جاسم ساهر


محمود طوقی


• جاسم خودش را به داخل حیاط کشاند و در را محکم بست .در ناله ای کرد و بسته شد . ننه جاسم بر گشت و به در حیاط نگاهی کرد و رو کرد به جاسم و گفت :«بعد از سه روز که آمدی زورت به این در بی کس و کار می رسه . نمیگی اگه از لولا در بره کی میاد جوشش بده .خونه بی در هم که مثل زن کون برهنه ست تا بیایی به خودت بجنبی حصیر زیر پایت را برده اند.» ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۵ دی ۱٣۹۷ -  ۵ ژانويه ۲۰۱۹


 -کجایی یُومّا،توی این خراب شده خاک مرده پاشیدن ؟یک صبح تا ظهر دارم در می زنم انگار نه انگار جنبده ای دراین خانه هست .
ننه جاسم با تأنی در را باز کرد .جاسم دررا هُل داد و در زنگ زده با کمی گیر باز شد و جیر و جیرش به هوا رفت .
دانه های درشت عرق از زیر مو های مجعد و خاکستری ننه جاسم آونگ شده بود و پوست تیره و تار او را تاریک تر کرده بود .
هوای شرجی و چسبناک میانه روز که مثل قیر مرده در هوا معلق بود به صورت ننه جاسم زد و یک لحظه از سنگینی هوا درد کمر و زانویش را از یاد برد . از جلو در به کناری رفت تا جاسم رد بشود و دوباره درد روماتیسم به سراغش آمد .و چون میل گداخته ای در هر دو زانویش فرو رفت .
جاسم خودش را به داخل حیاط کشاند و در را محکم بست .در ناله ای کرد و بسته شد . ننه جاسم بر گشت و به در حیاط نگاهی کرد و رو کرد به جاسم و گفت :«بعد از سه روز که آمدی زورت به این در بی کس و کار می رسه . نمیگی اگه از لولا در بره کی میاد جوشش بده .خونه بی در هم که مثل زن کون برهنه ست تا بیایی به خودت بجنبی حصیر زیر پایت را برده اند.»
جاسم کنار شیر آب حوض نشست و شیر را باز کرد و صبر کرد تا کمی خنک شود و مشتی آب به صورتش زد .
ننه جاسم پرسید :«نگفتی این سه روز کجا بودی؟دلم مثل سیر و سرکه می جوشید .فکرم هزار جا رفت ».
جاسم بلند شد و به طرف قفس کبوتر هایش رفت .
-رو قبر پدر رضا آژان بودم. داشتم تو باز داشتگاه عرق می ریختم و خون دل می خوردم .
بوی جاسم که به کبوتر ها خورد بغبغوی کبوتر ها به هوارفت .
ننه جاسم گفت:تو به رضا آژان چکار داری؟
جاسم در سعله را باز کرد و بوی ذفرچغلی کبوتر ها به صورتش خورد .
-موچکار دارم . خب بپرس اون چکار داره؟
ننه جاسم کمی این پا اون پا شد تا درد رهایش کند و پرسید:
«خب اون با تو چکار داره. مگه شریک ملکید .یا ارث و میراث تقسیم نکرده ای دارید ؟ترا چه به رضا آژان؟»
جاسم دست برد و زاغ دم سیاه را بر داشت و از نزدیک معاینه کرد .
-این چند روز که مو نبودم آب و دون کفتر ها که یادتون نرفته . می دونین که مو چقدر روی اینا حساسم .
ننه جاسم دستی به کمرش گرفت وزیر لبی چیزی گفت و کنار حوض نشست .وگفت:«میدونم. هان.از خون بابات می گذری از آب و نون کفترات نمی گذری».
جاسم زاغ دم سیاه را بوسید و به هوا پرت کرد .
-قربون دهنت یُومّا.ها. مو اینطوریم.کاریم هم نمیشه کرد .
