برگی از خاطرات استاد جواد مهران گهر(۲)
افتتاح سندیکای کارگران کفاش واستقبال از آن
حسین اکبری
•
جواد مهران گهر در نوجوانی در مسیر بزرگترین رویداد تاریخی ایران، جنبش ملی شدن نفت و در ادامه کودتای سیاه مرداد سال ۱۳۳۲، زندگی کارگری و مسوولیت های اجتماعی اش را تجربه می کند. فراز و فرودهای پس از این سال ها از او کادر برجسته ای در سندیکای کارگران کفاش تربیت کرد و او نیز در ادامه فعالیتهای سندیکایی در تربیت نیروهای جوان کارگری از هیچ کوششی فروگذار نکرده است. تا سال های پس از انقلاب در سندیکای کارگران کفاش فعالانه از حقوق کارگران صنف دفاع کرد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۱ مرداد ۱٣۹٨ -
۱۲ اوت ۲۰۱۹
توضیح به خوانندگان این صفحه
حسین اکبری: بنا به توافقی که با دوست ارجمندم آقای جواد مهران گهر داریم قرار شد در این صفحه برگ هایی از خاطرات این مبارز سندیکایی را با خوانندگان این صفحه به اشتراک گذاریم. باشد که با مطالعه بخشی از زندگی این استاد ارجمند، نمونه ای از شیوه زندگی کارگران سندیکایی سالهای پیش از انقلاب را بشناسانیم.
جواد مهران گهر متولد بیست و ششم شهریور یکهزار و سیصد و بیست خورشیدی است. در نوجوانی در مسیر بزرگ ترین رویداد تاریخی ایران، جنبش ملی شدن نفت و در ادامه کودتای سیاه مرداد سال ۱٣٣۲، زندگی کارگری و مسوولیت های اجتماعی اش را تجربه می کند .
فراز و فرودهای پس از این سال ها از او کادر برجسته ای در سندیکای کارگران کفاش تربیت کرد و او نیز در ادامه فعالیتهای سندیکایی در تربیت نیروهای جوان کارگری از هیچ کوششی فروگذار نکردهاست. تا سال های پس از انقلاب در سندیکای کارگران کفاش فعالانه از حقوق کارگران صنف دفاع کرد و پس از دوره سرکوب سندیکاها در دهه شصت خورشیدی باز هم از پیکار در این راه دست نکشید و آخرین تلاش های وی مشارکت جدی در هیات موسسان سندیکایی، ترویج و آموزش و تربیت کارکران جوان بوده است.
برگی از خاطرات استاد جواد مهران گهر
برگردیم به کارگاه:
لازم بود دوستان ضمن کار برای مغازه برای دیگران هم کار بدوزند در غیر این صورت تامین نمیشدند چون مغازه کشش لازم را نداشت. یکبار هم من تصمیم گرفتم به جای دیگری بروم. توسط اسماعیل گلآرا به کفاشی طوطی در لالهزار معرفی شدم و دو جفت کار نمونه هم دوختم که مورد قبول هم قرار گرفته. اما باز هم اوسرجب و خود اسماعیل گلآرا آمدند و مرا برگرداندند. ولی با همه تلاشها موفق نشدند به گردش کار ادامه دهند و سرانجام مغازه را واگذار کردند و برگشتیم جلوی مجلس. من دیگر پیشکار شناخته شدهای بودم دو سالی در چند کارگاه کار کردم با کارگران دیگر آشنا و با بعضی از آنها خیلی رفیق شده بودم. در سالهای 36-37 بود و جریان واقعه 28 مرداد کمکم از سر زبانها افتاده بود و اوضاع کمی آرامتر شده بود. شاه به این افتاده بود که دست به برپایی احزاب فرمایشی و برپایی سندیکاهای وابسته به احزاب شاه فرموده بزند، اما افراد و متمالین سندیکایی که در شورای متحده بودند و از گزند سرکوب نظامی تا حدودی در امان مانده بودند دست به کار شدند و مسئله جریان سندیکاهای مستقل کارگری را پیش کشیدند و اجازه ندادند که احزاب ملت و مردم شاه فرموده بتوانند سندیکاهای مستقل کارگری را با بردن تابلوی سندیکاهای مستقل به درون احزاب نام برده ببرند و موفق شوند و نقشهی شوم خود را جامه عمل بپوشانند.
