تامین رهبری کمونیستی در مبارزات اعتراضی ( باز هم در باره شعار دادن بر علیه اپوزیسیون) - محمود قزوینی


اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۹ خرداد ۱٣۹٨ -  ۹ ژوئن ۲۰۱۹


تئوریهای نوین چپ: پارتیزانهای کمونیست در مبارزه با نازیسم و فاشیسم، میبایست همزمان با جنبش لیبرالیستی و دولتهای لیبرالی از فرانسه تا انگلستان و…. نیز میجنگیدند، جنبش ضد نژادپرستی میبایست به جای تمرکز بر لغو آپارتاید و سازماندهی مبارزه برای آن در اعتصاب و تظاهرات و عملیات مسلحانه بر علیه نژادپرستی، بر علیه اپوزیسیون لیبرال ضد نژادپرستی هم شعار میداد و به این طریق با آنها در "عمل" " مرزبندی" میکرد تا فردا حکومت " طبقاتی" برقرار نشود. در کردستان ایران در سال ۵۷ مردم میبایست بیجا و با جا بر علیه حزب دموکرات کردستان شعار میدادند و کومه له میبایست بر علیه حزب دموکرات میجنگید تا بورژوازی کرد نتواند فردا حاکم شود. در سال ۵۷ که هنوز سر و کله جنبش اسلامی و خمینی به عنوان آلترناتیو پیدا نشده بود، " چپها" میبایست هشیار بودند و همان سال ۵۶ بر علیه خمینی و شریعتی شعار میدادند.! ما هم دیگر در تظاهراتها و اعتصابات و قیام و در هر شرائطی نه فقط با شعار و پرچم خود، بلکه با شعار و پرچم بر علیه اپوزیسیون هم وارد میشویم.!
اینها تئوریهای نوین یکنوع چپ خاص است که امروز دارد عرضه میشود و ربطی هم به مبارزه دانشجویان بر سر حجاب اجباری و درستی و نادرستی شعار بر علیه علینژاد ندارد. این تئوریهای نوین را باید روی حرفها و استدلاالت خودش سنجید و قضاوت کرد.
روز ۲٣ اردیبهشت دانشجویان دانشگاه تهران در تظاهراتی بر علیه حجاب اجباری فصل جدیدی را در مبارزه دانشگاه بر سر مطالبات عمومی و با اهمیت جامعه و فصل جدیدی را در مبارزه بر سر حجاب اجباری شروع کردند. از نظر من این تظاهرات یک نقطه حرکت مهم در دانشگاه و جامعه بوده است زیرا برای اولین بار بعد از سالها مبارزه بر علیه حجاب اجباری را به یک مبارزه جمعی تبدیل کرده است و این میتواند نیروی آغاز کننده را در صورتی که از اشتباهات بزرگ بپرهیزد و راههای پیشروی را برای نیروی اول شدن پی بگیرد و به رهبر همین مبارزه و مطالبه تبدیل کند. دانشگاه یک مرکز مهم مبارزاتی در رژیمهای استبدادی است و دانشجویان (و اینجا مورد نظرم دانشجویان کمونیست است) میتوانند نقش برجسته ای را در این مبارزه کسب کنند. اگر دانشجویان و یا هر نیروی دیگری میخواهند به رهبر میلیونها نفر تبدیل شوند، باید مانند رهبر عمل کنند. این جنبه را مفصل در مقاله قبلی ام توضیح داده ام. m-ghazvini.com
در تظاهرات ۲٣ اردیبهشت همچنین بالا بردن پلاکارد و دادن شعار بر علیه خانم علینژاد به بحثهای دیگری دامن زده است که از نقطه نظر سبک کار و اتخاذ تاکتیک در اعتراضات، اعتصابات و تظاهراتها و قیام دارای اهمیت است.
قبل از هر چیز باید بگویم طرح این شعار نشانه هشیاری دانشجویان چپ نسبت به آلترناتیوهای ارتجاعی است و قرابتی با چپ سنتی ندارد. دانشجویان مزبور تجربه سال ۵۷ و تجربیات بهار عربی و....با خود دارند و میخواهند این وقایع دوباره تکرار نشود. این نشانه حساسیت دانشجویان چپ نسبت به جنبشهای ارتجاعی است. این حساسیت ارزنده است و باید آن را ارج گذاشت. اما آیا دانشجویان این حساسیت و کینه خود نسبت به اپوزیسیون دست راستی و ارتجاعی را به جا و در زمان و مکان مناسب بروز داده اند؟ به نظر من نه. این شعار در آن تظاهرات در مقابل هدف دانشجویان، یعنی اعتراض به حجاب اجباری و رهبری این مبارزه عمل کرده است. به جای اتحاد توده مردم به زیر رهبری دانشجویان، آنها را پراکنده میسازد. آگاهگرانه نیست. من برای توصیف ضررهای این کار در مقاله ام با عنوان " شعار بر علیه اپوزیسیون اسلامی اشتباه است" کلمه ارتجاعی را در توصیف این شعار و همچنین شعار برعلیه مجاهدین و ناسیونالیستها.... در تظاهراتها به کار بردم. روشن است منظور من از این صفت نه ماهیت شعار بلکه ضررهای آن بوده است. وگرنه شعار بر علیه مجاهدین و دیگر جریانات دست راستی نمیتواند ماهیتا ارتجاعی باشد. این را برای فرصت طلبانی مینویسم که با برداشت یک کلمه از متن، به داستان سرایی مشغول میشوند. من این کلمه را از متن سایتم حذف کردم بدون اینکه روح مقاله ام ذره ای تغییر کند.

رهبری چپ بر اعتصاب و تظاهرات تمام مسئله است!
هدف دانشجویان از برگزاری تظاهرات و مقاومت در مقابل زورگویی حراست دانشگاه چه بوده است. اولین هدف دانشجویان بی شک برگزاری هر چه گسترده تظاهرات و اعتراض بر علیه حجاب اجباری بوده است. یعنی تلاش برای اینکه هر زن و مردی که به حجاب اجباری معترض است را به اعتراض و تظاهرات خود بکشانند، سمپاتی جامعه را به حرکت و اقدام خود جلب کنند و صدایشان، پژواک صدایشان صدای اول مبارزاتی در این زمینه شود. این حتما در صدر هدف آنها قرار داشته است. از نظر من همینکه رهبری این تحرک در دست دانشجویان چپ بوده است، کافی بود تا دانشجویان تلاش کنند تا گسترده ترین مردم در تظاهرات شرکت کنند. رهبر یک تحرک توده ای باید بتواند این توده ناهمگون را با خود کند. توده هایی که به انواع و اقسام نیروهای ارتجاعی متوهمند. مبارزه با این نیروهای ارتجاعی از طریق سازماندهی و بسیج مردم به زیر رهبری کمونیستها میگذرد. کمونیستی که با دهها وسیله مشغول روشنگری ذهن توده مردم و یا بهتر است بگویم قشر پیشرو، قشر فعال و رهبر توده مردم است، توسط این قشر از فعالین و رهبران جنبشها توده وسیع مردم را به زیر رهبری خود میکشاند. این رهبران و این توده پیشرو هست که باید توده مردم را که تحت تاثیر انواع و اقسام ایده ها و در بسیاری موارد ارتجاعی هستند را در مبارزه بر سر این و آن خواسته رهبری کند و در عمل اذهان آنها را روشن سازد. ذهن توده های وسیع مردم را فقط درعمل میتوان روشن ساخت و به خود جلب کرد. تلاش دانشجویان کمونیست در دانشگاه باید متکی بر بسیج توده وسیع در دانشگاه و بیرون دانشگاه باشد. کافی است فعالین و رهبران چپ رهبری یک حرکت را داشته باشند. بازتاب این رهبری در جامعه خود از هر حرف و حدیث و شعاری عظیم تر است و بر توده وسیع مردم تاثیر میگذارد. اگر آنها در یک تظاهرات حتی هیچ شعاری هم ندهند، یعنی تظاهرات سکوت برگزار کنند، کار خود را کرده اند. مهم این نیست چه شعاری داده میشود، مهم این است که توده مردم با آنها باشند و نه با دیگران، مهم سازماندهی و رهبری حرکت است. همه از رژیم تا رضا پهلوی و جمهوریخواهان ملی و سکولار و شورای مدیریت دوران گذار تا گنجی و طبرزدی و…میدانند آن فعالین و رهبران چپ در دانشگاه و یا کارخانه و خیابان دارای چه اهداف بلند مدت تری هستند و چه میخواهند. دانشجویان جوان باید فن رهبری مبارزات توده ای را بیاموزند.
