آغاز آموزش "به زبان مادری" و یا فقط حق "آموزش زبان مادری"؟


بهزاد کریمی


• تعدد و تنوع زبان در کشور ما، یک ثروت ملی برای ایران است و پاسداشت یک چنین ثروتی، پیش از همه در پذیرش حق "آموزش به زبان مادری" باید خود را نشان دهد وگرنه تعارفی بیش نخواهد بود. یقه درانی های مدافعان "یک دولت – یک زبان" علیه هرگونه دمکراتیزه کردن موضوع زبان در کشورمان امری است دیرینه و کاملاً هم فهمیدنی ولی نه پذیرفتنی. انتظار برای پالایش نوع نگاه نادرست در این عرصه اما از آنهایی می رود که بر لزوم دمکراتیزه کردن کشور در همه شئون تاکید دارند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱٨ خرداد ۱٣۹٨ -  ٨ ژوئن ۲۰۱۹


ویژه اخبار روز

پیش سخن!


نگارنده می داند که در چه میدان پر از مین پا نهاده و چه زوبین اندازهایی در کمین این نوشته نشسته اند. او با تعصب های نهادینه شده پیرامون حق انحصاری زبان فارسی در کشورمان آشنایی دیرینه دارد و خو گرفته واکنش های بیمارگونه ای است که کماکان در عرصه ناسیونالیسم عظمت طلبانه می تازند و گرد و خاک راه می اندازند. ورود در چنین مرز ممنوعه ای نمی تواند بی عقوبت باشد و پیشاپیش می باید که شنیدن سرزنش از خار مغیلان را به جان خرید و آماده دیدن و شنیدن هر برآشفتگی و پرخاشگری شد. یک ایران دمکراتیک، ایرانی همبسته بر پایه توافق دمکراتیک ملی، کی بدون پشت سر گذاشتن چنین دشواری ها سر بر خواهد آورد؟ عبور از سنگلاخ ها برای بپا داشتن ایرانی دمکراتیک، یک نیاز ملی است و روشنگری پیرامون هر معضل در این راه، امری ناگزیر.


مسئله چیست؟

طی قرن جاری ناظر بر تاسیس و تحکیم دولت – ملت ایران، در کشور ما اجحافی سیستماتیک علیه انبوهی از مردمان کشور اعمال شده است که آن را می توان تبعیض زبانی نامید. گرچه با استقرار جمهوری اسلامی، گونه های زمخت دیگری از جمله تبعیض در شکل حاکمیت حقیقی و حقوقی مذهب شیعه اثنی عشر و از جنس ولایی بر آن افزوده شد و نیز ستم جنسیتی موجود علیه زنان ابعادی دهشتناک یافت، با اینهمه اما نهادینه ترین تبعیض ساختاری در ایران را در تداوم همین تحکم و حاکمیت یک زبان بر زبان های دیگر می توان دید. حاکمیتی که، فقط هم به حکومت پاسدار این تبعیض محدود نمی شود بلکه در نهایت تاسف، پایگاه و امتداد اجتماعی وسیعی در خود جامعه نیز دارد.
درونمایه این تبعیض دیرینه، همان آموزش به تک زبان رسمی فارسی است و ممنوعیت قائل شدن برای زبان های دیگر کشور. تبعیضی که، از سلطه طلبی بر می خیزد و نیروی اجتماعی اصلی اش، پایوران حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی و عظمت طلبان وطنی بوده و هستند. مشکل مقدم نیروی دمکراسی خواه در این رابطه اما، وجود فلان یا بهمان میزان از همنوایی تاسف بار بخش هایی از اپوزیسیون دمکراسی خواه است با چنین تبعیضی. این همراهی کنندگان تبعیض زبانی، دانسته یا نادانسته، برخورد "دمکراتیک" در زمینه رعایت حقوق زبان های دیگر را در "اموزش زبان مادری" خلاصه می کنند و عجیب تر اینکه، این "بخشندگی" را در زرورق تشخیص مصلحت دیگری عرضه می دارند! این رویکرد، هم نیروی دمکراسی در ایران را به تفرقه می کشد و هم با تجزیه و تقسیم امر دمکراسی در قبال موضوع زبان، مرتکب امتیاز پروری و تبعیض می شود.
مسئله اینست که شایسته ایران دمکراتیک را کدام یک از این سه گزینه می دانیم؛ در: ۱) تداوم کماکان سیاست "آموزش فقط به زبان فارسی"، ۲) پذیرش حق "آموزش زبان مادری" در کنار رسمیت "آموزش به زبان فارسی" و ٣) آغاز تحصیل کودک "به زبان مادری" و تنها در ادامه با زبان سراسری فارسی؟
این مقاله بر این واقعیت تاکید خواهد داشت که: دمکراسی تجزیه پذیر نیست، تبعیض بر نمی تابد و امتیاز نمی پذیرد.


