پروبلماتیک ایران


امید طاهری


• ایران چاره ای جز بازی همه‌ یا هیچ ندارد که اساساً ماهیت نظام‌های تمامیت‌خواه است. رویارویی نظامی نتیجه‌ای جز شکست ندارد، مذاکره و پذیرفتن نخستین شرط، دومینوی عقب‌نشینی خواهد بود و تداوم وضعیت کنونی همانا فروپاشی است. اگر ج.ا حتی از بمب اتمی هم برای همیشه بگذرد، موشک‌های خود را غلاف کند و نیروهای خود را از منطقه خارج سازد، با دست کشیدن از حمایت گروه‌های شیعه و پیش‌آهنگی آنان، از ماهیت و رسالت خود عدول و عبور می‌کند و اگر در دوراهی بقا و رسالت ولایی، نهایتاً بقا را برگزیند، پایه‌های حاکمیت الاهی-ولایی را قربانی خواهد کرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۹ ارديبهشت ۱٣۹٨ -  ۲۹ آوريل ۲۰۱۹


هنوز یک سال از خروج یکجانبهی امریکا از برجام نگذشته است که تلاش‌های جدی برای به صفر رسانیدن صادرات نفت ایران آغازشده است و امریکا، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را به مثابهی - نگاهدارندهای ایدئولوژیک، بازوی اختاپوسی اقتصاد، نماد اقتدارگرایی نظامی-کشوری-منطقهای و چماق سرکوب‌های داخلی -   به‌عنوان سازمانی تروریستی شناساند. چنین تصمیمی با شناختهشدن انقلاب اسلامی، یک امپراتوری رسانه‌ای، بخش قابل‌توجهی از ساختار سیاسی و دوسوم اقتصاد ایران بهعنوان عقبهای از تروریسم است. در این سال‌ها، سپاه با گروه‌های شبهه نظامی اقماری و شرکت‌های بازرگانی-پیمانی-عمرانی، در درون و برون مرزها، نبض تحولات سیاسی، امنیتی و اقتصادی منطقه را در دست گرفته بود.
به باور برخی، رویدادها از جنگ گرمی حکایت دارد که بروز آن اجتناب‌ناپذیر است، گروهی از تلاش‌ها در راستای رسیدن به توافقی بهتر می‌گویند، شماری هدف را تغییر رفتار و شماری دیگر فروپاشی و تغییر رژیم را هدف واقعی می‌دانند. تعدادی هم تغییر رژیم را دشوار دانسته و نمونهی عینی آن را با ونزوئلا می‌سنجند (که باوجود چندین حامی خارجی، قابلیت دسترسی ازلحاظ جغرافیایی، اپوزیسیون مشروع و فروپاشی اقتصادی هم تلاش‌های امریکا بی‌فرجام ماند؛ برای ایرانی که از حمایت چین و روسیه برخوردار و نیز اپوزیسیونی نامتشکل دارد، دستیابی به چنین امری به‌مراتب سخت‌تر خواهد بود)، البته این اشخاص فاکتور مهم و حیاتی شرایط و زمان مناسب (که با مجموعه‌ای از متغیرها گره‌ خورده است) را در نظر نگرفته‌اند.

بازی نفت
صادرات ۱ میلیون بشکه‌ای نفت ایران در مقابل نیاز روزانه ۱۰۰م بشکه در جهان سهمی ناچیز است اما برای اقتصاد بیمار و نیمه‌جان ایران نقش یک سرم‌درمانی دارد. البته در نبود نفت ایران، بهای جهانی افزایش می‌یابد و بدین ترتیب، امریکا هم‌زمان اقتصاد چین را نیز هدف قرار داده است (چین و هند از بزرگ‌ترین واردکنندگان نفت خام هستند). اما این افزایش قیمت به سود روسیه به‌عنوان صادرکننده‌ای بزرگ است. به نظر می‌رسد که در رقابت اقتصادی با چین و رقابت سیاسی با روسیه، امریکا گزینه دوم را انتخاب کرده تا روسیه‌ای که هم تحریم است و هم فاصله‌ای قابل‌قبول با اقتصاد امریکا دارد را راضی نگاه دارد.

