طنز مشروطه و معاصر ۱


بیژن باران


• طنز بمعنی طعنه، مسخره، کنایه است. طنز مشروطه به امور غیرشخصی مانند مسایل روز، میهندوستی، انتقاد اجتماعی، هجو استعمار و ارتجاع پرداخته؛ با ساده نویسی و اوزان عروضی عرضه شد. بررسی طنز اجتماعی مانند تبعیض قومی، حجاب، عدم آزادی بیان، اختلاس در ۲دوره مشروطه و معاصر نشان می دهد که آنها هنوز بقوت باقی اند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲ دی ۱٣۹۴ -  ۲٣ دسامبر ۲۰۱۵


 اگر عشق گنج است، خنده کلید آنست. یاکوف اسمیرنوف، کمدین روسی-آمریکا

طنز بمعنی طعنه، مسخره، کنایه است. طنز مشروطه به امور غیرشخصی مانند مسایل روز، میهندوستی، انتقاد اجتماعی، هجو استعمار و ارتجاع پرداخته؛ با ساده نویسی و اوزان عروضی عرضه شد. بررسی طنز اجتماعی مانند تبعیض قومی، حجاب، عدم آزادی بیان، اختلاس در 2دوره مشروطه و معاصر نشان می دهد که آنها هنوز بقوت باقی اند. قانون اساسی مشروطه 1286 و جمهوری 1358 در 175 اصل نتوانسته این مسایل مخرب اجتماعی را در این 100 سال حل کنند. www.forum.98ia.com

در حالیکه در آمریکا در یک قرن از جمهوریت حاکمیت ثروتمندان مذکر سفید پیر، جامعه آپارتاید نژادی و جنسی، بطور مسالمت آمیز با قانون به آزادی ادیان، سندیکاها، احزاب؛ حق رای دادن و انتخاب شدن زنان، سیاهان، دگرباشان رسید. از نظر اقتصادی با خلاقیت علمی، هنری، ورزشی، کسبی به اشاعه مدرنیزم در صف اول سازمان ملل با 196 عضو رسید. پس از ج ج 2، در 1917-1919 قحطی در ایران تحت اشغال انگلیس با غلو گفته شده 40% جمعیت 20 میلیونی را کشت. http://fa.wikipedia.org تاریخ روابط ایران و انگلیس.

طنز بخشی از ادبیات نظم و نثر نشریات سده 20م بود. طنز مشروطه در آثار شاعران زیر بنا به مسایل نهفته اشان می توان بررسی کرد: اشرف الدین حسینی گیلانی/ نسیم شمال، عارف، فرخی یزدی، میرزاده عشقی، ابوالقاسم لاهوتی، دهخدا، آقا خان کرمانی، علی اکبر طاهرزاده صابر/هوپ هوپ، ایرج میرزا، ملک الشعرای بهار، محاسب الملک، ادیب الممالک فراهانی.

واشکافی برخی تمهای آثار حسین توفیق 1258-1320 و فرزندش محمد علی توفیق، جمالزاده با فارسی شکر است، هدایت، افراشته، پزشگزاد با داییجان ناپلئون بازی پرویز فنی زاده در نقش مش قاسم 1349، صابری فومنی/ گل آقا- شماره اول مرداد 1370، بهرام صادقی، سهیلی، محجوبی، خطیبی، صالحی آرام، سیمین بهبهانی، خرسندی، هالو آشکار می کند: بسیاری معضلات اجتماعی ایران در 100 سال گذشته حل نشده ؛ معضلات جدید هم افزوده شده اند.

