شوخی ها و شیادی های سیاسی و مسئولیت "اپوزیسیون"


علی فیاض


• سازماندهی و تحزب که زمانی رمز موفقیت و پیروزی بر استبداد به شمار می رفت، اینک با از دست دادن جایگاه واقعی خود و با تهی شدن از معنای حقیقی خویش، کارآیی لازم را از دست داده است. مگر اینکه نیروهای جدی، روشنفکر و سیاسی، به تبیین تازه ای از شکل سازمان دهی بپردازند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱٣ مهر ۱٣٨٣ -  ۴ اکتبر ۲۰۰۴


alifayyaz۱@yahoo.se

• اتفاقی افتاده است؟
به راستی ما را چه شده است که پس از سال ها مبارزه و کسب تجارب سیاسی و تحمل انواع و اقسام سرکوب ها و شکنجه ها، و از دست دادن بهترین و فداکارترین نسل معاصر این سرزمین، اینک، "پدیده"هایی! را جدی گرفته ایم و پیرامون آنها به بحث می نشینیم که اصولا در میدان مبارزه با این رژیم عددی نبوده و نیستند؟ و چرا ما هم و غم خود را بر این گذاشته ایم که به تحلیل این نوع "پدیده"ها!! بپردازیم؟ آخر ما را چه شده است؟ آیا همه ما جن زده شده و پس از سال ها مبارزه اصولی سیاسی، اکنون به خرافات روی آورده ایم تا شاید از این راه به جایی برسیم؟
چرا کارمان به اینجا رسیده است، که بسیاری از مدعیان جدی و سابقه دار مبارزه سیاسی و فعالیت برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی نیز، اینک به تجزیه و تحلیل و جدی گرفتن شیادانی نشسته اند که حتی الفبای سیاست را نیز نمی دانند؟
آیا ما خود، اشتباهات سیاسی خودمان را - که در همه جای تاریخ و در بین همه ی ملت ها و جنبش ها وجود داشته و دارد - به چماقی تبدیل کرده ایم تا هم اکنون بر سر خویش بکوبیم که چرا چنین کردیم و چرا چنین شد؟ و آنگاه چنین نتیجه بگیریم که؛ پس حال که اینچنین است، باید به حقه بازی ها و چشم بندی های شیادانه بی سوادان سیاسی دل خوش کنیم تا شاید به جایی برسیم؟ یا این از فرط بیکاری و فرسودگی است که هر موضوع پیش پا افتاده ای را به موضوعی برای بحث و ابراز وجود تبدیل می کنیم؟ و گرنه چرا همه هم و غم خود را به جدی گرفتن و تحلیل عملکردهای ماجراجویان و بیماران سیاسی تبدیل کرده ایم؟
درست است که مدت زمانی است مبارزه در شعاع وسیعی به ابتذال کشیده شده، و چنان مرزها و جبهه ها مخلوط شده اند که دوست را از دشمن نمی توان باز شناخت. درست است که در میدان مبارزه ای که روزی بزرگ مردان اندیشه، فرهنگ و قلم، و پاک بازترین فرزندان این مرز و بوم، در آن به جهاد و مبارزه می پرداختند، امروز به یمن مبتذل ترین حاکمیت موجود، مبتذل ترین نیروهای میرا نیز به میدان آمده و به ترکتازی مشغولند!