ننه جاسم به سختی از کنار حوض بلند شد و لنگ لنگان به سمت سماور رفت که تو هشتی ایوان داشت خودش را می کشت .و طوری که جاسم بشنود گفت:«داشتی از درگیری ات با رضاآژان می گفتی».
جاسم نگاهش را از زاغ دم سیاه که اوج گرفته بود بریدو به طرف هشتی رفت .
-چی بگم. مادر سگ زن قحبه تریاکی تا پولش ته می کشه می آد سراغ من . جاسم ساهر اِق کن.
ننه جاسم قوری را برداشت واستکان راتا نیمه پر کرد و بعد شیر آب داغ را باز کرد تا به کفایت پر شود . و لیوان و قندان را بطرف جاسم سراند . و پرسید:«چرا سروقت تو ؟».جاسم لیوان چای را برداشت و به دیوار ایوان تکیه داد .
-چی بگم . یکی از همین روزاس که ننه شو به عزاش بنشونم و چاقومو تا دسته فرو کنم تو سینه اش.
ننه جاسم کمی جابجا شد تا درد زانو و کمر رهایش کنند و گفت:«خب ببین حرف حسابش چیه ؟»
جاسم چای را هورتی سر کشید و بادبزن را برداشت و کمی هوارا جابجا کرد تا خنکش شود و بقیه چای را پاشید روی موزائیک های چرکمرده حیاط.اخم هایش توی هم رفت و رو کرد به ننه جاسم و گفت :«این چائیه یا زهر هلاهله».
و ننه جاسم دست به زانو گرفت و به سختی بلند شد و گفت «یا سید عباس ادرکنی» ورو کرد به جاسم و گفت:«زورت به رضا آژان نمی رسه گیر دادی به چای و دق دلی تو سر مو خالی می کنی. سه روز رفتی و یک دینار خرجی ندادی اونوقت توقع داری چای «احمد»جلوت بذارم» .
جاسم ملتفت نشد ننه جاسم چه می گوید حواسش شش دانگ رفته بود پی زاغ دم سیاه و آسمان را می کاوید تا ببیند تا کجا اوج گرفته است . زاغ دم سیاه رفته بود اون بالا بالا ها و می پرید . جاسم نگاهش را از زاغ دم سیاه برید و به ننه جاسم گفت : «بجای این که پول بی زبونو بدی به ملا جواد بی ناموس و دعا بگیری پاشو ببرمت شهر دکتر . حالا که از در و دیوار دکتر بالا میره . چند وقت پیش رفته بودم امیری برای چسباندن تراکت تبلیغاتی بهت بگم صد تا تابلو بیشتر بود کمتر نبود .
ننه جاسم با تعجب پرسید:«صدتا؟»و جاسم گفت:«ها به سید عباس قسم».وننه جاسم گفت :«خیراته». و جاسم گفت:«حتماٌهست وگرنه زار ندارن که راه بیفتندبیاینداین خراب شد که نه آب داره نه هوا و نه برق.و گرفتار یک آدم بی ناموسی مثل رضا آژان بشوند ».
ننه جاسم ابروهایش رابهم کشیدو جارو را برداشت تاحیاط را جاروب کند و بر گشت طرف جاسم وگفت :«حالا چرا اینقدر گیر دادی به رضاآژان؟»
جاسم بلند شد و از هشتی بداخل اتاق رفت سروقت نوارهایش و نوار کاظم ساهر را پیدا کرد .
ننه جاسم احساس کرد هوای شرجی مثل کنه چسبیده روی تنش و فکر کرد اگر کولر گازی شان را نفروخته بودند می رفت جلو کولر گازی می نشست و از این شرجی سمج که مثل بختک نشسته است روی سینه اش راحت می شد .و درد کمر و زانو که مثل مار او را نیش می زد او رابه خود آورد و روبر گرداند بطرف جاسم و گفت:«مو موندم از این نوارها تو چی گیرت میاد»
و جاسم چرخی زد و با آواز حبیب ساهر شروع کرد به رقصیدن .و حسابی که خسته شد صدای ضبط را کم کرد. و رفت نفس به نفس ننه جاسم و گفت :«کلک یک لقمه نونه ،این جماعت واسه صدام منو می خوان . من هم اگه واسه اینا نخونم واسه کی بخونم .تو فکر میکنی بیخود به مومیگن جاسم ساهر . واسه اینه که مو آهنگ ها ی کاظم رو کمی تغییر میدم و می خونم مثل خودش.یه جوری اسم کاندیدا ها هم را جا میدم تو ترانه های کاظم ساهر.تو فکر میکنی الله بختکی هر شب از ده ستادانتخاباتی میان سراغم».
