بازگشت به کدام خویشتن؟
علی شریعتی چه می گوید، چه می خواهد؟ دفتر دوم


پرویز دستمالچی


• شریعتی همه جا، به نام بررسی علمی، مبلغ خرافات است، گاهی مستقیم، گاهی از زبان دیگران... در اروپا، روشنفکران دوران روشنگری با تکیه بر خرد و علم به مبارزه با کلیسا و خرافات پرداختند و روشنفکران دینی- مذهبی ما، و گل سرسبد، سزچشمه فیض و "اندیشمند" بزرگ آنها به مبارزه با علم و خرد پرداخت و مبلغ خرافات و دگمهای دینی- مذهبی شد. چرا عقب ماندیم؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۹ ارديبهشت ۱٣۹٨ -  ۲۹ آوريل ۲۰۱۹


شریعتی در دفتر دوم از کتاب "بازگشت به خویشتن، بازگشت به کدام خویش؟ " به توضیخ و بررسی "خویشی" می پردازد که باید به آن برگشت. در اینجا چنین به نظر می آید که همه (به غیر از خودش) "آسیمیله"، از خودبیگانه شده اند. هر یک به نوعی از چپ تا راست، از مسلمان تا نامسلمان، از زنان تا روشنفکران. همگی "غرب زده و استعمارزده"، مصرف زده شده اند: "... در کشور ما، املیسم و فکلیسم- یکی در دفاع از مذهبی که نمیدانست، و دیگری در استقرار مکتبی که نمیشناخت- جنجالهای مهوع و کشمکشهای زشتی به راه ائداختند که هر کدامشان پیروز میشد، نتیجه اش شکست مردم بود و هر کدامشان شکست میخورد نکبتش دامنگیر این ملک میشد و بدبختی شوم تر اینکه این جنگ یکسره نشد و به شکلی درآمد که ما هم، هم به نکبت شکست این یکی مبتلا شدیم و هم به شکست پیروزی آن دیگری... (۱).
شریعتی همه چیز را تحقیر می کند، به غیر از بازگشت به دوران محمد و علی را. باید به آنجا، به دوران پیامبری محمد و به دورن خلافت علی بازگشت. "جهت" او برای مسلمان آگاه تلاش دست یازی به جامعه ایده آل "امت- امامتی" است. او از دوران محمد و رسالتش به عنوان انقلابی سخن می گوید که به اتمام نرسیده است و باید آن را به انجام رساند. از تاریخ پر عظمت ایرانیان پیش از حمله اعراب با تحقیر و توهین نام می برد و حمله اعراب به ایران را جنگ رهایی بخش برای نجات ملت ایران می داند او در این رابطه تا خیانت به ملت خویش و نفی کامل فرهنگ یک ملت پیش می رود و آن را در زرورق مبارزه پائینیان علیه بالائیان (فقرا علیه سرمایه داران و مالکان) می پیچد تا واپسگرایی خود را پنهان کند. و نه تنها این، همه چیز، از امپراتوری پرعظمت ایران تا جنبش مشروطیت تا تلاشهای چپ ایران برای خروج از عقب ماندگی و... تماما تحقیر می شوند، چرا؟ زیرا گویا فرهنگ اصیل اسلامی ما نیستند. حتا اسلام سنتی نیز فرهنگ اصیل اسلامی او نیست، زیرا او اسلام سیاسی می خواهد، اسلامی که مانند جنبش کمونیستی دارای یک "مانیفست" باشد، ایدئولوژیک باشد، ایدئولوژی برای حکومت، حکومتی که باید توحیدی و جهانی عمل کند. اندیشه های فاشیستی با محتوای اسلامی- شیعه. او که خود را مطلع از همه چیز و یک مصلح نجات بخش جهانی می داند، در باره همه چیز سخن می گوید، بدون آگاهی و دانش، از فقر فلسفه تا فلسفه فقر، از ماتریالیسم تاریخی تا سیاست های نادرست پطر کبیر در روسیه، از روانشناسی تا جامعه شناسی، هم تاکتیک می شناسد و هم استراتژی و... و در همه جا تنها در سطح و بسیار سطحی می ماند. او هزاران برگ نوشت که عمق آنها تنها یک بند انگشت است. او از "غیراروپایی که خود را شبیه اروپایی می نماید" به شدت انتقاد می کند و کسانی را که "... در برابر اروپایی عقده حقارت در خود احساس میکنند و هر مو بور چشم ازرقی را از هر که با او هموطن و همزاد است افضل و احسن می یابد و سخن او را فصل الخطاب می بیند و رفاقت با او را فخر و تقلید از او را کمال