بازی حداکثری ترامپ
امریکا هم‌زمان باآنکه سیاست تحریم اقتصادی، تحریک داخلی، تهدید نظامی و انزوای جهانی را در موازات هم به‌پیش می‌برد تا ایران را ناچار به توافقی دیگر کند، دور نگاهی هم به تغییر رژیم انداخته تا آن را در فرصت مناسب پیگیری و حمایت نماید. آنچه روشن است بازی ترکیبی و پیچیده‌ای است که ایالات‌متحده و متحدانش در برابر ایران آغاز کرده و ایران نیز با قبول برجام در آن پای نهاده است. برجام جسدی بی‌روح است که اروپایی‌ها در مراسم تدفینش تنها ابراز همدردی می‌کنند، اما برای ایران، تنها یکی از پیامدهای خروج از آن قرار گرفتن ذیل فصل هفتم منشور سازمان ملل است.
برای پردازش گزاره‌ها و احتمالات پیش رو، بایستی فرصت‌ها و چالش‌ها را برآورد کرده و به معیار مشخصی نزدیک شد.

فرصت‌های امریکا در وجود و بقای ج.ا
- فروش تریلیون‌ها دلار اسلحه به کشورهای منطقه در برابر تهدیدهای ایران.
- پایین نگاه‌داشتن و کنترل قیمت نفت در نتیجهی ایجاد اختلاف میان حوزههای نفت‌خیز.
- ایجاد تعادل و توازن منطقه‌ای در میان قدرت‌ها، تمدن‌ها و مذاهب مختلف.
- به حاشیه راندن یکی از چالش‌های عمیق و برجستهی منطقه که اختلاف اعراب و اسرائیل است (تنها به سبب وجود ایران است که اقداماتی نظیر به رسمیت شناختن اورشلیم به‌عنوان پایتخت و مالکیت اسرائیل بر بلندی‌های جولان بدون واکنش و مخالفت جدی روبرو بوده است).

تهدید‌های تداوم بقای ج.ا
- علی‌رغم هزینه‌های سنگین امریکا در منطقه (مشخصاً افغانستان، عراق و سوریه)، ایران بر چهار پایتخت و ٣ تنگه استراتژیک مسلط است (۴۵% از حمل‌ونقل دریایی نفت). چنین امری به معنای دسترسی به منافع و مراکز نظامی، امنیتی و اقتصادی امریکا و متحدان او است.
- ماندگاری ایران در کنار روسیه و ترکیه‌ای که روزبه‌روز به مسکو نزدیک‌تر می‌شود، همراه با سوریه و عراق و لبنان و کشورهایی که تا قاره افریقا درازا می‌یابند، به معنای واگذاری خاورمیانه به روسیه است؛ چین هم در سوی مقابل گسترهی نفوذ خود را بر آسیای شرقی - به سمت غرب - افزایش داده و این به منزلهی از دست دادن عمقی استراتژیک به پهنا و وسعت آسیای مسلط بر اروپا، افریقا و اقیانوسیه خواهد بود. در آن صورت عمق نفوذ آمریکا تا مرزهای قاره‌ای محدود خواهد شد.
- کنترل بر ذخایر سوختی و شاهراه ارتباطی شرق آسیا به اروپا و غرب را از دست می‌دهد.
- ایران تهدیدی برای امنیت جهانی است و امنیت، پیش‌نیاز ثبات، سرمایه‌گذاری و توسعه است.