امور شخصی 1000 ساله برای شاعر بقرار زیرند: بی وفائی دنیا، عسرت، سانسور، عدم حمایت مردم، بیخیالی عوام، دوستان نیمه راه، دنیاپرستی، لذت طلبی. می توان از رسمهای خطی اسدی پور، نیک آیین، اردشیر محصص، درم بخش طنزهای متنی/ ترسیمی مسایل روز را دریافت. مسایل اجتماعی طنز معاصر بقرار زیرند:

معضلات اجتماعی 100ساله از عهد مشروطه تا کنون بقرار زیرند: روابط خارجی، دستاندازی استعمار- مداخله در امور سیاسی همسایگان، وکیل و وزیر فاسد، دولتمردان مالدوست و مقامپرست، ندید گرفتن قانون، نابسامانی کشور، اشاعه مدرنیزم حقوق زن و اقلیتها، زیبایی، فرزند، سفر، حجاب، عقد، چند همسری، نکاح، صیغه؛ زحمتکشان، فقر، ستمکاری مالک، تهیدستی دهقان، اجحاف ارباب؛ تزویر دینکاران، استعمار، وابستگی، غم هجرت، آلودگی زیستبوم، ضعف قانون، بیکاری، عدالت.

مشروطه تفکیک قوای 3گانه مقننه، مجریه، قضاییه؛ حقوق اقلیتها و زنان؛ گسترش نهادهای مدنی، حزبی، صنفی؛ آزادی نشریات و تشکلات، گسترش سواد، دانشگاهها، هنزستانها، اجرای قوانین مدرن، رسیدن به فنآوری غرب، شرکت در نهادهای جهانی بود. در خاور میانه رهبران راس کشور دائمی، انتصابی، فامیلی بوده؛ اعضای خانواده خود را در مقامهای ارشد دولت می کارند. شاه یا پرزیدنت برادران و خواهران خود را با تحصیلات دبیرستانی راس امور ملی نصب می کند.

در سده 20م نابسامانی کشور نیاز به امنیت داخلی داشت. آیا عمال داخلی کودتا توان ایجاد یک دولت ائتلافی با خیابانی، کوچک خان، پسیان، شیخ خزعل، ژاندرمری لاهوتی را داشتند؟ کودتا با یک حکومت متمرکز نظامی استانها را امنیت بخشید. ولی نیروهای سکولار چپ را قلع و قمع کرد- مرگ دکتر ارانی، فرخی یزدی، عشقی، زندان 53 نفر روشنفکر سکولار چپ.

در باره زنان خود رضا خان چند همسر داشت؛ در کابینه های دولت زن غایب بود؛ دخترانش اشرف و شمس را به 2 فرزند اشراف حاکمیت نامزد کرد؛ آنها را برای تحصیل به سوییس نفرستاد. برای ولیعهدش شاهزاده مصری را گزید که منجر به طلاق زودرس بخاطر زنبازی ولیعهد شد.

قوای 3گانه را رضا خان بدست گرفت؛ ولی کاردانان بومی را مانند فروغی، پیرنیا، داور، مشیرالدوله در کار تخصصی شان آزاد می گذاشت. قوه قضاییه در موارد اجتماعی مدرنیزه شده؛ ولی در موارد سیاسی استبدادی شرقی بود. نهادها، نشریات، انجمن ها صنفی، حزبی تعطیل شدند. تقاطع شوروی، انگلیس، آمریکا، آلمان فاشیست در فلات اجازه به فعالیت نیروهای سکولار از 1320 تا 1332 داد. ارتجاع خرافی داخلی در حکومت بطور سلیقه ای برخی مراسم شیعی را منع کرده؛ در شهرها رفع حجاب کرده؛ ریشتراشی، پوشاک اروپایی با الگوی اقتداری آتاتورک در ترکیه، هیتلر در آلمان، استالین در شوروی را اجرا کرد.

دیکتاتوری رضاخان در شهریور 1320 منجر به غلبه رهبری سکولار در جنبش آزادیخواهی از یوغ بیگانه- در نماد ملی شدن سراسری صنعت نفت شد. در دوره مصدق دولت جدا از درآمد نفت دمکراسی را بنا به قانون اساسی مراعات کرد. در قرن 20م 2نوع سرمایه داری دولتی مدل شوروی و خصوصی مدل آمریکا بود.

