کنگره ملی برای گذار به دمکراسی


بهزاد کریمی


• آقای رضا پهلوی البته می توانند نماد همه شاهپرستان باشند که هستند، اما نماد هیچ جمهوریخواهی نیستند. آن جمهوری خواهی هم که ایشان را به عنوان نماد سیاسی ملی بپذیرد با چنین انتخابی در واقع خود را از جمهوری خواه بودن خلع می کند. بعلاوه، محوریت ایشان در اتحاد ملی ولو با پوشش "من فقط تشویق و پشتیبانی می کنم"، صاف و روشن یعنی که دخالت شاه در سیاست! و این، برگشت به پدر بزرگ و پدر است و تثبیت همان نقض نیم قرنه مشروطه خواهی از همین حالا ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۷ اسفند ۱٣۹۷ -  ۲۶ فوريه ۲۰۱۹


متمرکز بر رویکرد اپوزیسیونی!
اپوزیسیون جمهوری اسلامی در معنای انطباقی درست کلمه، چون اصلاح این نظام را عملی نمی بیند پس بر اصلاح ان نیست. همزمان، ناراضیان درون سیستمی و منتقدان بیرونی معتقد به اصلاح سیستم قرار دارند که رنگین کمانی اند از شبه اپوزیسیون تا نیمه اپوزیسیون. اینان کوشندگان اصلاح سیستم اند، حال آنکه اپوزیسیون با تمرکز بر گذار، جامعه را به عبور از جمهری اسلامی فرا می خواند.
اپوزیسیون و این رنگین کمان، به راهبردهای متفاوت متعلق اند و هر یک نیازمند مشی، راهکارها و زبان ویژه خود. در آمیزی این دو در سیاست بر پایه همانندی های ممکنه شان بر سر موارد برنامه ای، به افلاج سیاسی هر دو منجر می شود. مناسبات بین اینان بر پایه رقابت سیاسی تنظیم شدنی است که نباید گذاشت شکل تخاصم به خود گیرد.
آینده طیف شبه و نیمه اپوزیسیون عموماً نزدیک شدن آنها به اپوزیسیون است، زیرا که این نظام بنیاداً دفع کننده هر منتقد و معترضی است. اپوزیسیون دمکرات به چنین آینده ای مشتاقانه و مسئولانه چشم می دوزد، اما در اکنون خود همه توش و توان خویش را بر متحد کردن مولفه های اپوزیسیون دمکرات می گذارد و تمرکز را بر تدبیر بینی پیرامون چگونگی گذار و مدیریت دوره گذار می نهد.

چه نوع گذار؟
گذار از جمهوری اسلامی به سکولار دمکراسی با گذار از آن به اقتدار گرایی از نوع دیگر، مغایر همند. اهدافی متضادند که رویکردهای ویژه خود می طلبد و هر یک نیز متکی به روش و نیروی خاص خویش می شوند. گذار به دمکراسی، برای رسیدن به آماج ملی دمکراتیک است که خود را در پایبندی به گذار دمکراتیک نشان می دهد؛ در گردآوردن پلورالیستی و دمکراتیک همه دمکراسی خواهان مخالف با هر قسم از اقتدارگرایی اعم از مستقر تا در کمین نشستگان.
سنگ پایه دمکراسی سیاسی به اینست که قدرت از اراده آزاد شهروندان برخیزد و زیر نظارت آنان باشد. این مشخصه بنیادین دمکراسی تنها برای زمانه پسا گذار نیست، اعتبار آن به بروزش در روند گذار نیز است. اعتماد به نتیجه دمکراتیک گذار، در حین گذار شکل می گیرد و بدل به نیرو می شود.
گذار دمکراتیک یعنی بسیج کامیاب شهروندان حول درخواست های دمکراتیک؛ محاصره مدنی قدرت حاکم از طریق اتخاذ مبارزه خشونت پرهیز؛ بر بستر جنبش قدرتمند تعمیق بردن شکاف های درون سیستم برای فرسایش قدرت و نیز به پشتوانه نیروی مردم استفاده از امکانات بین المللی در چالش با قدرت. گذر دمکراتیک، برای عقب نشاندن قدرت حاکم است تا نقطه جایگزینی آن با دمکراسی. این گذار، هدفمند و روشمند است و مرز روشنی با بلبشو و تنش آفرینی دارد.   