درست است که پاسبانان و ساواکی های دیروز و پاسداران و ساوامایی های امروز نیز اینک رنگ عوض کرده و گنجشک رنگ شده را به جای قناری به "تماشاگران" عرضه می دارند؛
درست است که اینک "ابزار"های سرکوب هر دو رژیم دست در دست یکدیگر، پشت به هم داده به انتقام از فرزندان راستین خلق برخاسته اند، تا کینه های تاریخی خویش را با مشاهده اجساد به خون خفته خواهران، برادران و رفقای ما فرو نشانند؛
درست است که اینک هر پادوی سینمایی و هر سیاهی لشکر قبل از انقلاب و هر بدل خوانی، با در اختیار گرفتن جعبه جادویی جهان نما، عربده کشان خود را مدافع حقوق مردم و آزادی آنان قلمداد می کند. آن هم بی سوادانی که چنان در تخیلات روزانه خویش غرق اند که گویی نه تنها رهبر یک جنبش گسترده اپوزیسیون، که رهبر ملت ایران نیز به شمار می روند، و چنان خود را در اوج آسمان قدرت! و سیاست! می یابند که گویی به تعبیر "پدر مولانا"، "در اینجا قحط خورشید است"؛
درست است که اینک هر پاسدار و چماقدار و شکنجه گر سال های سیاه دهه ۶۰ رنگ عوض کرده، "اصلاح طلب" از آب درآمده و در قالب اپوزیسیون به خارج اعزام شده و با منت هر چه تمام منتظر مدال آزادی خواهی خویش باشد، تا به هرحال، در دل "دوست" به حیله رهی بیابد!
اما این همه آیا باعث می شود که شیادان و عافیت طلبان و کسانی که در سال های سیاه حاکمیت دو نظام، گامی در جهت خواسته های مردم بر نداشته و حتی با نظام های سرکوب همراه بوده اند، به بازی گرفته شوند؟ و به تحلیل "پدیده"!!!هایشان پرداخته شود؟
آیا سیاست و مبارزه سیاسی به چنان ابتذالی رسیده است که کودن ترین نیروهای موجود، باید میدان دار آن باشند؟
و آیا به راستی کار دست اندرکاران فرهنگ و سیاست و نیروهای آزادی خواه به چنین جایی رسیده است که آنچنان با کمبود موضوع مواجه شده اند که باید ساعات خود را صرف ارزیابی "پدیده"!! "فتح الله یزدی" نامی کنند که بنا به گفته ها و نوشته های همان "پدیده" شناسان! وطنی، گویا زبان پارسی را نیز به درستی نمی داند؟
آخر ما را چه شده است؟
البته اگر این جدی گرفتن ها و به بحث نشستن ها از سوی همان نیروهای وابسته به شاه و شیخ می بود، تعجبی بر نمی انگیخت، اما تأسف آورتر این است که حتی بخشی از نیروهای مستقل و خوش سابقه فرهنگی و سیاسی نیز خود را به جد یا به طنز ، درگیر این شوخی سیاسی کرده و وقت با ارزش خویش را به مسائلی اینچنین پیش پا افتاده هدر می دهند، و این سخت تعجب برانگیز است. و می بینید که قضیه چنان جدی شده است که مرا نیز – که چنین مسائلی را جدی نمی گیرد - به نوشتن این جملات وادار ساخته است!
• مبارزه ماهواره ای - اینترنتی و فواید آن!
بارها بر این واقعیت تاکید شده است که اگر پروسه انقلاب و مبارزه طولانی تر شده بود، چه بسا بسیاری از نیروهای منحط و فرصت طلب – چه آخوند و چه قدرت طلبان دیگر – تحلیل می رفتند و میدان مبارزه از آن عناصر پالایش می شد و آنگاه دیگر جایی برای نیروهایی که در مبارزه برای آزادی و دموکراسی جدی نبودند، باقی نمی ماند. اما گویا اینک ماجرا برعکس شده است! هر چه زمان مبارزه طولانی تر می شود، هر دم از این باغ بری می رسد! تا جایی که طرفداران استبداد شاهی با ستون های سابق استبداد "دینی"، دست در دست هم به مهر! مدعی مبارزه با استبداد شده و از همه نیز طلبکار هستند. طرفداران استبداد شاهی، حاکمیت کنونی را نتیجه نیروهای انقلابی می دانند و طرفداران بریده رژیم کنونی نیز، آن را نتیجه عملکردهای "گروهک" های ضدانقلاب و "تروریست"!
