از در مرانم؛ باز کن  
							             
							            
						            	
						             
						            
						         
					            	
						            	
						            	
						       			داریوش لعل ریاحی
						       			
						       			
						       			 
							            
						       		
				       			 
					         	
									
									• 
زنجیر دل را می کنم؛ هر در که گویی می زنم 
 
تا در گشایی بر منم؛ من آن شبانم؛ باز کن
						       		... 
								
								 
				       			
					             
						            اخبار روز: 
						            www.iran-chabar.de
						             
						            	يکشنبه 
							            ۲ دی ۱٣٨۶ - 
							            ۲٣ دسامبر ۲۰۰۷
					             
					             
					            
					            	
						            
  
		
ای جان اگر در خانه ای ؛ خواهان جانم ؛ باز کن 
 
خواهان گشتِ دیگری در آشیانم ؛ باز کن 
 
 
با سایه های بی نفس ؛ باری به تن بودیم و بس 
 
اینک که بر کندم قفس ؛ در آستانم ؛ باز کن 
 
 
از وصف جام ارغوان ؛ تخت و حریر و پرنیان 
 
بی خود شدم ای باغبان ؛ از در مرانم ؛ باز کن 
 
 
من سازه آب و گِلم ؛ خود داده ای جان و دلم 
 
حالا که در سرمنزلم ؛  ای جان جانم ؛ باز کن 
 
 
بر پاره ای از استخوان ؛ دادی شعور و جسم و جان
 
این قصه را بر دیگران ؛ باید بخوانم ؛ باز کن 
 
 
گر یوسف خندان تو ؛ ما را کند مهمان تو 
 
خود می برم فرمان تو ؛ تا این چنانم ؛ باز کن 
 
 
زنجیر دل را می کنم ؛ هر در که گویی می زنم 
 
تا در گشایی بر منم ؛ من آن شبانم ؛ باز کن 
 
 
 
					             
					             
			           		 |