کدام گزینه برای امریکا مطلوب‌تر است؟
گزینهی نخست امریکا، توافق با ایران و پرهیز از جنگ است؛ مزایای ایران مدیریت‌شده و قابل‌کنترل به‌مراتب بیشتر از ورود به جنگی پرهزینه خواهد بود. اینکه ایران ماهیتاً نظامی قابل تعامل است خود بحث دیگری است، اما در صورت مذاکره نیز، ایرانی که در ضعف و ناتوانی باشد، برای سایر کشورها تهدیدی به شمار نیاید و نزد مردم خودش هم فاقد مشروعیت باشد، برای امریکا به‌مانند شرط‌بندی بر روی اسب مرده است. بنابراین ترازو به سمت تغییر رژیم سنگینی می‌کند اما اینکه راهبرد چیست، ازنظر امریکا آمادگی برای همه گزینه‌های احتمالی است که تغییر از درون، حملهی نظامی و فروپاشی از درون را در برمی‌گیرد.
تغییر رژیم از داخل، راهکاری کم‌هزینه و منطقی‌تر است. ایران اکنون با مجموعه‌ای از بحران‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، هویتی- فرهنگی، دیپلماتیک و زیست‌محیطی مواجه است، قاطبه مردم از کارنامه سیاه حاکمیت ناراضی هستند، جنبش‌های اجتماعی با دادخواهی‌های قومی، صنفی، جنسیتی و طبقاتی در تمامی لایه‌های جامعه فعال است. حاکمیت، مشروعیت و مقبولیت و کارایی خود را ازدست‌ داده و امید به تغییر و اصلاح از بین رفته است. تمامی شاخص‌های اقتصادی منفی است، المان‌های اجتماعی فلاکت‌بار است، چندگانگی‌های فرهنگی و هویتی در سایه تنوعات توأم با تبعیض موج می‌زند. نسلی به دوران رسیدهاند که حتی پدرانشان در انقلاب نقشی نداشتهاند و جهانی‌شدن و سرعت تبادل اطلاعات، گذار به مدرنیته را آن‌چنان شتاب بخشیده که تعادل جامعه را با چالش جدی روبرو کرده است. در دوران پسا داعش، نقش ایران بیش‌ازپیش در تروریسم بین‌الملل هویدا است، از نمونه‌های تاریخی ارتباط با طالبان، القاعده و داعش و حزب‌الله تا اقدام به ترور در هلند و دانمارک و فرانسه. ایران در چنان گردابی فرورفته است که در فردا روز مذاکرات احتمالی هم ( با در نظر گرفتن اینکه مذاکره امری فرسایشی و زمان‌بر است و تا حصول نتیجه تحریم‌ها پابرجا خواهد ماند)، توان و زمان بازسازی و ترمیم اقتصاد، اجتماع، اقتدار و اعتبار از دست رفته را ندارد.

۱- تغییر از داخل
فرصت‌ها:
- امریکا بدون دخالت و هزینهی مستقیم، وجهه‌ای دوستانه و انسانی در حمایت از مردم ایران به خود می‌گیرد.
- آمریکاستیزی به‌عنوان دستاورد و ماهیت انقلاب اسلامی از میان رفته، و فضا و مجال را برای همکاری‌های نزدیک در ساختار آینده ممکن می‌سازد.
- منطقه گامی به‌سوی دموکراسی نزدیک‌تر می‌شود.

تهدید‌ها:
- در صورت بروز اعتراضات داخلی، شرایط با ۵۷ متفاوت است، در آن زمان بسیاری نسبت به رژیم آتی خوش‌بین بودند و ائتلاف و توافقی نانوشته وجود داشت. اما ازآن‌رو که ایران کشوری چندملیتی است و سال‌هاست حقوق اقلیت‌ها تحت لوای حاکمان گوناگون پایمال‌شده است، برای احقاق حقوق برمی‌خیزند (البته توافقات پیش وقت ضامن آرامش خواهد بود)
- در نبود اپوزیسیونی همگن و سازمان‌یافته، جنگ و آشوب بلندمدت کشور را در برمی‌گیرد ( اگرچه اکثریت مردم به‌طور بالقوه بخشی از اپوزیسیون هستند و در جریان رویارویی، رهبری و سازمان می‌یابند).
- تضمینی وجود ندارد که نظام آینده ایران از هر جناح و یا گرایشی که به قدرت می‌رسد همان رویکرد پیشین را دنبال نکند.

۲- رویارویی نظامی
فرصت‌ها:
- به‌جای تمرکز بر مشکلات دامنه‌دار، مرکز، خاستگاه و محوریت بحران‌ها را نشانه می‌گیرد.
- کمک بزرگی به ترامپ خواهد بود تا در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری افکار عمومی امریکا را هدایت کند (اگرچه او انتقادهای بسیاری بر جنگ داشته اما می‌تواند با برجستهسازی خشکاندن ریشه‌ی تمام بحران‌ها به آن عقلانیت ببخشد)
- امریکا می‌تواند بدون آنکه نیروی زمینی خود را درگیر کند، تنها با حمایت هوایی، بر روی اپوزیسیون مسلح و همچنین بخش‌هایی از ارتش مردمی که در سایهی سپاه به حاشیه رفته است، تمرکز و سرمایه‌گذاری کند. (بخش‌هایی از مردم ایران به سبب انزجار و نارضایتی از حکومت، برای بمب‌های آمریکایی لحظه‌شماری می‌کنند)
- فرادستی و برتری خود را بار دیگر در منطقه و جهان تثبیت کند.