برای روشن شدن مسئله فرض میکنیم این تظاهرات ضد حجاب اجباری، اعتراضی بود که از طرف جنبشهای دست راستی سازمان داده میشد، آنوقت وظیفه دانشجویان کمونیست چه میشد؟. مثلا اگر فرض کنیم این اعتراض با شرکت فعال خانم مسیح علینژاد و با پشتیبانی اپوزیسیون دست راستی شکل میگرفت . آنوقت صورت مسئله برای کمونیستها تماما عوض میشد. در این صورت وظیفه کمونیستها بنا بر توان و امکانات خود، دخالتگری و یا تحریم بوده است. از تحریم تظاهرات تا دخالت برای زدن رهبری جنبش راست همه میتواند جزء آبشنها باشند. آنچه مسلم است در این مورد فراخوان برای شرکت در تظاهرات و گسترش تظاهرات درست در نقطه مقابل هدف کمونیستها قرار میگیرید. فراخوان شرکت در این مورد کمونیستها را به عمله و اکره جنبش ضد سوسیالیستی و کارگری تبدیل میکند ( تفاوت اساسی من با موضع دنباله روانه احزابی نظیر حککا). در چنین صورتی ممکن است دانشجویان و کارگران کمونیست در صورت توان با صفی دیگر و شعارهایی دیگر وارد حرکت شوند و به افشای رهبری این تحرک با وسائل مختلف از سخنرانی تا پلاکارد و اعلامیه و....بپردازند. با عوض شدن رهبری صورت مساله تماما عوض میشود. در این مورد خاص یعنی تظاهرات روز ۲٣ اردیبهشت بر علیه حجاب اجباری، رهبری در دست دانشجویان چپ بوده است. همین موجب میشود تا دانشجویان به گونه ای دیگر با حرکت اعتراضی خود برخورد کنند. در این صورت چپ نقش رهبر را دارد و بقیه باید زحمت بکشند و بیایند تا سهمی از حرکت را از آن خود کنند. در این صورت چپ باید تمام آن زنان و مردان متوهم به جنبش راست را به زیر پرچم خود جمع کند و آنها را آرام آرام و یا در صورت شتاب تحرک در جامعه به سرعت از زیر نفوذ راست بیرون آورد. در این صورت دانشجوی چپ ما باید اعلام کند و نشان دهد که لیاقت رهبری اعتراض مردم به حجاب اجباری را دارد و دانشگاه را به یک مرکز برای این مسئله تبدیل میکند. او باید به جامعه نشان دهد که دانشگاه و نه VOA و خانم علینژاد مرکز مبارزه بر علیه حجاب اجباری و دیگر قوانین زن ستیز اسلامی هستند.
با طرح یک شعار نامفهوم در یک تظاهرات مردم خارج از آن تظاهرات، آگاهی کسب نمیکنند، بلکه مردمی که از ستم و زورگویی به تنگ آمده اند و میخواهند رهبری متحد کننده بیابند، از آنها فاصله میگیرند.
من در ابتدای مقاله قبلی ام در نقد شعار بر علیه علینژاد نوشتم که: "....شما میتوانید این شایستگی را کسب کنید تا مردم برای کسب این مطالبه به دور شما حلقه بزنند و به مرکزی برای اجرای مطالبه آزادیخواهانه لغو حجاب اجباری و مبارزه برای مطالبات دیگر تبدیل شوید. اگر مطالبه لغو حجاب اجباری و دیگر قوانین زن ستیزانه یک مرکز و یک جایگاه پیدا کند، دیگر زنان مجبور نیستند تا فقط با اقدامات فردی به سراغ مبارزه با دستگاه سرکوب بروند. دانشگاه میتواند چنان جایگاه شایسته ای در این مبارزه بیابد، که زنان و مردان، دانشگاه را مرکز این مبارزه بیابند و با ابتکارات مختلف مبارزه فردی و جمعی در خیابان را به دانشگاه وصل کنند."
به نظر من دانشجویان چپ در دانشگاه نقش نیروی اول را بازی نکردند، در حالی که آنها نیروی اول این اعتراض بوده اند. دانشجویان چپ تنها با سازماندهی وسیع تر و بسیج نیروی وسیعتر میتوانند به رهبر مبارزه تبدیل شوند و نه با نقد اپوزیسیون دیگر در تظاهراتی که خود سازمان داده اند. با حرکت ۲٣ اردیبهشت مردم ایران دانشجویان چپ را در قامت مبارز ضد حجاب اجباری دیده اند. جمع کردن نیرو و قدرتمند شدن در این راه و حفظ موقعیت برترجنبشی، مهمترین ضربه بر پیکر اپوزیسیون راست میباشد.

مبارزه با اپوزیسیون راست، چگونه؟
در اعتراضات روزانه از اعتصاب و تظاهرات تا تحصن و غیره، مبارزه برای کسب هژمونی از طریق سازماندهی و رهبری میگذرد و نه آگاهگری. کسی رهبر اعتراض و اعتصاب میشود که از قبل در سازماندهی و بسیج و متحد کردن و متحد نگه داشتن مردم نقش بازی کرده باشد. افق حاکم بر هر حرکت اعتراضی سازمانیافته، افق رهبران و سازماندهندگان آن است. من در اینجا راجع به تحرکات خودبخودی که هنوز افق جنبشی بر آن حاکم نشده است صحبت نمیکنم. مثلا اعتراضات دی ماه سال ۹۶ توسط جنبش خاصی هدایت و سازماندهی نشده بود و تقریبا میتوان گفت ۹۰ درصد جنبشهای توده ای عظیم در تاریخ چنین وضعیتی دارند. در چنین صورتی تلاش جنبشهای سیاسی مختلف برای حاکم کردن افق خود بر جنبش توده ای و سازماندهی آن بر اساس امیال و اهداف خود آغاز میشود.
