دعواهای حکومتی وعادی سازی فساد


رقیه دانشگری


• نتیجه ی چهل سال بد و بدتر کردن در جمهوری اسلامی به جز تحکیم نظام تمامیت خواه اسلامی نبوده است. در این چهل سال برنده ی اصلی بازی میان بد و بدتر، مافیای هفت سر قدرت در رژیم و حکومت حامی آن ها بوده است. در جمهوری اسلامی به مانند همه ی رژِیم های تمامیت خواه و مستبد دیگر، هیچ "بدی" بدل به "خوب" نشده است. از محمد خاتمی که صاحب ۲۲ میلیون رای مردم بود تا به امروز ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ٣۰ مرداد ۱٣۹٨ -  ۲۱ اوت ۲۰۱۹


تازه ترین نمونه ی کشمکش های لفظی حکومتیان، توپیدن محمد یزدی عضو شورای نگهبان علیه صادق آملی لاریجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و واکنش تهدیدگرانه ی لاریجانی نسبت به سخنان یزدی است. این بار دعوا دامن رهبر را نیز گرفته است.لاریجانی با اتکا به قدرت و نفوذ خود در دستگاه حکومتی زبان شکوه از خامنه ای را گشوده است و او رامسئول پرونده سازی نیروهای امنیتی علیه خود معرفی کرده است.
هدف از این خط ونشان کشیدن ها و "افشاگری" ها چیست؟ حاصل این گندنمائی ها از طویله ی اوژیاس رژیم اسلامی کدام است؟ ثمره ی آن برای مردم ایران چه بوده است؟
هدف نخست که دیگر بر کمتر کسی پوشیده است، کسب پیروزی هرکدام از جناح ها در جنگ قدرت است. همان چیزی که علی مطهری نماینده ی تهران در مجلس اسلامی در انتقادش نسبت به سخنان یزدی آن را شائبه خوانده است. او گفته است "مطرح شدن این صحبت ها در فضای رسانه ای بر روحیه ی مردم اثر می گذارد و شائبه ی رقابت بین آن ها را ایجاد می کند". شدت اینگونه کشمکش ها معمولا در فضاهای آماده سازی افکار همگانی برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی فزونی می گیرد. حال که واگذاری مقام رهبری جمهوری اسلامی در آینده ای نه چندان دورنیز در میان است، رقابت برای تصدی آن، جنگ بی رحمانه تری را در میان کاندیداهای احتمالی رهبری پدید آورده است.
هدف دیگر از این کشمکش ها که غالبا از دیده ها پنهان می ماند، پاک و طاهر نمایاندن نوبتی جناح ها و سرآخر تبرئه ی کل حکومت است. در این حکومت همه معصوم هستند. اگرخیانت و جنایت و دزدی و فساد و رانت خواری و لابی گری و… هست، متوجه یک "دیگری" است. تازه ترین نمونه ی آن سخنان علی ربیعی سخنگوی دولت است در باب متهمان ترور دانشمندان هسته ای. او دولت پیشین را در این زمینه پاسخگو دانسته است. ادامه ی این زنجیره ی مقصریابی معمولا سر از دایره های برون حکومتی در می آورد و یا با محکومیت یک یا دو مهره از "خودی"ها و عاملان خرده پا، موجبات برائت آمران را در دولت و حکومت فراهم می آورد. واجبی خور شدن سعید امامی (اسلامی) از جمله ی این تردستی های قضایی رژیم در دوره ی قتل های زنجیره ای است.
اعلام بی خبری از روندهای جاری و دائمی فساد و جرم و جنایت در هسته ی مرکزی و اقمار حکومت نیز شگردی از این معصوم نمایی ها است. بی خبری رهبر و وزیر و وکیل از چرایی و چگونگی قتل عام زندانیان سیاسی در دهه ی ۶۰، از ترورها در داخل و خارج کشور، از فجایع زندان کهریزک و... در زمره ی این شیوه های فریب آمیز است. وقتی همه بی خبرانند دیگر نه کسی خود را موظف به ارائه ی دلیل و سند و مدرک می داند و نه خود را مسئول در برابر مردم و خانواده ها و مجامع بین المللی می شناسد.
اما آنچه به ویژه از زمان مناظره های تلویزیونی محمود احمدی نژاد و میرحسین موسوی در جریان انتخابات ریاست جمهوری اسلامی در سال ۱٣٨٨ وارد فاز تازه ای از رقابت های جناحی شد، افشاگری های فساد مالی مقامات از همدیگر است. ادامه ی آن در اشکال مختلف گوش مردم را به این "افشاگری"ها عادت داده است و به کوشش برای عادی سازی فساد انجامیده است.
به روند این عادی سازی که بنگریم، درخواهیم یافت که دراین چهل سال همواره عده ای آمده اند و مسئله ای را از یک "دیگری"رو کرده اند و آه از نهاد مردم برآورده اند و با چند دستگیری و اعدام از میان "سلاطین" سکه و کاغذ و قیر و… به ماجرا پایان بخشیده اند تا حکومت از بازی "که بود که بود من نبودم" پیروز به در آید.
