دشمنان جمهوری اسلامی (ما) کیانند؟


ب. بی نیاز (داریوش)


• طبعا نمی‌توان عاشورای حسینی را از جامعه ایران حذف کرد ولی می‌توان اشکال افراطی و کینه‌جویانه آن را به تدریج تخفیف داد. قتل امامان شیعه را نمی‌توان منکر شد ولی می‌توان آن‌ها را در بستر معقول تاریخی به مردم آموخت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۶ مهر ۱٣٨۶ -  ۲٨ سپتامبر ۲۰۰۷


عملکرد انسان‌ها در مواقع سرنوشت‌ساز و تعیین‌کننده، چه در حوزه‌های فردی و چه اجتماعی، نه توسط آگاهی‌های تازه کسب‌شده که توسط آگاهی‌هایی هدایت می‌شود که در نسل‌های گذشته جمع‌آوری کرده است. این آگاهی‌های تاریخی انباشت‌شده را می‌توان در مقوله ضمیر ناخودآگاه خلاصه کرد. به عبارتی هدایت اعمال امروزین ما انسان‌ها بر بستر ناخودآگاه ما صورت می‌گیرد. البته این ناخودآگاه پدیده‌‌ای صد در صد انتزاعی و بدون دخالت عوامل امروزی نیست. این نیروی ذهنی مجموعه‌ایست به غایت پیچیده که هسته مرکزی آن را همین ناخودآگاه تاریخی تشکیل می‌دهد. هر انسانی در زندگی روزمره خود شاید بارها و بارها این امر را تجربه کرده باشد که تصمیم‌گیری‌هایش با آگاهی‌های تازه کسب شده‌‌اش مغایرت دارد. امری که کاملاً طبیعی است. زیرا عملکرد انسان‌ها نه بر حافظهٌ کوتاه‌مدت که بر حافظه بلند مدت استوار است. یعنی پراتیک انسانی بر تلقین‌پذیری ذهن‌اش صورت می‌گیرد: بارها و بارها تکرار، آن هم در مقاطع مختلف زندگی. در عرصه اجتماعی این پدیده را که طی نسل‌ها شکل می‌گیرد، حافظه تاریخی می‌نامیم.

باز گردیم به سوآل مطرح شده: دشمنان جمهوری اسلامی (ما) کیانند؟ در این جا وقتی از جمهوری اسلامی صحبت می‌شود، منظور جامعه تاریخی ایران است که امروزه به این نقطه رسیده است. به عبارتی جمهوری اسلامی به هیچ وجه تافته جدا بافته از ملت ایران نیست. و اما حافظه تاریخی ما که امروزه در شکل حکومتی جمهوری اسلامی تجلی یافته چیست؟

تاریخ ایران زمین با اسلام شیعه به شکل ارگانیک گره خورده است. به عبارتی روی سکه دیگر ناسیونالیسم ایرانی، شیعه دوازده امامی است. تصرف ایران توسط اعراب مسلمان اهل تسنن و سرکوب به غایت خشن ایرانیان و سرانجام پذیرفتن اسلام از سوی آن‌ها برای ادامه بقا – که البته مرحله به مرحله و آن هم با مقاومت‌ها سازمان یافته و سازمان نیافته به منصه ظهور رسید – باعث نشد که ایرانیان دست از مقاومت علیه اعراب اهل تسنن بردارند. شیعه که اساس آن بر امامت استوار است و با امام اول شعیان یعنی علی آغاز گردید به تدریج راه خود را به مثابه تفکر مقاومت در ذهن ایرانیان علیه اعراب اهل تسنن باز کرد. ایرانیان از ابتدا به ساکن شیعه نبودند. تازه در زمان آل بویه (٣۲۰ – ۴۴۷ هجری) بود که شیعه توانست به مثابه یک ایدلوژی و جریان فکری چه در عرصه تئوریک و چه در عرصه سیاسی و تبلیغاتی پایه‌های اولیه خود را استوار سازد. با قدرت‌گیری آل بویه برای اولین بار مظاهر فرهنگی – سیاسی شیعه مثل عاشورای حسینی و غدیر خم و دیگر مراسم شیعی که ما امروزه با آن آشنا هستیم، شکل گرفت.