اعتصاب و تظاهرات و قیام محل تعین تکلیف با آلترناتیوهای دیگر از طریق آگاهگری و شعار آگاهگرانه نیست، بلکه تععین تکلیف با آلترناتیوها دراعتصاب و اعتراض و قیام با درجه نفوذ و رهبری جنبشهای سیاسی تعیین میشود. اعتصاب، تظاهرات و قیام اهداف مشخصی دارند که باید به آن اهدف دست یابند. کسی در روز قیام شعار نمیدهد، پلاکارد بالا نمیبرد، بلکه اسلحه بدست میاورد، سازماندهی مسلح میکند و به قلب نیروی دشمن، به نقطه حساس و گیجگاه دشمن حمله میبرد. نیرویی در قیام هژمونی پیدا میکند که نیروی اول قیام کنندگان باشد، که مردم به نام او و با فراخوان او به پادگانها یورش میبرند و یا سربازان به فراخوان آن حزب و نیرو پادگان را از درون تسخیر میکنند. همین حکم در باره اعتصاب و تظاهرات و اشکال دیگر اعتراض صادق است. اعتصاب و تظاهرات محل آگاهگری نیست، محل سازماندهی و سازماندهی برای پیروزی، برای اهدف اعتصاب و تظاهرات میباشد. اگر دهها و صدها اعتصاب کارگری و دانشجویی و زنان توسط کارگران و رهبران کمونیست، توسط جنبش کمونیستی سازمان داده شود و فعالین و رهبران کمونیست در همه جا حضور داشته باشند، هیچ نیرویی قادر نخواهد بود از بالای سر این سازماندهندگان کمونیست مسئله را عوض کند. در زمان قیام و کسب قدرت هم همین نیرو میتواند توده های مردم را برای قیام و کسب قدرت رهبری کند.
مبارزه با آلترناتیوهای راست از طریق بلند کردن پلاکارد و دادن شعار در تظاهرات و پخش "اگاهگری" بدین طریق پیش نمیرود، بلکه از طریق گسترش نفوذ و هژمونیک شدن پیش میرود.
مبارزه با آلترناتیوهای ضد کارگری و غیرکارگری جزء کار هر روزه کمونیستهاست. کمونیستها نه تنها از طریق مدیای شان، بلکه از طریق ارتباط تنگاتنگ با توده کارگر و مردم، ارتباط برای سازماندهی و باز هم سازماندهی، ذهن توده های مردم را نسبت به آلترناتیوهای مختلف بورژوازی روشن میکنند.
بر سر همین مسئله مبارزه با حجاب اجباری و نقش خانم علینژاد در آن کمونیستها موظف به افشای او بوده و هستند. نه بر سر خود حجاب اجباری، نه بر سر اینکه او میخواهد حجاب اجباری لغو شود و ما میخواهیم حجاب اسلامی لغو شود ( فورمولبندی عجیب برخی از چپها) بلکه بر سر اینکه او این مطالبه مردم و مبارزه مردم را به جیب پهلوی و آلترناتیو راست میریزد. او برای آنها پادویی میکند. کمونیستها برای مردم توضیح میدهند که مبارزه خانم علینژاد برای لغو حجاب اجباری، با رفاه و آسایش و آزادی بیان و همه مطالبات و خواسته های دیگر در تناقض میباشد، چون او این مطالبه را به ابزاری در خدمت آلترناتیوی میسازد که میخواهد به مردم ایران رژیمی همانند اردوغان و یا حکومت استبدادی سلطنتی شاه را حقنه کند.
برخلاف کسانیکه میگویند ملاقات با پمپئو چیزی نیست و چپ سرش سر و صدا نکند، چپ باید بر سر آن سر و صدا کند و از مدیای خود تا فعال سازمانده اش در این مورد حرف بزنند ، سخنرانی کنند، بنویسند و به مردم بگویند جریان چیست. اما نمیتوان در برابر زنی که با دوربینش از خود در مقابل اوباش رژیم دفاع میکند و مسیح علینژاد را مظهر مبارزه ضد حجاب اجباری میداند ایستاد. برعکس باید به او نزدیک شد و به او توضیح داد که چرا برای مبارزه با حجاب اجباری باید به مبارزه جمعی دانشگاه و یا فردا خیابان بپیوندند. شعار در تظاهرات بر علیه حجاب اجباری بر علیه کسی که با مبارزه بر علیه حجاب اجباری شناخته شده است، فقط خالی کردن کینه خود در جایی نامناسب میباشد.
تظاهرات و اعتصاب و قیام اهداف معینی دارند که باید به آن اهداف دست بیابند. هدف اعتراض بر علیه حجاب اجباری در شکل تحصن تا تظاهرات و اعتصاب باید مبتنی بر گسترش دامنه اعتراض و تداوم کار آینده آن باشد. همینکه رهبری اعتصاب و تظاهرات در دست چپهاست کافی است. این نفوذ رهبری کننده را مانند همین نمونه دانشجویان میتوان با سخنرانی، پلاکارد و یا وسائل دیگر نشان داد و گاها شاید به دلائلی در شرائط کنونی درست نباشد که این نفوذ رهبری کننده آشکار شود. اگر تحرک نیروی قومی، نیروی شووینیست، نیروی راست و....به این حرکت و اعتراض ضربه میزند باید در باره آن آگاهگری کرد وگرنه باید هدف متحد کردن و متحد نگه داشتن نیروی اعترضی مردم و گسترش دامنه آن باشد.
نیروی کمونیست رهبری کننده مبارزه اعتصابی و تظاهراتی و قیام نیاز ندارد که هر لحظه و در هر مکان و زمان دست به " مرزبندی" بزند. اگر او آنقدر قویی است که میتواند قدرت را کسب کند خوب میزند و قدرت را میگیرد. "مرزبندی" و " افشای" دسته های مختلف بورژوازی را با اسلحه و قیام ( در صورتی که در مقابل قیام او بایستند) پاسخ میدهد. در اعتصابات و تظاهراتها هم همین حکم صادق است.
البته در یک وضعیت مسئله متفاوت میشود. آنهم یک وضعیت غیرمتعارف است یعنی در صورتی که دسته های باند سیاسی اسلامی و ناسیونالیستی از هم اکنون جنگی را ( چه در شکل تظاهراتهای خیابانی و یا ترور و مسلحانه) بر علیه کمونیستها و مردم شروع کنند، در این صورت مسلما باید پاسخ محکمی بگیرند. اما تا زمانی که احزاب در عرصه سیاسی دارند با جمهوری اسلامی مبارزه میکنند، مبارزه ما با آنها در عرصه سیاسی است.

مقایسه ها، انقلاب ۵۷ ، نمونه کردستان ایران پس از انقلاب ۵۷، کردستان عراق و رفراندوم
در مباحث حول برگزاری تظاهرات ۲٣ اردیبهشت بر سر حجاب اجباری، مخالفین دیدگاه من، مسئله را با انقلاب ۵۷ و تجربه احزاب سیاسی در کردستان مقایسه کرده اند. از نظر من این مقایسه ها کاملا اشتباهست.
انقلاب ۵۷
مقایسه انقلاب ۵۷ و حمایت " چپ" ناسیونالیستی آن زمان از رهبری خمینی با یک حرکت اعتراضی مشخص دانشجویی در روز ۲٣ اردیبهشت سال ۱٣۹٨ که هژمونی چپ بر آن آشکار است هیچ خوانایی ندارد. اگر کسی میخواهد مقایسه کند باید مثلا فلان حرکت اعتصابی کارگری و یا دانشجویی مشخص سال ۵۶ و اوائل سال ۵۷ را با حرکت دانشجویان روز ۲٣ اردیبهشت مقایسه کند و از آن تئوری و تاکتیک و شعار در بیاورد. سوال این است آیا دانشجویانی که برای حمایت از مردم خارج از محدوده به میدان آمده بودند، میبایست بر علیه خمینی شعار میدادند؟ اصلا در آن زمان که خمینی و جریان اسلامی به یک الترناتیو تبدیل نشده بود که حالا بحث شعار دادن بر علیه آنها مطرح بوده باشد. جنبش عمومی مردم در طی حرکتش کم کم به زیر نفوذ اسلامیون درآمد. نفوذ خمینی و جریان اسلامی بخصوص بر حرکت تظاهراتی مردم قوی و قوی تر شد.