مخاطب کیست؟

نوشتار حاضر در نقد نوعی از نگرش در اپوزیسیون دمکراسی خواه ایرانی است که بهنگام مواجهه با سیاست تحمیلی آموزش تک زبانی در کشور چند زبانه ما، شوربختانه از برخورد دمکراتیک فاصله می گیرد. این، نوشته ای است در بیان ضرورت توافق بر سر چگونگی حل برنامه ای این معضل در صفوف نیروی دمکراسی ایران تا در امر گذر از جمهوری اسلامی به دمکراسی، بیشترین همبستگی ملی فراهم آید.
بحث در اینجا، با سلطنت طلبان و ولایت مدارها نیست که سیستم حق کشی صد ساله مرتبط با موضوع زبان در ایران را زورگویانه تا امروز پاسداری کرده اند. برای نیروی دمکراسی خواه چه جای بحث با آدم بی مایه ای چون جناب حداد عادل رئیس فرهنگستان "ایران اسلامی" که علیه آموزش هر زبان غیر از فارسی در کشور تیغ از نیام می کشد؟ و چه جای رفتن پای "بازی شطرنج با گوریل" هایی که علیه کمترین "انحراف" از سیستم تبعیض بنیاد در کشور، چنگ و دندان خونین از خود نشان می دهند؟
امکان بحث با آن بخش از روشنفکرانی هم که آتش بیار معرکه این ستم اند موجود نیست، زیرا درب هرگونه گفتگو برای رسیدن به تفاهم در راستای غلبه بر چنین تبعیضی را پیشاپیش بسته اند. این دچار آمده ها به بیماری "پرستش خاک" همچون سید جواد طباطبایی های کاشف "مسئله ایران"، نفس ورود در بحث زبان را آغاز سقوط به ورطه "تجزیه طلبی" می دانند! "ایران شیفتگی" در این گرفتاران عظمت طلبی، به چنان اپیدمی حادی بدل شده است که تا دولتمرد سابقی چون خاتمی اشاره ای هم می کند به لزوم حرکت ایران سوی نوعی از فدرالیسم، بلافاصله خون در رگ های آنها به جوش می آید تا بساط شمشیر کشی راه افتد. پرخاشگری های اینها، حتی علیه فدرالیسمی است که بعید می دانم در ذهن طراحش چیزی فراتر از شکل عدم تمرکز در امور اداری باشد!
پایوران عظمت طلبی ایران اسلامی و نیز سخنگویان آشکار و پنهان شوینیسم "ایران باستان" در این عرصه، همدست و همداستان یکدیگرند. آنها اگر هم در رابطه با سیاست متفرق باشند و حتی مخالف هم، اما در پاسداری از رویکرد ضد دمکراتیک مرکز گرایی و تک زبانی بسیار همدلی تشریف دارند. کابوس مشترک اینان، رهایی کشور از انحصار تک زبانی است و گذر ایران از ساختارهای مبتنی بر انواع عظمت طلبی ها به دمکراسی. پناه گرفتن های اینها در سنگرهای "ام القراء" چهل ساله از یکسو و "پروبلماتیک ایران" های من درآوردی از سوی دیگر، چیزی نیستند مگر تدارک یورش های سربی در همین امروز و سربزنگاه های فردا. "ناسیونالیسم برتر از دمکراسی" همینی است که اینان به نمایش می نهند و از اینرو، به تکرار باید گفت که: فاصله بین گفتار و گلوله، چندان هم زیاد نیست!
نوع مواجهه نیروی دمکرات با این طیف حکومتی و غیر حکومتی، مبارزه حقوقی – سیاسی با آنهاست بمنظورعقب نشاندن شان از مواضع برتری جویانه ای که دارند. مخاطب این نوشته روشنگرایانه، فقط آنانی اند که آماده گفتگو هستند و باور دارند که تحقق دمکراسی در ایران جنبه محوری دارد.


