نیش عقرب و حاکمان جمهوری اسلامی - مارال سعید

نظرات دیگران
  
    از : آرمان شیرازی

عنوان : آنگاه که توفان دگرسانی بپا خیزد, زِ خاشاک و کپک چیزی نمی ماند...
هم میهن گرامی, آقای جمشید برومند, درود بر شما!
نمیدانم که آیا فرصت دیدن این پاسخ کوتاه را خواهید یافت یا نه... بیگمان "چه باید کرد" از خرد جمعیِ گروه بزرگی از میهن دوستان بر خواهد آمد. اما بعنوان گامهای آغازین, اگر از گفته ی خود شما بهره ببریم, "باید ببینیم مردم یا اکثریت آنها امروز با تمام گرفتاریها و دردها چه میخواهند و برای کدام شعار ها و حرکت ها هزینه خواهند داد." بگفته دیگر, مردم برای آنچه میخواهند هزینه خواهند داد. اگر مردم ما لشگر بیکارانند, "کار میخواهند"؛ اگر اکثریت آنان زیر خط فقر با گرانی روز افزون روزگار میگذرانند, "نان میخواهند"؛ اگر اجاره ها کمر میشکنند, "خانه میخواهند"؛ اگر امنیت شان در خطر است و بی قانونی در بیداد, "امنیت و قانون میخواهند"؛ اگر در بی افقی و تیرگی حکومت اسلامی گرفتارند, تأمین اجتماعی میخواهند؛ و ...
از سوی دیگر, اگر انگیزه ی این همه نابسامانی حکومت اسلامی ست, "حکومت ایرانی میخواهند" که در آن دین و دولت با هم بیگانه میمانند. شوربختانه, کلی گویی از روی بی مسئولیتی و آسانیِ دست از دور بر آتش نهادن, نیروهای چپ, میانه و راست را آنچنان سترون کرده که بیشینه ی آنان "عبور" یا "گذار" از حکومت اسلامی را با "خشونت پرهیزی" مومنانه در دستور کار خود نهاده اند. تو گویی که خط کشی پیاده هاست و چراغ راهنمایی که بزودی سبز خواهد شد تا عابرین از سویی بسوی دیگر گذر کنند! از فداکاری, ستیزه جویی, دلاوری و صراحت در برابر حکومت آنگونه که مبارزان راستین پیش از ۵۷ نشان دادند, تابشی در کار نیست! هوا مسموم و بس تیره است. از سرنگونی حکومت ضد انسانی نباید گفت تا دشنام "برانداز یا سرنگونی طلب" ارزانیت نشود!
در چنین شرایطی نخست باید اندیشه را از تزریقات مرگ آفرین "اصلاح طلبی در چهارچوب حکومت اسلامی" بپالاییم. آنگاه با درس آموزی از جنبشهای اجتماعی و بویژه جنبش دیماه ۹۶ برنامه ای در راستای خواسته های مردم - کار, نان, آزادی, خانه و تأمین اجتماعی - تدوین کرده و با بیشینه ی نیرو برای بدست آوردن خواسته ها پیگیرانه مبارزه کرد. در همین راستاست که افکار مردم پرورش می یابد, مبارزه ی آنها سازمان می گیرد, "چراغ سبز برای عبور" روشن می شود و حکومت ننگین اسلامی سرنگون میگردد...
گام نخست این دگرسانی, به خود آمدن نیروهاییست که ادعای ایراندوستی و ترقی خواهی دارند اما اکنون در مدار خود بزرگ بینی, گروه گرایی, پیشداوری ها و گاه توهم نسبت به "اصلاح طلبان در چهار چوب حکومت اسلامی" سرگردانند. چنانچه این نیروها پیرامون چند خواسته ی همه-پذیر مردم (که در بالا گفته شد) گرد هم آیند, و در برابر حکومت اسلامی در صف مردم بستیزند, انرژی عظیمی براه می افتد که هیچ نیروی سرکوب در برابرش توان پایداری و کارآیی نخواهد داشت.
۹۰٨۱٨ - تاریخ انتشار : ۱۹ مرداد ۱٣۹٨       

