرا چپها آن را اینقدر تکرار می کنند؟
در پاسخ باید گفت: گرامیداشت خاطره جانباختگان تپه های اوین فقط بزرگداشتی عاطفی نیست بزرگداشتی در راستای انتقام گیری از سلطنت و سلطنت طلبان هم نمی باشد. گرامیداشت خاطره جزنی تعیین یک خط و مرز با خشونت غیرقانونی، فرا قانونی و اقتدار گرائی است. اگرچه جزنی و یارانش در نزد فدائیان رهبران و بنیانگزارانی ارزشمند بوده و هستند ولی ستمی که بر آنان رفت فراتر از ستم به ایده و عقیده و حزب و سازمان است. آنچه بر آنان گذشت کوشش در راه بقا بخشیدن به تفکری عقیم و مذبوح است. تفکری که اگر چه توسط محمد رضا شاه وعواملش شکل عملی هم بخود گرفت، اما نه توسط او ابداع شده بود ونه با رفتن او خاتمه یافت. ما شاهد بوده ایم که این تفکر پس از آن هم بارها وبارها تکرار شده است. از این روست که باید برای مقابله با وقوعش یاد قربانیان آن را زنده نگه داشت و آمران وعاملانش را نکوهشی ابدی کرد.
وقوع جنایاتی مشابه در ابعاد کوچکتر و بزرگتر ازاین جنایت در تاریخ یکصد و بیست ساله گذشته کشور ما از این امر حکایت دارد که این گونه جنایات هنوز کشور و مردم ایران را تهدید می کند و گرامیداشت این جانباختگان برای نفی آن، برائت از آن، و کوشش در راه عدم تکرار آن می تواند یکی از شیوه های مقابله با این گونه فجایع باشد. از این روست که باید کوشش کرد تا چنین بزرگداشتی تا سطح یک بزرگداشت ملی ارتقاء یابد.
امسال در شرایطی به گرامیداشت یاد و خاطره قربانیان تپه های اوین می پردازیم که در عین حال در سالی قرار داریم که مصادف است با بیستمین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی در ایران و همچنین دهمین سالگرد قتلهای زنجیره ای.
مواجه شدن ما با برگزاری دهمین سال و بیستمین سال جنایات نشان از وجود آتش زیر خاکستری درجامعه ماست، که باید گفت متاسفانه به یک یا دورژیم و یک یا دو وزیر و صاحب منصب هم ختم نمی شود.
زمانی امین السلطان به بهانه قتل ناصرالدین شاه دستور سر بریدن میرزا آقاخان کرمانی، شیخ احمد روحی، خبیر الملک را در باغ اعتضادیه تبریز می دهد. دورانی بعد رضا شاه به پزشک احمدی دستور قتل ارانی را می دهد.زمانی بعد محمد رضا شاه دستور قتل افشار طوس و باز دستور جنایت اوین و کشتن نه زندانی در اوین را، آری حکومتها تغییر می کنند، اما درب جنایت بر همان پاشنه می گردد.
مردم انقلاب می کنند اما درست در یکمین سالگرد انقلاب توماج، مختوم جرجانی و واحدی رهبران ترکمن به همان شیوه کشته می شوند و در ادامه خمینی دستور قتل عام زندانیان را به بهانه ای دیگر می دهد. فقیهی دیگر دستور مرگ دگراندیشان را صادر می کند که منجر به وقوع قتلهای زنجیره ای می شود. زمان می رود ولی باز زهرا بنی یعقوب در همدان ولطف اللهی در سنندج به قتل می رسند.
وقوع این جنایات غیر انسانی در عصر و دهه های گذشته و ادامه آن توسط حکام حاضر تا همین ماههای گذشته نشان از یک خطر است که همواره جامعه ما را تهدید می کند. از این روست که ما خاطره جزنی و یارانش را بعنوان نماد قربانیان خودکامگی و اقتدارگرائی گرامی می داریم. این گرامیداشتها می تواند یکی از ابزارهای ما برای مقابله با وقوع این گونه جنایات باشد.

Mortza1342@yahoo.com