وظایف اساسی پیشگامان کارگری
در گرامی‌داشت "اول ماه می" (یازده اردیبهشت ) روز جهانی کارگر


حسین اکبری


• *وقتی ناهمبسته‌ای! پس باید همبسته شوی. بدون اجازه از ارباب قدرت چرا که اگر او باشد هیچگاه نمی‌خواهد این قطره دریا شود! همبستگی نه به شیوه‌ای که اگر هم ارباب قدرت ناچار شود توصیه و اجبار به قانون خود ‌کند؛ بل که از آن دست که هیچ قانونی جز اراده کارگران نتواند برایش قواعد ضروری را بنویسد و به اجرا درآورد. پیشروان کارگری امروز چاره‌ای جز وحدت و تشکیلات ندارند! این اولین آموزه‌ی "اول ماه می" در همه دوره های پس از خود است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۷ ارديبهشت ۱٣۹٨ -  ۲۷ آوريل ۲۰۱۹


بی تردید کارگران در هرجای دنیا چنانچه شرایط زندگی مناسبی داشته‌باشند "اول ماه می" این روز بزرگ را عید می‌گیرند و در جشن به پایکوبی و شادی در می آیند و برعکس هرجا که به خاطر زیست نامناسب در مخاطره باشند و بدانند که این روز، روز آنهاست به اعتراض پرچم های مطالبه گری را برمی‌افرازند و شعارهایی حاکی از خشم و خروش سر می‌دهند و می‌خواهند تا تغییری که شایسته زندگی بهتر برای همگان‌ است ایجاد شود و چنین است که "اول ماه می" تاریخ بازنمایی مکرر خشم و عصیان علیه بیداد، تبعیض ،جنگ، بیماری، فقر، ستم و بیعدالتی‌ است و در هنگامه ای که این خروش و فریاد نیز از کارگر دریغ شود، گستره این خروش علیه استبداد و به سود دموکراسی برای حق آزادی بیان وسعت می یابد. این است آن اعتبار تاریخی که این روز یعنی "اول ماه می" را زنده نگه داشته است!

روز کارگر "اول ماه می" را کسانی آفریدند که خواست های محدودی را فریاد زدند و فریادشان با صفیر گلوله پاسخ داده شد و گرچه برخاک افتادند اما به درازنای تاریخ قامت برکشیده و بر تارک قرنها از پی درخون غلطیدن، به حیات مبارزه‌‌ای علیه همه مظاهر ستم‌بارگی اریاب سرمایه، جان بخشیدند. گویی این خون پاکباختگان شهر شیکاگو و بردار شدگان ماه می سال ۱٨٨۶ میلادی هنوز در رگ های کار و اندیشه جریان دارد!

و پرسیدنی است که مادر کجای این رابطه قرار داریم و چگونه برگ‌هایی از این تاریخ را رقم زده‌ایم و خواهیم‌ زد؟ پاسخ به این پرسش نیازمند پرسش دیگری‌ است و آن اینکه شرایط جهان ما و وطنی که به آن وابسته ایم، چیست؟ جهان ما از پس آن روز های خونین شیکاگو فراز و فرودهایی داشته‌ است و دوران‌هایی آلوده به جنگ‌های جهان گستر را از سر گذرانیده‌ است. دنیای سرمایه دستخوش انقلاباتی گردیده که انگیزاننده آن پرشمارترین روزهای "اول ماه مه" بوده‌اند. انقلاباتی که به دوقطبی شدن جهان مهر واقعیت زد و هزارتوی رقابت سرمایه و انباشت و سود که این انقلابات را به کژراهه کشانید تا بدان جا که امروز از پس همه‌ی این فراز و فرودها جهانی در قلمرو سرمایه درآید و جهانی شدن با فلسفه سیاسی نئولیبرال اش دامن‌گستر گردد و ره‌آوردش باز همانا به یغما رفتن هستی کارگران و برباد شدن همه دستاوردهایی باشد که در طول سالیان مبارزه جهان‌شمول گردیده بود و چنین است که کارگران جهان را چاره ای جز دوباره آغازیدن مبارزه ای نفس گیر نیست!

از همین دریچه که بنگریم! "اول ماه می" یادآور آن شکوه و بزرگی کارگرانی‌است که گرچه رهبران اصلی انقلاب ۱٣۵۷ نبودند اما با جرات می توان گفت جز با حضور و میدان‌داری آنها این انقلاب سیاسی به نتیجه نمی‌رسید، گرچه نتایج این انقلاب به سود این طبقه عظیم اجتماعی نگردید و حتی به رغم پایداری‌هایی کارگران و زحمتکشان در دفاع از انقلاب و میهنی که درگیر جنگ نکبت‌بار نشان دادند، باز هم جز محرومیت و فقر و هراس از آینده ای ناروشن چیزی در افق دید آن‌ها پیدا نمانده است و امروز طبقه‌ی کارگر ایران با نگاهی حسرت‌بار به از دست رفتن همه‌ی آنچه درگذشته داشته است می‌نگرد.
وجدان سرمایه را هیچ حسرتی نمی‌آزارد و ادامه این حسرت‌باری نیز برای کارگران نان و کار و آزادی نخواهد شد! پس چه باید کرد؟