مردم ایران که به شکل به غایت خشنی توسط حاکمان اعراب اهل تسنن مورد سرکوب و تحقیر قرار گرفته بودند با پیروان اهل شیعه که از زمان علی از سوی اهل تسنن با قساوت تصور ناشدنی مواجه بودند، همدلی و همفکری می‌کردند. اهل تسنن، شیعه را دشمن خونین می‌دانست و آن را بزرگترین خطر برای خویش. تقریبا همه امامان شیعه توسط خلفای اهل سنت به قتل رسیدند. با قتل عام امام سوم شیعیان، حسین، و یارانش تراژدی تاریخی شیعیان به اوج خود می‌رسد. تاریخ شیعه و در کنار آن تاریخ ایران با قتل‌های فجیع و تحقیرات به غایت غیرانسانی گره خورده است. هر کس که اندکی با تاریخ شیعه که با تاریخ ایران نیز گره خورده، آشنایی داشته باشد، متوجه این کینه تاریخی اهل شیعه نسبت به اعراب اهل تسنن می‌شود. توجه داشته باشید که تقریباً همه امامان شیعه توسط رقیبشان به قتل رسیدند و در مواردی به شکل بسیار وحشیانه.
روحانیون شیعه و دیگر شیعیان از همان ابتدا با این تاریخ آشنا می‌شوند، تاریخی مملو از درد که در نهایت نتیجه‌ای ندارد به جز انباری از خشم و عقده‌های تاریخی ناگشوده. شیعه در مبارزه با خلفای اعراب اهل سنت که در قساوت و نژادپرستی بر یک دیگر گوی سبقت می‌گرفتند، پایه‌های عدالت‌گرایی دگماتیسم خود را بنا گذاشت. شیعه ایرانی یعنی شیعه دوازده امامی از زمان صفویه به مذهب رسمی ایران تبدیل شد. به تدریج مذهب شیعه توسط شاهان صفوی چه از راه ارشاد و چه با توسل به زور و خشونت به مذهب اکثریت ایرانیان تبدیل گردید. در این جا نیز جنگ و مقاومت در مقابل عثمانی‌های اهل تسنن نیز نقش تعیین‌کننده داشت. در این برهه تاریخی فرهنگ شیعی در همه عرصه‌های زندگی ایرانی رخنه کرد. مراسم عزاداری، تعزیه‌خوانی و جشن‌های شیعی که عمدتا بار ضد اهل سنی داشت (و دارد) با تنوع بسیاری عرضه بازار گردید. در عصر صفوی شیعه به قدرتی بدل شد که نه تنها فرهنگ منسجم ( ضد سنی) خود بلکه پایه‌های تئوریک مستحکم خود را به تثبیت رساند. با این وجود، شیعه در جهان اسلام اقلیت بود و اقلیت باقی ماند. از یک میلیارد مسلمانی که در حال حاضر وجود دارند فقط ده درصد آن‌ها شیعی مذهب هستند و تنها کشوری که اکثریت قریب به اتفاق آن شیعی مذهب هستند، ایران است. مابقی در کشورهایی مانند عراق، سوریه، لبنان، افغانستان، پاکستان و جاهای دیگر پراکنده هستند.
پس از انقلاب اسلامی ایران، روحانیون و در رأس آن‌ها خمینی شعار « صدور انقلاب » را سر دادند. طبعا این صدور انقلاب نه کشورهای مسیحی نشین و بودایی نشین را که کشورهای اسلامی را – که عمدتا اهل تسنن هستند – مورد هدف قرار داشت. در این جا ناسیونالیسم ایرانی و شیعه‌گرایی (که در واقع به یک پدیده ارگانیک تبدیل شده بودند) بهترین امکان تاریخی را یافتند که از اعراب (که عمدتا اهل سنت هستند) انتقام تاریخی خود را بگیرند. حکام کشورهای عربی خطر را دریافتند و همان گونه که دیدیم همگی در پشت صدام حسین در پی انهدام این رستاخیز شیعی‌-‌ایرانی برآمدند. روحانیون ایرانی برای اولین بار بدون واسطه بر اریکه قدرت سوار شدند و بار دیگر کلیه آداب و مراسم شیعی از جشن غدیر خم تا عاشورای حسینی – که دهن‌کجی به اعراب اهل تسنن است – با شدت و حدت خاصی احیاء گردید.