تا آنجا که به برخورد آن چپ به خمینی و جنبش اسلامی برمیگشت، آن چپ با خمینی و جریان اسلامی احساس مودت و دوستی میکرد و از آنها حمایت میکرد. یعنی مسئله کاملا صورت دیگری بوده است. اگر آن چپ احساس وصلت و دوستی و هم جنبشی با خمینی و اسلامیون نمیکرد، با صدها وسیله به افشای اسلامیون و امیال آنها میپرداخت و خرج خود را از آنها جدا میکرد. بر علیه آنها نشریه و اعلامیه منتشر میکرد. از زمانی که اتوریته آنها بر حرکت تظاهراتی غالب شد، تظاهراتها را تحریم میکرد. به مردم فراخوان میداد که در این تظاهراتها شرکت نکنند میگفتند بیایید و در تظاهراتها چریکهایی فدایی و یا کارگران فلان کارخانه و یا تظاهرات فراخوان داده شده توسط نویسندگان و هنرمندان شرکت کنید. چپ حرکت اعتصاب سراسری کارگران را که زیر رهبری و سازماندهیش بود را کاملا از تحرکات اسلامیون جدا میکرد و به رهبران کارگران میگفت به فراخوانهای خمینی و اسلامیون نه بگویید و فاصله خود را با آنها روشن و در عمل بیان کنید. باید روشن میبود که کارگران اعتصابی نه تنها با خمینی نیستند، بلکه مخالف برقراری حکومت اسلامیند. در تظاهراتهای خودبخودی عکسهای چهره های معروف و شاخص چپ مانند صمد بهرنگی، خسرو گلسرخی، حمید اشرف و بیژن جزنی و....بلند میکردند و با سخنرانی و توضیح به مردم میگفتند چرا نباید عکس شریعتی و خمینی را بلند کنند. بدین طریق آنها ضمن اعلام آلترناتیو چپ در تظاهراتهای توده ای، توده وسیع مردم را به زیر پرچم خود میکشاندند.
مسلما اتوریته و نفوذ در جنبش اعتصابی صورت دیگری دارد و اساسا به سازماندهی و رهبری برمیگردد. در آنجا هم در روزهای تجمعات وسیع، در روزهایی که دیگر دستگاه سرکوب رژیم شاه کارآیی نداشت، میبایست عکسهای رهبران چپ و شعارهای چپ به میدان میامد و وقتی که اسلامیون آنقدر پیش رفته بودند که حتی شعار جمهوری اسلامی را طرح کرده بودند، میبایست در مقابل آن ایستاد و شعار جمهوری سوسیالیستی و یا آنچه که چپ آن زمان میگفت " جمهوری دموکراتیک" را قرار میدادند.
بعد در جریان روزهای قیام، روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن که مسئله کاملا از کانال پیشروی در قیام و نیرومند شدن در قیام و مسلح کردن مستقل مردم میگذشت، دیگر " مرزبندی" و " شعار" معنایی نداشت. خمینی اتفاقا مخالف قیام بود. پیشروی در قیام و ادامه دار بودن آن و تسلیح مردم در تشکلهای مستقل و شعار دموکراتیک شدن ارتش و سازمان دادن سربازان همه از وظائف و کار و هدف کمونیستها برای قدرتمند شدن و کسب قدرت بوده است( حتی بدون ذره ای افشاگری از خمینی و اسلامیون). یکی از علل رشد چشمگیر و برق آسای سازمان چریکهای فدایی در سالهای اول پس از انقلاب، به شرکت فعال آنها در قیام ۲۱ و ۲۲ بهمن برمیگشت. جنبش، نیرو و حزبی که اعتراض و اعتصاب سراسری و قیام مردم را رهبری میکند، حکومت بعد از قیام را نیز تشکیل میدهد. مسئله بر سر نیرو است و نه شعار و حتی طرح آلترناتیو حکومتی در قیام. آلترناتیو حکومتی را نیروی رهبری قیام و اصلی ترین نیروی آن تعیین میکند. به قول لنین " مسئله انقلابات را نیرو حل میکند"
الان برخلاف سال ۵۷ ما شاهد آلترناتیو جایگزینی نیستیم. یعنی در صورت پذیرش مجرای پیشروی چپ از طریق شعار دادن در تظاهرات بر علیه راست اپوزیسیون، ما نمیتوانیم نیروی الترناتیو راستی گیر بیاوریم و بر علیه آنها شعار دهیم، تا مردم از این خطر دور شوند. حاکمیت افق راست بر تحرکات مردم هنوز به معنی بالفعل شدن یک آلترناتیو راست معین نیست. چنانچه کسی نمیتوانست در اوائل سال ۵۷ برای مبارزه با الترناتیو اسلامی و خمینی شعار دهد. کسی نمیتوانست خمینی و شریعتی گیر بیاورد و بر علیه آنها شعار دهد. انچه در ایران امروز ممکن است اتفاق بیافتد، سرهم بندی یک الترناتیو در روزهایی است که مردم برای سرنگونی رژیم به پا میخیزند. در این مورد ما نمیدانیم در آن روز " شورای مدیریت دوران گذار" آقای شریعتمداری آلترناتیو است و یا اصلا ما شاهد عرض اندام یک افسرارتشی و سپاهی با یک دسته نظامی هستیم که به مردم میگوید ما به این نظام آخوندهای مفتخور پایان میدهیم و یا اصلا به طرف بی نظمی و هرج و مرج و سناریوی سیاه میرویم. من نمیدانم دوستانی که به سال ۵۷ رجوع میکنند به چه زمانی و برای چه هدفی رجوع میکنند. افشاگری عمومی از جریانات راست و بورژوازی با افشای مشخص یک الترناتیو یکی نیست. از بسیاری جهات مورد سال ۵۷ مثال خوبی برای اثبات نظریه شعار دادن در تظاهراتها و اعتصابها بر علیه اپوزیسیون نیست. کسی نمیتوانست در سال ۵۷ به تظاهرات عاشورا و تاسوعا برود و بر علیه خمینی شعار دهد. راهش تحریم آن تظاهراتها و سازماندهی اعتراضات و تامین رهبری دیگری بود. شاید تکیه بر اعتصابات کارگری و تامین رهبری آن مساله را عوض میکرد. سال ۵۶ و ۶ ماه اول سال ۵۷ خبری از آلترناتیو اسلامی نبود تا چپ بر علیه آن شعار دهد. مبارزه با اسلامیون در آن زمان در محدوده تبلیغ و ترویج میگنجید که آن چپ به دلیل خویشاوندی با اسلامیون از آن طفره میرفت و بعد هم طفره رفت. ما یک نیروی چپ در سال ۵۷ نداشتیم که حتی در یک برگ اطلاعیه بر علیه خطر خمینی و اسلامیون به مردم هشدار داده باشد. مشکل از اینجا بود. حتی رادیکالترین آن سازمانها مثل پیکار ٣ ماه بعد از به قدرت رسیدن خمینی نامه حمایت از امام برایش نوشته و او را " امام" و انقلابی بزرگ لقب داده بودند. اگر چپ خود را در اهداف با خمینی شریک نمیدانست، برای آلترناتیو شدن خودش، برای رهبری و نفوذ خودش در تظاهرات و شورش و قیام تلاش میکرد و به نیروی اول، به اپوزیسیون اول رژیم شاه تبدیل میشد، آنوقت اسلامیون بی شک رژیم شاه را به حکومت آینده ترجیح میدادند. امروز هم همینطور است. اگر کمونیسم و کارگر قوی شوند و خطر شوند، اپوزیسیون راست همین حکومت اسلامی را به حکومت دست چپی و یا سوسیالیستی آینده ترجیح میدهد و دست از به خطر انداختن رژیم برمیدارد.
