سر از برف بیرون بیاورید! شاید نخ ها پاره شد!


سام الدین ضیائی


• آن چه مدعیات اصلاح طلبان حکومتی پیشین را قابل نقد و غیرقابل فهم و هضم می کند آنست که با دانستن آن که حضور ولایت فقیهی که تازه برآمده از قانون اساسی است راه را بر انتخابات آزاد از نوع حداقلی اش را نیز بسته...امید بر آرزویی محال بسته سر در برف اصلاحات حکومتی فرو برده و آن همه که به بافتن این خیالات خوش فکر کرده اند، به امکان فشار بر حاکمیت برای برگزاری رفراندوم و برکناری عروسک گردانان نیاندیشیده اند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۷ مهر ۱٣٨۶ -  ۹ اکتبر ۲۰۰۷


روزنامه نگار شجاع و پرنویس اصلاح طلب، آقای عیسی سحرخیز در آخرین یادداشت خود با عنوان «انتخابات؛ برنامه احزاب، وظیفه ملت » با اشاره به وضعیت بحرانی داخلی و خارجی ایران ــ با شجاعتی که در مقام مقایسه، پیش از این تنها در همفکر قدیمی اش اکبر گنجی رخ نموده است و ــ با شمردن نام بانیان این وضعیت حساس از سپاه تا رهبر، و از جنتی تا افشار، با آن که آگاهانه شخص آقای خامنه ای را مسئول مستقیم و مسبب وضعیت فعلی دانسته است، سر در برف اصلاحات حکومتی فرو برده می نویسد: «در این میان، ملت اگرچه از نتیجه و پیامدهای حضور خود در پای صندوق های رای در سه دوره انتخابات گذشته چندان راضی نیست، اما در مقام مقایسه ی وضعیت اسفبارکنونی، با دوران نسبتا مناسب هشت ساله ی اصلاحات و یا حتی دوران هشت ساله ی پیش از آن، دولت سازندگی، خود را مغبون احساس می کند.» و از این غبن ناشی از اشتباه تحریم انتخابات از سوی بخشی بزرگ از مردم با این که تاکید می کند «اغلب ملت اگرچه رای مثبتی به عملکرد اصلاح طلبان نمی دهند» نتیجه می گیرد: «اما در مقام مقایسه که قرار می گیرند، از بیم "بدتر شدن هرچه بیشتر اوضاع"، "نزدیکتر شدن به لبه ی پرتگاه سقوط" و "جدی تر شدن خطر جنگ"، بین دو گزینه ی "نامقبول" و "نسبتا مطلوب" به ناچار به فرمان عقل عمل می کنند، و لذا دیگر حاضر نیستند سکان حکومت و اداره ی کشور را بیش از این به جریانی بسپارند...».
او که خود را به فراموشی می زند که خود گفته است نهاد رهبری بانی همه ی ماجراست، مسئولیت اصلی را به رییس جمهوری و یارانش تقلیل می دهد و از جریانی اقتدارگرا می گوید که «در صحنه ی داخلی "حقوق بشر را در ابعاد مختلف نقض کرده"، "راه مردمسالاری و حاکمیت ملت را بسته"، "جلوی حقوق بنیادی و آزادی های اساسی ملت گرفته"، "فعالیت آزاد احزاب و گروه های سیاسی و سازمان های غیردولتی را معادل براندازی نرم دانسته"، "زندان ها را از مبارزان و تحول خواهان پیر و جوان انباشته"، "سانسور و خودسانسوری را در بالاترین حد به رسانه های تحمیل کرده"، "جلوی بالندگی مراکز فرهنگی و پژوهشی را به شدت گرفته"، "دانشگاه ها را به پادگان تبدیل کرده، استادان مستقل را اخراج و دانشجویان آزادیخواه را از حق تحصیل محروم ساخته"، "تولید ملی را تعطیل و واردات خارجی را رواج داده"، "گرانی و تورم را دامن زده"، "در امید را به روی جوانان بیکار و آماده ی ازدواج بسته"، "فقر، اعتیاد و فحشا را رواج داده" و ... همچنین در صحنه ی جهانی "سیاست تنش زدایی را کنار گذاشته"، "از حقوق بی شمار ملت، تنها به حق دسترسی به انرژی هسته ای بسنده کرده"، "دشمنی ها را دامن زده"، "خطر جنگ و نابودی تاسیسات حیاتی و زیرساخته های اقتصادی را به هیچ گرفته" است.»