فعالیتهای زیادی شده بود کشمکشها و گفتگوهای زیادی صورت گرفته بود و عاقبت فعالان سندیکاهای مستقل موفق شدند تابلوی سندیکاهای مستقل را از احزاب تشکیل شده بگیرند.
شبی که تابلوی سندیکای کارگران کفاش را میگرفتند، زد و خورد هم شده بود. زنده یاد یعقوب مهدیون در این میان کتک زیادی خورده بود و از چندین پله یک ساختمان وی را به پایین پرتاب کرده بودند. ولی سرانجام موفق شدند که سندیکای مستقل کارگران کفاش را ابتدا در محل سندیکای مستقل کارگران خباز در خیابان نظامآباد تهران تشکیل دهند.
در همان دوره که سندیکا در نظامآباد شروع به کار کرده بود، من توسط یکی از دوستان بنام آقای کاشانی که در آن دوره دوم تشکیل سندیکا جزو هیئتموسس سندیکا بود به هیئت مدیره سندیکا معرفی شدم و با آقایان سمنانی، سرابی، مهدیون، رضا مطبوع آشنا شدم. سندیکا پنج کمیسیون کاری فعال داشت. تبلیغات، تشکیلات، شکایات، مالی و ورزشی. فعالین این کمیسیونها زیر نظر هیئت مدیره در محلهای پنجگانه مشغول فعالیت بودند، که در همان هفتههای اول مسئولیت تبلیغات شعبه 3 سندیکا که از بهارستان شروع و سرچشمه و شاهآباد و اطراف را دربرمیگرفت به من واگذار گردید . به همراه چهار نفر دیگر از فعالین امور تبلیغات شعبه سوم سندیکا در محل های تعیینشده و جلسات شبانه در محل سندیکا اداره میشد. و در کلاسهای کادر که توسط سمنانی اداره میشد شرکت داشتیم.
مدت زیادی طول نکشیده بود که از نظامآباد به کوچه ظهیرالاسلام در یک آپارتمان چنداطاقه که توسط هیئتمدیره اجاره شده بود آمده بودیم. برای افتتاح سندیکا در کوچه ظهیرالاسلام فعالیت چندشبانهروزی به مسئولیت رضا مطبوع و من و چند تن دیگر از فعالین کمیسیونهای تبلیغات و تشکیلات انجام شده بود و طی اعلامیهای از تمام کارگران صنف کفاش و سه سندیکای مستقل دیگر خیاط و خباز و بافنده سوزنی و همچنین از شخص وزیر کار وقت آقای خسروانی دعوت به عمل آمده بود.
سخنران افتتاحیه جلسه از جانب هیئت مدیره آقای سمنانی معرفی شده بودند. ایشان بعد از مقدمات و خوشآمد گویی به توضیح شرایط صددرصد نامناسب کار 15 هزار کارگر کفاش در آن زمان و کار در کارگاههای غیرقانونی و غیربهداشتی روی تلوارههای مغازهها و یا در زیرزمینهای مرطوب و کار در کارگاههای بازار تهران که از کارگاههای خیابان بسیار بدتری هم از نظر امنیت، بهداشت و آتشسوزی داشت، پرداخت و اجرای قانون کار و بیمههای اجتماعی و اجرای آن قوانین انسانی را خواستار شد.
در قسمت دوم سخنرانی به دلیل اینکه کشور در شرایط بغرنجی قرار داشت (جریان جدایی بحرین از خاک ایران) گفت:
در حال حاضر مردم ایران که ما کارگران هم جدا از دیگران نیستیم با یک طرح و نقشه از پیش طراحی شده انگلیسی روبرو شدهایم. طرح جدایی استان سیزدهم کشورمان بحرین از خاک ایران. ما به وظیفه خود این جریان خائنانه را محکوم کرد و از این رو به عنوان سندیکای مستقل کارگران کفاش تهران و حومه مخالفت خود را با جدایی بحرین از خاک میهنمان ایران اعلام میکنیم.
از همان فردای روز افتتاحیه سندیکا اطلاع رسانی و آگاهی دهی به کارگران و تشویق آنان به عضویت در سندیکا و شروع کار نشریه سندیکا و روزنامه دیواری آغاز گردید.