"آموزش به زبان مادری" یک حق است

بحث مربوط به "آموزش به زبان مادری" یا "آموزش زبان مادری"، نه مسئله کارشناسانه بلکه مقدمتاً و اساساً موضوع حقوق بشری است. "آموزش به زبان مادری"، حقی طبیعی به شمار می رود و لذا هر فرد که به خود اجازه می دهد تا آن را نادیده بینگارد و یا با اگر و اما همراهش کند، چه خود بداند و یا نداند حقوق بشر زیر علامت سئوال می برد. چنین شخصی پیش از همه باید در آیینه وجدان حقوق بشری اش بنگرد و از خود بپرسد اصلاً به چه مجوز حقوقی وارد محدوده حقوق دیگری می شود؟!
واقعیت آنست که ما ایرانیان نیاز جدی به کاوش در ناخود آگاه خود داریم. زیرا معمارانی برای ما طی بیش از ده دهه در سطح عمومی و بطور سیستماتیک نوعی از "آگاهی کاذب" ساخته و پرداخته اند و با همان هم ما را آموزش داده اند. آنانی که، با گره زدن زبان به خاک، یکی را مقدس "گهر" و دیگری را یگانه ستون ستبر وحدت ملی معرفی کرده اند. نگاه برتری جویانه در موضوع زبان، هنوز هم متوجه نیست که همچنان در حیطه ای می اندیشد که آموزش دولتی مرکز محور – تک زبانی، "آموزش فقط به فارسی" را در مغز او یک موضوع بدیهی جا انداخته است. واقعیت اینست که تعلیم و تربیت در ایران معاصر بر پایه این شستشوی مغزی صورت گرفته که گویا لازمه حفظ تمامیت ایران، انحصار زبان فارسی در دو حیطه آموزش عمومی و اداری است! نهاد آموزش در ایران مدرن، تاکنون بر همین مدار چرخیده و در همین نوع از چرخش هم است که تبعیضی آشکار را چونان واقعیتی "طبیعی" می نمایاند. این نگاه القاء شده در ما، محصول سیستم آموزشی تبعیض بنیاد یک قرن اخیر در ایران است.
هر ایرانی دمکرات، در اکنون ما نیازمند خانه تکانی فکری برای رهایی یافتن از چنگال مسخ کنندگی و سحر تفکر نه صرفاً "ناسیونالیستی" بل حتی فراتر از آن عظمت طلبی است. گذر ایران به دمکراسی و وحدت اگاهانه ایرانیان، تنها با پشت سر گذشتن چنین مواریثی ممکن می شود. آینده ایران بر مدرنیته بنا شدنی است و در آن، می باید که دمکراسی را در هر مولفه آن و از جمله زبان مستقر کرد.


تحقیر زبان های غیر فارسی، ابزاری ناسیونالیستی!