تهدید‌ها:
- جنگ با ایران کم‌هزینه نخواهد بود (ناامن شدن منطقه‌ای که مرکز صدور انرژی و کانون سرمایه‌گذاری است/ درخطر افتادن امنیت کشورهای عربی).
- با دارا بودن قسمت‌های کویری (که البته شمشیری دو لبه است)، وسعت و پهناوری و بالا بودن جمعیت امکان درگیر شدن در جنگی فرسایشی وجود دارد.
- کشورهایی که می‌تواند به‌عنوان پایگاه و پشت جبهه استفاده کند، عمدتاً تحت تسلط شبه‌نظامیان وابسته به ایران است.
-سیل عظیمی از مهاجران به اروپا گسیل خواهند شد.

٣- فروپاشی از درون
فرصت‌ها:
- ایران به دلیل شرایط ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک، همواره پتانسیل تبدیل‌شدن به ابرقدرتی منطقه‌ای را به‌طور بالقوه داراست و گرایش آن به هر سوی، بر معادلات جهانی تأثیر می‌گذارد. اما در صورت فروپاشی، همانند کشورهای آن‌سوی خلیج‌فارس توانایی موثر در معادلات منطقه‌ای را از دست خواهد داد، هم دست روسیه را از ذخایر بزرگ انرژی و آب‌های خلیج کوتاه خواهد کرد و هم تسلط بلندمدت بر روی خطوط انتقال انرژی را ممکن می‌سازد. همچنین به جنگ‌های درازمدت در میان گرایش‌های قومی-مذهبی پایان می‌دهد.
- فروپاشی ایران بازارهای بزرگی برای امریکا ایجاد می‌کند (تولد بازیگران جدید، فضا و امکان را برای بازی‌های جدید و بازارهای جدید مهیا خواهد کرد).
- امریکا متحدانی جدید در منطقه پیدا می‌کند (به‌مانند نقشی که ژاپن و کره جنوبی در آن‌سوی آسیا بر عهده‌دارند).

تهدید‌ها:
- نبود ایران، مستلزم تضعیف کشورهایی چون ترکیه و عربستان است تا توازنی نسبتاً پایدار در منطقه ایجاد شود.
- با مقاومت و سهم خواهی قدرت‌های بزرگ روبرو خواهد شد.
- امکان تعیین مرز و قلمروهای جدید، بدون جنگ و درگیری به‌دوراز ذهن است.

ج.ا دو راه بیشتر ندارد، یا صلح حسنی یا کربلای حسینی!
ایران چارهای جز بازی همه‌ یا هیچ ندارد که اساساً ماهیت نظام‌های تمامیت‌خواه است. رویارویی نظامی نتیجه‌ای جز شکست ندارد، مذاکره و پذیرفتن نخستین شرط، دومینوی عقب‌نشینی خواهد بود و تداوم وضعیت کنونی همانا فروپاشی است. اگر ج.ا حتی از بمب اتمی هم برای همیشه بگذرد، موشک‌های خود را غلاف کند و نیروهای خود را از منطقه خارج سازد، با دست کشیدن از حمایت گروه‌های شیعه و پیش‌آهنگی آنان، از ماهیت و رسالت خود عدول و عبور می‌کند و اگر در دوراهی بقا و رسالت ولایی، نهایتاً بقا را برگزیند، پایه‌های حاکمیت الاهی-ولایی را قربانی خواهد کرد.
حال آنکه طرفین آرایش نظامی گرفته‌اند و روند تحولات منطقهای چنان شتابی گرفته است که برای تغییر در معادله یا وارونگی آن تنها یک اشتباه یا اتفاق ساده کافی است. تحرک ناوگان‌ها، خروج نیروهای امریکا از سوریه و عراق و افغانستان جهت تجدیدقوا و جلوگیری از آسیب‌پذیری در مقابل حملات و از سوی دیگر تغییرات در سپاه، آوردن فاطمیون و حشدالشعبی (هم برای سرکوب در داخل، هم برای مقابله با حملات خارجی، و هم احتمال حمله به احزاب اپوزیسیون که در کشورهای همسایه پایگاه دارند) گواهی بر این ادعا هستند. متحدان منطقه‌ای و گروه‌های وابسته به سپاه از انگیزه کافی برای حمایت از ایران به‌عنوان تنها حامی و منبع ارتزاق - برخوردارند (از شبه‌نظامیان اقماری تا احزاب منطقه‌ای تحت نفوذ ایران) و در سوی مقابل، متحدان امریکا نیز دارای انگیزه کافی برای تقابل همه‌جانبه هستند، تحمل گروه‌های قارچ گونه‌ی شیعه را ندارند، سرمایه‌هایشان در تیررس موشک‌های ایران است و هزینه جنگ‌های نیابتی کمتر از رویارویی مستقیم نیست (هم‌اینک عربستان سالانه ۵ تا ۶ میلیارد دلار تنها در یمن هزینه می‌کند).
از سویی، قرار دادن سپاه در لیست ترور به هر اقدامی در جهت مقابله با آن مشروعیت می‌بخشد و افکار عمومی را برای جنگ آماده می‌کند. هرگونه اقدام از سوی نیروهای وابسته به سپاه را محدود و در چهارچوب تروریسم قلمداد می‌کند و دست سپاه را در تولید جنگ‌های محدود و کنترل‌شده می‌بندد.
و از دیگر سو، طرف‌های ایرانی خوش‌بین هستند که مذاکرات احتمالی را تا انتخابات بعدی آمریکا به تعویق بیندازند اما طرف آمریکایی به دنبال حل مسئله تا پیش از اتمام دور اول ریاست جمهوری ترامپ است.