ننه جاسم دستمال کنار سماور را بر داشت و سر و گردنش را که از عرق می سوخت پاک کرد و کنار سماور نشست و چای ریخت . جاسم گفت:«واسه مو که نیست ». ننه جاسم قوری راروی سماور گذاشت و کلید راروی اتومات تنظیم کرد و رو به جاسم کرد و گفت:« نه واسه خودمه ». وقند را در استکان چای زد و در میان دولبش گذاشت . مکید .و از شیرینی آن احساس خوشی بهش دست داد.
جاسم آمد و نزدیک ننه جاسم نشست و زل زد توی چشمان ننه جاسم و گفت:«مگه مسلمون تو قند نداری. مگه دکتر نگفت قند برات سمه ». ننه جاسم چای را با هورتی بالا کشید و گفت:«اگه مو می خواستم به حرف دکترا گوش بدم که تا حالا هفتا کفن هم پوسانده بودم . اگه به حرف این دکتراس که مو باید سر بذارم و بمیرم . مو دارم داروی عربی می خورم و کمی هم ته لول آب می کنم و میدم کنارش» .
جاسم بلند شد و بطرف ضبط صوت رفت کاظم ساهر داشت در فراغ عشقش ترانه ای سوزناک می خواند.صدا را کم کرد و به ننه جاسم گفت:«خوبه والله ،از صبح تا شب جلو ستاد های تبلیغاتی خودم رو بکنم منتر همه ،هزار راست و دروغ ببافم، هر مادر قحبه ای را بکنم رستم دستان اونوقت صنار و سی شاهی که کف دستتم میذارن یا تو بده تریاک و بزن به درد روماتیسم و قندت بقیه اش هم بدم باج سبیل به رضا آژان ».
ننه جاسم ته استکان چای را کمی مزمزه کرد ،کمی چانه اش را خاراند و دوباره بادبزن را برداشت تا هوای مرده شرحی را جابجا کند . و مثل این که دارد با خودش حرف می زند گفت:«آدم که پیر می شه به درد قبرستون می خوره . هزار و یک درد بی درمان می آد سراغش».و بعد جوری که جاسم بشنوه گفت:«آدم غریق به هر خس و خاشاکی چنگ میندازه . وقتی دوا ودکتر فایده نکرد میره سراغ داروهای شاهمراد بعد از عطاری شاه مراد میره سروقت ملا جواد تا بلکه دعا ها و طلسم های ملا جواد کاری کنه .آخر همه این ها میره تانکی و ته لول گیر میاره تا درد ها دست از سرش بر دارن و خواب به چشمش بیاد. وگرنه باید چشمش به آسمون باشه تاسپیده بزنه ».و بعد از جاسم پرسید «نگفتی رضا آژان چرا با تو برداشته».
جاسم نوار کاظم ساهر را درآورد و نوار نجوی کرم را گذاشت. صدای شیرین نجوی کرم تلخی جاسم را ملایم کرد وآمد پیش ننه جاسم نشست.
-کاندیدا ها میگن شبا هم باید تبلیغ کنی
ننه جاسم پرسید:چطوری؟
-خب چند وانت اجاره می کنم با چند تا از این بچه های لب شط راه می افتیم تو شهر . دنبک و نی هنبونه هم ردیف می کنیم و بابزن برقص هرشب برای یک کاندیدا سنگ تموم میذاریم.