وقتی آلترناتیو خمینی برای کسب قدرت به میدان آمده بود مسئله دیگر عوض شده بود. ما دیگر با یک نیرویی طرف بودیم که در یک قدمی قدرت قرار داشت. دیگر حکومت شاه هم سلطه خود را از دست داده بود. در آن زمان حتما میبایست مسئله " جمهوری اسلامی نمیخواهیم" به شعار مردم تحت رهبری چپ تبدیل میشد. در مورد آلترناتیو راست امروز هم همینطور است. اگر چپ قدرتمند باشد میتواند مقابله با آلترناتیو راستی که در کمین قدرت است را به شعار و مطالبه مردم بکشاند. اما این کار یک آکسیون تازه جوانه زده در دانشگاه و مقابله با آلترناتیو شکل نگرفته نیست. باید فرشگردی به طور واقعی مطرح شود تا بتوان به عنوان خطر مردم را فراخوان به مبارزه بر علیه آن در خیابان داد. تا آن زمان مبارزه کلی با آلترناتیو راست به شعار و مطالبه تبدیل نمیشود. هر چقدر هم ما تلاش کنیم چنین چیزی صورت واقعی به خود نمیگیرد. تا آن زمان مبارزه با فرشگرد در چهارچوب مدیا و تبلیغ و ترویج، در سخنرانی در دانشگاه و مدرسه و... میماند. چپ باید خود آلترناتیو شود. اگر جریانات ارتجاعی واقعا آلترناتیو شده اند و در میان مردم به عنوان یک آلترناتیو معین جا باز کرده اند، مسئله عوض میشود. آلترناتیوها نام و کلمات نیستند، بلکه نیرو و رهبری مشخص هستند. ما نمیدانیم فردا " شورای مدیریت دوران گذار" آلترناتیو است و یا جمهوریخواهان ملی و سکولار و یا فلان افسر ارتشی و سپاهی. بی شک ایران صحنه جدال و کشمکش جنبشها خواهد بود. به محض شل شدن دم و دستگاه رژیم اسلامی جنبشهای مختلف سیاسی با آلترناتیوهای معین وارد صحنه میشوند. کشمکش و جنگ آلترناتیوها در ایران اجتناب ناپذیر است. اما ما نمیتوانیم تا زمانی که رژیم سیطره دارد، وارد کشمکش توده ای با آلترناتیو راست شویم. کشمکش توده ای با آلترناتیو راست با اراده ایجاد نمیشود. برای چنین برخورد توده ای با راست باید جنبش توده ای تحت رهبری چپ پیشرویهایی کند و به قله هایی دست پیدا کند و آنوقت حتی اگر ما هم نخواهیم، نبرد از طرف راستها آغاز میشود. آنها به همراه سپاه و ارتش و حزب الله و شاه الله و…به سراغ ما و کارگران میایند.

نمونه کردستان ایران در سال ۵۷
برخی از رفقای چپ ما در مقابل اینکه نمیشود امروز در مقابل اپوزیسیون راست شعار داد به مورد سال ۵۷ ، پس از انقلاب ۵۷ در کردستان رجوع کرده اند که کومه له و چپ در کردستان در مقابل سازشکاری حزب دموکرات با رژیم، شعار " مرگ بر سازشکار" را به میان مردم برد.
این استدلال از چند نظر دارای اشکال است. من در نوشته قبلی ام نوشتم: " مخالفت با نیروی خاص و یا آلترناتیو خاص، نمیتواند در شرائط امروز به شعار و مطالبه تبدیل شود. چون آن نیروهای مورد نظر نه صاحب اقتدار و دولتند و نه به لحظات قدرتگیری آنها به قدرت نزدیک شده اند. نقد و افشاگری از یک نیروی اپوزیسیون و تبلیغات بر علیه آن، نمیتواند به شعار و مطالبه ای تبدیل شود."
من نوشتم مبارزه با آلترناتیوهای ارتجاعی در شرائط امروز نمیتواند به شعار و مطالبه تبدیل شود. چون نیروی اپوزیسیون قدرت سیاسی ندارد و دارای اقتدار نیست.
یعنی اگر آلترناتیو و نیرویی به قدرت نزدیک شده باشد و خود به یک قدرت آلترناتیو ملموس تبدیل شده باشد، برخورد با آنها دیگر به حرکت توده ای برمیگردد. این را در بالا در بخش تجربه سال ۵۷ و آلترناتیو حکومت اسلامی توضیح داده ام. بعد از انقلاب ۵۷ در کردستان حزب دموکرات و کومه له دیگر خود قدرت سیاسی بودند. آلترناتیوهایی که نه تنها مطرح بوده اند، بلکه کنترل شهرها و روستاها در دست آنها بود. نیروی سیاسی و نظامی آنها بخشا جای دولت نشسته بود. آنها در آنجا یکنوع قدرت سیاسی و " دولت" بوده اند. تازه در همان وضعیت هم برخورد با حزب دموکرات با برخورد با رژیم فرق میکرد. حزب دموکرات هر چقدر هم مرتجع بوده باشد، که بود، اما همینکه در مقابل رژیم قرار داشت، مبارزه با او متفاوت بوده است. شعار " مرگ بر سازشکار" به خاطر سازشکاری حزب دموکرات در مقابل رژیم بود. به خاطر دور زدن توافقات هیئت نمایندگی خلق کرد و تلاش برای بند و بست با رژیم بود. اگر حزب دموکرات با همه مرتجع بودنش در مقابل رژیم میایستاد، چنین شعاری را دریافت نمیکرد و اگر کومه له و چپ کردستان مصنوعا تلاش میکردند تا بر علیه حزب دموکرات شعار بسازند و به میان مردم ببرند، مردم از آنها فاصله میگرفتند. مسلما کومه له و حزب دموکرات به عنوان نیروهای قدرت سیاسی در کردستان با هم جدال داشتند. جدال آنها از رابطه کارگر و کارفرما تا آزادیهای سیاسی و دخالت مردم بر سرنوشتشان و کلا جدال چپ و راست در ادامه انقلاب ۵۷ بود. اما تلاش میشد تا علارغم این جدالها، حزب دموکرات به اقدام رادیکال کومه له در برخورد به رژیم گردن بگذارد.
حزب دموکرات گروه نقشبندی نبود که بشود با یک اقدام نظامی جمعش کرد. حزب دموکرات کردستان ایران، حزب و سازمان یک جنبش قوی و تاریخی در کردستان، جنبش ملی بوده است که مبارزه با آن اساسا مبارزه سیاسی بوده است. کومه له در آن زمان بدرست حتی عملیات نظامی مشترک با حزب دموکرات داشته است (قبل از جنگ حزب دموکرات بر علیه کومه له). جنگ میان کومه له و دموکرات یک جنگ کاملا تحمیلی از طرف حزب دموکرات به کومه له بود. کومه له تلاش زیادی کرد تا از آن اجتناب کند. تمام مسئله این بود که حزب دموکرات به عنوان حزب ناسیونالیست بورژوازی، تحمل پیشروی یک سازمان کمونیستی را نداشت. کومه له به عنوان یک سازمان کمونیستی تلاش کرد تا از این جنگ اجتناب کند تا مبارزه و جنگش را با رژیم پیش ببرد. کومه له به عنوان یک نیرو و قدرت سیاسی تا آنجایی که مبارزه نظامی حزب دموکرات بر علیه رژیم به هدف برانداختن سلطه رژیم در کردستان یاری میداد، از آن استقبال میکرد. هنوز هم امروز اگر حزب دموکرات کردستان ایران از فدرالیسم فاصله بگیرد و با کومه له قطعنامه ای را امضاء کند که حل مسئله کردستان ایران به یک رفراندوم در شرائط آزادی سیاسی در کردستان ایران موکول شود، بنفع مردم کردستان و بنفع طبقه کارگر میباشد. شعار دادن بر علیه حزب دموکرات کردستان ایران در شرائط امروز مطلوب قدرت سیاسی حاکم یعنی جمهوری اسلامی میباشد و مردم هم از آن نیروی سیاسی روی گردان میشوند. مگر اینکه حزب دموکرات مبارزه و جنگی را دوباره بر علیه کمونیستها و مردم شروع کند.

