آلان گوران
نفهمیدن زبان فارسی؛ از "تهدید برای هویّت ملّی و امنیّت کشور" تا "مَرضی نیازمندِ دخالتِ بالینی"


• دولت در ایران با ارائه ی تعریفی تک بُعدی از هویّت ملّی و در راستای تحقق بخشیدن به ایده آل "یک کشور، یک زبان، یک ملّت" تضعیف سیستماتیک زبانهای غیرفارسی را جزو اولویت های اساسی خود قرار داده است. با القای زبان فارسی به عنوان "زبان معیار" و قراردادن آن به عنوان "زبان رسمی" بلامنازع کشور، و با برچسپ زدن به سایر زبانهای موجود آنها را از سیستم آموزشی حذف کرده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۰ خرداد ۱٣۹٨ -  ۱۰ ژوئن ۲۰۱۹



"زارا محمّدی" فعّال فرهنگی کورد که به جرم آموزش زبان کوردی به کودکان دستگیر و زندانی شده است

به دنبال ابراز نگرانی رهبر ایران در مورد وضعیّت زبان فارسی در چند هفته ی اخیر، وزارت آموزش و پرورش ایران طرحی به نام "بسندگی زبان فارسی" برای کودکان خردسالِ گروهها ی اِتنیکی غیرفارس ارائه کرده است. همزمان ، "زارا محمّدی" فعّال فرهنگی کورد در شهر سنندج به جرم آموزش "زبان کوردی" به کودکان کورد دستگیر و زندانی شده است. اگر چه برخورد قهری با فعالان حقوق زبانی در ایران سابقه ای طولانی دارد ، "بسندگی زبان فارسی" ورود موضوع کنترل زبان های مادری غیرفارسی به یک "پارادایم پزشکی" است. امری که نیازمند توجه بسیار جدی است.

جغرافیای ایران سرزمینی است با اِتنیک ها، زبانها، فرهنگها، ادیان و مذاهب گوناگون. با این وجود ، بنیان های دولت مدرن در ایران در چارچوب پروسه ی دولت ملّت به پیشگامی روشنفکران مرکزگرا، بیش از یک قرن بر تلاش برای تعریف، برساخت و تثبیت هویّتی واحد با مرکزیّت زبان فارسی و مذهب تشیّع استوار بوده است. نتیجه ی ناگزیر چنین تعریف تک بُعدی و          انعطاف-ناپذیر از مفاهیم "ملّت" و "هویّت ایرانی" انکار گوناگونی های مذکور و تضعیف سیستماتیک آنها به خصوص در عرصه ی "زبانی" بوده است.

باوجود اینکه نتایج پژوهشهای متعدّد علمی اهمیّت نقش زبان مادری در رشد کودکان و ضرورت بکارگیری آن در امر آموزش را نشان می دهند و همچنین معاهدات بین المللی نظیر کنوانسیون سازمان ملل متّحد در مورد حقوق کودک بر توجّه به حقوق فرهنگی کودکان از جمله حق آموزش به زبان مادری تاکید کرده اند (بندهای ۱۷، ۲۰، ۲۹ و ۳۰) ، در ایران اما، فرصت چندانی به حضور رسمی زبانهای غیرفارسی داده نشده است و آنها عموماً (به استثنای زبان عربی، آنهم به شکلی محدود و با توجیهات ایدئولوژیک) از سیستم آموزشی ایران حذف شده اند. در ارتباط با کنوانسیون فوق هم ، ذکر این نکته مهم است که هرچند حکومت ایران در تابستان سال ۱۳۷۰ آنرا امضاء نمود، اضافه کردن شرط "عدم مغایرت با قوانین جمهوری اسلامی و شریعت اسلام" به هنگام تصویب آن در مجلس شورای اسلامی در ۲۲ تیرماه سال ۱۳۷۳ مفاد این کنوانسیون و تعهد به اجرای آن را عملاً بی اعتبار نمود.

در راستای حذف زبانهای غیر فارسی از عرصه ی عمومی ، دولت های حاکم در هر دو دوره ی پهلوی و جمهوری اسلامی و همچنین اکثریّت مطلق روشنفکران ایرانی ، هرگونه تلاش برای تحقق یافتن آموزش به زمان مادری و حتی آموزشِ زبان مادری غیر فارسی در سیستم آموزشی ایران را تهدیدی برای "هویّت ملّی ، همبستگی ملّی و یکپارچگی سرزمینی" ایران قلمداد کرده اند. میزان تعهد روشنفکران ایرانی به ضدیت با زبان های غیرفارسی به حدّی بوده است که اگر به عنوان مثال گروههایی نظیرِ اصلاح طلبان در آستانه ی انتخابات و آن هم صرفاً به منظور فریب و جلب آرای ملّیت های غیرفارس ، موضوع استفاده از    زبان های غیرفارسی در مدارس (امری که در قانون اساسی هم به آن اشاره شده است) را حتّی بصورت مبهم و سرپوشیده هم مطرح نمایند با واکنش شدید آنها مواجه می گردد.