آیا تاکنون از خود پرسیده ایم چرا در ذهن بسیاری از ما ایرانیان این پندار قویاً عمل می کند که اصلاً مگر می شود به زبان ترکی اذری و کردی و... هم تولید علم کرد و از این زبان ها ادبیاتی متعالی برچید؟! باز چگونه است که زبان عربی در مقام زبان دینی حاکم ترویج و تکریم می شود ولی آموزش ایرانیان عرب زبان به همین زبان مادری خود نه فقط از سوی حکومتیان شیفته این "زبان حوزوی" بلکه برای بسیارانی از مردمان هم معنی تابو شکنی ایرانی می دهد؟! این توهمات از کجا می آیند؟ از این ذهنیت خود آگاه و نا خود آگاه که، "هنر نزد ما ایرانیان است و بس" و مشخصه اصلی ایرانیان، تحکماً همین زبان فارسی!
آخر مگر دانش فیزیک و شیمی و دیگر علومی که در ۱۵۰ سال گذشته از غرب وارد ایران شده اند از قبل نهفته در دل زبان فارسی بوده اند؟! آیا مگر اکتساب و درآمیزی، یک اصل خلاق در عرصه ارتباطات زبانی نیست؟ پس چرا اینهمه شاخ و برگ دادن های عظمت طلبانه و شیفته وار به زبان فارسی؟ آیا این چیز دیگری به جز بدل کردن زبان زیبای فارسی به ابزار منویات ناسیونالیستی خودخواهانه است؟ آیا تحقیر و مهجور جلوه دادن دیگر زبان های کشور برای طبیعی نمایاندن سلب حق "آموزش به زبان مادری" از میلیون ها ایرانی نیست؟
"آموزش به زبان مادری" حق هر نوباوه ای است که از دامن مادر و پدر خویش- این پرورندگان کودک به زبان مادری - گام در کودکستان و دبستان می نهد تا طفولیت خویش را در ابعادی کلان با هستی بیرونی پیوند زند. آن سیستم آموزشی اقتدار طلبانه که کودک غیر فارس زبان را در همان آغاز ارتباط گیری اجتماعی خود ناگزیر از تمکین به زبانی بیگانه با موجودیتش می کند، در واقع او را در تمکین به تحمیل بار می آورد و تن دادن به بی حقوقی خود. سلب حق طبیعی و مسلم کودک برای آغاز سواد آموزی به زبان مادری، تحت هر "مصلحت" و استدلالی هم که باشد یک بی اعتنایی محض به حق بشری است. اینکه انسان در ادامه آموزشی که می بیند خود بخواهد زبانی را بر زبانی دیگر ترجیح دهد طبعاً مختار است و صاحب اختیار. اما تحمیل از سوی دیگری بر خانواده او که فرزندشان به ناگزیر می باید فقط به یک زبان آموختن را بیاغازد، نامش فقط زور و اجحاف و تبعیض است و بس.


هیچ زبانی ذاتاً برتر نیست!

بر سر حق بدیهی، بحث میان انسان های دمکرات بی معنی است. حق را اول از همه باید پذیرفت و بر آن گردن نهاد! چون اگر پذیرفته نشود، چالش، جنبه ناگزیر به خود خواهد گرفت و گزاره "حق گرفتنی است و نه که دادنی" میدان خواهد یافت. همان چالشی که ،درونمایه یکی از کشاکش های دردناک و پر هزینه صد ساله در این کشور است. مباحثه بر سر نوع تنظیم مناسبات بین زبان ها، تنها بر این پایه می تواند انجام پذیرد، پیش رود و به بار بنشیند که بدواٌ برابر حقوقی همه زبان های موجود در کشور به میثاق عمومی بدل گردد. یعنی پیش از همه قبول اینکه هیچ زبانی ذاتاً نسبت به دیگری برتری ندارد.
زبان ها البته بر حسب غنامندی و نیز میزان پرورده شدنشان طی تاریخ، درجه پذیرند. آنها از نظر ظرفیت آفرینندگی ادبی و علمی در خود همسان نیستد، ولی وجود یک چنین نابرابری مثلاً در رابطه با گنجینه واژگان و لغت سازی یا که قدرت استعاره پروری و ایجازگویی، نمی تواند دلیل برتری حقوقی یک زبان بر آن دیگری شود. قایل شدن فرادستی ذاتی به یک زبان و فرو کاهی عامدانه زبانی دیگر، فقط از تصمیم سیاسی و حکومتی بر می خیزد و نه از دنیای زبان.
زبان، وسیله بروز هوشمندی انسان است و انسان ها هم به لحاظ حقوقی مطلقاً برابر. هیچ زبانی ذاتاً غنامندی ندارد، بلکه فقط طی تاریخ بوده که توانسته توسط بکار گیرنده هایش غنا یابد. علم و هنر بخودی خود نهفته زبان ها نیستند، بلکه این هوش و ذوق انسانی است که آنها را وارد زبان می کند و زبان را تا سطح بیان پیچیده علمی و نیز خلاقیت های ادبی بر می کشد. این انسان است که زبان را وسعت می بخشد، کلمه می سازد و در آن، لغت بر لغت می افزاید. هر زبانی که طول زمان طولانی تری و در وسعت بیشتری مورد رد و بدل شدن قرار گرفته باشد، طبعاً هم از شانس شکوفایی بیشتری برخوردار بوده و خواهد شد.