هنگامی که مبارزه دیگر نه از طریق نیروهای فعال و جدی، که تنها از طریق شبکه های تلویزیونی هدایت شود، هیچکس هزینه ای نیز برای آن نمی پردازد. این است که امروز به سادگی آب خوردن، هر فرد می تواند حزب و سازمان تشکیل دهد و بدون داشتن حتی یک عضو فعال در جهان، اعلامیه هایش را از طریق اینترنت به تمام جهان مخابره کند. در صورتی که پیش از این تنها نیروهای جدی بودند که با داشتن صدها عضو در شهرهای مختلف و همراه با مبارزه جدی و آمادگی برای پرداختن بهای آن با مردم ارتباطی مستقیم و ملموس برقرار می کردند و نتیجه نیز می گرفتند. درست است که با پیشرفت های تکنولوژیک کنونی دیگر برای پخش یک اعلامیه کمتر جان انسانی به خطر می افتد، اما جنبه منفی آن نیز نباید فراموش شود که یک نفر به نام حزب و سازمان، می تواند خود را به افکار عمومی قالب کند. عملکردی که نتیجه طبیعی آن مخدوش نمودن مبارزه و به طنز در آمدن اشکال آن می باشد. این است که سازماندهی و تحزب که زمانی رمز موفقیت و پیروزی بر استبداد به شمار می رفت، اینک با از دست دادن جایگاه واقعی خود و با تهی شدن از معنای حقیقی خویش، کارآیی لازم را از دست داده است. مگر اینکه نیروهای جدی، روشنفکر و سیاسی، به تبیین تازه ای از شکل سازمان دهی بپردازند.
• مخدوش شدن چگونه گی "مبارزه سیاسی"
طولانی شدن عمر رژیم هولناک "جمهوری اسلامی"، بخش وسیعی از دست اندرکاران شرمگین استبداد پیشین را نیز وارد میدان نموده است. اینان که تا همین چند سال پیش جسارت عرضه خویش در بین ایرانیان را نداشتند، اینک نه تنها طلبکار از آب درآمده، که حتی دنبال مقصر نیز می گردند! و صد البته کمتر از گذشته خویش سخن می گویند. اینان یا پیشینه خود را تحریف شده به تصویر می کشند، و یا به رنگ آمیزی استبداد به گور سپرده شده شاهی می پردازند تا با تزیین آن به شکلی دیگر، و مقایسه آن با استبداد کنونی، آن را مشروع، منطقی و "مدرن" جلوه دهند. و البته نیز در بخشی از میدان مبارزه! حضور دارند که کمتر خطری برایشان ندارد و در نتیجه کمترین هزینه ای را نیز برای رهایی مردم لازم نیست بپردازند. کما اینکه پس از سقوط استبداد شاهی چمدان ها را بستند و رفتند، تا باز هم نیروهایی در میدان مبارزه با آخوندیسم بر جای مانند که در رژیم پیشین نیز از همه امکانات رفاهی و ابتدایی خویش چشم پوشی کرده بودند. و باز هم همین نیروها بودند که در افشای استبداد کنونی و انتقال آگاهی به مردم، خود را در معرض شدیدترین صدمات سیاسی - اعم از جانی و مالی - قرار دادند.
بدین ترتیب، نیروهایی که اینک تنها از طریق ماهواره ها و پول های به غارت رفته، سعی در بزک کردن چهره خود به عنوان اپوزیسیون دارند، هیچگاه در میدان واقعی مبارزه، حضوری حتی کم رنگ نیز نداشته اند. به همین دلیل نیز نه گذشته ای روشن برای عرضه داشته، و نه به جز تلاش برای بازگرداندن سلطنت از دست رفته، برای آینده طرحی جدی در چنته دارند! این است که هر از گاهی با یک شوخی سیاسی عده ای را به خود مشغول می دارند، تا اعتماد توده های مردم نسبت به فعالیت های سیاسی خارج کشوری، باز هم کم رنگ تر شود.