خود و نقل قول او را فضل و علم خود میشمارد..." (برگ ۱۰۱) مورد نقد قرار می دهد و بعد خودش به اروپا می رود تا در محضر این "بدان" تحصیل کند و با جا و بی جا از این یا آن "اروپایی"، برای نشان دادن فضل و درستی علم خود مرتب نقل قول می کند، از اشپنگلر و پروفسور برک تا ریمون آروند، از شاندل تا روسو، از ارنست رنان تا فانون، از فروید تا یونگ، از سارتر تا هایدگر و... تا هر کس یا ناکس دیگر. درست مانند رهبران دینی- مذهبی جمهوری اسلامی که یک عمر است به "غرب" ناسزا می گویند، اما تقریبا همگی فرزندان خود را به غرب می فرستند تا در آنجا زندگی و تحصیل کنند. یا "روشنفکران دینی" که عمری علیه "غرب" سخن راندند و به هنگام "هجرت" اجباری، همگی یکراست عازم غرب شدند و کسی به کشورهای اسلامی نرفت. این تضاد میان ذهنیت و عمل را چگونه باید توضیح داد؟ آیا وجدان ناخودآگاه آنها از "آگاهی" اشان بهتر و واقع بینانه تر عمل می کند؟
تمدن برای شریعتی "... کاری (است) که محمد کرد، از عده ای وحشیان پراکنده در صحرای جهل و فقر و کینه کشیهای بدوی، ویران کنندگان بزرگترین قدرتهای امپریالیستی شرق و غرب جهان و تکامل دهندگان همه تمدنها و فرهنگهای تاریخ انسان را ساخت..." (۲). نگاه کنید که او در عشق و ایمان کور خود به دین و مذهب اش، چگونه حمله اعراب به تمدن ایرانیان و نابودی آن را "تمدنی" می نامد که تکامل دهندگان تمام تمدنها و فرهنگهای تاریخ انسان می شود. او آشکارا یا معنای تمدن را نمی داند، یا ناراستگویی می کند یا تاریخ انسان و تمدنها را نمی شناسد. اینکه امپراتوریهای اسلامی دوران طلایی داشتند، درست است، داشته اند، دیگران هم دوران "طلایی" داشته اند که مانند امپراتوریهای اسلامی زمانی دوران اشان به سر آمده و تکرار آن سخنی بیهوده است زیرا شرایط زمانی- مکانی- تاریخی و... آن دیگر فراهم نیست. از تمدن مصریها و سومرها تا ایرانیان یا یونانیان تا رومیها، چینیها، یا امپراتوری بریتانیای کبیر یا اتحاد جماهیر شوروی و غیر. اگر تمدن و فرهنگ اروپائیان ادامه و تکامل همان فرهنگ "اسلامی" است، چرا شریعتی با آن سر ستیز دارد؟
شریعتی هم به نقد "متدین نمای متقدمین" که مشغول روضه خوانی و گریه زاری و شبیه سازیها هستند، می پردازد و هم به نقد "متمدن نمای متجددین" که به ویژه "چپی"ها هستند (زیرا با اولی ها سازش می کند، نشان خواهم داد): "... کجایی روشنفکر عوضی؟ چپ؟" (برگ ۴۹). متمدن نماهای متجددی که فرنگی مآب اند: " متجدد شدن یعنی گوشت نو بودن برای گرگ سرمایه داری فرنگ... یعنی آدمی شبیه فرنگی، یعنی آدمی که فرنگی درونش را از محتوای انسانی و فکری و شخصیت اخلاقی خالی کرده تا بشود سرا پا یک معده گشاد و یک حلقوم باز برای تولیدات صنعتی مدرن فرنگ، و آنگاه این پوسته پوک را، این آدمک را که شده است یک مانکن گچی، رنگ می زند و لباس می پوشاند و اداها و اطوار باسمه ای و قلابی یی را که در اروپا هم بی سابقه است، در او تعبیه می کند تا خیال کند که شده است او!... (متجدد) چنان استحاله (می) شود که نه تنها از وقتی که بهر حال خودش بوده و آدمی بحساب میامده و خودش زندگی میکرده و میساخته و میخورده و انتخاب میکرده، یاد نکند و سقوطش را به مرحله یک حیوان مقلد و تخلیه شده از خویش و مجذوب و مجنون و گوشت قربانی و فقط و فقط مصرف کننده دیگران، خبردار نشود، بلکه از گذشته با نفرت بگریزد و با اشتیاق، فقط به حال روکند و چون حال تماما ساخته و پرداخته فرنگی است، او میشود شکار ابلهی که به پای خود بسوی صیاد میدود و بدامش میافتد و رامش میشود..." (برگ ۴۵).