فارسی، زبان سراسری

مباحثه ملی در ایران پیرامون رابطه زبان ها با همدیگر، فقط بر پایه پذیرش برابر حقوقی همه زبان های کشور سامان پذیر است و بر همین اساس هم، خواهیم توانست به توافق عمومی برسیم که کدام یک از زبان های موجود در کشور خصلت زبان ارتباطی سراسری را دارد. یعنی، گزینش زبان ارتباطی همه کشوری، از سر انتخاب دمکراتیک و آگاهانه و نه که بر اثر تحمیل هایی پیشاپیش.
اینکه ایرانیان به یک زبان ارتباطی سراسری نیاز دارند موضوعی است مسلم و مسلم تر از آن اینکه هیچ زبانی در ایران نمی تواند جای زبان فارسی را به عنوان زبان ارتباطی در کل کشور بگیرد. این نیز نه صرفاً به خاطر آنکه بیشترینه ایرانیان به فارسی سخن می گویند، بلکه به این دلیل که زبان فارسی دری در ایران و حتی در وسعت جغرافیایی فراتر از آن، تاریخاً چنین موقعیتی داشته و درهمین نیز جا افتاده است. این داعیه که گویا زبان فارسی در همین صد سال اخیر عمومیت فرهنگی در ایران یافته چیزی نیست مگر انکار یک واقعیت تاریخی این سرزمین؛ همانگونه که ادعای انتخابی و اختیاری بودن آموزش به تک زبان فارسی در ایران مدرن نیز جعل محض است. هم زبان دیوانی و زبان ادبی اصلی در ایران طی قرون متمادی فارسی دری بوده و غنایش را نیز مدیون آفرینش همه ایرانیان متعلق به هر زبان مادری در هر گوشه از این کشور که به زبان فارسی نوشته و سروده اند، و هم اجباری شدن زبان آموزشی کشور به فارسی در مقطع ورود ایران به "دولت – ملت" جدید تصمیمی سیاسی بوده است. اگر عمومیت داشتن زبان فارسی طی چند سده در این سرزمین، انتخابی بوده مجموعاً طبیعی، قرار دادنش ولی به عنوان زبان برتر در ایران مدرن، سیاستی بود مطلقاً دولتی.
این واقعیت، بدان معنی است که همه ایرانیان نیاز مند یادگیری زبان فارسی اند و لازم است آن را بیاموزند. کشور، به زبان ارتباطی سراسری نیاز دارد اما نه با این درک باسمه ای که "آموزش فقط به زبان فارسی" ؛ نه با این برداشت تحمیلی که تا کودک پا در دبستان گذاشت زبان مادری خویش در خانه جا بگذارد و از هرگونه ارتقاء دادن یاد گرفته های حسی خود به زبان مادری در دنیای نوین خواندن و نوشتن محروم بماندد و نه که کودک بیکباره خود را با زبان دیگری روبرو ببیند و در همان روزهای آغازین آموزش نوباوگی، عوض لذت بردن از شگفتی های زندگی، گرفتار زحمت و رنجی عجایب گونه شود! آخر در کجای دانش "پداگوژیکی" چنین برخورد آمرانه با کودک توصیه شده است؟!


