علی کوچک پوریان
سانتی مانتالیسم به کامِ سیاست


• اگر مخاطب از کلیشه ها عبور کرد تکلیف چیست؟ با رواج و علم کردن آثار نازل و عموماً فاقد ارزش های زیباشناختی، سطح سلیقه ی عمومی به تدریج پایین آمده، توان ارزش گذاری و تمایز در مخاطب از دست میرود و مثلاً سیاسی ترین نویسنده ی معاصر را همانطور میخواند که عاشقانه های زرد و مبتذل بازار کتاب را و یا حتی صفحه ی حوادث روزنامه را ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۷ فروردين ۱٣۹٨ -  ۶ آوريل ۲۰۱۹



عرصه ی فرهنگ و هنر هرگز تماماً مستقل از سیاست های حاکم بر زمان خود نبوده و به نوعی میدان اعمال نفوذ و قدرت این سیاست ها محسوب می شده است. میدان مهمی که در یک سوی آن همواره روشنفکران و هنرمندان مستقل ایستاده و در سوی دیگر قدرت و وابستگانش و در میانه جامعه ای به شدت متاثر از این دو قطب. و درست به همین دلیل قدرت حاکم هرگز مایل به واگذاری این میدان نبوده و از آن به عنوان ویترین اصلی تبلیغ سیاست های مطلوب اش بهره برده است. بازار نشر و کتاب، صنعت موسیقی، سینما و گالری ها و حراجی ها و البته به تازگی فضای مجازی می توانند ویترین آثار، محصولات یا ارزش هایی باشند که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم تبلیغ سیاست های حاکم را می کنند یا منجر به ایجاد جریان، سلیقه و هژمونی فرهنگی می شوند که نهایتاً به موازات و در راستای همان سیاست ها و به کام حاکم هستند.
تقلیل وجوه سیاسی-اجتماعی آثار بعضی نویسندگان و شاعران معاصر به چهره هایی کارت پستالی، خنثی و عقیم چند سالی ست که رایج و محل درآمدزایی دلالان و کتاب سازان شده است. جدا و بزرگسازی عامدانه ی برشهایی از شخصی ترین لحظات زندگی شاعر یا نویسنده به بهانه ی پرده برداری از ابعاد نهان شخصیت او چیزی جز گردن زدن یک عمر زندگی سیاسی-اجتماعی هنرمند به نفع بنگاه های کتاب سازی و کفتارهای عرصه ی سیاست نیست.
انتشار این وجه از زندگی هنرمندان در قالب نامه‌های خصوصی و عاشقانه و در بسته‌بندی‌های دکوراتیو و مشتری‌پسند و چاپ‌های متعدد فارغ از پول‌سازی و درآمدزایی، هدف یا اهدافی سیاسی را هم دنبال می‌کند: معطوف و سرگرم کردن مخاطب به قسمت‌های غیرسیاسی و کم- یا بی‌خطر زندگی شاعر یا نویسنده و خلاصه کردن جهان‌بینی عمدتاً سیاسی و وسیع او به کلیشه‌هایی سانتی‌مانتال طبقه‌ی متوسط.

با اثر غیر از سانسور مستقیم و کلاسیک نمی‌توان مواجه شد و درافتاد، چراکه اصالت و صراحت آن به مصادره‌ی سیاسی یا تقلیل راه نمی‌دهد، پس باید نحوه‌ی مقابله را تغییر داد.