دوران "تجدد" ایران با جنبش مشروطه شروع می شود. پیش از آن جامعه در چه موقعیتی قرار داشت؟ در کجا ایستاده بودیم؟ در آن دورانی که هنوز "اروپایی" شدن مد نشده بود، آیا در سراسر ایران ده مدرسه یا یک دانشگاه وجود داشت؟ در پیش از "تجدد"، آیا مردمان ایران انسان های قائم به ذات و مستقل بودند یا رعایای مقلد و بی حقوقی که جان و مال و ناموس اشان در دست شاه و فقیه بود؟ در پیش از دوران "تجدد"، در دوران حاکمیت مطلق دین و دین سالاران بر جان و مال و ناموس مردم و تقلید مطلق مومنان از رهبران دینی- مذهبی، پیش از ورود "غرب" به ایران، در پانسد سال گذشته، دست آوردهای علمی ما برای خودمان و جهانیان چه بوده است؟ چه چیزی داشتیم که اکنون با "غرب زدگی" و تقلید از دست داده ایم؟ اگر همه چیز را داشتیم، و خوب هم داشتیم، چرا شریعتی برای تحصیل بیشترعلم به فرانسه رفت و در ایران آن را نیاموخت؟ کدام اروپایی برای تحصیل علم و دانش به نزد ما آمد؟ در همین سد سال گذشته همه چیز تمام کشورهای اسلامی، در تمام زمینه ها، از علوم تا فنون، از ایده های سیاسی- اجتماعی تا اختراعات و اکتشافات و... همه از غرب می آیند، چرا؟ مشکل ما در کجا است؟ آیا مشکل جامعه ما در اندیشه های اسلامی رایج در توضیح المسائل، در آداب خواب رفتن و بیدار شدن و بیت الخلا رفتن، در آداب بیت الخلا، در آداب حجامت کردن و تنقیه کردن، در آداب عطسه و آروق و آب دهان انداختن و همخوابگی با کودکان زیر هفت سال بوده است که در آن سده ها است گیر کرده ایم (و علوم اسلامی ما از این پیشتر نرفت) یا آوردن علوم و اندیشه های متجدد به ایران برای ساختن جامعه ای نو؟ کدام سازماندهی جامعه و حکومت درست است، امت – امامتی به سبک دوران محمد، یا دمکراسی های نوین به سبک امروز؟ آیا پیشرفت اروپا با گذر از دین و پایان گرفتن حاکمیت دین سالاران بر مردم شروع شد یا با ادامه آن؟
انسان در اروپا و آمریکا عملا با تجربه خود نشان داد که راه ترقی و پیشرفت، راه مردم سالاری، راه خودمختاری انسان، راه دمکراسی و حقوق بشر از جدایی دین از حکومت می گذرد، و شریعتی در جهت عکس تجربه بشریت حرکت کرد و نام آن را راه سوم اسلامی نهاد. نگاه کنید به جوامع یا حکومت های اسلامی در سراسر دنیا. در کدام یک از آنها انسان حاکم بر سرنوشت خویش است؟ شریعتی یک نمونه جامعه ای را نشان دهد که توانسته است با حکومت دینی به رفاه و آزادی و دمکراسی، به علم و تکنیک، به زندگش مسالمت آمیز همه با هم دست یافته باشد. چون نیست، افسانه سازی می کند و برای "بازگشت به خویشتن خویش" از مبارزات محمد با سرمایه داری!؟ می گوید و از سوسیالیسم او، از عدالت در دوران حکومت علی می نویسد، از عدلی که امامت نماد آن است، امامتی که نتیجه وصیت محمد است و نه انتخاب مردم شکم باره بی خرد (نگاه کنید به امت و امت). او به "چپ" ها انتقاد می کند که رفته اند"... اول گریبان خدا را چسبیدند و اثبات عدم وجود خدا! بعد بلافاصله گریبان روح را که از نظر علم امروز روح وجود ندارد و بعد یقه پیغمبر و امام و قرآن و علی و حسین... را و بعد ملیت را و اخلاق را... که دین جاهلیت قومی است و معلول جهل بشر نسبت به علل مادی و علم امروز رفته به آسمان و دیده خدا نیست و علم شیمی ماده آلی ساخته و فهمیده روح نیست و فلسفه علمی جدید عقیده دارد که مذهب دروغ است و قیامت ضال است و نماز و روزه باطل است و پیغمبر و امام هم بیخود است و اسلام ساخت عربها بوده و..." (۳).