    از : جمشید برومند

عنوان : چه باید کرد؟
جناب آرمان شیرازی ، اگر نگاهی جدّی به رفتار مردم در کشورهای اروپائی نسبت به امر سیاست کنیم .می بینیم که با وجود تمام تجربیات تاریخی و آزادیها ، رنسانس و انقلاب کبیر فرانسه و رشد دموکراسی ؛ چگونه بخش هائی از مردم برای در آمد بیشتر به چه جانورانی روی میاورند که خارجی ها را بیرون کنند و .... تصادفی نیست که مردم فرانسه آزادانه با رای مخفی به مکزون پوپولیست رای میدهند که نه سوسیالیست بود نه محافظه کار و نه گلیست و چپ ......
واقعا روزگار غریبی ست و تلاش برای تحقق آرمان های شریف و جهانی بهتر صبر و حوصله و پشتکار میخواهد....
در ایران اما.....بخاطر دیکتاتوری های پیوسته....مردم به اشکال متفاوت رفتار کردند در سال ۵۷ برنامه و اهداف نیروهای سیاسی نیروهای چپ ف ملی ، مذهبی مّد نظر مردم نیود .
خمینی مرجع بود همه ی مذهبی ها راجمع کرد و می گفت شاه باید برود که با حاصل ۲۵ سال تک روی و ترکتازی شاه هم از نظر عینی و هم ذهنی جور در میامد مسجد و منبر هم داشت . این شاه بود که در رادیو تلویزیون و روزنامه ها همه جه نشان میداد که حکومت را می گرداند. صدای انقلاب مردم را هم شنید ..تا آخرین روزها هم میخواست مهر ها را خودش عوض بدل کند نه قانون ، نه مجلس نه حزبی بود
سازمان چریکهای فدائی خلق بزرگترین سازمان چپ شد نه بخاطر برنامه و اهداف بلکه بخاطر فداکاری و مقاومت در برای حکومت شاه.. ده ها گره دیگر چپ هم بود ....
همینطور مجاهدین خلق .. با این وجود خمینی و امت حزب الله همه جا را اشغال کرده بودند.
نیروهای ملی هم بودند . آخر نخست وزیر شاه و چند وزیر د ر دولت موقت...
هیچ کدام از نیروهای مذهبی ، چپ ولی تشکیلات واحد و منجم نداشتند و بتدریج انشعاب ها و جدائی ها در همه جا شروع شد.
هنوز هیچ تغییر کیفی نه در ایران و نه در خارج از کشور در بین نیروهای رقیب صورت گرفته است.
باید کمی صریح و مسئولانه به این اوضاع متشنج و خطرناک توجه کنیم . باید ببینیم مردم یا اکثریت آنها امروز با تمام گرفتاریها و دردها چه میخواهند و برای کدام شعار ها و حرکت ها هزینه خواهند داد.در این تردیدی نیست که حکومت مذهبی ایران فاجعه ای عظیم تر از دیکتاتوری محمد رضا شاه می باشد ولی تجربه زندگی ثابت کرد هیچ کدام بفکر مردم نبودند و نیستند. چه باید کرد؟
۹۰۷۵۴ - تاریخ انتشار : ۱۱ مرداد ۱٣۹٨       

    از : آرمان شیرازی

عنوان : "مقدس", مهر است و ستیز با نادانی...
خانم سوسن مرادی گرامی, درود بر شما! من چپ عدالت خواه (و از آن میان خود) را گروه پاستوریزه ای جدا از مردم کشور نمیدانم. آنچه چپ را "تافته ی جدا بافته"ای میکند, ژرفای برنامه اش برای پیشرفت و بهروزی کشور و مردمانش (و در جایگاه نخست, محرومان و ناداران) از یکسو و بهسازی پیوسته ی زندگی برای همگان از سوی دیگر است. روشن است که فراهم آوران و پیش گزاران چنین برنامه ای باید بیش از هر چیز خویش از خرافه ها و آموزه های بد بپالایند و دانش آموزی پیوسته ای را پیشه کنند.
مادر بزرگ و پدر بزرگ من و مانندهایم بنیانگذاران اصلی حکومت اسلامی بودند. بیگمان ما از تاثیرات "اندیشه" هایشان برکنار نبوده ایم چرا که زمان و جایگاه پایگذاریمان به دنیا و همچنین پدر و مادر خود را بدرستی برنگزیدیم!
اکنون با اسف باید گفت: آری, این چهره ی زشت در آینه از آن من است! همچنان باید گفت بخت آنقدر همره من بود که پای بر زمین بگذارم... از همین رو بر منست که با یافته های علمی (و نه بافته های دینی) همخوان شوم و بکوشم تا زندگی برای من و همراهانم "هنگام گرفتاری در گوشه ی ناچاری" نباشد, آنگونه که پس از ۵۷ برای یارانم شد...
۹۰۷۱۵ - تاریخ انتشار : ٨ مرداد ۱٣۹٨       

    از : سوسن مرادی

عنوان : این عکس من است
دوست گرامی، آقای شیرازی چرا عنان از کف نهاده اید.
اگرچه با بیش و کم گفته های شما همدلی دارم ولی جای خالی نیز بسیار است.
اگر قرار است از فرهنگ عقب مانده-ی ما ایرانیان سخن به میان آید. جا دارد از ندانمکاریها و ساده لوحی نیروهای سیاسی آن دوره نیز سخن به میان آید. جا دارد گفته شود جامعه ای که روشنفکرانش شمع به دست به دنبال "غرب زدگی" می گشتند، نمی توانست نتیجه ای بهتر از جمهوری اسلامی بدهد. جا دارد به جوانان گفته و آموخته شود "فضای دو قطبی در دوران جنگ سرد".
نه دوست گرامی همه آن نیست که کاسه و کوزه بر سر "چپ" شکسته شود. دیگران نیز به بیراهه رفتند. چرا که مجال آموزش و تمرین نیافته بودند، و فرهنگ غالب شدیداً آغشته به آباطیل آخوند فرموده بود.
شک نباید کرد که جمهوری اسلامی برآیند فرهنگ جاری در ایران سال ۱۳۵۷ بود. نباید از دیدن خود در آئینه-ی زمان چنان از خود بیخود شویم که بانگ برآریم: نه این تصویر من نیست.
۹۰۷۱۰ - تاریخ انتشار : ٨ مرداد ۱٣۹٨       