در این زمینهها فعالیتهای پیگیرانهای توسط فعالین کمیسیون های پنجگانه انجام شد. و در همین رابطه باید نظر یکی از چاپخانهها را برای انتشار نشریه سندیکا جلب میکردیم که چاپخانه مظاهری در نزدیکی سندیکا در خیابان اکباتان انتخاب و مدیر مسئول چاپخانه و کارگران آن هم قبول کردند که برای انتشار نشریه سندیکا همکاری کنند. هیئت تحریریه با همکاری کمیسیونهای تبلیغات و تشکیلات و ورزشی و مالی به مسئولیت آقای سمنانی شروع به فعالیت کردند. مقالات توسط کسانی که دست به قلم داشتند همراه اخبار و گزارشات صنفی و سندیکایی تهیه و زیرنظر زنده یاد سمنانی آماده چاپ میشد. کار مشکل در این میان صفحهبندی و غلطگیری بود که این کار توسط یعقوب مهدیون با همکاری کارگران چاپخانه انجام میگیرد.
پخش و فروش نشریه به عهده فعالین کمیسیون تبلیغات بود. نشریه برای شهرستانها نیز ارسال میگردید. اخبار و گزارشات از آنها گرفته میشد و به هیئت تحریریه داده میشد.
در ضمن فروش و پخش نشریه کارهای صنفی سندیکا نیز صورت میگرفت. این جریان برای اولین بار در یکی از سندیکاهای مستقل صورت می گرفت ، برای بالا بردن آگاهی کارگران بسیار موثر واقع شده بود.
دو مبحث جریان دیگر در دستور کار هیئتمدیره قرار گرفته بود. یکی به دلیل روی آوردن کارگران کفاش بازار برای عضویت در سندیکا که به علت کمبود جا در سندیکا قرار شد شعبهای در بازار افتتاح گردد. در اولین فرصت در خیابان سید نورالدین روبروی پاچنار یک طبقه ساختمان از طرف هیئت مدیره اجاره و شعبه بازار افتتاح گردید که مقرر شد همه روز آن محل توسط فعالین تشکیلاتی بازار باز و پاسخگوی مراجعین باشند ضمناً در شعبه مرکزی سندیکا در کوچه ظهیرالاسلام با تصویب هیئت مدیره، آقای یعقوب مهدیون باعنوان کادر حقوقبگیر با ماهی شش صد تومان استخدام گردید که همه روزه سندیکا فعال و جنبه اداری آن حفظ و در پاسخگویی مراجعین آمادگی کامل داشته باشد.
ضمن پیگیری اجرایی شدن قوانین کار و بیمههای اجتماعی ؛ هیات مدیره خود را با تدارک تشکیل مجمع عمومی سندیکا که موعد آن نزدیک بود ، آماده میکرد
در این زمان خبر ناگواری همهچیز را تحتالشعاع خود قرار داد که آن واقعه آتشسوزی در مغازه و کارگاه کفش پرنیان بود. در این واقعه یکی از کارگران در اثر سوختگی شدید فوت شد و چند تن دیگر با سوختگی شدید روبرو شده بودند. جریان واقعه از این قرار بود که در آن زمان چسب ایرانی که ترکیبی از بنزین سفید و کرپ بود توسط خود کارگران درست میشد. به این نحو که ترکیب کرپ و بنزین را در ظرفی در آب جوش روی چراغ قرار میدادند تا حل شود و این کار بسیار خطرناک چندین بار حادثه ساز بود. در آتشسوزی پرنیان چند کارگر خود را از درون آتش نجات داده بودند ولی دو نفر از آنان که روی تلواره کار میکردند نتوانسته بودند خود را نجات دهند که کارگر فوت شده برای نجات آن دو اقدام به نجات آنان میکند و هر دوی آنان را نجات داده ولی خود وی گرفتار شده و در اثر سوختگی شدید می میرد . در همین رابطه هیئت مدیره سندیکا با انتشار اعلامیهای از کلیه کارگران کفاش و دیگر علاقهمندان برای سوگواری بر سر مزار ایشان در ابنبابویه دعوت به عمل آورد. گردهمایی بسیار باشکوهی بر سر مزار برپا گردید. از جانب هیئت مدیره سندیکا آقای حسین سمنانی به عنوان سخنران این مراسم معرفی گردید ایشان روی ماشینی قرار گرفته و با صدایی رسا این قطعه شعر را قرائت فرمودند
کشتی شکست و مردم کشتی فنا شدند
ای ناخدا جواب خدا را چه میدهی.