مقایسه رفراندوم در کردستان عراق و موضع کمونیستها و شعار بر علیه علینژاد
برخی از چپها میگویند بر علیه راست در هر جا و همه حال باید شعار و مطالبه ارائه داد. هرگونه نقدی بر این تاکتیک را مساوی با مماشات و راست روی میدانند. بسیاری از این رفقای ما در رفراندوم در کردستان عراق بر سر استقلال کردستان، موضع حمایت از رفراندوم داشته اند. من هم به این صف تعلق داشته ام. رفراندوم در کردستان عراق توسط حزب مرتجع دست راستی و عشیره ای بارزانی برگزار میشد و هدف آن تماما محکم کردن جایگاه حزبی و سیاسی بارزانی بود. اما از آنجا که رفراندوم توسط این حزب مرتجع به مسئله ملی در کردستان عراق پایان میداد، کمونیستها از رفراندم و استقلال کردستان حمایت کردند و توده مردم کردستان را دعوت به شرکت در انتخابات و رای آری به استقلال کردستان دادند. بارزانی نیروی مرتجعی است که هیچ مطالبه آزادیخواهانه ای را در طول تاریخش پیش نکشیده است. اتفاقا در همین مسئله رفراندوم هم امیدش به حمایت آمریکا و غرب از برگزاری رفراندوم و استقلال بوده است. من و همه کسانی که موافق حل مسئله ملی در کردستان عراق بوده ایم، از جمله حزب کمونیست کارگری عراق و حزب کمونیست کارگری کردستان، موافقت و مخالفتمان با مسئله رفراندوم به این گره نخورده بود که آمریکا و ترامپ چه میگویند. اگر آمریکا و ترامپ هم پشت بارزانی میایستادند و موافق رفراندوم و استقلال کردستان میشدند، موضع ما تغییر نمیکرد. ما بر علیه بارزانی به خاطر دیدار با ترامپ و پمپئو شعار نمیدایم. بلکه خواهان رفراندوم و حل مسئله کرد بودیم. حل "امپریالیستی" مسئله کرد بدست بارزانی مطلوب کمونیستها نبود، اما به مسئله کرد در عراق پایان میداد و این مورد نظر ما بود. کمونیستهایی که در جدال دائمی و آشتی ناپذیر و حتی خونین با بارزانی و طالبانی هستند، مجبور شدند در جایی از اقدام آنها برای رفراندوم و استقلال کردستان پشتیبانی کنند.
حالا بیاییم مسئله علینژاد را با این نمونه مقایسه کنیم. خانم علینژاد با کمپین بر علیه حجاب اجباری در ایران شناخته شده است. او نه مانند بارزانی و طالبانی در قدرت، بلکه در اپوزیسیون است. هنوز معلوم نیست با کدامیک از آلترناتیوهای راست از سلطنت تا جمهوریخواهان ملی و سکولار که دائما در حال نشو نما و پژمردن هستند، همراه میشود. برخلاف طالبانی و بارزانی چهره او با یک مطالبه حق طلبانه مردم گره خورده است. او تاکنون تحرکاتی بنفع جریان راست در ایران صورت داده است که قابل انتظار بود. ملاقات با رضا پهلوی و پمپئو از این دست است. شکی نیست که چپ باید این تحرکات او برای ریختن مبارزات مردم به جیب آلترناتیوهای راست و ارتجاعی را افشاء کند. اما در حرکت توده ای روز که او دارد با حجاب اجباری مقابله میکند، ما نمیتوانیم با او مقابله کنیم. زنانی که با دوربین در مقابل اوباش و سرکوبگران رژیم میایستند، به ما میگویند " دوربین ما سلاح ماست". آنوقت ما به آنها میگوییم چون این در دست گرفتن دوربین و مقاومت در مقابل اوباش اسلامی توسط خانم علینژاد تبلیغ شده است، این دوربین همان ارتجاع و انقیاد است. مردم به ما خواهند گفت آقایان وخانمها لطفا از سر راه ما کنار بروید تا کار خودمان را کنیم.
اما ما نشان دادیم میتوانیم بر علیه حجاب اجباری نمونه حرکت دانشگاه را ایجاد کنیم. نیروی جمعی و سهمگین توده زن و مرد که دیگر به مبارزه فردی تکیه نمکنند را در همه جا به میدان آوریم. ما به زنان و مردم میگوییم ما مبارزه بر علیه حجاب اجباری را بهتر، کاملتر و آزادیخواهانه پیش میبریم، اما شما توجه داشته باشید که خانم علینژاد با ترامپ و پمپئو و پهلوی وارد معامله شده است. اینها با عربستان وکویت و اردوغان و…مشکلی ندارند. اینها همه چیز را قربانی اهداف خود میکنند. پس شما بیائید به صفوف ما. باید خانمهای بدون حجاب در خیابانهای تهران و سنندج و…ضمن صحبت از لغو حجاب اجباری، در پیام ویدئویی شان خانم علینژاد را مورد خطاب قرار دهند و بگویند لطفا مطالبه مردم را به جیب نیروهایی مانند خود آخوندها نریزید. پمپئو و عربستان و خامنه ای از یک جنسند. آنها میتوانند خانم علینژاد را دعوت کنند تا به جای پمپئو با آنها همراهی کند، با مبارزه جمعی آنها و….
برای مبارزه با آلترناتیو راست ما نباید بر سر حجاب اجباری که اتفاقا آلترناتیو راست هم خواهان آن است درگیر شویم. لغو حجاب اجباری را هر چقدر هم کش بدهیم، "طبقاتی" نمیشود. کسب رهبری مبارزه بر سر حجاب اجباری و دیگر قوانین اسلامی از کانال مبارزه با راست نمیگذرد، بلکه کسب رهبری چپ بر سر این مطالبات عمومی از کانال دخالت قویی کمونیستها در این مبارزات و افشای عواقب الترناتیوهای راست و ارتجاعی برای مردم و کارگران میگذرد. از این زاویه باید خانم علینژاد را زیر ضرب گرفت.

مقایسه " شعار بر علیه اپوزیسیون در اروپا و شرائط آزادی سیاسی
یکی از استدلالتهای جالبی که در حول و حوش این مبحث خوانده ام این بود که مردم در تظاهراتها در اروپا و کشورهایی که آزادی سیاسی هست، بر علیه احزاب معین، مثلا احزاب راسیستی در اپوزیسیون شعار میدهند. این استدلال با بحث ما هیچ خوانایی ندارد. رفقای ما به جای کمی تعمق، در مقایسه ها هیچ کوتاهی نمیکنند و میتوانند بهار در نیمکره جنوبی را دال بر بهار در نیمکره شمالی بدانند. امروز در کشورهایی که ازادی سیاسی برقرار است و مسئله قدرت سیاسی باز نیست، پوزیسیون و اپوزیسیون نه بر بر سر کسب قدرت دولتی، بلکه بر سر اداره نهاد مشترکشان یعنی دولت با هم کشمکش دارند.