او بجای دولتی/ ملی شدن نفت، اگر صنعت نفت به شرکتهای خصوصی بومی با سهامی از کورپوریشنهای جهانی فروخته می شد؛ شاید کودتای 28 مرداد با اعدام دکتر فاطمی، سیامک، روزبه خونین نمی شد. ولی با افزایش درآمد نفت به فاشیزم رستاخیزی دهه 1350 و غلبه رهبری شیعی بر جنبش ضد امپریالیزم ضد سلطنت خودکامه شد. هنوز هم در دهه 1990 حاکمیت فراری راست گذشته شخص شاه را مدح کرده؛ از قانون اساسی نام نمی برد.

عرفان در ایران تقدیرگرایی، درویشی، ریاضت، گدائی، پذیرش ستم، تسلیم در برابر ظالم، نوعی فرهنگ قناعت برای لایه کوچک و با استعدادی پدید آورده؛ که با فرهنگ مدرن در تضاد است. درویشی با عزلت، موسیقی غمآلود، شعر ناامید، گوشه گیری همراه است. این فرهنگ درویشی در لایه ای از روشنفکران بصورت تقسیم فقر بمثابه عدالت تجلی می کند. آنها استعداد کسب، سرمایه اندوزی، خلاقیت علمی، بازار هنری را تحقیر می کنند.

لذا روشنفکران مشروطه با این جنبه ریاضت در فرهنگ هم باید مبارزه کرده؛ قانونگرایی، حقوق شهروندی، مدرنیزم را تبلیغ کنند. آنها روشنفکران باتعهد به ستمدیدگان، میهن، توسعه بوده که به روشنگری مردم برای ترک اخلاق ناپسند، خرافه، جهل پرداختند. از اشعار مشروطه می توان لایه دیگری از روشنفکران را دید که ریاکار، ناراست، ناپاک، پولپرست، نوکر خارجی اند. برای آنها دولت نردبان ترقی، جاهطلبی، منزلت، گاهی اختلاس و رشوه است.

مضامین شعر مشروطه آرزوهای مردم بوده؛ بین افواه گل می کرد. مولانا رابطه گیرایی زبان و پذیرش مخاطب را بیان کرد: چون که با کودک سر و کارت فتاد/ پس زبان کودکی باید نهاد. هجو کاریکاتور کلامی است که کمبودهای فرد را با اغراق و ملاحت تصویر می کند. گاهی کلام چنان روان است که با شنیدن یکبار، کلام ملکه ذهنشان می شود.

برخی بیتها تبدیل به تکیه کلام، ضرب المثل، پند می شوند. نمونه: پایان شب سیه سپید است. ناصر خسرو: از ماست که بر ماست. برخی ابیات ایرج در فرهنگ بصورت تکیه کلام ورد زبان شدند: داشت عباس قلی خان پسری، گویند مرا چو زاد مادر. گاهی پاره روزنامه، ورقی از کتاب، دستنویسی از شعر بین محافل خوانده می شود.

شاعران مشروطه نظم و نثر طنز را برای القای پیامشان با خنده به مردم ارایه دادند. کفن سیاه میرزاده عشقی با چرند و پرند دهخدا مقایسه شود. برخی طنزسرایان با سفر اروپا آزاداندیش، متجدد، ترقی خواه شدند. با شخصیت شجاع، در ابراز عقایدشان به مردم تقیه را ترک کرده؛ ناهنجاریهای اجتماع را افشاء کردند. آنچه را نامناسب دیده؛ عیب ها، نقصها، سیه روزی مردم را یاد آوری کردند.

آداب عتیق را مسخره کردند: تعارف، جلوی پای تازه وارد مجلس بلند شدن، عدم تعامل در مجلس، سینه زنی، تیغ زنی، قمه زنی، عشق، حجاب، بازی، دروغ، ریا، همجنسگرایی، نفاق، دوروئی، حیله گری سیاستمداران. آنها محفل آرا، خوش مشرب، بذله گو، مطلع در امور سیاسی در حلقه دوستان بودند.