ایده ای روشن با معماری بغرنج
آینده ایران دمکراتیک، با ایده اتحاد ملی پیرامون سکولار دمکراسی است که حقایق سیاسی مبرمیت آن را پیوسته و هر لحظه به تماشا می نهند. شکل گیری چنین اتحاد فراگیری، جنبه ناگزیری دارد و دیر یا زود شکل خواهد گرفت. مقاومت ها در برابر آن از جنس سیاسی است و نه نظری و روشی، و لذا شکننده. پس، مسئله اصلی را ساماندهی این اتحاد و چگونگی آن بدانیم و تماماً بر همین متمرکز شویم.
قدمت ایده اتحاد فراگیر سکولار دمکرات به عمر جمهوری اسلامی است. پیشنهاد تاسیس جبهه دمکراتیک پاسخگوی اوضاع پسا انقلاب، از فردای استقرار دیکتاتوری دینی در کشور پیش کشیده شد و نیز البته ملهم از جبهه ملی که مقتضی زمانه خود بود. این ایده طی چهار دهه گذشته به اشکال مختلف و از سوی شخصیت ها، جمع ها و تشکل های سیاسی متفاوت پی گرفته شده و کماکان هم می شود.
این اندیشه درست اما، از یکسو اینجا و آنجا همراه اراده گرایی ها بوده و از سوی دیگر مواجه با مخالفت های نابجا. این ایده درست، متاسفانه یا فعالیت برای بازگرداندن رژیم سلطنتی القاء شده و یا اپوزیسیون سازی توسط از ما بهتران غیر ایرانی! غلبه بر این بدفهمی ها و تصحیح آن کژروی ها، تنها در متن عمل حوصله مند و پیگیر ممکن است. بغرنجی و دشواری ایده اتحاد ملی بر سر سکولار دمکراسی، به معماری و اجرای هوشمندانه و سنجیده آنست.

این اتحاد نباید فرد محور باشد!
اتحاد ملی پیرامون یک فرد، نه عملی است و نه دمکراتیک.
عملی نیست چون جامعه آگاه پسا انقلاب به چنین رویکرد و راهبردی تن نمی دهد. طی چهل سال گذشته، اطاعت پذیری و دنباله روی در ایران خوشبختانه پس رفته و اعتماد به نفس سیاسی در شهروندان قوت گرفته است. مورد پذیرش قرار نگرفتن رهبری کاریزما (فرهمند) از سوی بیشترینه جامعه امروزین ما، نشانگر رشد دمکراتیک و بلوغ سیاسی آنست. ایران متکثر، به یک اتحاد ملی دمکراتیک و پوشش دهنده نیاز دارد.
اتحاد فراگیر فردمحور از این زاویه نیز عملی نیست که اصلاً چنین شخصیتی وجود خارجی ندارد. البته هستند چهره هایی که در اندازه خود و برای پیرامونیان و هوادارانشان مطرح باشند مانند شاهزاده پهلوی، رئیس جمهور مخلوع نظام، برخی مقامات بلند پایه پیشین سیستم هم اینک اما مغضوب، و نیز شخصیت های جاافتاده کم یا بیش شناخته شده با ایستادگی های چند دهه ای در برابر جمهوری اسلامی. اما هیچ کدام آنان نماد ملی به شمار نمی آیند. هیچیک اینها ماندلای ایران نیستند چون بر جمعی مشابه کنگره ملی افریقای جنوبی تکیه ندارند و از درون آن برنخاسته اند!
اما اتحاد پیرامون یک فرد ولو دمکرات، صرفنظر از عملی نبودن و ناموجود بودن چنین نمادی، غیر دمکراتیک هم است و این وجه از قضیه، مهم تر از هر چیز دیگری است. اتحاد فرد محور ولو با داعیه دمکراسی خواهی، ناقض دمکراسی و مایه مسخ دمکراتیسم است. پیوند خوردن سرنوشت اتحاد با اراده فردی فرا جمع، همان "اتحاد همه با من" خمینی، پهلوی و رجوی است که سیاست در ایران معاصر به اندازه تاریخ خود از آنها گزند دیده و بعید است دیگربار به تکرارش بنشیند!