در پشت شعارهای ناسیونالیستی ابتدای انقلاب مثل نه شرقی، نه غربی و مرگ بر آمریکا، صدور انقلاب (شیعی) به کشورهای اسلامی (سنی) نقش تعیین‌کننده داشت و دارد. شعار مرگ بر اسرائیل که فاقد بعد ناسیونالیستی است به تدریج در کنار شعار مرگ بر آمریکا به شعار رسمی دولت ایران تبدیل شد. به عبارتی شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل در نهایت ماهیت ناسیونالیستی – شیعی را تجسم می‌کند. جمهوری اسلامی توانست با همین شعار بنیان سیاسی جوامع عرب را دچار تزلزل کند و عدالت‌خواهی و مبارزه‌طلبی شیعه را در جهان اسلام اهل سنت به نمایش بگذارد. برخلاف بسیاری از تحلیل‌گران – به ویژه تحلیل‌گران اسرائیلی – که تصور می‌کنند جمهوری اسلامی اسرائیل را دشمن شماره یک خود می‌داند، به اعتقاد من دشمنی جمهوری اسلامی با اسرائیل جنبه فرعی یا بهتر بگویم جنبه ابزاری دارد (علی‌رغم تمامی شعارهای خشونت‌آمیزش علیه اسرائیل). دولت اسرائیل و موجودیت آن برگ برنده و به اصطلاح بیمهٌ عمر جمهوری اسلامی است. شعارهای ضد اسرائیلی و حتا شعار محو آن کشور فقط و فقط جنبه ابزاری دارد برای تحقیر دشمنان تاریخی‌شان یعنی برای اعراب اهل تسنن. جمهوری اسلامی همه روزه با شعارهای ضد اسرائیلی به مردم عرب بی‌کفایتی و فاسد‌پذیری رهبران‌ سنی را تکرار می‌کند. ولی باید تکرار کرد که دشمنی با اسرائیل برای ایرانیان فاقد مناسبت‌ها و دلایل تاریخی است. در ایران گسترش یهود ستیزی در زمان صفویه به اوج خود رسید. که این هم در یک برهه خاص تاریخی بود: جنگ با عثمانی. یعنی باز دلیل اصلی نه خود یهودیان که اهل سنت بود. عثمانیان که دشمن خونی ایرانیان محسوب می‌شدند با یهودیان به خوبی رفتار می‌کردند یا بهتر بگویم که دربار عثمانی حامی پر و پا قرص یهودیان به شمار می‌رفت. در عوض، به واسطهٌ جنگ عثمانیان با اروپای مسیحی، مسیحیان در دیار عثمانی شدیدا مورد آزار و اذیت قرار می‌گرفتند. در همین زمان است که بسیاری از ارامنه از ولایات عثمانی به ایران سرازیر می‌شوند و هم زمان با آن قوانین ضد یهودی در ایران تصویب می‌شود و تحقیر و آزار یهودیان به اوج خود می‌رسد. در همین دوران است که بسیاری از یهودیان ایرانی در مقابل مرگ یا تغییر دین قرار می‌گیرند. این وضعیت تا دوران قاجار ادامه یافت ولی پس از انقلاب مشروطیت وضعیت یهودیان در ایران به تدریج رو به بهبودی گذاشت. حافظه تاریخی ضد یهودی ایرانیان در همین حد بوده است. به عبارتی یهودیان در تاریخ اسلام شیعه به اصطلاح زخمی از خود باقی نگذاشتند و منافع ملی ایران را نیز به خطر نینداختند. در صورتی شعار مرگ بر آمریکا یک شعار ملی‌گرایی ناب بود که محمل تاریخی خود را داشت. آمریکا به مثابه نماد غرب نه تنها خود را در مغایرت با منافع ملی بارها به اثبات رسانده بود بلکه در وجه فرهنگی خود برای فرهنگ شیعه جنبه سلبی داشت و دارد.