هجویات با دشنام گاهی برای رقیبان شاعر در 1000 سال ادبیات فارسی جای ویژه دارد. در قرن 6هق هجو انوری ابیوردی خراسان، سوزنی، مختاری غزنوی؛ در قرن 13هق شهاب ترشیزی خراسان و یغمای جندقی اصفهان؛ الهی نامه عطار در قرن 6هق پر از کلمات مهجور اند. جامی 793-871 در سبحهالابرار با ثنویتهای متضاد جِد- هزل، دروغ- راست، جِد- مزاح، سفر- آسودن، دود- فروغ، دل- جبین/ کله در باره خنده و پند نوشت. نتیجه مزاح خنده است که در شعر زیر مدح شد:

باغ خندان ز گل خندان است/ خنده آئین خرمندان است
خنده هر چند که از جد دور است/ جد پیوسته نه از مقدور است
دل شود رنجه ز جد شام و صباح/ میکند اصلاح مزاجش به مزاح
جد بود پا به سفر فرسودن/ هزل یک لحظه به راه آسودن
لیک نه که از دود دروغ/ برد از چهره ی قدر تو فروغ
تخم کین در دل دانا کارد/ خیل خجلت به جبین ها آرد
شو ز فیاض خرد تلقین جو/ راست گو لیک خوش و شیرین گو

سنت هجو در عصر مدرن ادامه دارد. بعد از هزلیات قرن 8ش عبید زاکانی، استاد طنز فارسی، ایرج میرزا 1251-1304 نوه ی نواده ی فتحعلی شاه قاجار، بود. او به فارسی، عربی، فرانسوی، روسی، ترکی، خوش نویسی مسلط بود. به مدرسه دارالفنون تبریز رفته؛ 19 سالگی، صدر الشعرا لقب گرفت. مسائل اجتماعی 100 پیش را به هزل، شوخی، کنایه، ریشخند، تمثیل بزبان محاوره، کلمات روزمره، با لحن گزنده، نتایج اجتماعی بیان کرد. برخی اشعار بزله گوی مستهجن او اکنون سانسور می شوند.

1- روابط خارجی. در آغاز قرن 20م مداخله خارجی در امور کشوری زیاد بود. ایرج در مخالفت با معاهده 1286/ 1907 گفت: کز صلح میان گربه و موش/ بر باد رود دکان بقال. گربه نماد امپریالیزم، موش کنایه از مردم، دکان بقال ارجاع به منابع ایران اند. چه خوب می شد اگر تاریخ این شعرها داده می شد تا تلمیحات، رویدادها، افراد توضیح داده می شدند. در آمریکا حزب دمکرات با علامت خر و رنگ آبی در مقابل جمهوریخواه با علامت فیل و رنگ سرخ نوشت:
نبینی خیر و از دنیا علائی/ رسد از آسمان بر تو بلائی..
در آمریکا به خرها کرد اعلان/ که باشد مرتع سبزی در ایران
خران داخلی معقول بودند/ وجیه المله و مقبول بودند
نه تنها مرتع ما را چریدند/ پدر سک صاحبان بر سبزه ریدند

ایرج عاملان کودتای 3 اسفند 1299 را بنام در ترکیب بند زیر هجو کرد. سنگان دهی نزدیک کن تهران بمعنی مکان سنگ، با پسوند ان برای مکان است. زنجان هم زنج/ زنگ/ سیاه یعنی مکان ذغالسنگ است. بلنگر مردی مکار بود؛ ولی نام مکانی باید باشد. لولو= مروارید، چوله= خمیده، لعل= زمرد. نخست وزیر احمد شاه، وثوق الدوله برادر قوام السلطنه، قرار داد 1919 حاوی "واگذاری تمامی امورات کشوری و لشگری ایران زیر نظر مستشاران انگلیسی" را با گرفتن "پولی" از انگلیس امضا کرد.

