شاخه زیتونی که بر زمین افتاد!
"نگذارید شاخه زیتون از دستم بیفتد!" (عرفات در سازمان ملل متحد - ۱۹۷۴)


علی فیاض


• عرفات و دیگر یارانش در شرایطی جنبش فلسطین را رهبری و هدایت می کردند که با انواع و اقسام توهین ها رو به رو بودند. و آن هم نه از سوی کسانی که دشمن محسوب می شدند. آنها بارها توسط کشورهای همزبان و هم دین، تحقیر شدند؛ مورد توهین واقع گردیدند و آنها را در عین آواره گی، آواره تر نمودند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۲ آبان ۱٣٨٣ -  ۱۲ نوامبر ۲۰۰۴


alifayyaz1@yahoo.se
 
مردی که با یک شاخه "صلح"، و یک "شاخه" سلاح با مردم جهان سخن می گفت، دیگر قادر به حمل هیچکدام نیست. او پس از سال ها مبارزه و مقاومت، درهم شکسته و خسته از بیداد، با لبخند، به جهانیان بدرود گفت. او به رغم کهولت و بیماری پیشرفته خود، در آستانه ورود به هلیکوپتر، با ارسال بوسه و لبخند، به استقبال مرگ شتافت. او که بر اثر بیماری به شدت ضعیف و ناتوان به نظر می آمد، همانند پرنده ای که از قفس خویش رهایی یافته است، ذوق زده و شاد، در آستانه رهایی از قفس تن، لبخند زنان سعی کرد با بوسه زدن بر دست های مهربان یاران خود، قدردانی خویش را در چشم دیگران به نمایش بگذارد. کاری که از هیچ رهبری بر نمی آید که بوسه بر دست های کارمندان خویش زند. و عرفات متواضعانه به این کار اقدام کرد.
عرفات مردی بود که دوستان و دشمنان زیادی داشت. مردی که فاصله "تروریست" بودن، تا رهبر یک ملت و یک جنبش بودن، در او به تار مویی بسته بود. او که بارها از سوی دولت های "دموکراتیک" غربی و امپریالیست ها به عنوان تروریست، شناخته شده بود، و حتی حق ورود به بسیاری از این کشورها را نداشت، سرانجام با حمایت های مردمی و تلاش های دولت های مستقل، حمایت های مردم جهان و افشاگری های حامیان جنبش فلسطین، نه تنها به عنوان رهبر یک ملت به رسمیت شناخته شد، که حتی اسراییلی هایی که همواره او را دشمن شماره یک خویش تلقی می کردند، بالاخره مجبور شدند با او دست دهند.
سحرگاه امروز، جهان شاهد درگذشت مردی بود که به اسطوره ای تاریخی تبدیل شد. مردی که سمبل مقاومت، هویت و کشور فلسطینی به شمار می رفت. مردی که در عین حال، بسیاری او را به سیاست بازی متهم می کردند. و اینکه او با همه رابطه داشت، و در یک زمان می توانست با سران دو کشور متخاصم نیز روابط حسنه داشته باشد. و ... و بسیاری از سازمان ها و احزاب انقلابی که رابطه خوبی نیز با جنبش فلسطین داشتند، خواهان این بودند که او و همرزمانش دولت های مستبد و سرکوب گر کشورهای متبوع شان را اگر نه محکوم، لااقل بایکوت کند.
درست است. با بسیاری از کشورها و دولت های متخاصم، متضاد و حتی مستبد رابطه داشت. چرا که او منافع ملت پراکنده و آواره فلسطین، که حتی هویتش را نیز از او گرفته بودند، بر هر چیز دیگر ترجیح می داد. او به درستی می دانست که اگر به سود و یا زیان دیگر کشورها موضعی بگیرد، جنبش سازمان یافته و نوپای مردم فلسطین در نطفه خفه خواهد شد. عرفات و دیگر یارانش در شرایطی جنبش فلسطین را رهبری و هدایت می کردند که با انواع و اقسام توهین ها رو به رو بودند. و آن هم نه از سوی کسانی که دشمن محسوب می شدند. آنها بارها توسط کشورهای همزبان و هم دین، تحقیر شدند؛ مورد توهین واقع گردیدند و آنها را در عین آواره گی، آواره تر نمودند:
