گفت‌وگو با پروفسور «یرواند آبراهامیان»
توده‌ها همواره پیشگام رفتارهای عقلانی بوده‌اند


• مهتمرین دستاورد حزب توده در تاریخ‌نگاری ایران، این بود که تاریخ از وقایع‌نگاری غلوآمیز مربوط به نهاد سلطنت، به توده‌های فرودست مردم ـ که موتور محرکه اصلی تاریخ هستند ـ معطوف شود. این دستاورد باعث شد که طبقات رنج‌کشیده، بیشتر دیده شوند و بیشتر هم اثرگذاری کنند. می‌توانید اثرش در جنبش‌های کارگری یک سده اخیر و همچنین برانداختن استبداد محمدعلی‌شاهی (صغیر) و انقلاب ۱۹۷۹ را به وضوح مشاهده کنید ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ٣ تير ۱٣۹٨ -  ۲۴ ژوئن ۲۰۱۹


 
پروفسور «یرواند آبراهامیان» معتقد است؛ اینکه می‌گویند توده‌ها به حرکات تند و کور در تاریخ شهره هستند، یک دروغ است بلکه آنها همواره از عقلانیت بالایی برخوردار بودند. آنها چه در فرآیند مدرنیزاسیون اروپایی و چه در سیر تحولات تاریخی ایران، همواره پیشگام رفتارهای عقلانی بوده‌اند.

پروفسور «یرواند آبراهامیان» استاد کالج باروک نیویورک و نویسنده آثاری نظیر ایران بین دو انقلاب و تاریخ ایران مدرن (که به فارسی نیز ترجمه شده‌اند) در پاسخ به کسانی که انقلاب مشروطه را انقلاب نمی‌دانند، می‌گوید: اگر مشروطه که قدرت استبداد حاکمیت را به چالش کشید و کوشید مردم را بر مقدرات خودشان حاکم کند و با حرکت مردم از سرتاسر ایران و با فتح تهران به وقع پیوست، انقلاب نیست، پس چیست؟

به اعقتاد او اصولا تمامی وقایع انتهای دهه هفتاد میلادی قرن گذشته که مطابق با خواست عمومی مردم و طبقات فرودست به وقوع پیوست و خاندان حاکم و نهاد سلطنت را برانداخت هم انقلاب بوده است. آبراهامیان به‌تازگی گفت‌و‌گویی با خبرگزاری ایلنا داشته‌است که در ادامه می‌خوانید:


آیا تحلیل تاریخ ایران با بکارگیری متدهای مبتنی بر ماتریالیسم تاریخی امکان‌پذیر است؟

بیژن جزنی، نورالدین کیانوری و احسان طبری و بسیاری از چهره‌های چپ و روشنفکر، تلاش داشتند تا مفاهیم مرتبط با داینامیسم اقتصاد را به شکل ماتریالیستی توضیح دهند. البته این متد مبتنی بر ماتریالیسم دیالکتیک نبود و بیشتر به ماتریالیسم تاریخی متکی بود. البته به شخصه به این شیوه قائل نیستم و این سبک از بازخوانی تاریخ را در دستور کار قرار نمی‌دهم. شیوه تحقیقات من، از این متدها، دوری قابل توجهی دارد و بیشتر به تاریخ‌نگاری مبتنی بر سند‌پژوهی و روش‌های تحقیق رایج در علوم اجتماعی مدرن تاکید دارد.

آیا تکیه بر پژوهشی نظیر «استبداد شرقی» ویتفوگل، قابلیت بررسی موضوعی در رابطه با ایران را دارد؟

ببینید، در آسیا، فئودالیسم به مفهوم اروپایی کلمه، هرگز نضج نیافت! با این حال، عدم شکل‌گیری طبقه فئودال ـ که قدرت نظامی را غیرمتمرکز می‌کند ـ باعث شد تا استبداد در مشرق زمین، امکان تکثر بیشتری داشته باشد. پژوهش ویتفوگل از این جهت، اثر بسیار مهم و قابل توجهی است. البته می‌توان دلایل فراوان‌تری برای بازتولید استبداد شرقی ذکر کرد، با این حال، این مثال که نقل شد، شاید به نگاه‌های شرق‌شناسانه آلایش داشته باشد اما خواستم تا زمینه موضوع پژوهش را برای شما توضیح داده باشم.