شریعتی اصولا با علم و زبان علمی نه تنها بیگانه، که دشمن آن است. به تعریف او از روشنفکر و جایگاه علم در زندگی فردی و جامعه توجه کنید: "... این نسل ملتهب، هرگز خواهان آن نیست که اسلام، بیاری قوانین علمی و یا اختراعات و اکتشافات اروپا و آمریکا، توجیه شود... (و) نه تنها نمیخواهد مثلا بعد از کشف اشعه لایزر، آیه یا حدیثی برای تطبیق آن پیدا کند، یا پرواز آپولو را از سوره بقره استخراج نماید، بلکه، اساسا از هر چه بنام تکنیک و تکنولوژی و فلسفه و علوم جدید است شدیدا نفرت دارد، چه این همه را آلت قتاله خویش مییابد... چون من و همه کسانی که در این خط مشی راه میسپارند بیش از آنچه از ارتجاع و کهنگی بیزارم، از تجددمآبی و تشبه به فرهنگ و تمدن و حتی خط مشی علم و هنر و ادب و فلسفه وسیاست و صنعت حاکم بر جهان امروز، بیزاری توام با دشمنی و کینه داریم ... ما نیازی به رنگ آمیزی تجددمابانه اسلام نداریم... این است که علم و عالم را در زبان قرآن و اسلام، نه بنا به عقیده متجددان، مطلق هر علم و هر عالمی و متخصص در رشته ای میدانم و نه مثل بسیاری قدما، میگویم فقط علم دین است و یعنی فقه و علم بر احکام دینی، بلکه عالم در اینجا درست به همان معنی است که امروز در فرهنگها و ادبیات اجتماعی و ایدئولوژی های مردمی و انقلابی و مسئول، برای روشنفکر قائل اند... دانشمندان امت من، برتر ازعلماء بنی اسرائیلند. در این سخن پیامبر اسلام، عالم را همردیف و مشابه پیامبر و علم را ادامه نبوت میداند... این علم است، مسئولیتی که همراه و همگام نبوت است..." (۴).