اگه پول تریاک رضا آژان برسه تبلیغات انتخاباتی اشکالی نداره . اگه نرسه اغتشاش و بلوایه و بهم زدن نظم عمومیه و باز داشت و جریمه .
ننه جاسم که پنداری کمی از درد سبک تر شده بود جابجا شد و گفت:«خب راست میگه شب خواب مردم را می گیرید که چی .یه ننه سگی می خوادبره مجلس جیباشو پر کنه حالا قرآن خدا غلط میشه یه چیزی هم بذارید کف دست رضا آژآن» .
جاسم سربلند کرد و گفت:«موبذارم با شبی بیست تومن ».ننه جاسم لب برچید و گفت«:تو که نه کاندیدا ها» .جاسم بلند شد و بدنبال سیگارش پشت ضبط صوت گشت .اما نبود. برگشت طرف ننه جاسم و گفت:«شده چیزی مو تو این خراب شد بذارم فردا سر جاش باشه؟»
ننه جاسم به سختی بلند شد و به اطاق دیگررفت.و برگشت:
-چیه قیل و قال می کنی .زورت به رضا آژان نمی رسه دق دلت رو اینجا خالی می کنی از اون بار قبل عبرت نگرفتی.
و قوطی سیگار لف اش را به جاسم داد.و دست به کمرش گرفت و با کمی درد نشست .
جاسم قوطی را باز کرد و از بسته های کاغذ ظریفی که با کشی نازک به در دیگر جا سیگاری بسته شده بود کاغذی بیرون آورد توی آن توتون ریخت سر و ته آن را سفت کرد و با آب دهانش کمی آن را خیس کرد و کبریت زد . دود تند سیگار لف کمی گلویش را سوزاند. عادت نداشت . هر موقع داشت مارلبرو می کشید به خنسی که می افتاد رو می کرد به سیگار زر و هما .
قوطی را بست و سُر داد بطرف ننه جاسم و گفت:«ای ننه زندگی ما پر از عبرته . عبرت که گرفتم اما بعد از کلی دوندگی. می دونی آخرش رئیس دادگاه چی گفت ،گفت چشمت کور دندت نرم برای لیبرال ها تبلیغ نمی کردی تا خسر الدنیا وآخرت بشی. پات شکسته قیامتت هم سوخته.
مو کف دستمو بو می کردم بفهمم یارو لیبراله . گفتم به موگفت اگه نماینده بشم می فرستمت شرکت تا استخدامت کنن. رئیس دادگاه گفت:به گور پدر لیبرالش خندید . مگر قرار بود وزیر نفت بشه . گفتم:مو از کجا می دونستم نمی تونه .
رئیس دادگاه گفت :دادگستری با فرمانداری مکاتبه کرده در مورد آدم هایی مثل شما که در انتخابات دچار حادثه می شوند . فرمانداری اعلام کرده ستاد های مردمی یک فعالیت داوطلبانه است و ربطی به فرمانداری و آقایان کاندیدا ندارد .به همین خاطر شکایت شما وجاهت قانونی ندارد. از طرف دیگر د رعالم سیاست یک طرفش برده یک طرفش باخت . شما طرف باختش بوده اید .
به رئیس دادگاه گفتم :برای ما دوسرش باخته . می دونی به مو چی گفت یُوما.گفت :ضد انقلاب هم که هستی . رفتی بالای دیوار مردم عکس یک لیبرال را بچسبانی افتادی پائین دست و پایت شکسته شده اما اگر چرت و پرت حرف بزنی میدم گردنت را هم بشکنند.اگر بخاطر امر انتخابات نبود بجرم بالا رفتن از دیوار مردم و چسباندن پوستر به دیوار غیر باز داشتت می کردم .
خب بنظر تو باید چه می کردم . باید با قاضیه یکی بدو می کردم تا مارک ضد انقلاب بهم بچسباند و بیندازدم آنجا که عرب نی انداخت.حالا بازم میگی عبرتم نشد .
جاسم بر خاست و صدای نجوی کرم را که داشت برای عشق از دست رفته اش سوزناک می خواند زیاد کرد .