بخشی از این رشوه پس از کودتای 3م اسفند سید ضیاء را دولت ایران از او پس گرفت. او شعر هم نوشت؛ از جمله گلایه در غربت: شهری و دیاری که در آن هم‌نفَسی نیست/ گر لندن و پاریس بُوَد جز قفسی نیست. ایرج "ظلمت" سانسور را بر فرهنگ رعیت بی سواد، دزدی دولتمردان، ظلمهای اربابان، خلاف، زشتکاری، چپاول گری عاملان حکومتی را با صراحت افشاء کند:

دور ظلمت بدل از دور ضیاء خواهد شد/ دزد کت بسته رئیس الوزراء خواهد شد .
مملکت باز همان آش و همان کاسه شود/ لعل ما سنگ شود لولوها ماسه شود
تو مپندار که نه شاه و نه شکر باقی ست/ نه دگر روح و رمق در تن کشور باقی ست
عاقل آسوده بود تا بجهان خر باقی است/ تا دو سر کرده به سنگان و بلنگر باقی است
بکن آن کار که کرده است وثوق الدوله/ نه دگر کج شود از بهر وطن نه چوله

عارف قزوینی با "از خون جوانان وطن لاله دمیده، گریه را به مستی بهانه کردم" در اعتراض به حضور بیگانگان را سرود. فرخی یزدی 1268-1318 در شهریور ۱۳۰۰ در نقد قرارداد 1298/ ۱۹۱۹ خطاب به سیاستمدار انگلیسی می سراید: لرد کرزن عصبانی شده است/ داخل مرثیه خوانی شده است. ما بزرگی به حقارت ندهیم/ گوش بر حکم سفارت ندهیم....آخر ای لرد ز ما دست بردار/ کشور جم نشود استعمار/ بهر دلسوزی ما اشک مبار/ تا نگویند ز الغای قرار.

در دوره معاصر دست استعمار کوتاه شده؛ ولی فرهنگ توطئه، ظن به خارجی، عقده امپریال در فرهنگ رایج بوده؛ رابطه با همسایگان را خدشه دار کنند. محمدرضا عالی پیام/ هالو در باره ادعای تجاوز در فرودگاه مکه 1994 طنز زیر را نشر کرد: سوم این که بگو که آن دو نفر/ در دیار عرب چه می کردند/ رفته بودند پول این ملت/ خرج کرده دوباره برگردند؟// دیده است این همه فقیر و گدا/ که در این شهر پر بلا باشد؟/ آنکه هرگز نمی کند باور/ که خدا توی قلب ما باشد// پول خود را فرو کند با میل/ توی جیب گشاد قوم عرب/ خب عرب هم فرو کند با میل/ من چه گویم دگر، نگو چه عجب// چارم این که شعارتان چل سال/ مرگ بر انگلیس و امریکا/ چند میلیون مهاجر از ایران/ زندگی می کنند در آنجا// هیچ آیا شنیده ای حتا/ یک نفر مورد تجاوز بود؟/ در عوض سالیانه صد میلیارد/ ریختی توی جیب آل سعود.

2- دولت، قانون. پذیرش و اجرای قانون از راس تا قاعده دولت و طبقات مردم ارکان تجدد/ مدرنیزم اند. ایرج مدح پاکی، تجدد، استادی خویش کرده؛ هجو دولتمردان نوع مقبل السلطنه 1244-1310، وکیل کاشمر دوره 4 مجلس را در شعر زیر سرود: www.daneshju.ir
همه گویند که من استادم/ در سخن داد تجدد دادم
هر ادیبی به جلالت نرسد/ هر خری هم به وکالت نرسد:
هر کسی حرف بزد ساده و راست/ نتوان گفت رئیس الوزراست
تو مپندار که هر احمق و خر/ مقبل السلطنه گردد آخر
کار این چرخ و فلک تو در توست/ کس نداند که چه در باطن اوست ..