برای شریعتی ایمان و تعصب مهم است و نه خرد وعلم. فرض کنیم تمام انتقادات شریعتی به پیروان فرهنگ پیشااسلامی ایران، به چپ ها، به "زنان روز"، به مشروطه خواهان و... به دیگران تماما درست باشند و آنها به ویژه به انحطاط فرهنگی کشیده شده و "آسیمیله"، از خودبیگانه، شده باشند و باید به فرهنگ واقعی خود به اسلام، به علی به حسین به امامت و به وصایت به جامعه اولیه اسلامی که در مدینه شکل گرفت، به امت برگردند. پرسش از او این است که مگر سده ها همه چیز در اختیار آنها نبود، چه شد که عقب ماندند؟ عقب ماندگی آنها با استعمار شروع شد، یا پیش از آن عقب مانده بودند و این عقب ماندگی نتیجه کدام عوامل بود و هنوز نیز هست؟ چه کسی به ما آموزش داد که داروی هر دردی "جماع" به موقع یا بی موقع است، غرب؟ یا بزرگانی که شریعتی آنها را مراد خود می داند و می خواهد به آن دوران خوب و ایده آل و اندیشه های آنها بازگردد:
"... حضرت صادق فرمود که جماع مکن در اول ماه و میان ماه و آخر ماه که باعث این میشو.د که فرزند سقط شود و نزدیکست که اگر فرزندی بهم رسد دیوانه باشد یا صرع داشته باشد نمی بینی کسی را که صرع میگیرد اکثر آنست که یا در اول ماه یا در آخر ماه می باشد و حضرت رسول (ص) فرمود که هر که جماع کند با زن خود در حیض پس فرزندیکه بهم رسد مبتلا شود بهوره یا پیسی پس ملامت نکند مگر خود را و حصرت صادق فرمود که دشمن اهل بیت نیست مگر کسیکه ولدالزنا یا مادرش در حیض باو حامله شده باشد و در چنین حدیث معتبر از حضرت رسول (ص) منقولست که چون کسی خواهد با زن خود جماع کند بروش مرغات بنزد او نرود بلکه ول با او دست بازی و خوشطبعی بکند و بعد از آن جماع بکند و در حدیث صحیح از حصرت صادق (ص) منقولست که در وقت جماع سخن مگوئید که بیم آنسا فرزندی که بهم رسد لال باشد و در آنوقت نظر به فرج زن مکنید که بیم آنست که فرزندی که بهم رسد کور باشد و در روایات دیگر از آنحضرت منقولستکه باکی نیست تگاه کردن بفرج در وقت جماع و د چندین حدیث معتبر وارد شده است که مد و زن در حالی که خضاب بحنا و غیر آن بسته باشند جماع نکنند و از حضرت امام موسی (ص) پرسیدند که اگر در حالت جماع جامه از روی مرد و زن دور شود چیست فرمود باکی نیست باز پرسیدند اگر کسی فرج زن را ببوسد چون است فرمود باکی نیست... و حضرت صادق فرمود که مرد با زن و کنیز خود جماع نکند در خانه ای که طفل باشد که آن طفل زناکار میشود یا فرزندیکه از ایشان بهم رسد زناکار باشد و از حضرت رسول (ص) منقولست که فرمود بحق آن خداوندی که جانم در قبضه قدرت اوست اگر شخصی با زن خود جماع کند و در آن خانه شخصی بیدار باشد که ایشان را ببیند یا سخن و نفس ایشان را شنود فرزندی که از ایشان بهم رسد رستگار نباشد و زناکار باشد... و حضرت رسول (ص) نهی فرمود از آنکه کسیکه محتلم شده باشد و پیش از آنکه غسل کند جماع کند و فرمود اگر فرزندی بهم رسد دیوانه باشد ملامت نکند مگر خود را... حضرت رسالت پناه و صیت نمود به حضرت امیرالمونین (ص)... یا علی جماع مکن با زن خود در اول ماه و میان ماه که دیوانگی و خوره و خبط دماغ راه می یابد بانزن و فرزندانش یا علی جماع مکن بعد از پیشین که اگر فرزندی بهم رسد احول خواهد بود یا علی در در وقا جماع سخن مگو که اگر فرزندی حاصل شود ایمن نیستی که لال باشد و نگاه نکند احدی بفرج زن خود و چشم بپوشد در آنحالت که نظر کردن بفرج در آنحالت باعث کوری فرزند میشود یا علی بشهوت و خواهش زن دیگری با زن خود جماع مکن که اگر فرزندی بهم رسد مخنث و یا دیوانه باشد یا علی هر که جنب بازن خود در فراش خوابیده باشد قرآن نخواند که میترسم آتشی از آسمان بر هر دو نازل شود و بسوزاند ایشان را... یا علی ایستاده با زن خود جماع مکن که آن فعل خران است و اگر فرزندی بهم رسد مانند خران بر رختخواب بول می کند یا علی در شب عید فطر جماع مکن که اگر فرزندی بهم رسد شش انگشت یا چهار انگشت در دست داشته باشد یا علی در زیر درخت میوه دار جماع مکن که اگر فرزندی بهم رسد جلاد و کشنده مردم باشد یا رئیس و سرکرده ظلم باشد یا علی در برابر آفتاب جماع مکن مگر آنکه پرده ای بیاویزی که اگر فرزندی بوجود آید همیشه در بدحالی و پریشانی باشد تا بمیرد یا علی در میان اذان و اقامه جماع مکن که اگر فرزندی بوجود آید جری باشد در خون ریختن یا علی چون زنت حامله شود با او جماع مکن بی وضو که اگر چنین کنی فرزندی که بهم رسد کوردل و بخیل باشد... یا علی بر پشت بام جماع مکن که اگر فرزندی بهم رسد منافق و ریا کننده و صاحب بدعت باشد... یا علی در شب دوشنبه جماع بکن که اگر فرزندی بهم رسد حافظ قرآن و راضی بقسمت شود و دهانش خوشبو و دلش رحیم و دستش جوانمرد و زبانش از غیبت و بهتان پاک باشد یا علی اگر جماع کنی در شب پنجشنبه و فرزندی بهم رشد حاکمی از حکام شریعت یا عالمی از علما باشد... یا علی اگر جماع کنی در شب جمعه و فرزندی بهم رسد خطیب و سخنگو باشد و اگر در روز جمعه بعد از عصر جماع کنی و فرزندی بهم رسد از دانایان مشهور باشد..." (۵).