به راستی آیا کسی نمی داند که این دلقک بازی هایی که طی سال های اخیر به نام "اپوزیسیون" و مبارزه به راه می اندازند، در نهایت باعث شادی جلادان حاکم شده و تمامی جنبش اپوزیسیون را در داخل، به مضحکه مردم تبدیل می سازد؟ و آیا در این میان وظیفه اپوزیسیون مستقل، مردمی، دموکرات و واقعا درگیر مبارزه، در قبال این نوع حرکات ابلهانه و شارلاتانیستی چیست؟ آیا این "شوخی" های ابلهانه سیاسی، به لوث کردن چهره اپوزیسیون واقعی و مبارزات اصولی خارج از کشور نخواهد انجامید؟ و ایجاد موج ناامیدی و یأس هر چه بیشتر در مردم به جان آمده و منتظر معجزه!، کمترین دست آورد آن نیست؟
• اما وظیفه نیروهای جدی و اصولی مبارزه سیاسی
نیروهای اصولی سیاسی، که سال ها زیر فشارها و سرکوب های هر دو رژیم بوده و در این راه بسیاری از نیروهای کمی و کیفی خویش را نیز هزینه آنچه مبارزه با استبداد و بی عدالتی نامیده می شود، نموده اند، اینک وظیفه ای بسی سنگین تر بر عهده دارند. آنان علاوه بر به دوش کشیدن بار مبارزه، می بایست به پالایش میدان مبارزه و افشای مدعیان تازه از راه رسیده ای که مسئولیتی به جز مخدوش نمودن اصل مبارزه و نا امید ساختن هر چه بیشتر مردم را ندارند، نیز بپردازند. و این چالشی بسیار جدی است که اگر آن را به جد نگیرند و به افشا و انزوای آن نپردازند، در آینده با مشکلاتی بسیار سنگین تر مواجه خواهند شد. آنانی که به راستی دل در گرو آزادی، عدالت و رهایی این میهن در بند دارند، بایسته است تا امروز با شفافیت هر چه تمام تر، علاوه بر به نقد دیدگاه های خویش، به چرایی و چگونه گی گشوده شدن جبهه شارلاتانیسم، پیشامدها و پسامدهای آن و چگونه گی مقابله با آنها بپردازند. این نیروها هرگز نباید فراموش کنند که خمینی در شرایطی سکاندار کشتی انقلاب مردم شد که نیروهای روشنفکر و اصولی و رادیکال نیز حضوری جدی در صحنه مبارزات اجتماعی – سیاسی داشتند. و این نکته بس مهمی است که باید بدان توجه نمود و آن را مورد ارزیابی عمیق قرار داد تا به این پرسش پاسخ داده شود که چرا هزینه های مبارزه را نیروهایی پرداختند که در پایان مبارزه، ناکام ماندند؟
امروز نیز کوتاه آمدن در مقابل نیروهای حتی پوپولیستی، و به بازی گرفتن آنان، ما را به همان جایی خواهد فرستاد که پیش از این نیز آن را تجربه کرده بودیم. "اما و اگر"ها، و "همه با هم بودن" ها و اینکه تفرقه را رژیم دامن می زند، تنها و تنها ما را به کشتی ای هدایت خواهد کرد که نوح طراح آن بوده است! کشتی یی که در آن به درستی شاهد خواهیم بود که از انواع و اقسام پدیده های ناهمگون جفتی در آن حضور دارند، و البته هر کدام با انگیزه ای خاص! و حتی متناقض. جمعی برای بازپس گرفتن "ارث" پدری، جمعی دیگر برای انتقام از عالم و آدم و جمعی نیز در پی آنچه آزادی و عدالت می نامند. و آنگاه روز از نو و روزی از نو! حال آنکه اگر امروز با شفافیت سازی و نمایش "ماهیت" ها و "خواست" ها، خود را بر تماشاگران اصلی – مردم – عرضه بداریم، آنگاه آنها خود تکلیف آن کشتی را – بدون اینکه به گزمه ای نیاز باشد – روشن خواهند ساخت.
آری، هرگز مباد که هوشیاران این سرزمین نیز، خسته و کوفته از این راه دور و دراز و پر از سنگلاخ، میدان مبارزه را آن چنان آشفته و درهم و بر هم بیابند، که قادر نباشند شیادان و مارگیران را از جادوستیزان بازشناسند!
فراموش نکنیم که جدی گرفتن غیر جدی ها! ضریب اشتباهات و آزمودن آزموده شده ها را افزایش خواهد داد و آنگاه...!