طُرفه آنکه ضدیّت با وجود زبانهای غیرفارسی در سیستم آموزشی ایران محدود به جناحی خاص از روشنفکران، جریانات سیاسی و فعالان سیاسی- مدنی فارس و مرگزگرا نبوده و تمام طیف های سیاسیِ چپ ، راست ، مذهبی ، سکولار ، جمهوری خواه، سلطنت طلب ، مدافع جمهوری اسلامی و یا معتقد به براندازی ، در این زمینه هم رای و هم نظر بوده اند. یکی از تامل برانگیز ترین واکنش ها به موضوع زبان مادری ، اظهار نظر اخیر "رضا پهلوی" فرزند آخرین پادشاه ایران در جریان گفتگو و مذاکره با شخصیت ها و نمایندگان جریانات مختلف اپوزیسون جمهوری اسلامی می باشد: "من هنوز منطق آموزش به زبان مادری را درک نمی کنم".


در تازه ترین تحولات در این زمینه و در پی ابراز نگرانی آیت الله خامنه ای رهبر ایران از وضعّیت زبان فارسی در کشور ، "رضوان حکیم زاده" معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش از اضافه کردن "بسندگی زبان فارسی" به طرح سنجش سلامت نوآموزان در مدارس ایران پرده برداشت. بر این اساس، سنجش سلامت کودکان که در حال حاضر به منظور شناسایی مشکلات جسمی و ذهنی آنها نظیر ضعف بینانی و شنوایی و همچنین اختلات یادگیری در بدو ورود به دبستان در شِش سالگی صورت می گیرد، دو سال به عقب برده می شود (چهار سالگی) تا از این طریق با سنجش میزان آشنایی و تسلّط کودکان به زبان فارسی به عنوان "زبان معیار" امکان مداخله ی زودهنگام ، مشابه آنچه در مورد اختلالات جسمی و ذهنی صورت می گیرد، فراهم شده و توانایی صحبت کردن کودکان غیر فارس به زبان فارسی به شکل دلخواه افزایش یابد. در همین راستا ، "مجید قدمی" رئیس سازمان آموزش و پرورش استثنایی کشور در حمایت از طرح بسندگی زبان فارسی می گوید: " کسی که اختلال زبانی دارد به خصوص در مناطق دو زبانه، تفکّرش هم دچار مشکل و دچار اختلال یادگیری می‌شود و آنها به مراکز اختلال یادگیری ارجاع می‌شوند."

اگرچه ارائه ی این طرح با توجیه مدیریت وضعیّت یادگیری در کشور و حتّی ادعای پاسداری از حقوق کودکان دوزبانه و عدالت آموزشی انجام شده است ، منتقدان آنرا ورود موضوع عدم توانایی صحبت کردن کودکان به زبان فارسی به لیست اختلالات جسمی و ذهنی قلمداد می کنند و هدف واقعی این طرح را شناساندن زبان های مادری غیرفارسی به عنوان نوعی معلولیت، بیماری، مرض و اختلال یادگیری می دانند. امری که عده ای آنرا " پروژه ای شبهِ فاشیستی" و حتی " فاشیسمِ عریان" نام نهاده اند. در سوی دیگر اما، بعضی از موافقان این طرح ، ضمن تائید همه جانبه ی آن، گامی فراتر نهاده و خواهان جداسازی کودکان خانواده های دوزبانه از والدین فاقد صلاحیتشان در راستای "نجات فرزندان ایران" شده اند. موضوعی که یادآور رفتار استعمارگران اروپایی با فرزندان بومیان در آفریقا، استرالیا و آمریکای شمالی است.

همچنانکه در بالا اشاره شد ، دولت مدرن در ایران با ارائه ی تعریفی تک بُعدی از هویّت ملّی و در راستای تحقق بخشیدن به   ایده آل "یک کشور، یک زبان ، یک ملّت" تضعیف سیستماتیک زبانهای غیرفارسی را جزو اولویت های اساسی خود قرار داده است. در این راستا با القای زبان فارسی به عنوان "زبان معیار" و قراردادن آن به عنوان "زبان رسمی" بلامنازع کشور، و با برچسپ زدن به سایر زبانهای موجود تحت عناوینی نظیر "غیر رسمی" ، "محلی" و "کم ظرفیت و ناتوان" آنها را از سیستم آموزشی حذف و استفاده از آنها را عملاً به ارتباطات غیر رسمی و مکالمات ابتدایی روزمره محدود نموده است.