در این میان لشکری از "طنزپردازان" و "شاعران" و "سینماگران" و "سریال ساز"های ریز ودرشت "منتقد" علنی کار نیز در کنار مداحان و روضه خوان های حکومتی، با محصولات "فکری" و "هنری" خود روند این عادی سازی را سیال تر کرده اند. این دسته از "منتقدین" در عین حال که گوشه هایی از واقعیات تلخ جامعه را باز می نمایانند اما درد مردم را نیز وسیله ی کسب نان و ثروت و شهرت خود می کنند. آن ها نفس گاهی برای بردباری می آفرینند تا کوله بار درد تا به ابد بر دوش مردمان حمل شود. شنوندگان و بینندگان "هنرنمایی" این دسته از منتقدین حکومتی و غیرحکومتی پس از گریه ها و خنده های بی امان از درد خالی می شوند و با احساس خوش "تودهنی" به حاکمان صحنه را ترک می کنند. فساد و تبهکاری و دغل و دروغ که در فرهنگ ایرانی مذموم و نفرت زا بود، پیچیده در زرورق هزل و هجو و جوک و شوخی و تمسخر مفرح ذات می شود و شرم از اینهمه پلیدی و ننگ سکه ی یک پول.
افشاگری ها و انتقادات برخی از کارشناسان و مسئولان حکومتی علیه همدیگر و یا از برنامه ریزی های اقتصادی و عمرانی کشور در رسانه های عمومی داخل کشور نیز یا خالی از راهکار برای از میان برداشتن مشکلات است و یا با سلب مسئولیت از خود همراه است. هر کدام از این منتقدین خود را تافته ی جدا بافته می نمایانند و با انداختن بار گناهان به دوش آن "دیکری" خود را از پاسخگویی به مردم رها می سازند. اینگونه سخنوران که بیشتر اوقات با خشونت های کلامی، اتهام زنی ها و فریادهای عصبی نیز همدیگر و یا مسئولان حکومتی را مورد خطاب قرار می دهند، معمولا اسرار قدیمی و نخ نما را فاش می سازند و با برحق دانستن خود صحنه را ترک می کنند.
زمینه ساز فاش گویی ها، انتقادها و افشاگری های این دسته از منتقدین علنی کار در داخل کشور، مبارزات جاری مردم و سیاسی شدن گروه های مختلف اجتماعی از زمان انقلاب ۵۷ تا به امروز است و نه ادعای رژیم در برقراری آزادی و دموکراسی در کشور. بی تردید افشاگری ها و آگاهی رسانی های این افراد و محافل بر دامنه ی اطلاعات مردم از چند و چون سیاست های رژیم در زمینه های زندگی اجتماعی می افزاید. اما بسنده کردن به افشای این سیاست ها و داده های کهنه و از رده خارج شده بدون ارائه ی راهکارهای برون رفت از بحران های اجتماعی و فساد دامنگستر خواهی نخواهی به روند عادی سازی فساد در اذهان همگانی یاری می رساند. در این عادی سازی برخی رسانه های خارج از کشور نیز نقش آفرین هستند.
حاصل چنین روندی، بی باوری مردم نسبت به هر حقیقت گویی است و شاید دلیلی باشد به بی تفاوت شدن گروه هایی از مردم در برابر دردهای اجتماعی که گلوگیر اکثریت آن ها است. ثمره ی تلخ دیگر آن قیاس دائمی بد و بدتر در میان حکومتیان است. به این روند اپوزیسیون اصلاح طلب درون و بیرون قدرت بیش از همه دامن می زنند. بیش ترین لطمه ی این دسته از "مخالفان" حکومتی به باورهای اخلاقی در جامعه بوده است. آن ها به روندهای اخلاق زدائی از سیاست دامن زده اند. به شیوه هایی که نظام ولایی را استحکام بخشیده است و از آن راه ستم را در جامعه ماندگار کرده است، نام مصلحت اندیشی و مسالمت جویی به نفع منافع ملی و توده های مردم داده اند. جامعه رابه حرف پراکنی و گریز از اراده و عمل مشترک کارساز عادت داده اند. حرفه ی حرف فروشی به راه انداخته اند و در وانفسای بریدن زبان ها و شکستن قلم ها، حبس و شکنجه و اعدام و خودکشی شدن ها در درون و بیرون زندان ها، به راه خود رفته اند.
نتیجه ی چهل سال بد و بدتر کردن در جمهوری اسلامی به جز تحکیم نظام تمامیت خواه اسلامی نبوده است. در این چهل سال برنده ی اصلی بازی میان بد و بدتر، مافیای هفت سر قدرت در رژیم و حکومت حامی آن ها بوده است. در جمهوری اسلامی به مانند همه ی رژِیم های تمامیت خواه و مستبد دیگر، هیچ "بدی" بدل به "خوب" نشده است. از محمد خاتمی که صاحب ۲۲ میلیون رای مردم بود تا به امروز. هیچ کدام ازآن برگزیده شدگان قادر به ترک جناح های قدرت و گسست از نظام ولایی نبوده اند. هیچکدام از رای مردم به سود مردم استفاده نکرده اند. تجربه ی چهل سال انتخاب بد در برابر بدتر نشان داده است که چنین سیاستی به سود اکثریت مردم ایران نبوده است. ادامه ی چنین روندی یک مبارزه ی مدنی نیست.