اینها سخنان "عالم ربانی مرحوم ملا محمد باقر مجلسی" گل سرسبد علمای شیعه است که علت و معلول هر "چیزی"، از دانایی تا دیوانگی، از بخل حسادت تا کوردلی و نامردی، از نقص عضو تا سخنوری و... را در آداب همبستری و زمان مناسب و نامناسب آن می داند و بس. با این "علوم "باید به کجا می رسیدیم؟ و شریعتی به جای مبارزه با این خرافات و پوسیدگی ها، نه تنها شمشیر بر روی علوم مدرن می کشد، بل تا جایی پیش می رود که آن را عامل اصلی سقوط بشر بداند و در کتاب "ما و اقبال" بنویسد که "عامل استحمار در زمان بنی عباس علم است، تمدن است، هنر و ادبیات است و تحقیق". ریشه ها و موانع واقعی و اصلی پیشرفت و ترقی جوامع اسلامی در کجا نهفته است؟ عقب ماندگی ما ریشه در درون دارد یا از بیرون بر ما تحمیل شده است؟ نگاهی به تاریخ بیادازیم:
شریعتی می خواهد برای نجات بشر جامعه را به هزار و چهار سد سال پیش پس بکشد، می خواهد به کتاب مقدس و به دوران محمد و علی بازگردد. او نمی بیند که مسلمانان همگی بر سر کتاب مقدس توافق دارند، اما تفسیرها متفاوت است. جنگ هفتاد و دو "ملتی" که هزار و چهار سد سال است ادامه دارد، بر سر خوانش ها است و نه خود متن قرآن. و تفسیرها و خوانش های متفاوت تا متضاد مربوط به اصل متن می شود، چرا؟ زیرا آیات ضد و نقیض و ناسخ و منسوخ اند. اگر چنین نبود، بسیاری از اختلافات نیز بوجود نمی آمد. نمی توان امروز در آسمان پرواز کرد، به کرات دیگر سفینه فرستاد و کوهی در آسمان ندید و بعد به کوهای آسمان که از آنها تگرگ می بارد (نور/۴۳) باور داشت. نمی توان تمام دستآوردهای علم در زیست شناسی و تکامل را نادیده گرفت و در حالیکه حتا یک "ذره" هم خاک در بدن انسان موجود نیست، با استناد به کتاب "مقدس" پنداشت که خدا انسان را از خاک آفرید (آل عمران/۵۹) و او را از بهشت روانه زمین کرد (اعراف ۲۲ تا ۲۴ و ۱۲۱ تا ۱۲۳) در حالیکه انسان نتیجه یک پروسه تکاملی- جهشی بسیار پیچیده است. یا باید با علم رفت، یا عشق در گرو اعتقاد و ایمان کور داشت. و شریعتی دومی را برگزیده است.