    از : آرمان شیرازی

عنوان : شنیدن چون گذار از راه همواریست, بس آسان! خرد ورزیدن اما راه دشوار و سراسر مه گرفته بهر بسیاران...
هم میهن گرامی, خانم مارال سعید, درود بر شما! بدرستی گفته اید که نسل پس از ۵۷ از بلندای امروز به گذشته می نِگرد. بخشی از اینگونه نگرش بر گسستی استوار است که میان دو نسل پیش و پس از رخداد ۵۷ (آنهم برنامه ریزی شده از سوی حکومت اسلامی) پدید آمده است.
داوری و گفتنِ اینکه:
"شما پذیرفتید که عنان انقلاب به دست (سرکرده-ی قرن پنجمیان) دهید و از آن بدتر، بخش بزرگی از شما بر او امید بستید؟" بس آسان است!
آنچه در این باور, از هر سو که آمده باشد, پنهان است پوشیدنِ چشم بر مذهب-آلودگی و جا-مانده-از-زمانِ بیشینه مردمانِ ایران ست که از تبارِ قرنِ پنجمیان بودند و با کژ اندیشی و کمدانی خود در پیشگاه "حکومت عدل علی" سر به سجده نهادند... بی آنکه بدانند علی از خیره سرترین جنایتکارانِ تاریخ دینی ست که جای خود را با تجاوز, چپاول و کشتارِ مردمان در این و آن سوی دنیا باز کرده است. چه کس یا چه نیرو میتوانست در برابرِ سیل "گل آلودی" از اکثریت عظیم مردمانی بایستد که دل به برقراری حکومت اسلامی بسته بودند؟ سیلی که ناباورانه در پیشواز و گورسپاری خمینی خود را به نمایش گذاشت و اکنون نیز, در امامزاده ها و زیارتگاههای بلاهت, پایه های حکومت فلاکت بارِ اسلامی را نگه میدارد؟
انگاره ی دیگر اینست که جنایتکارانِ حاکم برای سویگردانی نگاه مردم از سرنگونی فلاکت اسلامی از یکسو و بدنامی و "تقصیرکار" نشان دادنِ نیروهای چپ عدالت خواه در برآمد آن, چنین باوری را در کشور رواج داده باشند... دردآور اینست که باورمندان به چنین گزاره ی نادرست از خود نمی پرسندد که چرا نیروی چپی که توانِ روی کار آوردنِ حکومت جنایت را داشت چرا به بخت پشت کرد و خود بر تخت حکومت ننشست؟! و یا نمی پرسند که لشگر فراتر از صد هزار نفره آخوندها با ده ها هزار مسجد چگونه در نهان با امپریالیست ها (آمریکا, انگلستان و فرانسه) کنار آمد تا "شرِ" چپ را از خیالشان بزداید؟! و یا چرا, در این داوری ناروا, نقش ویرانگرِ خود و باورهایشان را در نگر نمی آرند؟! و یا درنگی نمی ورزند که اگر نسل پیش از "انقلاب (بخوان استفراغ) اسلامی" جان برکف با استبداد شاهی در جنگ بود, چرا نسل پس از ۵۷ در "انتخابات" چهار دهه ی گذشته سرگرم نشاندن یک جنایتکار بجای جنایتکار دیگر بوده و هنوز حتی به رای ندادن رو نیاورده ست؟
در چاره یابی برای دشواریها, پیش از هر چیز دشواری را باید شناخت. خوشبختانه, گرچه به بهایی بس گزاف, اکنون دیگر مردمانِ کشورمان میدانند که حکومت تبهکارِ اسلامی ریشه ی همه نابسمانیهای زندگیشان است. همچنین جدایی دین از حکومت خواسته ی بخش گسترده ای از مردم کشور شده است. بر ماست که روی چند اصل همه-پذیر همراه شویم و توانایی های عظیم نهفته در جنبش های زنان, کارگران, مزد بگیران, ملل و اقوام, بازنشستگان, بیکاران و کنشگران زیست بومی را در راستای سرنگونی این رژیم خرافه و کشتار و چپاول بهم پیوند زنیم.
۹۰۷۰۷ - تاریخ انتشار : ٨ مرداد ۱٣۹٨