ما همگی محصول تاریخی جامعه ایران شیعه هستیم. ملی‌گرایی ما در مقابل اعراب با شیعه به بقاء خود ادامه داد و شیعه توانست در ایران پایه‌های خود را استوار سازد به دلیل این که اساس آن بر نفی اعراب اهل سنت بود. ... و در همین روند، فرهنگ امروز ایرانی شکل گرفته است: فرهنگ غم و مقاومت، پنهان‌کاری (تقیه) و دروغ‌گویی، دانش‌پسندی و تطبیق‌پذیری و ....
ما در جهانی زندگی می‌کنیم که یک میلیارد مسلمان دارد که نود درصد آن‌ها اهل سنت هستند. همسایگانی که باید با آن‌ها در صلح و تبادل سیاسی و اقتصادی باشیم. ما تا زمانی که به بررسی تاریخ گذشته خود نپردازیم و ندانیم که چرا امروز این چونین عمل می‌کنیم قادر نخواهیم بود که این زخم تاریخی را التیام دهیم. در حقیقت تمامی مراسم مذهبی که ما با این شدت و حدت به نمایش می‌گذاریم چیزی نیست به جز زنده کردن زخم‌های گذشته تاریخی و دامن زدن به کینه‌ها. باید از تولید و بازتولید این کینه‌ها جلوگیری کرد. و تنها راه آن حذف دین از سیاست می‌باشد. این تازه قدم اول است که به خودی خود هیچ تغییر کیفی را به همراه ندارد. پس از این نقطه عطف برای ساختن یک حافظه تاریخی جدید برای نسل‌های آینده راه بس طولانی در پیش خواهد بود. طبعا نمی‌توان عاشورای حسینی را از جامعه ایران حذف کرد ولی می‌توان اشکال افراطی و کینه‌جویانه آن را به تدریج تخفیف داد. قتل امامان شیعه را نمی‌توان منکر شد ولی می‌توان آن‌ها را در بستر معقول تاریخی به مردم آموخت، جنایات امویان، عباسیان و بسیار از خلفای اهل سنت را نمی‌توان از تاریخ حذف کرد ولی می‌توان از آن‌ها درس‌های عبرت‌آموز تاریخی فرا گرفت. همان گونه که تحقیر، سرکوب و آواره‌سازی یهودیان توسط مسیحیان و کشتار میلیون‌ها یهودی توسط نازی‌ها را نمی‌توان از تاریخ حذف کرد ولی اگر مسیحیان به طور کلی و آلمانی‌ها به طور اخص از یک سو و یهودیان از سوی دیگر به بررسی علمی تاریخی آن نپردازند، نه یهودیان می‌توانند کینه تاریخی خود را کنار بگذارند و نه مسیحیان و آلمانی‌ها می‌توانند از این جنایت تاریخی درس عبرتی آموخته باشند. فقط با بررسی علمی و خردپسند ماست که می‌توانیم بر ناهمواری‌هایی که زائیده خود ما انسان‌هاست، فایق آئیم.
مسئله شیعه تنها مربوط به روحانیت در قدرت نیست. این معضل تمامی آحاد ملت ایران است که شیعه امروزی در رگ‌هایش جاری است. مذهب شیعه هویت ایرانی است: افکار و آراء ما هر چند که تحت تأثیر اندیشه‌های دیگر قرار گرفته باشد، باز هم همین شیعه ایرانی در ما تولید و بازتولید می‌شود، زیرا محیط و شرایط بازتولید آن وجود دارد و هنوز بحث جدی، پیوسته و عقلانی در این خصوص صورت نگرفته است.