بهار 3شاعر مشروطه عارف، عشقی، ایرج را در این 2بیت نام برد: سر به سر تصنیف عارف نیک بود./ سبک عشقی هم بدان نزدیک بود./ شعر ایرج شیک بود.// ایرج پیرو قائم مقام /کرده از او سبک و لفظ و فکر، وام / عارف و عشقی عوام. لاهوتی 1266-1336 بیشتر شعرهای رزمی داشت؛ کاربرد 2 واژه نوین "شورا و جمهور" در بیان عاطفه تغزلی در این بیت او آشکار است: شورای دولت عشق فاتح اگر نمیشد/ جمهوری دلم را غم تار و مار می کرد.

دیوان ایرج مجموعه ای از قطعه، قصیده، غزل، مثنوی، دو بیتی در باره مادر، عشق، حکایات، اندرزها؛ نظمهای جدی و سوزناک، مثنوی زهره و منوچهر، عهد شباب، هجو دربار است. او 33 شعر، عارفنامه، 10 نظم هزل در باره مسایل اجتماعی، انتقادی، اصلاحات دارد. عارفنامه ایرج هجویه پر از دشنام است؛ گاهی هجو پایه در واقعیت ندارد. ملی گرایی آغاز سده 20م، ترسیده از استعمار، در واکنش به امپریالیزم توجه نداشت که مدرنیزم را به کشور وارد کرده؛ او به مستشاران آمریکایی گیر داد.

ثقّه الاسلام مشروطه خواه 1288-1237، را در عاشورای 1288 روسها در تبریز دار زدند. در کلیات دیوان عارف قزوینی، ویراست ع سیف آزاد، آمده: عارف 1259-1312 بر عکس فردوسی به زمان و زمین "دشنام" گفته؛ فساد ادارات، نمایندگان سخیف مجلس را نکوهید. در غزل زیر برخی نقصهای جامعه "دولت گند" استبداد "ابد قدرت،" مراسم شیعی پر "اوهام" را افشاء کرد:
دل در آشوب، چو تبریز دگر بهر نفس/ سینه چون چوبه‍ی دار ثقه الاسلام است
کشتگان ره آزادی این خاک بخاک/ خفته وین خاک ز خائن برِ دشمن وام است
ملّتی ننگ و کهن پایه و کج بنیاد است/ دولتی گند و ابد مدّت و بد فرجام است

عشقی 1273-1303در 17 سالگی روزنامه نامه عشقی را چاپ کرد. با مهاجرت به استانبول، اپرای رستاخیز شهریاران ایران، نوروزی نامه را سرود. شعر خر تو خر او در افواه افتاده؛ سطرهایی از آن، "بشنو و باور مکن، خر تو خر" تکیه کلام شدند:
این چه بساطی است، چه گشته مگر؟/ مملکت از چیست؟ شده محتضر!
موقع خدمت همه مانند خر/ جمله اطباش، به گل مانده در
به به از این مملکت خر تو خر/ بشنو و باور مکن
جان پسر، گوش به هر خر مکن/ بشنو و باور مکن
تجربه را باز مکرر مکن/ بشنو و باور مکن
مملکت ما شده امن و امان/ از همدان تا طبس و سیستان
مشهد و تبریز و ری و اصفهان/ ششتر و کرمانشه و مازندران
امن بود، شکوه دگر، سرمکن/ بشنو و باور مکن

بزرگان "قانون" را ملعبه کرده؛ برای "نون" در آوردن در "سیاست و ریاست" چنگ می اندازند. این نوع دولتمردان را در مقابل کارشناسان با وجدان/ اتیک، ایرج هجو کرد:
از آن گویند گاهی لفظ قانون/ که حرف آخر قانون بود نون
اگر داخل شوند اندر سیاست/ برای شغل و کار است و ریاست
بزرگان وطن را از حماقه/ نباشد بر وطن یک جو علاقه