اگر جنبش کمونیستی و حزب کمونیستی قدرتمندی در میدان بود، مسئله اش قبل از هر چیز تسخیر تشکلهای کارگری و غیرکارگری، شرکت در انتخابات و مبارزه قوی پارلمانی برای جذب و سازماندهی مردم حول سیاستهای خود، تشکیل یک حزب قدرتمند پارلمانی و تسخیر نهادهای مدنی جامعه بود. حزب مزبور ما شعار دادن و ندادن را به کسانی واگذار میکرد که در این امر متخصص و غرق شده اند و شعار را در معنای کلمه ای آن درک کرده اند و مدام دنبال این هستند تا ببینند مردم چه "شعاری" میدهند. در کشورهایی که مبارزه سیاسی آزاد است شعار به این مفهوم جایگاهی ندارد. تظاهراتها عموما بدون شعار دادن و معمولا با سخنرانی و موزیک و…. برگزار میشوند. منظور کمونیستها هم از "شعار" تعیین تاکتیک عملی روز و تمرکز خاص بوده است، نه شعار دادن در خیابان. بعید میدانم در سال ۱۹۱۷ شعار " تمام قدرت به شوراها" حتی یکبار در خیابان فریاد زده شده باشد. "شعار" ایجاد شوراها به معنی تشکیل عملی و فوری شوراها بود و نه شعاری برای تزئین نشریه و شعار تبلیغی در تجمع و تظاهرات. اما برای چپ ما تبلیغ، اهداف فوری و استراتژیک همه باید یکجا در یک آکسیون جا داده شوند.
جنبشهای مدنی در جامعه مانند جنبش راسیستی و….در عرصه قدرت سیاسی مبارزه را کاملا به این و یا آن بخش بورژوازی واگذار کرده اند. اما در همین کشورها اگر کسی در یک تظاهرات و حرکت ضد راسیستی، بر علیه حزب بورژوازی حاکم و یا اپوزیسیون که راسیست نیست، شعار دهد، محترمانه خاموشش میکنند و میگویند دوست عزیز سوراخ دعا را اشتباه گرفتید. این روزها در لندن تظاهرات بر علیه ترامپ برگزار میشود. اگر وسط تظاهرات کسی بر علیه اوباما شعار دهد، محترمانه خاموشش میکنند. اگر در جنبش ضد جنگ کسی بی جا بر علیه حزب و دولت بورژوازی ممتنع و یا مخالف آن جنگ و حمله نظامی بدلیل بورژوای و راست بودن شعار دهد و پلاکارد بالا ببرد، او را محترمانه خاموش میکنند و پلاکارد او را پایین میاورند. انها به او میگویند و میاموزند که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. یعنی کاملا بر عکس نظر استدلال کننده ما ، در چنین تظاهراتهایی اگر دولت حاکم، بورژوازی حاکم و یا اپوزیسیون متعلق به جریانات راسیستی نباشند، بر علیه شان شعار نمیدهند و سخنرانی نمیکنند.
و یا در نمونه جنبش ضد جنگ و در اعتراضات بر علیه حمله نظامی به عراق، اگر دولت و یا احزاب بورژوازی اپوزیسیون کشوری از شرکت کنندگان و یا حامیان حمله نظامی به عراق نبودند، شعاری هم بر علیه آنها به دلیل دولت بورژوازی بودن و راست بودن داده نمیشد.
چه در تظاهراتهای ضد راسیستی و چه در جنبش ضد جنگ در کشورهای اروپایی و همه کشورهایی که آزادی سیاسی برقرار است، احزاب و شخصیتهای بورژوازی مرتجع از سوسیال دموکرات تا احزاب لیبرال مخالف نیم بند راسیست و مخالف حمله نظامی از سخنرانان تظاهراتها و میتینگها هستند. من با این سیاست چپهای اروپایی موافق نیستم. اما تاکتیک شعار بر علیه همه و هرجا و بطور دلبخواه خیلی تاکتیک هچل هفتی است که فقط در نزد کسانی یافت میشود که میخواهند بالماسکه چهره چپ تر از بقیه بگیرند.

وظیفه مبارزه با آلترناتیوهای ارتجاعی، وظیفه گروهها و احزاب کمونیستی است
وظیفه فعال و رهبر معلمان، کارگران، دانشجویان و زنان در شرائط امروز پیشبرد امر مبارزاتی خود و به پیروزی رساندن کامل آن است. فعال و رهبر این مبارزات کارش سازماندهی، سازماندهی و بازهم سازماندهی و حفظ اتحاد توده کارگر و زن و ....در مبارزه است. رهبر اعتصاب هفت تپه و فولاد اهواز و نفت اگر میخواهد با اپوزیسیون راست مبارزه کند مجبور است در قدم اول به محفل، گروه و حزب کمونیستی که هدف انقلاب سوسیالیستی را در دستور خود دارد بپیوندند که در این دوره اساسا عملی مخفی است. مبارزه بر علیه آلترناتیو راست و ارتجاعی در متن پیشبرد اعتصاب و تشکلیابی و تظاهرات انجام نمیشود. ممکن است فردا مانند نمونه سال ۵۷ به روزهای پایانی رژیم نزدیک شویم و اعتصاب و تظاهراتها مستقیما به مسئله آلترناتیوها وصل شوند، آنوقت به موقع رهبران کمونیست تلاش خواهند کرد تا اعتصابات و تظاهراتها نیز به مسئله قدرت سیاسی و آلترناتیو معین، آلترناتیو سوسیالیستی معطوف شوند و دست رد به سینه آلترناتیوهای ارتجاعی بزنند. کاری که اعتصاب نفت در سال ۵۷ به راحتی میتوانست انجام دهد. کافی بود نفت بگوید با خمینی و آلترناتیو اسلامی نیست تا مسائل عوض شود. کافی بود نفت با فرمان خمینی اعتصاب را نمیشکست. اما امروز که هنوز اعتصاب و تظاهرات در همه جا بر سر مطالبات روزمره جریان دارد، باید تلاش کرد تا نفوذ رهبری کننده بر این اعتراضات و اعتصابات اعمال شود. جنبش کمونیستی باید رهبری این تظاهراتها و اعتصابات را با خود کند و صف وسیعی از آنها را متحد کند. با اوج جنبش کارگری و کمونیستی، آلترناتیوهای بورژوازی جنگ جدیی را با کمونیسم و چپگرایی در جامعه شروع میکنند که باید با نیرو به آن پاسخ داد. و این نیرو نه شعاری در یک تظاهرات، آنهم با نشانه گیری غلط، بلکه نیروی اجتماعی کارگر و مردم خواهد بود که به زیر نفوذ کمونیسم درآمده است.

جدال جنبشها در سیر سرنگونی رژیم
معمولا وقتی در میان چپها از آلترناتیو راست صحبت میشود، به سلطنت، رضا پهلوی و عناصر و نهادهای حول و حوش آنها اشاره دارند. درحالی که چنین آلترناتیو دست راستی در ایران شانسی برای آلترناتیو شدن ندارد. در میان آلترناتیوهای راست آنهایی شانس مطرح شدن دارند که جمهوری و سکولاریسم را در برنامه خود داشته باشند. آنها میخواهند این جمهوری و این سکولاریسم با آزادیهای سیاسی و با شرکت مردم و با شکلگیری سازمانهای توده ای همراه نباشد، بلکه میخواهند با بند و بست با نیروهایی از درون رژیم و حفظ دستگاه سرکوب و… گذار از جمهوری اسلامی را به سرانجام برسانند. هدف آنها جمهوریی است که بتواند مردم را با خاتمه اسلامیت راضی و به خانه بفرستد و سرکوب و دیکتاتوری را بر علیه کمونیستها و کارگران و هر نوع آزادیخواهی بکار ببندد و سکولاریسمی است که بتواند ضمن جدایی نسبی مذهب از دولت، ضربه به دستگاه مذهب اسلام را به حداقل برساند.