"مورد فردی به نام ناجی الاسطل که با پاسپورت مصری تمام و کمال روزی در سال ۱۹۷۶ از ورودش به فرودگاه قاهره ممانعت به عمل آمد[نمونه اش]. مقامات مصری او را به هواپیمایی بردند که در حال پرواز به دمشق بود و در آنجا هم بلافاصله به کویت رانده شد. در آنجا او را به هواپیمایی انداختند که عازم عمان بود که آنها هم او را نپذیرفتند. بدین ترتیب قبل از آنکه بتواند (و تازه آن هم بعد از بارها مداخله و پارتی بازی) پناهگاهی بیابد، در عرض چند هفته کشورهای گوناگون عرب را دور زد. تا جایی که می دانم او هرگز عمل مستحق توبیخی مرتکب نشده بود... خلق آواره خلقی است بی پناه و نتیجتا بی دفاع."
ابو ایاد، همچنین به یادمان می آورد که گاه کمترین موضعگیری که موافق سران کشورهای عربی نبوده است، جنبش فلسطین را با مشکلات تنبیهی بسیاری مواجه می ساخته است:
"تجربیات تلخ، ما را به احتیاط فرا می خواند. دوست دارم برای بهتر تصویر نمودن حرف هایم مثالی بیاورم، و آن واقعه ای است که در ذهن ما نقش بسته و زنده است. به دنبال درگیری سال ۱۹۵۷ میان ناصر و ملک سعود، ناصر از شورای قانونگذاری (مقننه) فلسطین در غزه، که جز وسیله ای در دست حکومت مصر نبود، درخواست نمود ضمن صدور بیانیه ای از پادشاه سعودی انتقاد نماید. ملک سعود هم به عنوان حمله متقابل فورا تمامی آموزگاران فلسطینی را از کشور خود اخراج نمود. جمعا هفتاد هزار نفر از جمله زنان و کودکان یکبار دیگر آشیانه و شغل خود را از دست دادند. با این حال ملک سعود به خوبی می دانست که شورای قانونگذاری غزه وظیفه ای جز به کار بستن سفارشات قاهره ندارد. حال چنانچه این انتقاد نسبت به او از جانب سازمان مستقلی نظیر فتح به عمل آمده بود مسلما به ترتیبی هزار بار وحشتناک تر انتقام می گرفت. این همه نشان می دهد که برای پرهیز از درگیری با رژیم های عربی، البته موقعی که موضوع اختلاف، اساسی یا تعیین کننده نیست، چه نیروی زیادی به کار می بریم. موقعی ما را بهتر درک خواهید کرد که بگوییم هدف یک فلسطینی قبل از هر چیز داشتن پناهگاهی است هر چند کوچک. حتی یک کنسولگری برای پناه بردن و کمک خواستن در هنگامی که آزار و اذیت یا تهدید می شود." (۲)
این موضوع برای ما ایرانی ها نیز یادآور موضعگیری ساف در محکومیت تداوم جنگ توسط خمینی (ایران) است که شعارش "جنگ جنگ تا پیروزی" بود. جنگی که تنها فایده ای که داشت، ویران کردن امکانات مادی- مالی، انسانی و روحی – روانی دو ملت بود. جنگی که تنها برنده آن سازندگان تسلیحات نظامی بودند و اسراییل اشغالگر. و با این حال، هنوز هم عرفات در چشم بسیاری از ایرانی ها محکوم است. حتی در چشم کسانی که مدعی درک و فهم و روشنگری سیاسی می باشند!