آقای سحرخیز فضایی را تصویر می کند که گویا نه با اصلاحات و ایستادگی مدنی و تحریم و انقلاب مخملین، که جز یک انقلاب تمام عیار قابل تغییر نیست. اما هنوز بر امکان فراهم آوردن شرایط آزاد در انتخابات فرمایشی حکومت تاکید می کند و به سادگی از یاد می برد که قانون اساسی جمهوری اسلامی که اصلاح طلبان حکومتی خود را موظف به رعایت آن می دانند بر مطلق بودن ولایت فقیه صحه گذارده است. بر اساس قانون‌ اساسی‌ تعیین‌ سیاستهای‌ کلی‌ نظام‌ با مقام‌ رهبری‌ است‌. رهبر می‌تواند در فرایند قانونگذاری‌ پارلمان‌ اعمال‌نظر کند. چنان که در مورد قانون‌ مطبوعات‌. مجلس‌ بدون‌ اجازه ی رهبری‌ حق‌ تحقیق‌ و تفحص‌ از نهادهای‌ زیر نظر رهبری‌ را ندارد. شورای‌ نگهبان‌ باید قوانین‌ مخالف‌ قانون‌ اساسی‌ و احکام‌ شرع‌ را رد کند و در عمل‌ کلیه‌ مطالبات‌ اصلاح‌طلبانه‌ مردم‌ به‌ نام‌ مخالف‌ شرع‌ و قانون‌ اساسی‌ رد می‌ شود. مجمع‌ انتصابی تشخیص‌ مصلحت‌ نظام‌ به‌ جای‌ نمایندگان‌ مردم‌، مصالح‌ نظام‌ را تشخیص‌ می دهد و تصویب‌ می‌کند. نمایندگان‌ مجلس‌ بر اساس‌ نظارت‌ استصوابی‌، پس‌ از تأیید شورای‌ نگهبان‌، انتخاب‌ می‌شوند و حتی در بهترین شرایط‌ نیز دگراندیشان‌ حذف‌ می شوند. وی در چنین شرایطی و پس از آن همه آزمون شکست خورده انتخاباتی و دوره ای ریاست جمهوری و مجلس اصلاح طلب از حضور دوباره ی ملت آن هم به عنوان سنتی «وظیفه» نام می برد و از «امید" رای عدم کفایت مجلس به احمدی نژاد" و آرزو ی "بازگرداندن سید محمد خاتمی به قدرت"» می گوید. امید و آرزویی خوش خیالانه و قدرتی بلند پروازانه که با حضور دیو ولایت فقیه هرگز به دست نیامد!
او در پیشنهادی خیرخواهانه توصیه می کند «قاطبه ی ملت چاره ای جز اینکه به "مشارکت مشروط در انتخابات" بیندیشد و دل خوش کند که این بار نیروهای مستقل ملی، تحول خواه و اصلاح طلب وارد کارزار [خیمه شب بازی] انتخاباتی شده و شاهد پیروزی [!] را در آغوش بگیرد و مجلسی را شکل دهد که نمایندگانش در صورت پیروزی نسبی در انتخابات [و در بهترین شکل آن مثل مجلس دست و یا بسته ی ششم] "قانونگرایی گسترده [!] و همه جانبه و نظارت [!] دقیق و مستمربر دولت" را در سرلوحه ی برنامه های خود قرار دهند، و در صورت از آن خود کردن اکثریت کرسی های مجلس، در عرصه داخلی در اختیار گرفتن قوه ی مقننه را جای پایی محکم برای تغییر دولت احمدی نژاد و به قدرت رساندن مجدد سید محمد خاتمی ارزیابی کنند، و در صحنه ی بین المللی بازگشت به سیاست "تنش زدایی و صلح طلبی" را در صدر برنامه های خود قرار داده و "نهال دوستی گذشته را به جای جنگ طلبی کنونی" بنشانند و خطر درگیری ها و برخوردهای نظامی را که پیامدی جزو نابودی زیرساخت های اقتصادی و تاسیسات حیاتی کشور ندارد، از این مرز و بوم دور سازند.» زهی خیال خوش!