برخیها در نقد نظر من طرح کردند که در تظاهراتهای روزمره مردم، میتوان مثلا شعاری مانند " نه به سلطنت" را بلند کرد. مشکل این است که آلترناتیو سلطنتی در آینده ایران جایی ندارد. اشکال چنین پیشنهاداتی این است که آلترناتیو واقعی بورژوازی را نمیتوانند مورد هدف بگیرند. آلترناتیوی که نمیتواند در ایران آلترناتیو شود همانا سلطنت میباشد. آلترناتیو راست آینده ایران بی شک جمهوری و جمهوری سکولار میباشد. مسئله این است که آیا شما امروز در مقابل آلترناتیو راست جمهوری سکولار در اعتراضات توده ای موضع گیری و مبارزه میکنید و یا اینکه مردم را فرا میخوانید که برای برقراری جمهوری سکولاریستی کاملا آزاد، برای برقراری آزادی و برابری کامل، برای برقراری سوسیالیسم به شما بپیوندند. افشاگری از سلطنت و شعار بر علیه سلطنت در تظاهراتها، مردم را در مقابل آلترناتیو راست واکسینه نمیکند. اگر وقایع سیاسی ایران به سمت نابودی رژیم جمهوری اسلامی میرود، ما میخواهیم این نابودی به طور کامل و انقلابی صورت گیرد. تشکلهای توده ای، تشکلهایی شورایی و… شکل بگیرند و قدرتمند شوند، اما نمیتوانیم و نباید با جریانی که مدعی است که میخواهد جمهوری سکولار و پارلمان و آزادی بیان در ایران بیاورد، مبارزه ای در سطح توده ای و در اشکال خیابانی داشته باشیم. چنین برخوردی فقط زمانی صورت میگیرد که آلترناتیوهای واقعی توده ای، جنبشهای توده ای وارد نبرد با یکدیگر شوند. چنین نبردی در روزهای نزدیک به سرنگونی رژیم اسلامی و پس از سرنگونی جمهوری اسلامی صورت واقعی به خود میگیرد. آنهم نه در شکل شعاری در یک تظاهرات، بلکه در شکلهای گوناگونی که مبارزه و نبرد توده ای در آن زمان به خود میگیرد.
کشمکش جنبشها در زمان سرنگونی رژیم اسلامی اوج میگیرد. جنبش سوسیالیستی کارگران با جنبش سیاسی طبقات دارا بر سر همه سوالات جامعه وارد نبرد میشود. راست و آن هم نه از طرف آنچه امروز به عنوان آلترناتیو راست شناخته میشود، بلکه از طرف آلترناتیو راستی که میداند در ایران باید جمهوری سکولار برقرار شود، وارد نبرد با چپ میشود. کارگران اگر به دلیل عدم تشکل حزبی و توده ای نمیتوانند قدرت را کسب کنند، اما میتوانند بیشترین دستاورد را در سیر سرنگونی رژیم اسلامی بدست بیاورند. اگر این جمهوری سکولار با شرکت وسیع کارگران و مردم و به صورت انقلابی صورت گیرد، جنبش دست راستی، دست را به کمونیستها و کارگران خواهد باخت. جنبش کارگری و کمونیستی در ایران فرصت بسیار مناسبی پیدا میکند که تغییر و تحولات را عمیق کند و مردم از جمهوری سکولار فراتر میروند. جمهوری سکولار را به جمهوری اجتماعی سکولار و یا بقول معروف جمهوری شورایی سوسیالیستی ارتقاء میدهند. کسی از هم اکنون نمیتواند با آلترناتیو جمهوری سکولاریستی، به دلیل ماهیت سرمایه داری آن وارد نبرد توده ای شود. فردا زمان سربرآوردنش، کمونیستها از سابقه رهبران تا برنامه های آنها در زمینه های مختلف اقتصادی و اجتماعی را به نقد میکشند و تلاش میکنند تا توده مردم از آنها دوری گزینند. نبرد توده ای با آنها ممکن است در آخرین نبردها با رژیم اسلامی و یا پس از سرنگونی آن تازه آغاز شود.
اما آبشنهای دیگری هم در سیر وقایع سرنگونی وجود دارند که احتمال آنها بسیار بالاست. یک آبشن این است که جمهوری اسلامی در اثر فشار مردم و بن بست ناعلاج خود از درون فرو ریزد و کسانی از درون نظام، به نظام پایان دهند. مسلما تمامی نیروهای بورژوازی امروز خارج رژیم اسلامی و بورژوازی بین المللی از چنین رژیمی حمایت خواهند کرد. یک هدف فشارهای آمریکا تسریع چنین روندی است. در چنین صورتی مسائلی که امروز مطرح هستند از مسئله حجاب و قوانین اسلامی، مسئله زنان و جوانان در حکومت اسلامی تا لغو ارگانهای گوناگون جمهوری اسلامی پاسخ میگیرند. جمهوری سکولاری که بدینگونه شکل میگیرد بدترین وضعیت را برای کارگران و کمونیستها ایجاد میکند و با پشتیبانی کامل بورژوازی سعی میکنند کاری که جمهوری اسلامی نتوانست را به سرانجام برسانند. سرکوب کمونیستها و جنبش کارگری در دستور شماره یک چنین جمهوری سکولاری قرار دارد.
همچنین ممکن است سیر حوادث به طرف هرج و مرج و سناریو سیاه برود. کمونیستها موظفند همه حالات را در نظر بگیرند و برای آن آماده باشند. سازماندهی جنبش خود، جنبش کمونیستی کارگری، گستردگی و نیرومندی آن ضامن پیشروی این جنبش و مبارزات کارگران و مردم و رهایی جامعه میباشد. جنبش خود را نیرومند کنیم تا در وضعیتهای گوناگون آینده بتوانیم نبرد توده ای را بر علیه هر نیرویی که میخواهد به کارگران و مردم تعرض کند پاسخ دهیم.
جنبش توده ای کارگران و مردم نمیتواند با نیروهایی که صاحب قدرت و دولت نیستند وارد نبرد شود. مگر اینکه قدرت دولتی آنقدر ضعیف و شل شود که اپوزیسیونها بمثابه قدرت ظاهر شوند. تظاهرات، اعتصاب و قیام در مقابل دولت حاکم میباشد و مطالبه و شعار و تحصن در مقابل دولت معنی میدهد. مبارزه توده ای با نیروهای ارتجاعی خارج از قدرت دولتی ( اپوزیسیون) مبارزه ای منفی میباشد تا مثبت. رهبر و فعال کمونیست ، تشکل و حزب کمونیستی به مردم میگوید: مردم عکس فلان مرتجع را بالا نبرید، فلان شعار را ندهید، فلان پلاکارد را پایین بیاورید، فلان شخص مرتجع اجازه سخنرانی در این اعتصاب و یا تظاهرات را ندارد و یا در سخنرانیها به افشای اهداف نیروهای دست راستی میپردازند.

محمود قزوینی ، ۷ ژوئن ۲۰۱۹
Ghazvini.m@gmail.com