امروز نسل جدیدی از پیشگامان جنبش کارگری پا به عرصه کنشگری اجتماعی می‌گذارند، نسلی پرشور با همه احساساتی که در دوره جوانی‌اش سرکوب گردیده و از دل این احساسات سرکوب شده از وابستگی خود به طبقه‌ای اگاهی یافته‌ است که گرچه در حیات اقتصادی و اجتماعی خود نقشی می‌جوید اما همواره با موانع بسیاری که برساخته ی سودجویی آزمندانه صاحبان قدرت است مواجه می‌شود و شاهد و نظاره‌گر ارتش بیکارانی است که میرود تا رقمی فراتر از سه و نیم میلیون جمعیت به رخ کشد و در پس این پدیده خواهد دید ناامنی شغلی آنان را که با تمام سختی های ممکن توانسته اند دارنده شغلی نه درخور بل که برای رفع جوع خود و خانواده باشند.

پیشگام امروز جنبش کارگری می بیند و به درستی درک می‌کند که سرمایه اقتداری فراتر از قانون دارد تا آنجا که مزد کار انجام شده را حتی تا ماه ها به گروگان می گیرد و در این وانفسای بحران‌تبار ِ آلوده به فساد و دزدی و اختلاس هیچ دولت و مجلس و دادگاهی نمی خواهد به این پرسش پاسخ دهد که چرا حتی مزد کار انجام شده نیز پرداخت نمی‌گردد؟

پیشگام کارگری امروز درمی‌یابدکه نه تنها پاسخگویی در این نهادهای قدرت نیست بلکه به‌عکس! چون کارگر به اعتراض در می‌آید؛ بر پیشانی‌اش داغ فریب خوردگی، بیگانه‌پرستی، تاثیرپذیری از استکبار و انواع انگ‌های ناشایست دیگر می‌خورد!!
پیشتاز کارگری امروز این همه را فریاد می‌زند به مناظره میخواند و افشا می‌کند، لیک در بند می‌شود تا یافته‌های خود را منکر شود و بدتر از آن خود را نیز انکار کند و این درد بزرگ را چگونه برخود هموار سازد؟

این ناامنی شغلی و اجتماعی و آن بی‌حقوقی مصادره دستمزد و غم نان و آن تنهایی و ناهمبستگی اجباری دستگاه تجزیه و پراکندگی امنیت ساز سرمایه و آن غارت افسارگسیخته‌ی منابع و داشته‌های یک ملت و آنهمه بی‌قانونی و فراوانی رفتارهای فراقانونی ارباب‌قدرت و در نهایت بدترین رقابت در اردوی کار برای بقا و زندگی ناچیز؛ همه و همه این پرسش را پیش رو می‌نهد که چه باید کرد؟

* وقتی ناهمبسته‌ای! پس باید همبسته شوی. بدون اجازه از ارباب قدرت چرا که اگر او باشد هیچگاه نمی‌خواهد این قطره دریا شود! همبستگی نه به شیوه‌ای که اگر هم ارباب قدرت ناچار شود توصیه و اجبار به قانون خود ‌کند؛ بل که از آن دست که هیچ قانونی جز اراده کارگران نتواند برایش قواعد ضروری را بنویسد و به اجرا درآورد. پیشروان کارگری امروز چاره‌ای جز وحدت و تشکیلات ندارند! این اولین آموزه‌ی "اول ماه می" در همه دوره های پس از خود است.

* ناامن و در مخاطره ای؟ باید قوی شوی و این قوت نیز درپی آن سازمان یافتگی با فراهم سازی توشه‌ای از دانایی بدست خواهد آمد. با آن توانمندی پر از شعور و شور هنوز فاصله بسیار است و این بسیاری فاصله را تنها با دانش و اراده طبقاتی می‌توان از بین برد. دانشی که با اراده جمعی و آگاهانه افراد طبقه به عمل روزمره‌ی هدفمند تبدیل شود و این همان رمز توانمندی است به شرط آن که تا گردهم‌آیی این اراده و دانش ضرور، شتاب آلوده در میدانی که جغرافیای آن را دیگری تعریف و تعیین می‌کند پای نگذاری و چون استوار و دلبسته و همبسته شدی آنگاه میدان با همه ناهمواری ‌هایش میدان توست.

در ارتباط با همین توانمندی است که باید نیمه موجود اما "فراموش شده" و "خود گم کرده"ی طبقه کارگر را نیز به جٌد پیدا کرد و درکنار داشت. نیمه‌ای که با تبعیض جنسیتی از فعالیت آگاهانه و سازمان یافته‌ی طبقه کارگر جدا شده‌ است و از همراهی با دیگر گارگران بازمانده‌ است؛ و آن نیمه زنان کارگر و زحمتکشی هستند که همه‌ی ویژگی های لازم را هم برای مشارکت جدی در رهبری مبارزات طبقه کارگر و هم برای همبستگی و همراهی همیشه طبقه خود را دارد. پس باید که پای در میدانی که به او تعلق دارد؛ گذارد و این شرط قطعی فیروزمندی مبارزات کارگری است.

