قافیه ها را می بینیم یا می شنویم؟! - اسماعیل خویی

نظرات دیگران
  
    از : دانشجو

عنوان : صدا و خط
راستی، خط پیشین مردم خراسان، چه بوده است؟آیا آنچه بوده است در بیان آواهای زبان آن مردم توانا تر بوده است؟ خط لاتین هم در میان همه ی مردمانی که امروزه از آن استفاده می کنند، خطی بومی نیست و طبیعتا از پوشش تمامی آواهای زبانی این مردم گوناگون ناتوان بوده است. از این جهت در بیشتر زبانهای ژرمانیک، مانند ایرانی ها که ز و ب را با افزودن سه نقطه به ژ و پ تبدیل کرده اند، پاره ای از حروف الفبای لاتین تغیر شکل داده شده تا بتواند بیان گر آواهای مختص این زبان ها شود. در زبان های مردم اسکاندیناوی، حروف Z و W هیچگونه کار برد آوایی ندارند ولی از الفبای این مردم حذف نشده اند. به گمانم حروف هیچ الفبایی توانایی کامل بیان صدا های زبان استفاده گران خود را ندارد. صدا کار خدا است و خط کار آدم( شوخی/جدی)
۹۰٨۲۰ - تاریخ انتشار : ۱۹ مرداد ۱٣۹٨       

    از : دانشجو

عنوان : بازگشت قلم به دوات
وقت آن است که باز گردیم به خانه ی خود و آنچه به خاطراش ارزش دار و ارجمند بودیم. هرزه نویسی سیاسی را در پیشخوان سیاست هرزه بگذاریم و تا وقت هست از آنجا بگریزیم. با سپاس جهت این نوشته ی پر مایه که شراره ای از جنس کنجکاوی در چشم و گوش خواننده اش به پا می کند.
۹۰٨۱۹ - تاریخ انتشار : ۱۹ مرداد ۱٣۹٨       

    از : ع س

عنوان : انتقاد
چه اشکالی داشت اگر “نامجویی” را که به دنبال “نامی” ست “کیفر” نمی کردید و نامش را می آوردید؟ این خست فرهنگی که ذهن برخی از “به نام رسیدگان” ما را پوشانده از کجا میاد؟! هوشنگ ابتهاج در جایی نوشته بود یا گفته بود رضا براهنی هر کاری کرد که من از شعرش تعریف کنم نکردم! (چه مصیبتی برای رضا براهنی!!). مهرداد درویش پور (جامعه شناس) در خاطراتی که از آمدن هوشنگ گلشیری و اخوان ثالث به اروپا نوشته بود می گفت گلشیری به خانه ی ابراهیم گلستان در لندن زنگ زد گفت می خواد با اخوان ثالث (که اون موقع خانه ی گلستان بوده) حرف بزنه، گلستان از پای تلفن اخوان را صدا زد گفت “یک کسی به نام هوشنگ گلشیری می خواد باهات حرف بزنه”!!! (و این آقای ابراهیم گلستان بزرگترین افتخار زندگیش همخانه بودن با فروغ فرخزاد برهنه از همه چیز و باز و دست و دل بازه). در همان خاطرات، اخوان ثالث در پاسخ به کسانی که برای شعر خواندن به پاریس دعوتش کرده اند میگه من نمیرم مگر اینکه اونی که خودشان می دونند کیه دعوتم کنه!! این واکنش های خان خانی و کینه ورزانه و کهن تر از شعر کهن از چه روانساختی سرمیزنه؟ چه اتفاقی میفته اگر ما مثلن نام کسی را بیاریم یا نیاریم؟ این “افتخار” آخرش به چه کسی بر میگرده؟ به افتخار دهنده یا به کسی که مفتخر شده؟ چه شباهتی میان این رفتار با رفتار دیکتاتورهایی که دوست دارند همه نامشان را ببرند اما خودشان نام کسی را بر زبان نیارند مگر خودی باشه و یا بخوان بدش را بگویند هست؟ جالبه که آقای خویی در نام بردن از خودش خستی نشون نمیده؛ از زبان “مدعیان شتر کینه”ایش که “پوزخند زهرآگین”شان را از راه دور هم دیده خودش را “آقای خویی” صدا می زنه! موضوع نوشته جالبه اما گاهی یک نقطه ی بیجا نظم یک صفحه را بهم می زنه.
۹۰۷۹۵ - تاریخ انتشار : ۱۶ مرداد ۱٣۹٨       

    از : مرضیه شاه بزاز

عنوان : چنانچه در این متن آمده ، با پوزش
با پوزش، در کامنت اول چند واژه حذف شدند :
شعر تفسیر پذیر است و برای تفسیر، متن نوشتاری معمولن برای پر کردن فاصله ی تاریخی و....
۹۰۷۹۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ مرداد ۱٣۹٨       

    از : مرضیه شاه بزاز

عنوان : چنانچه در این متن آمده
با درود به آقای خویی،
روزی روزگاری، شعر فقط شفاهی بود، شعر را می خواندند و شنونده گوش می داد، تا اینکه بر آن شدند که شعر را نیز بنویسند تا برای آیندگان بماند و به راههای دور و دراز سفر کند و.... قافیه بنظر می آید که برای زیبایی شعر است از راه شنودن تا نوشتن، زیرا که واژه های هموزن، به نگاه، حسی را برنمی انگیزند، اما به گوشِ برخی دلنواز می آیند. تنها هنگامی متن شعر، تصویری شده است که برای دوره ای کوتاه برخی شاعران، شمار و طول واژه های هر بیت را چنان انتخاب کردند که از تمامی متن شعر شکلی می ساختند، بیشتر شبیه کوزه، گُل، و ستون و .... که دوره اش کوتاه بود و از مد برافتاد. متن نوشتاری معمولن برای پر کردن فاصله ی تاریخی و فرهنگی (فرهنگهای مختلف و دانسته های آدمهای مختلف هم فرهنگ و ...) است و چون شعر، هنری تصویری نیست، متن شعر به نوشتار، زیبایی و احساس خلق نمی کند (شاید بتواند به وجه اندیشه کمکی باشد). قافیه در نوشته اگر به گوش نیاید، تصویری است چون واژه های دیگر. با سپاس از طرح پرسشهای هنری فلسفی تا دانسته ها و ذهنها را به چالش بکشید. با سپاس
۹۰۷۹۲ - تاریخ انتشار : ۱۶ مرداد ۱٣۹٨