در زمان معاصر سرکوب دولت در مورد روشنفکران و معترضان مانند گذشته شدید است. در باره زندان رفتن هالو طنز نوشت:
ایهاالناس این منم هالو/ شاعر نغزگوی طنزآلو!
میروم حبس، پانزده ماهی/ جرم من انتقال آگاهی
جرم من، عشق من به آزادی/ انتشار نشاط و دلشادی

جنبه تبلغی دولت در بهبود وضع مردم را طنز معاصر نقد می کند. شاعر فوق رسانه های تبلیغی را هجو کرد:
آن چه او نهی می کند بر عکس/ مستحب و ثواب می بینم
شهر در قبضه ی گدایان است/ شل و کور و علیل قلابی
این چنین ملت گدا پرور/ نوش جانش وکیل قلابی
آن همه های و هوی و تبلیغات/ همه اش قال و قیل قلابی www.facebook.com

برخی در مقایسه حال با گذشته، محبوبیت شخصیتهای 1000 فامیل سیاسی گذشته را اکنون به رخ هم می کشند؛ مانند دعوای خانگی. در حالیکه باید هر دولتمردی را با مسئولیتش در قانون اساسی داوری کرد. صلاحی قانون را هجو کرد: بنده اصلا نیستم پابند قانون اساسی/ توی قانون اساسی نیست چون نون اساسی.// می‌شوی همدست استکبار و جاسوس اجانب/ جیره خوار و نوکر و مزدور و مظنون اساسی.

3- سانسور. یکی از ارکان استبداد ممیزی است که در 100 سال گذشته شدیدتر شده. آثار سعدی، مولانا، عبید اکنون ممیزی می شوند. بخاطر سانسور آثار خلاق، بدیع، پیشرو مجوز نشر نگرفته؛ علاقه مردم را به کتاب و مجله کاهش می دهد. آثار هدایت نشر نشده؛ کتب هتاکان به نویسندگان پیشرو اجازه نشر می گیرند. نسیم شمال 1313-1249 در زمان انتشار روزنامه اش، با استقبال عامه روبرو شد. طنز زیر، تازیانه، جریان سیال ذهنی مونولوگ با خود است که چَشم= بله در پاسخ به سانسور دولت است. ممیزی روشنفکر را لال، کور، کر می خواست.
دست مزن! چشم، ببستم دو دست/ راه مرو! چشم، دو پایم شکست
حرف مزن! قطع نمودم سخن/ نطق مکن! چشم، ببستم دهن
هیچ نفهم! این سخن عنوان مکن/ خواهش نافهمی انسان مکن
لال شوم، کور شوم، کر شوم/ لیک محال است که من خر شوم
چند روی همچو خران زیر بار؟/ سر ز فضای بشریت بر آر

میرزا قشمشم بمعنی منشی بیمایه و پرادعا است. فعله دیالوگ با قشر زحمتکش کار، قیاس فقر و ثروت است:
ای فعله تو هم داخل آدم شدی امروز؟/ بیچاره، چرا میرزا قشمشم شدی امروز؟
در مجلس اعیان به خدا راه نداری/ زیرا که زر و سیم به همراه نداری
در سینه بی کینه بجز آه نداری.
چون پیر نود ساله چرا خم شدی امروز؟/ بیچاره چرا میرزا قشمشم شدی امروز؟
هرگز نکند فعله به ارباب مساوات/ هرگز نشود صاحب املاک دموکرات
بی پول تقلا مزن، ای بلهوس لات
زیرا که تو در فقر مسلم شدی امروز/ بیچاره چرا میرزا قشمشم شدی امروز

منابع. ‏2015‏/12‏/22
مقدمه بر طنز و شوخ‌طبعی در ایران، دکتر علی‌اصغر حلبی، موسسه پیک ترجمه و نشر، پاییز ۱۳۶۵.
www.aftabir.com طنز هزل آمیخته، وحید ضیایی.
www.forum.98ia.com صالحی آرام: طنز همواره افقی از ادبیات فارسی بوده است.
www.bbc.com معجزه شعر و خنده در انقلاب مشروطه، ابراهیم نبوی.