به درستی نمی توان ضمیر افراد و آن چه در دلشان می گذرد را خواند و امید و آرزوهایشان را به راحتی به تیغ افترا و باد استهزا کشید. اما تصویر این همه آرزوهای بزرگ و امیدهای بی سرانجام را هم جز خودفریبی و خدای ناکرده ملت فریبی نمی تواند نام نهاد! نویسنده ی شجاع همچنان خیال می بافد و از "ائتلاف گسترده" ی صد درصدی یا حداکثری و "چانه زنی و اعمال فشار برای به حداکثر رساندن نامزدهای تائیده شده" می لافد و با بافتن آن همه لاف به یک برنامه ی روشن [که هنوز یس از این همه سال های اصلاحات روشن نشده است] بر برنامه محوری تاکید می کند و یس از رسیدن به لیست انتخاباتی و حل همه ی مشکلات از یس از تشکیل «مجلس نجات ملی» و یا «مجلس آشتی ملی» می گوید. به گفته ی نویسنده، این مجلس باید «برای فایق آمدن بر مشکلات فزاینده ی داخلی و خطر درگیری و جنگ خارجی، در کنار تنطیم برنامه هایی برای دستیابی به "بازگشت به قانون و قانونگرایی" و "دموکراسی و حقوق بشر" و "توسعه و رفاه" در داخل و به حداکثر رساندن امکان "تنش زدایی و صلح جهانی"، سازوکار اجرائی خود را به صورت شفاف و روشن برای برکنار کردن مسبب اصلی مشکلات و معضلات کشور، بیان کنند و به ملت اعلام کنند که هدف اصلی شان برای ورود به مجلس "استیضاح رئیس دولت" و "دادن رای عدم کفایت به احمدی نژاد" و متعاقب آن "بازگرداندن خاتمی به قدرت"، در جریان یک انتخابات ریاست جمهوری زود هنگام است.»
نویسنده ی آگاه پس از سرودن همه ی آن امیدها و آرزوهای خوش خیالانه، یک بار دیگر سر از برف بیرون کشیده، باز از برنامه محوری ــ همان چیزی که پس از سال ها وجود خارجی ندارد و همیشه باید چند ماه پیش از انتخابات آماده شود ــ می نویسد: «مثلث رهبری ائتلاف اصلاح طلبان و همچنین سران و سیاستگزاران احزاب و گروه ها به خوبی بر این نکته واقفند که در شرایط کنونی ایران که مردم تمایل چندانی به مشارکت در فضای سیاسی ندارند، آنچه بیش از همه - حتی چاره اندیشی برای بلااثر کردن برنامه های غیرقانونی "جنتی- افشار" در شورای نگهبان و ستاد انتخاباتی وزارت کشور- اهمیت دارد، "اعتماد سازی ملی" و کسب رضایت قاطبه ی ملت است ... تنها طرحی که در شرایط کنونی قابلیت ترغیب قاطبه ی ملت به شرکت در انتخابات و رفتن در پای صندوق ها و ریختن آرا به نفع لیست های نیروهای ملی، تحول خواه و اصلاح طلب را دارد، طرح برکناری مسببان نارسائی ها و نارضایتی ها و دامن زنندگان به خطر بروز جنگ است. ملت باید امید و آرزویی بزرگ [!] را در دل بپرورد تا حاضر شود رای خود را ارزان نفروشد. این امید می تواند "رای عدم کفایت مجلس به احمدی نژاد" و این آرزو "بازگردان سید محمد خاتمی به قدرت" از طریق سازوکار انتخابات ریاست جمهوری زودهنگام باشد...» و ییش از آن که سر را به طور کامل از برف آن همه امید و آرزو بیرون آورده باشد ملت را دعوت به فرو کردن سر در سوراخ آرزو و امیدی دیگر می کند! سوراخی که بعید می نماید ملت بار دیگر بخواهد از همان جا به بازی گرفته شده و گزیده شود!
هر چند نویسنده ی آگاه سعی کرده بذر امید و آرزو در دل ملت بکارد و به بافتن هر آسمان و ریسمانی به هم آنان را به صحنه ی خیمه شب بازی [کارزار!] انتخاباتی بکشاند، اما بی شک پیش از سیاه کردن کاغذ بدان، در دل و به عقل بر تحقق نایذیری اش صحه گذارده است. گرچه ادامه می دهد که: «با اعلام این برنامه ی دو مرحله ای روشن، و پیامد امیدوار کننده ی آن، حضور اکثریت بالای ملت در صحنه، نه تیغ شورای نگهبان برندگی سابق را خواهد داشت [!] و نه بازی های حزب پادگانی در شرایط نشستن فرمانده سابق بسیج در جایگاه مجری انتخابات، به جایی خواهد رسید.» و شرایط و نحوه ی حضور ملت ییش از انتخابات و تاثیر آن بر بانیان برگزاری انتخابات فرمایشی و اجبار آنان به تایید صلاحیت گسترده [!] اصلاح طلبان را بر نمی شمارد!