آنچه خوانده میشود که حاکم بخواهد

بعد از گذشت چیزی نزدیک به دو دهه از انقلاب که سانسور به شیوه ی قلع و قمع یا ممنوعیت کتاب رایج و متداول بود سیاستهای حاکمیت در عرصه ی فرهنگ شکل جدیدی به خود میگیرد. فضای فرهنگی به شیوه ی "اصلاحات" به اصطلاح بازتر می شود اما صدای مخالف همچنان تاب آورده نمیشود. برای حفظ ویترین شیک سیاست های جدید اما نمیتوان به سان گذشته دست به قیچی سانسور یا مهر ممنوعیت برد. باید فضایی ساخت عقیم و خنثی. حتی درونمایه ی چپ و ضد قدرت نیز تحمل میشود مادامی که فرصتی برای جولان و تاخت و تاز نیابد.
عموم مخاطبان بازار کتاب به سمت جریان اصلی سوق داده می‌شوند و این میسر نیست مگر به یمن استفاده از بازوهای رسانه‌ای، سلبریتی‌ها و دلالان. در چنین فضایی هنرمندانی که هم‌سوی سیاست‌های قدرت قرار می‌گیرند فرصت عرضه اندام و دیده شدن می‌یابند و آنان که وجه اشتراکی با این سیاست‌ها ندارند یا خود به خود به سایه رانده و منزوی می‌شوند یا طوری ارائه و عرضه می‌شوند که به چیزی ضد خود بدل شوند. پس به ناچار «آنچه» خوانده می‌شود که قدرت بخواهد و مهمتر از آن «طوری» خوانده می‌شود که قدرت بخواهد. این مصادره‌ی میدان فرهنگ و البته مصادره‌ی خوانش مخاطب از اثر محقق نمی‌شود مگر به لطف جریان‌سازی، روان‌شناسی مخاطب و البته اصول بازار.


کلیشه میفروشد

از نویسندگان و شاعرانی که با هیچ چسب و معیاری به سیاستهای قدرت نمیچسبند تصویر دیگری ارائه داده میشود. تصویری عوام پسند، سمپاتیک و منتزع از جهانبینی و درونمایه ی اصلی آثار و زندگی آنان. کلیشه سازی اولین قدم است و حربه ای همیشه موفق: عرضه کردن یک شاعر سرکش و پولیتیزه در قالب هایی نخ نما و قابل فهم برای مخاطب عام بازار کتاب.


سیاسی نخوانید

مخاطب بهتر است نامه‌های عاشقانه‌ی شاملو به آیدا را در یک بعد از ظهر سرد، کنار شومینه و به صرف چای و کیک عصرانه مطالعه کند و از جزییات و زیر و بم‌های این عشق آرمانی مطلع شود و عکسی هم برای ثبت در اینستاگرام بگیرد تا به طور مثال بداند شاعر در «جدال آیینه و تصویر» از کدامین «فرقه» حرف می‌زند، تا سمت اشعار عموماً سیاسی شاعر نرود و به تبع فرصت و انگیزه‌ای هم برای تأمل و پرسش‌گری نیابد.

روانشناسی جمعی انسان و پرسوناژهای بینظیر ساعدی در داستانها و نمایشنامه هایش مطلقاً اهمیت و ارزش پرداختن ندارد مادامی که عشق و رابطه ی او و طاهره کوزه گرانی محل مانور است و فروش.
سیر تحول و پولیتیزه شدن فروغ و اشعارش به کل بی اهمیت است. تصویر مطلوب قدرت از او زنی تنها، عاشق و غمدوست است که برای دل خودش میسرود.


خوانش مخاطب را تصاحب کنید

اگر مخاطب از کلیشه ها عبور کرد تکلیف چیست؟ با رواج و علم کردن آثار نازل و عموماً فاقد ارزش های زیباشناختی، سطح سلیقه ی عمومی به تدریج پایین آمده، توان ارزش گذاری و تمایز در مخاطب از دست میرود و مثلاً سیاسی ترین نویسنده ی معاصر را همانطور میخواند که عاشقانه های زرد و مبتذل بازار کتاب را و یا حتی صفحه ی حوادث روزنامه را.


رفع یک سو تفاهم

انتشار نامه های خصوصی و عاشقانه پدیده ی جدیدی نیست. مختص ایران هم نیست. روشن است که این نامه ها بعد از مطالعه ی آثار هنرمند در فضایی مستقل و بی تأثیر از سیاست های یک حکومت یا جناح سیاسی در عرصه ی فرهنگ و هنر، شاید پرده از چیزی بردارد و یا ما را کمی به او، آثار و جهانی که زیسته نزدیکتر کند. مراد اینجا سیاست های حاکم بر عرصه ی فرهنگ بود و کسانی که حتی مترصد مصادره ی جنازه ی شاعر یا نویسنده ی مستقل به نفع خود هستند.