شریعتی همه جا، به نام بررسی علمی، مبلغ خرافات است، گاهی مستقیم، گاهی از زبان دیگران، و در کتاب "هبوط در کویر"، از زبان "گفته می شد"، در باره روحانی (جد پدرش) سخن می گوید که "کفشهایش پیش پایش جفت میشد... (نقطه چین از شریعتی است) روز مرگ خویش را خبر داد... (نقطه چین از شریعتی است) سال قحطی، دخترانش ناله کردند که سال سخت است و زمستان را بی اندوخته نانی چه کنیم؟ و او از خشم برآشفت و نیمه شبی، ناگهان، صدای ریزشی که از کندو خانه برخاست همه را بیدار کرد، رفتند دیدند که از نافه کندم میریزد و برخی کندوها لبریز شده است... ". و پس از مرگ او از زبان کربلایی علی می گوید که چگونه از آسمان نوری فرود می آید و جسد را با خود به آسمان می برد: "... کربلایی علی پسر کربلایی مومن آن شب در صحرا آب میراند، در گود آبشخور: ناگهان دیدم درسایه روشن مهتاب، سیاهی یی از دور میاید، نزدیک تر شد، حیوانی بود شبیه شتر، به رنگ سمند، بطرف قبرستان رفت و کنار قبر حکیم ایستاد، دیدم جنازه را بیرون آوردند و بر او نهادند و او به سمت مغرب رفت و ناپدید شد... (نقطه چین از شریعتی است) پس از لحظه ای ناگهان بخود آمدم و چنان ترسم برداشت که افتادم و از هوش رفتم... (نقطه چین از شریعتی است) دیگران نیز که آن شب در صحرا بودند بگونه دیگری شهادت دادند: نوری از آسمان مغرب بر سر قبر فرود آمد... (نقطه چین از شریعتی است) باز از همان راه به آسمان برگشت و ناپدید شد. وی در سال ۱۳۱۸ قمری مرد و شگفت آنکه در ۱۳۳۶، هجده سال بعد، باران قبر او را خراب میکند و جد بزرگم دستور میدهد که آن را از بنیاد بسازند. در حفره گور هیچ نیافتند جز مهر نمازش و حتی تسبیح تربتش... (نقطه چین از شریعتی است) و چند سال بعد که فرزند پارسای صاحب کرامتش شیخ احمد میمیرد در همین حفره خالی دفنش میکنند و اکنون پدر و پسر هر دو در یک گور آرمیده اند... (نقطه چین از شریعتی است) نه، پسر در گوری که پدر در آن بود مدفون است و پدر را که در زندگی، آفرینشس بر جانش تنگی میکرد، نخواستنند که در زاغه ای آنچنان و تنگ و تیره نگاه دارند که میدانستند نعش پوسیده او نیز تاب تنگنا ندارد، نجاتش دادند. وی، آخوند حکیم، جد پدر من بود. چه لذت بخش است آنچه از او برایم حکایت می کنند..." (۷).
در اروپا، روشنفکران دوران روشنگری با تکیه بر خرد و علم به مبارزه با کلیسا و خرافات پرداختند و روشنفکران دینی- مذهبی ما، و گل سرسبد، سزچشمه فیض و "اندیشمند" بزرگ آنها به مبارزه با علم و خرد پرداخت و مبلغ خرافات و دگمهای دینی- مذهبی شد. چرا عقب ماندیم؟


منابع و پانویسها:
۱- برادر شهید علی شریعتی، مجموعه آثار۴، بازگشت به خویشتن، بازگشت به کدام خویش؟ دفتر تدوین و انتشار مجموعه آثار برادر شهید دکترعلی شریعتی در اروپا، خرداد ۱۳۵۷، مجموعه آثار، ۴، همانجا برگ ۳۸
۲- همانجا، برگ ۴۴
۳- همانجا، برگ ۴۷
۴- علی شریعتی، شیعه، برگهای ۱۱۸، ۱۱۹ و برگهای ۲۴۷، ۲۴۸
۵- حلیته المتقین، عالم ربانی مرحوم ملا محمد باقر مجلسی، شرکت چاپ و انتشارات علمی، برگ ۷۰، در آداب نماز و دعا در شب زفاف و در وقت مقاربت با زنان،
۶- بازگشت به خویشتن، بازگشت به کدام خویش؟، مجموعه آثار ۴، همانجا، برگ ۱۱۲
۷- برادر شهید علی شریعتی، هبوط در کویر، مجموعه آثار۱۳، دفتر تدوین و انتشار مجموعه آثار برادر شهید دکترعلی شریعتی در اروپا، خرداد ۱۳۵۷، برگهای ۲۴۰ و ۲۴۱

تماس با نویسنده: Dastmalchip@gmail.com