این اتحاد به ویژه نباید "شاه" محور شود!
از میان شخصیت های مدعی اتحاد ملی، آنی که اکنون رسماً و عملاً خود را محور چنین اتحادی معرفی می کند آقای رضا پهلوی است. ایشان بیش از هرشخصیت دیگری در پی محور بودن اند و اتحاد شاه محورانه ایشان در حال حاضر بیش از هر اتحاد فرد محور دیگری نیازمند چالش! زیرا، این گذار از همان آغاز به سوی پادشاهی است؛ تحمیلی که، دارد از پیش تدارک دیده می شود. این یعنی، جمهوریخواهان نیز این شاه فرزند را به شاهی بشناسند و گذر را در احیای سلطنت تعبیر کنند.
آقای رضا پهلوی البته می توانند نماد همه شاهپرستان باشند که هستند، اما نماد هیچ جمهوریخواهی نیستند. آن جمهوری خواهی هم که ایشان را به عنوان نماد سیاسی ملی بپذیرد با چنین انتخابی در واقع خود را از جمهوری خواه بودن خلع می کند. بعلاوه، محوریت ایشان در اتحاد ملی ولو با پوشش "من فقط تشویق و پشتیبانی می کنم"، صاف و روشن یعنی که دخالت شاه در سیاست! و این، برگشت به پدر بزرگ و پدر است و تثبیت همان نقض نیم قرنه مشروطه خواهی از همین حالا.
نیاز دمکراتیزاسیون سیاست در ایران، تشکیل احزاب برنامه ای است. اگر این نیاز به درون طیف سلطنت نیز راه بیابد و امید که - گرچه اندک - راه بیابد، آنگاه است که مرز میان مشروطه خواهان با سلطنت طلبان آمریت خواه ترسیم می گردد. تشکل مشروطه طلبی که خود را با لیبرال دمکراسی معرفی کند جایش در اتحاد ملی سکولار دمکراسی است، شاه اللهی ها ولی کی جایی در این اتحاد دارند؟

اتحاد ملی، جمع منفردین نیست
تجمع دمکرات های منفرد در هر سطحی و با هر جهت گیری برنامه ای امری مثبت است، چون در خدمت تشکل و تحزب دمکراتیک و سازمان یابی جامعه قرار دارد. اما اینها به تنهایی ثقل برای اتحاد ملی نمی شوند. از گرد آمدن افراد - و هریک نیز داعیه دار - اتوریته ملی شکل نمی گیرد. اتوریته ملی، از اتکاء بر اراده های دمکراتیک متشکل بر خواهد خاست.
چنین تجمعاتی می توانند به پلاتفرم و تشکیلات دست یابند که گام موثری است در راستای اتحاد ملی و جای استقبال بسیار دارد. چنین نیز به نظر می رسد که منفردین دمکرات که انبوه هم هستند، از طریق خود بهتر می توانند متشکل شوند. آنها با متشکل شدنشان بالقوه مولفه ای هستند از اتحاد ملی.
تاکید همواره باید بر گذر از فردیت به تحزب و تشکل باشد. زیرا، فردی که نتواند در میان دریایی از علاقمندان سیاسی گروهی همفکر با خود پیدا کند یا خود راساً به جمعی از همفکران شکل جمعی دهد تا بدل به اراده مشترک شود، رنجور از انفراد منشی است. چنین آدمی با هر درجه از اعتبار اجتماعی، در جمع بزرگتر نیز منفرد خواهد ماند و ناهمخوان با اتحاد ملی خواهد شد.

این اتحاد، جمع تشکل های سیاسی دمکرات است؛ کنگره ملی برای گذر به دمکراسی

اتحاد پایدار ملی، اتحادی است میان جمع ها و تشکل ها و احزاب سیاسی دمکراسی خواه که هر کدام متشخص به پلاتفرم برنامه ای - سیاسی معینی اند و بر آنند که با همدیگر حول گذر ایران به سکولار دمکراسی متحد شوند. در برنامه یا دارای تفاوت هایی هستند و یا حتی رقیب یکدیگر، در سیاست عام مرحله ای اما مشترکند. این اتحاد تجلی وحدت در کثرت است و نشانه بلوغ دمکراتیک جامعه ایران.
چنین اتحادی، مرکز مدیریت دارد که در آن، نمایندگان تشکل های متحد شونده حضوری مسئولانه خواهند داشت. اینان در آن واحد، هم در تعهد به این اتحاد ملی اند و هم متعهد به تشکل سیاسی متبوع خود. و این، همان پاسخگو بودن است که از پایه های امر دمکراتیزاسیون است. اتحاد تشکل ها، نه مبتنی بر روابط که بر پایه ضوابط عمل می کند.
شکل سازمانی اتحاد ملی، کنگره ملی است و اعضایش، تشکل های سیاسی گرد آمده در آن. کنگره چونان نهادی دمکراتیک، از طریق پایگاه های اجتماعی اعضای متشکل خود است که می تواند پایگاه اجتماعی ملی بیابد. کنگره ملی می تواند و صلاحیت آن را دارد که در مسیر راهبرد گذار، راهکارهای متناسب در پیش گیرد و مطمئن باشد که با مورد پشتیبانی قرار گرفتن رویکردهایش، در صحنه سیاست بدل به نیروی ملی شود. کنگره ملی می تواند راهکارهای متنوع چون پیش کشیدن انتخابات آزاد، دعوت به نافرمانی مدنی و اعتصابات و راهپیمایی ها، رفراندوم چه در مسیر گذار و چه در فردای گذار و نیز افق گشایی های سیاسی، وظیفه مدیریت دوره گذار تا تشکیل مجلس موسسان را پیش ببرد.