آقای سحرخیز در ادامه که به درستی از بازیگری منفعل بودن خسته است و باید بداند حال نیز که به کنشگری فعال فرا می خواند، نخ را به دست صحنه گردانان خیمه شب بازی انتخابات می سپارد تا حماسه ای دیگر از حضور گسترده ی امت [!] بسازند، می نویسد: «اگر نیروهای مستقل ملی، تحول خواهان و اصلاح طلبان هم زمان با تعهد به شرط "حضور مشروط در انتخابات" از هم اکنون شفاف و با صدای بلند اعلام کنند که "مشروعیت" هر انتخاباتی، به جز یک انتخابات "آزاد، سالم و رقابتی" را نخواهند پذیرفت و به هیچ وجه [؟!] به نتایج و پیامدهای آن گردن نخواهند نهاد، آن زمان است که دیگر نه به عنوان یک بازیگر منفعل، بلکه کنشگری فعال در بازی انتخابات مشارکت خواهند کرد و شرایط خود را به اقتدارگرایان دیکته و تحمیل خواهند نمود.[!]» و به زمان بازی اصلی می رسد و نوید می دهد که: «طیف گسترده اصلاح طلبان که در میان آنان مسلما [!] جمع وسیعی از نیروهای ملی و وطن پرست نیز حضور خواهند داشت، با عزمی جدی نامزدهای خود را در سطحی گسترده - با حضور تمام رد صلاحیت شده های انتخابات گذشته- برای انتخابات مجلس هشتم معرفی خواهند کرد و ... آن گاه لایه های درهم تنیده و بی شمار نامزدهای انتخاباتی، گروه گسترده ای را از صافی شورای نگهبان خواهند گذراند [!] و آنها را به مرز رد شدن از عملیات ایذایی فرمانده ی بسیجی برگزار کننده ی انتخابات خواهند رساند[!].» وی که بارها سر از برف خیال بیرون می آورد و چندباره فرو می برد در یایان یادداشت می نویسد:
«در این شرایط حتی با وجود حذف شدن چهره های شاخص و مردمی جبهه ی گسترده ضد استبداد، باز به کمک حضور گسترده مردم در پای صندوق های رای، نمایندگان واقعی ملت در مقیاسی بالا برگزیده خواهند شد و با در دست گرفتن مدیریت مجلس، در جهت حدف آتش افروزان، جنگ طلبان و دشمنان آسایش و رفاه ملت، به سمت اجرایی کردن "برنامه محوری" حرکت خواهند کرد و زمینه های لازم را برای برگزاری انتخابات زودهنگام ریاست جمهوری فراهم خواهند آورد، تا بار دیگر مملکت فرصت حرکت به سوی "امنیت، آزادی، توسعه و رفاه" در داخل را داشته باشد و ملت نگران "جنگ و جنگ افروزان" نباشد و به " صلح و آرامش" در جهان بیندیشد.»
نگرانی سحرخیز و دیگر دوستان اصلاح طلب قدیم و جدید از جنگ و جنگ افروزان و اندیشیدن آنان به صلح و آرامش در جهان ستودنی است. اما آن چه مدعیات اصلاح طلبان حکومتی پیشین را قابل نقد و غیر قابل فهم و هضم می کند آنست که با دانستن آن که حضور ولایت فقیهی که تازه برآمده از قانون اساسی است راه را بر انتخابات آزاد از نوع حداقلی اش را نیز بسته و حتی در صورت ییروزی هم به قدرت مجازی بیش از دوره های درخشان اصلاح طلبی در دوران خاتمی و مجلس ششم نخواهند رسید و جز تداوم این دور تسلسل باطل کارستانی نخواهند کرد، امید بر آرزویی محال بسته سر در برف اصلاحات حکومتی فرو برده و آن همه که به بافتن این خیالات خوش فکر کرده اند، به امکان فشار بر حاکمیت برای برگزاری رفراندوم و برکناری عروسک گردانان نیاندیشیده اند. شاید نخ ها پاره شوند!