* اما با این غم نان چگونه به فردا می‌شود اندیشه کرد؟ گفته‌اند "ابرو باد و مه وخورشید و فلک در کارند - تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری" و این همان پیش شرطی است که در مبارزه باید مد نظر داشت. اگر سهم نان را با همه‌ی رنج هایش بدست آوردی، هوشیاری برای مبارزه به سود "کار" و "آزادی" را از دست ندهی! زیرا نان برای زنده بودن انسانی و شرافتمندانه زیستن لازم است اما کافی نیست.

* پیشگام کارگری می‌کوشد در روند مبارزات هم آنگاه که در کار آموزش و آماده شدن برای حضور فعال صنفی را دارد و چه به وقت حضور در میدانی برای احقاق حق، دچار دو گونه عارضه بازدارنده نگردد. این دو عارضه عبارتند از صنفی زدگی و سیاسی زدگی. نمونه صنفی زدگی را میتوان به فراوانی نزد تشکل های رسمی دید. اشکال اساسی این نمونه کنش صنفی در آنست که همواره مواظب است از چهارچوب تنگ صنفی که برایش چه از سوی قانون و چه از طرف دولت تعیین شده است، فراتر نرود. نمونه آشکار آن را می توان در برخورد آنها باموضوعاتی چون حداقل‌ دستمزد، نگرش و حساسیت آنها نسبت به تهاجم و دست اندازی‌ها علیه سازمان تامین اجتماعی که مالکیت آن متعلق به کارگران و سازمانی بین‌النسلی است، بی‌تفاوتی آنها به موضوع خصوصی سازی‌ها و تبعات ناشی از آن به زیان کارگران و منافع ملی، موضوع تمکین آنان به روش های نادرست سه جانبه گرایی در شوراهای چندگانه مربوط به فصل ششم قانون کار و ناپیگیری آنها در سیاست های غلط اقتصادی که منجر به زیان دیدگی کارگران میگردد، دید.
نمونه سیاسی‌زدگی را هم می‌توان در رفتار برخی تشکل‌های کارگری مستقل یا مدعی استقلال، به فراوانی دید. این تشکل‌ها اگر چه بنا با خواست کارگران صنف خود و برای دفاع از حقوق و مطالبات آنها شکل گرفته‌اند اما در برهه ای از فعالیت خود نسبت به آرای و خواست‌ها و مطالبات موکلین خود بی توجه می‌شوند و با وجود جو سیاسی موجود در جامعه آنچنان از همکاران خود به تدریج فاصله می‌گیرند که حتی برای سازمان دادن یک اعتراض صنفی و عمومیِ کارگری مانند بیان نظرات خود پیرامون موضوع حداقل دستمزد آنجا هم که دعوت به تجمع می‌کنند! نشانی از همکاران آنها دیده نمی‌شود و آنان ناگزیر به مردم و عابرین متوسل شده و شعار میدهند: "درد ما درد شماست، مردم به ما ملحق شوید". در واقع از آنجا که این پیشروان دچار جوزدگی مفرط گردیده‌اند و خیال می‌کنند به دلیل نارضایی های موجود درنزد توده مردم و همدردی‌های موجود در بین توده هایی از گروه‌های مختلف اجتماعی می‌شود کارزار صنفی را به یکباره به کارزاری سیاسی بدل کرد و مطالبات عمومی را رهبری کرد جایگاه واقعی خود را فرموش می‌کنند و بی آنکه برنامه روشن و مشخصی برای فعالیت های کارگری خود داشته باشند و برای پیشبرد آن ابتدا در بین نزدیک‌ترین لایه های کارگری پیرامون خود که همان صنف و اصناف مشابه است، تدارک لازم را دیده باشند؛ به کار فراخوان در لحظه برای اعتراضی مردمی در آمده و به طرح موضوع و خواست هایی فراتر از آنچه آنها برایش فراخوان داده‌اند (حداقل دستمزد) دست میزنند و به دلیل اینکه مردم با آنها درد مشترک دارند از آنها میخواهند که به معترضان که تعدادشان به پنجاه نفر هم نمیرسد؛ بپیوندند. این سیاسی زدگی و صنفی زدگی مفرط همان پای لنگی است که با آن نمی‌توان مسیر دشوار و طولانی مبارزه طبقاتی را به درستی طی کرد.

برای مادیت بخشیدن به این حداقل "بایدها" و "نبایدها" هنوز کار و تلاش مداوم و حساب شده و برنامه ریزی شده‌ای نیاز است و مهمتر از آن اراده ای استوار که براثر فشارها و تضییقات موجود خط و مسیر درست تعیین شده، حتی برای لحظه ای به فراموشی سپرده نشود. رهروان "اول ماه می " چنیین زنان و مردان کارگری خواهند بود.