آری، آنان می بایست با توجه به منافع جنبش و مردم فلسطین، قواعد بازی را رعایت می کردند. آنها هرگز نمی توانستند، به سود لیبی بر علیه عربستان وارد موضعگیری شوند و یا بالعکس. آنها می بایست روابط خود با کشورهای مختلف جهان را گسترش می دادند تا در جهانی که به جنگل شبیه بود و منافع و قدرت حرف اول و آخر را می زد، موجودیت خود را حفظ کنند. آنها در همان زمان که از کمک های مالی عربستان سعودی و یا کویت برخوردار می شدند، می بایست روابط خود با لیبی، سوریه و عراق که گاها از طرح های رادیکال و "تندروانه" آنها حمایت های سیاسی تاثیرگذاری به عمل می آوردند نیز حفظ کنند. و اینچنین بود که عرفات به عنوان سخنگوی سازمان آزادی بخش فلسطین(ساف)، میان پایتخت های گوناگونی در رفت و آمد بود.
برای بسیاری از کسانی که اراده گرایانه، انقلابی، "رادیکال" و اولترا"چپ" به این مناسبات می نگریستند، همه اینها سازشکارانه بود؛ و حتی در مواردی خائنانه، که عرفات را تا مرز مزدوری برای امپریالیست ها پیش می برد. در حالی که عرفات مصوبات مجلس ملی فلسطین را که دموکراتیک ترین مجلس قانونگذاری در منطقه خاورمیانه به شمار می رفت، به اجرا می گذاشت. و البته او حق داشت مواضع سازمانی خویش را نیز داشته باشد.
* * *
سر انجام، چریک پیری که منیت خویش را در هویت و منیت سرزمین خویش ادغام کرد، با کوله باری از آفرین ها و نفرین ها، سرزنش ها و تشویق ها، با دست هایی بخشنده و وجدانی آرام، با "پیروزی" هایی تاریخی، به همه دوست دارندگانش خدانگهدار گفت. او اینک در کنار یاران و بزرگانی چون ابوایاد، ابوجهاد، ابوالهول و هزاران شهید دیگر آرمیده است. اما بدون شک نهالی که آنان کاشتند، به زودی درخت تنومندی خواهد شد که ریشه های خود را برای همیشه در سرزمین فلسطین گسترش خواهد داد.
در دست آورد های ابوعمار و یارانش، همین بس که آنها، پس از سال ها آواره گی و در به دری، موفق شدند، تشکیلاتی ایجاد نمایند که حضور نمایندگان آن در کشورهای مختلف جهان با احترام و استقبال های رسمی مواجه می شود. آنها موفق شدند مبارزه رهایی بخش خود را که با برچسب "تروریسم" در جهان معرفی می شد، و در نتیجه هیچ فرودگاهی پذیرای آنان – حتی ترانزیتی! – نبود، اینک با هویتی غرور آفرین در آنها گام نهند.
سال ها پیش، آندرویانگ نماینده سیاهپوست آمریکا در سازمان ملل متحد، به جرم گفت وگو با "ناظر" فلسطینی حاضر در سازمان ملل، از مقام خود اخراج شد و در بازی کمپ دیوید، انور سادات غاصبانه به جای فلسطینی ها در آن شرکت کرد. سال ها بعد، رییس جمهور آمریکا، در کاخ سفید از رهبر فلسطینی ها با احترام استقبال به عمل آورد، و در این کمپ دیوید دیگر نه سادات غاصب، که نماینده واقعی فلسطینی ها، یعنی ابوعمار حضور داشت.

-------------------------------------------------------------
۱) ابوایاد، فلسطینی آواره [نشست های اریک رولو سردبیر وقت لوموند با ابوایاد]، برگردان حمید نوحی، انتشارات قلم، ، ۱٣۶۰صفحات ۷٣ - ۷۴
۲) همان، ص ٣۷۲