ای پی تامپسون تاریخ‌نگار طبقات جهان است و برخلاف متد ماتریالیست‌های تاریخی، طبقه را یک اتفاق می‌داند و موضوعیت شی‌واره برای آن قائل نیست. برخی از منتقدان آثار شما معتقدند که پروفسور آبراهامیان همانند تامپسون به بررسی تاریخ طبقاتی ایران به همان مفهوم اتفاقی پرداخته است. آیا این گزاره را قبول دارید؟

قبلا هم گفته‌ام که تامپسون، تاریخ‌نگار فوق‌العاده‌ای‌ست. او هر دوره تاریخی را عمیقا لمس می‌کرد. تامپسون، هرگز یک متدولوژی تاریخ‌شناسانه را برای اعصار گوناگون تاریخی تجویز نمی‌کرد و سعی می‌کرد که با تاریخ هر دوره‌ای روابطی مبتنی بر تجربه شخصی ساماندهی کند. هرچند، اقتصاد را همچنان زیربنای معرفت‌شناسی تاریخی می‌دانست، با این حال، معتقد بود که فرهنگ و بازشناسی دوره‌های محتلف تاریخ فرهنگی، در افزایش آگاهی طبقاتی، نقش بسیار سازنده‌ای خواهد داشت. او هرگز تاریخ‌نگاری آکادمیک را با روشنفکری و نگاه روشنفکرانه به تاریخ، آلوده نکرد. البته که من از این استاد تیزهوش تاریخ‌نویسی اثر پذیرفته‌ام.

جورج رودی، مورخ کمونیست انگلیسی، برخلاف مورخان پیشین، معتقد بود که توده‌ها، مرتکب «حرکات کور» نمی‌شوند و توده در درون خود واجد عقلانیت رفتاری اجتماعی در تصمیم‌گیری‌های سیاسی و اقتصادی‌ست. آیا شما در تاریخ‌نگاری خود، معتقد به عقلانیت رفتار توده در ایران هستید؟

رودی معتقد بود که بخش عمده‌ای از تحولات سازنده تاریخ اروپای مدرن، معطوف به حرکات توده‌ها بود. رودی روی ترکیب اجتماعی (جمعیتی توده) برای بازخوانی تاریخ اجتماعی تاکید ویژه داشت و البته من هم سعی کردم تا تاریخ ایران را با استفاده از دستاوردهای رودی، در برخی از برهه‌ها مورد ارزیابی قرار دهم و ببینم ترکیب اجتماعی توده‌های ایرانی و نقش آن‌ها در به سامان نشانیدن عقلانیت در ایران به چه صورت بوده است.

آیا کنش‌های حزب توده مبنی بر تلاش برای چرخاندن پژواک تاریخ از سمت نخبگان حاکم به سمت توده‌ها و طبقات فرودست، نقطه عطف در تاریخ و تاریخ‌نگاری ایران محسوب می‌شود؟

حزب توده نقاط ضعف و قوت تاریخی بسیاری دارد که باید در جای خودش مورد ارزیابی قرار گیرد اما مهتمرین دستاورد حزب توده در تاریخ‌نگاری ایران، این بود که تاریخ از وقایع‌نگاری غلوآمیز مربوط به نهاد سلطنت، به توده‌های فرودست مردم ـ که موتور محرکه اصلی تاریخ هستند ـ معطوف شود. این دستاورد باعث شد که طبقات رنج‌کشیده، بیشتر دیده شوند و بیشتر هم اثرگذاری کنند. می‌توانید اثرش در جنبش‌های کارگری یک سده اخیر و همچنین برانداختن استبداد محمدعلی‌شاهی (صغیر) و انقلاب ۱۹۷۹ را به وضوح مشاهده کنید.

در تحلیل کنش انقلابی، آن را رفتار سیاسی توده‌ای می‌دانند که از جانب طبقات فرودست اجتماعی نسبت به تشدید فاصله طبقاتی بروز می‌کند. بنابر این تعریف نه جنبش مشروطه را به مثابه یک انقلاب به شمار می‌آورند و نه انقلاب ۱۹۷۹ را! آن‌ها شما را نقد می‌کنند که بر اساس تاریخ‌نگاری مارکسیستی، وقایعی که هیچ کدام را نمی‌شود به مثابه انقلاب درنظر گرفت، انقلاب نامیدید و تاریخ ایران معاصر را با خوانشی مارکسیستی در ذیل آن تعریف کرد؟

اگر مشروطه که قدرت استبداد حاکمیت را به چالش کشید، همچنین کوشید تا مردم را بر مقدرات خودشان حاکم کند و با حرکت مردم از سرتاسر ایران و با فتح تهران به وقع پیوست، انقلاب نیست، پس چیست؟ وقایع انتهای دهه هفتاد میلادی قرن گذشته نیز که مطابق با خواست عمومی مردم و طبقات فرودست به وقوع پیوست و خاندان حاکم و نهاد سلطنت را برانداخت هم، انقلاب بود.