مهمترین هدف این نوع طبقه بندی زبانی و برساخت دوگانه های "ملّی/ محلّی" ، رسمی/غیر رسمی و قانونی/غیرقانونی" که درچارچوب گفتمان دولت-ملّت و با استفاده از مکانیسم های موثر قانون گذاری ، تشکیلات اداری و خصوصاً سیستم آموزشی صورت گرفته است ، همسان سازی و ایجاد نوعی "نُرم" ، "معیار" و "شهروند نُرمال" بوده است. در ارتباط با گروههای اتنیکی غیرفارس، "شهروند نرمال" در این گفتمان به کسی اطلاق می شود که "زبان معیار" یعنی فارسی را خوب بلد باشد و همزمان، زبان مادری خود را حتی المقدور به پستوی فراموشی سپرده باشد. علاوه بر این، در این گفتمان ، رابطه ی مستقیم و مستحکمی بین تحمیل زبان فارسی به عنوان تنها زبان رسمی و موضوعات "امنیّت ملّی ، هویّت ملّی ، همبستگی ملّی و یکپارچگی سرزمینی" وجود دارد. بنابرابن هر نوع پرسشگری و یا اقدام در جهت به چالش گرفتن این انحصار زبانی نه تنها تهدیدی جدّی علیه "نُرم" تعیین شده ، "نظم عمومی" و سلامت شهروندان است بلکه "اقدام علیه امنیّت ملّی" هم محسوب می گردد. جُرمی نابخشودنی که عامل آن مستحق شدیدترین نوع تنبیه و مجازات است. بر همین مبنا، دستگیری و زندانی کردن "زارا محمّدی" توسط دولت ، به عنوان نماینده ی تام الاختیار این گفتمان و مسئول مشروع پیاده کردن نظم و قانون در جامعه ، عملی طبیعی در راستای برخورد با "قانون شکنی" و "تهدید امنیت ملّی" (آموزش زبان "غیر رسمی" کوردی به کودکان) و همانا حفاظت از شهروندان و بازگرداندن نظم مورد نظر به عرصه ی عمومی است.

اگرچه برخوردهای خشونت آمیز این چنینی با فعالیّت های مرتبط با حقوق زبانی خصوصاً در کردستان ، تاریخی به درازای پیدایش دولت مدرن در ایران دارد ، آنچه طرح "بسندگی زبان فارسی" را کاملاً متمایز نشان می دهد ، وارد کردن موضوع    زبان های غیرفارسی به یک "پارادایم پزشکی" (Medical Paradigm) است. به این تعبیر که عدم توانایی کودکان غیر فارس در تکلّم به زبان فارسی ابتدا به عنوان یک "مشکل" و "نارسایی" معرفی می شود ، سپس این مشکل با اصطلاحات پزشکی تعریف و توصیف می گردد (اختلال زبانی) و با بکارگیری یک چارچوب پزشکی (سنجش سلامت) برای فهم آن نهایتاً خواهان مداخله ی پزشکی/ بالینی (Medical/Clinical Intervention) برای درمان آن (فهمیدن زبان فارسی و توانایی صحبت کردن به آن) است.

به عبارت روشنتر، نفهمیدن زبان فارسی یک نوع بیماری ، مرض و معلولیّت ، و نتیجتاً چالشی جدی برای سلامت و بهداشت عمومی جامعه تلقی می شود. معضلی که نیازمند دخالت فوری دولت است. براساس طرح "بسندگی زبان فارسی" ، دولت به عنوان متولّی بهداشت جامعه و حافظ سلامت شهروندان خود را موظف می بیند تا با دخالت زود هنگام و اقدامات پیشگیرانه ، از طریق تقویت توانایی کودکان خردسال غیرفارس برای فهمیدن زبان فارسی ، هم جامعه ی ایران را در برابر این نوع بیماری واکسینه نماید و هم تبدیل کودکان غیرفارس به "انسان های نرمال" ، سریعتر و با صرف هزینه ی اقتصادی کمتری انجام پذیرد.


آلان گوران- دانش اموخته ی شهرها و توسعه ی جهانی
Email: alan.goran۲۰۱۰@gmail.com