سپس به شرح واقعه و عدم اجرای قوانین کار و نبود امنیت شغلی و بیمههای اجتماعی که همه کارگران و زحمتکشان جهان از آن بهرهمند هستند ولی کارگران و زحمتکشان ایران از آن بیبهره اند را به چالش کشیده و عدم امنیت شغلی و عدم امنیت کار در کارگاههای غیرقانونی را شرح داده و به دولت و کارفرمایان هشدار لازم را داد و برای رفع این بیقانونی از کارگران خواست که در سندیکاهای کارگری با هم متحد شوند.
پس از برگزاری مراسم هیئتمدیره در اولین فرصت دست به کار شد و برای سروسامان دادن خانواده وی اقدامات لازم را انجام داد. شخص درگذشته زن و چند فرزند داشت و مادر او هم با آنها زندگی میکرد و علاوه بر اینکه مستاجر بود بیمه هم نبود یعنی اصلاً مغازه و محل کار هم بیمه نبود. بنابراین ابتدا با وزیر کار تماس گرفتیم. او ظاهرا بسیار ناراحت شد و چون از طریق قانونی کاری نمیشد کاری برای خانواده متوفی انجام داد قرار شد شکایتی در بازرسی وزارت کار نوشته شود به گونهای که بتوان با کمک وزیر مبلغ قابل توجهی از کارفرما دریافت گردد. شخص وزیر هم قول داد که خود وی نیز مبلغی را کمک کند. سندیکا هم دست به کار شده مبالغی را جمعآوری کند که به این ترتیب در اولین فرصت مسکن مناسبی برای این خانواده تهیه شود.
شکایت تنظیم شد و مشغول پیگیری شدیم همه جریان داشت بهدرستی پیش میرفت که یک شب زن و مادر کارگر متوفی ناراحت و گریان به سندیکا آمدند. ماجرا را پرسیدیم: این طور شرح دادند که شب گذشته کارفرما همراه دو نفر دیگر به منزل آن ها مراجعه کرده و بعد از گفتگوهایی یک جلد قرآن جلوی مادر خانواده قرار میدهند و از وی میخواهند که کارفرما را به این قرآن و مبلغی را که در لای آن قرار داده بودند ببخشد. مادر هم این خواسته آنانها را قبول میکند و رضایت میدهد. قرآن را که باز میکنند میبینند که مبلغ سیصد تومان پول لای قرآن قرار داده بودند. پشیمان میشوند و به سندیکا آمده بودند و راه چارهای میخواستند. هیئت مدیره خصوصاً شخص عباس سرابی که پرونده را دنبال میکرد بینهایت ناراحت و عصبانی شده بود چون رضایتنامه مذبور همه کارها را خراب کرده بود. جریان فردای آن روز با وزیر کار در میان گذاشته شد. ایشان گفتند: از طریق شکایت که کاری نمیتوانیم انجام دهیم. ولی من مطابق قولی که داده ام مبلغ شش هزار تومان که مبلغی از آن از طریق صندوق کمک وزارت کار است و مبلغی هم از خود من است که به این خانواده کمک میکنم. سندیکا هم اقدامات بعدی را در جمعآوری انجام دهد با بتوان یک مسکن مناسب برای این خانواده خریداری شود. هیئت مدیره و فعالین سندیکا دست به کار شدیم و در نتیجه مسکن کوچکی برای این خانواده خریداری شد... بعد از یکی دو ماه فهمیدیم که کارفرما با کمک اتحادیه صنف کفاش که همگی از اعضای هیئت بنیفاطمه بودند. بعد از آنکه با تقلب حق زن و فرزند یک کارگر را که در آتش سوخته و از دنیا رفته بود را پایمال کردند. مغازه و خسارات وی را تامین کرده و این کارفرما مجدداد مشغول کار خود شد.
(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)
ادامه دارد
منبع: وبلاگ کار ایران
|