مباحثه دمکراتیک برای یافتن راه حل بهینه

بحث این باید باشد که دانش آموز ایرانی غیر فارس زبان کی و در چه مقطع از تحصیل، آموزش زبان فارسی را آغاز کند تا تحصیلات خود را به زبان فارسی ادامه دهد؟ این، یک امر کاملاً کارشناسانه است که می باید مشترکاً توسط زبان شناسان، متخصصین امور آموزشی، بوم شناسان و روانشناسان مورد تصمیم سازی قرار گیرد تا نهایتاً در نهادهای سیاسی دمکراتیک بدل به تصمیم گیری قانونی برای همه کشور شود. تردید نمی توان داشت که هرگونه اعمال نظر در رابطه با موضوع زبان آموزشی در پیشا کارشناسی مبتنی بر دمکراسی و برابر حقوقی، جنبه تصمیم سیاسی و غرض ورزانه دارد و ناقض حقی بدیهی انسان هاست.
"آموزش به زبان مادری"، نخستین منفذ برای بروز خلاقیت های زبانی هر فردی در شکوفایی فرهنگی وی به زبان مادری اش است. بستن این منفذ نه فقط اعمال ستم در حق آن انسان است، بلکه مانع تراشی است در راه غنامندی فرهنگی و علمی زبان تحت تبعیض او و طبعاً واریز استعدادی دیگر به جیب زبان مسلط! زیرا که هوش و ذوق قفل شدنی نیستند و بلاخره از طریق یک زبان به بیان در می آیند و در حد خود نیز بر غنامندی همان زبان می افزایند. بنابراین بستن منفذ زبانی، یک زمینه سازی برای رانت خواری تعمدی و حساب شده به سود زبان مسلط است! تاریخ چند سده اخیر، نمونه های بسیاری در این زمینه نشان می دهد.
چه جای شگفتی است اگر گاه در اینجا و آنجای ایران خودمان شاهد نوعی از ابراز بیگانگی ها نسبت به زبان فارسی باشیم که می دانیم واکنش هایی اند نادرست ولی قابل فهم که فقط هم بر متن حس مورد تبعیض قرار گرفتن سر بر می آورند. چنین حسی را که نه نشانه "جهل" فرد تحت تبعیض است و نه نفی ارزش زبان فارسی، با تحقیر و سرکوب نمی توان خشکاند و به زور نمی شود که برای زبان مسلط محبوبیت کسب کرد. پس این متولیان نظام تک زبانی اند که با تحمیلات خود بر میلیون ها غیر فارسی زبان کشور باعث زیر پرسش رفتن ناروای این زبان تاریخی می شوند و بیگانگی های ناخواسته و بیهوده در میان نا همزبان ها را دامن می زنند. اینان نه یار و یاور زبان فارسی، که بار خاطر آنند و نه فقط علیه زبان های دیگر کشور بلکه آسیب زننده اصلی به تولید علاقه در حق زبان فارسی اند.


تنوع زبان همچون ثروت ملی، به چه معنی است؟

تعدد و تنوع زبان در کشور ما، یک ثروت ملی برای ایران است و پاسداشت چنین ثروتی، خود را پیش از همه در پذیرش حق "آموزش به زبان مادری" باید نشان دهد. وگرنه، طرح آن تعارفی بیش نیست. همانگونه که در پیش سخن نیز آمد یقه درانی های مدافعان "یک دولت – یک زبان" علیه هرگونه دمکراتیزه کردن موضوع زبان در کشورمان امری است دیرینه و گرچه نه پذیرفتنی ولی کاملاً فهمیدنی! انتظار برای پالایش نوع نگاه نادرست در این عرصه اما، از آنهایی می رود که بر لزوم دمکراتیزه کردن کشور در همه شئون تاکید دارند. از دمکرات هایی که تا به موضوع زبان ها و بطور کلی به معضل تبعیض ملی در کشور می رسند گریبانگیر تناقض می شوند.
ما را توان این هست که ناخود آگاه پرورده شده در ذهن خویش را به آگاهی دمکراتیک بدل کنیم، اما آنگاه که اتکاء تام و تمام به دمکراسی داشته باشیم.


بهزاد کریمی
۱۷ خرداد ماه ۱٣۹٨ برابر با ٨ ژوئن ۲۰۱۹