کنگره ملی و شخصیت ها و نهادهای مدنی
شخصیت هایی هستند بهر دلیل دارای جایگاه اجتماعی معتبر که اعتبارشان نه ناشی از نمایندگی تشکل و جریان سیاسی خاص بلکه به اتکای ظرفیت های مبارزاتی خودشان در راه دمکراسی می باشد. جای این شخصیت ها، در کنگره ملی است. این واجدین ارزش می توانند به عنوان اعضای افتخاری کنگره ملی، بر اعتبار اجتماعی کنگره بیفزایند و خود نیز البته از پشتیبانی این نهاد فراگیربرخوردار شوند.
در هر حال اما، قدرت کنگره ناشی از اراده اعضای اصلی آنست. نماد کنگره ملی، خود کنگره است و چهره بیرونی آن، سخنگوی منتخب اش که زیر نظر کنگره عمل خواهد کرد و الزامی هم نیست یک نفر باشد و یا برای مدتی طولانی سخنگو باقی بماند. چهره های معرف کنگره از دل آن و طی روندی دمکراتیک زاده می شوند و اتوریته خود را هم از آن می گیرند. کنگره طبعاً نیازمند چهره است اما نه برای تحلیل بردن خود در این یا آن فرد.
کنگره ملی در آغاز کار از گرد آمدن چند تشکل سیاسی شکل می گیرد ولی در ادامه تکوینی خود می تواند با ورود در ساماندهی متکامل، نمایندگان انواع نهادهای مدنی را نیز در خود بگنجاند. برای اینکار، نیاز به سازوکارهای لازم به منظور باز تنظیم روابط در کنگره ملی است. این، فاز مهمی در حیات کنگره ملی خواهد بود. زیرا مشارکت شهروندان در این نهاد ملی را بیشتر و بیشتر خواهد کرد.

حساسیت موضوع اعتماد
این واقعیتی است که اپوزیسیون دمکرات جمهوری اسلامی هم از فقد اعتماد اجتماعی لازم رنج می برد و هم از بی اعتمادی میان مولفه های خود. اینجا البته مجال آن نیست تا این پدیده دیرینه به قدمت خود جمهوری اسلامی را واکاوی کرد، فقط اشاره وار می گویم که لازم است بر آن شکست چهل سال پیش و سرکوبگری های بعدی و پیامدهای سیاسی و روانی آنها درنگ صورت گیرد. به آن شکست و خطاهایی که، بازتاب شان را هم در نگاه بدنه و پایه اجتماعی سکولاریسم به جریان های سیاسی مشارکت کننده در انقلاب می توان دید و هم میان خود فعالان سیاسی آسیب دیده از جمهوری اسلامی.
بحران بی اعتمادی در اپوزیسیون سکولار جمهوری اسلامی جدی است و درون دمکرات های آن جدی تر. در این شاخه از اپوزیسیون که خوشبختانه از مرید و مرادی در آن خبری نیست و یا که ضعیف است، رفتارها با حساسیتی باز هم بیشتر رصد می شوند که خوب هم است. این وسواس سیاسی اکنون حتی در وضعیت مواجه شدن جامعه با ابر بحران ها و حس رو به گسترش بی آیندگی و نیز کارکرد تردیدهای جان سخت، حساس تر هم شده است. این وضعیت حساس را باید با همه وجود فهمید.
اگر ضرورت و زمینه عینی "همه با هم" شدن (اتحاد و ائتلاف) دمکراتیک در برابر جمهوری اسلامی از یکسو روز به روز رو به تقویت است، از سوی دیگر اما خاطره تلخ "همه با من" نیز مدام خود را در برابر اذهان می نشاند. پس بر ما است که از این فرصت عینی مساعد بهره تاریخی برگیریم و همزمان نسبت به آسیب خوردگی های کهنه ذهنی هشیار بمانیم.