دورنما
قبول حداقلی شروط آمریکا، برای دیکتاتوری ایدئولوژیک تمامیت‌خواه ایران، چیزی جز دیکتاتوری باقی نخواهد گذاشت و عمر دیکتاتوری‌های استحالهشده نیز چندان به درازا نخواهد کشید. جنبش سبز میان مردم و حاکمیت شکاف ایجاد کرد و خیزش دی‌ماه ۹۶ مطالباتی معیشتی-اقتصادی را در زمینه داشت -اگرچه بعدها شکل سیاسی به خود گرفت - که هنوز محقق نشده و شرایط زندگی به‌مراتب دشوارتر شده است. خیزش آتی، نیرویی به‌مراتب بزرگ‌تر را آزاد خواهد کرد.
آیا اپوزیسیون مرکزگرا و غالباً فارس در ایران که خود را حامی یکپارچگی و تمامیت ارضی می‌دانند، خود را برای گزینه‌های احتمالی آماده کرده‌اند؟ در صورت بروز جنگ چه خواهند کرد؟ آیا آن را به‌عنوان فرصتی می‌نگرند یا در کنار نظام خواهند ایستاد؟ در صورت سازش چطور؟ آیا بر این باورند که مجرایی برای مذاکره و تنفس جامعه مدنی بازخواهد شد یا در کارزار مبارزه علیه دیکتاتوری - هرکدام به دنبال حداکثر مطالبات - مبارزات را ادامه خواهند داد؟ در صورت تغییر رژیم چه؟ آیا منتالیته و ذهنیت خود را برای مواجهه با واقعیات و گذار به فردایی بهتر آماده کرده‌اند و راهکاری برای همزیستی توافقی و مسالمت‌آمیز در چنته دارند یا راه پیشین و آزموده شده را دگربار می‌پیمایند؟ و آیا در صورت فروپاشی جغرافیایی، به آن حد از بلوغ سیاسی رسیده‌اند تا همزیستی مسالمت‌آمیز در کنار یکدیگر با حفظ اراده و آزادی انتخاب را برای یکدیگر قائل باشند؟
بدون شک بقای ج.ا و تداوم سیاست‌های مرکزگرا و فارس محور که متاسفانه در میان لایه هایی از اپوزیسیون هم هوادار دارد، ایران را به‌سوی واگرایی و فروپاشی می‌برد، گزینه‌ای که برای سرمایه‌داری و قدرت‌های جهانی نیز خالی از لطف نیست! دعوا بر سر کیک بزرگی است که با تکه کردن آن‌هم، سهم همه قدرت‌ها محفوظ است. بازسازی خرابی‌ها و دسترسی به بازارهای جدید خودبه‌خود تغذیه‌ی بلندمدت برای جهان سرمایه‌داری است. روسیه سهم خود را از دریای خزر و سوریه احیاشده در مدیترانه می‌گیرد و عراق هم در میان "ائتلاف جهانی" تقسیم می‌شود. تمامی میهمانان نیز در ضیافت ایرانستان و کشورهایی ناگزیر از تجزیه، شادمان خواهند بود.
و از نگاه اندیشه پردازان هژمونی نوین امریکا معضل ایران برای همیشه حل خواهد شد. ناامن کردن ایران، روسیه را در باتلاق خاورمیانه سرگرم می‌کند، بازاری بزرگ برای فروش سلاح مهیا می‌شود و تسلط بر حوزه‌های انرژی را از انحصار رقبا خارج می‌کند. اختلافات اعراب و اسرائیل به تاریخ سپرده می‌شود و کره شمالی با مشاهدهی عاقبت ایران، به هرگونه سازشی تن خواهد داد.