کنگره ملی با رعایت توافق در پلاتفرم، مایه اعتماد
این بی اعتمادی را در رابطه با مردم تنها با ایجاد تجمع فراگیر از اپوزیسیون سکولار دمکرات است که می توان بدل به اعتماد کرد. جامعه در امروز خود نیازمند تکیه گاه است و چشم براه ثقلی نیرومند از مقاومت و تدبیر علیه جمهوری اسلامی. همین نیاز هم است که میدان را در سپهر سیاست ایران برای تاخت و تاز جریان های اقتدارگرا مساعد کرده و اذهان را قسماً سوی نیروی خارجی "ناجی" سوق داده و می دهد. پس برای پیشگیری بموقع از انحرافات و تبدیل تهدید به فرصت، باید قدرت شد و برای قدرت شدن هم، بر اصل هم افزایی توان ها ایستاد: همان کنگره ملی برای دمکراسی.
در درون خود اپوزیسیون نیز تنها با تامین برابر حقوقی دمکراتیک است که می توان از مغاک نقارها گذشت و بر بدبینی ها غلبه کرد تا به تجمع پایدار رسید. می توان به اتحاد ملی دست یافت و کنگره ملی را شکل داد هرگاه که از این نیاز ملی، فهم گفتمانی داشت و سنجیده و خستگی ناپذیر آن را تدارک سازمانی ملی مبتنی بر برابر حقوقی دید.
اینکه در کنگره ملی وزن اجتماعی هر مولفه ای باید بتواند تاثیر خود را بر تصمیمات بگذارد، یک الزام سیاسی است. ایفای نقش متناسب با نیروی خود واقعی است؛ زیرا عرصه سیاست، میدان توازن قواست. در اتحاد ملی نیز، به این واقعیت باید توجه کرد اما نه بر پایه اصل زور بلکه ضابطه مندی دمکراتیک: واقعیت اکثریت و حقوق اقلیت. هرگونه وزن کشی پیشاپیش و به رخ کشیدن نیروی خود به متحدین در آغاز راه، زهر اتحاد است؛ چون می رماند نه که جمع کند. چنین برخوردی خطرناک است، چون در مولفه هایی حس اعمال تحکم و آمریت تولید می کند. در تاسیس کنگره ملی، اصل بر پلاتفرم توافقی است.

و ما جمهوریخواهان دمکرات سکولار؟
۱) قبل از همه اینکه، از یاد نداریم که استخوانبندی اتحاد ملی برای دمکراسی در ایران، جمهوریخواهان دمکرات سکولارند. این، رسالتی است که تحقق اش بر دوش ماست. ابتکار ورزیدن برای کنگره ملی، تاسیس آن و شکل دهی به ساختار اتحاد، وظیفه ای عاجل برای هر دمکرات جمهوریخواه است.
۲) ادامه دادن به مشی متحد کردن جمهوریخواهان دمکرات سکولار با هدف گذار از جمهوری اسلامی در هر تشکل جمهوریخواهی ممکن و وسعت بخشیدن به دامنه آن.
٣) ائتلاف جمهوریخواهی را بدیل اتحاد برای دمکراسی ندانستن و برعکس، پیشبرد آن با چشم انداز تشکیل کنگره ملی، جهت گذر به سکولار دمکراسی و مشارکت جویی در روند این امر ملی.
۴) شتافتن به استقبال شکل گیری هر تجمع دمکراتیک و نهادن نسبت خود با آن بر این اصل رهنما: پایبند بر گذر دمکراتیک از جمهوری اسلامی و تحکیم اراده برای گذر به سکولار دمکراسی.

ایده بزرگ نافی اقدامات کوچک نیست!
اراده بزرگ برای تاسیس کنگره ملی سکولار دمکراسی، نباید فراموش کردن گام های گوچک معنی دهد. اتحاد ملی از ایجاد جزایر کوچک و بزرگ و بهم پیوستن مجمع الجزایر ها می گذرد. پس نه اراده گرایی برای فیل هوا کردن، بلکه اراده کردن برای زدن پل. اتحاد عمل ها مقدمه ای اند برای اتحادهای پایدار و چونان گام هایی ضرور برای ورود در جاده اصلی اتحاد ملی. از اتحاد عمل است که به منشور ها و کنگره ملی باید فرا روئید و نه که اول توافقات بلند بالا برای انجام عملی خرد و شاید حتی عدم انجام یک عمل مشترک ولو کوچک!

بهزاد کریمی
هفتم اسفند ماه ۱٣۹۷ برابر با ۲۶ فوریه ۲۰۱۹