از : ل ت. نژاد
عنوان : تقدیر
من هم در تأیید بهمن پارسا بگویم که این داستان و داستان قبلی از مهرها و احساسات و رمانتیسمی نشان دارد که خاص سیاسی های سالهای دهه چهل و پنجاه بود؛ پاک باختههایی که اکثراً از میان رفتند. داستان شما خواننده را بیاد فیلم مرثیه از امیر نادری و برخی داستانهای ساعدی مثل «گود زنبورک خانه» میانداخت. پارسا در مورد «هپل هپو نویسی» های رایج و خسته کننده و غیرجذاب زده است به هدف! یک نفر در همین صفحات نماد خیار را گویا تازه برای آناتومی مردانه کشف کرده و برای آن شعری سروده بود همراه با عکسهای رنگی. یک نفر دیگر یک رمان محیرالعقول نوشته بود بنام «مادام مجهول» که گویا جملاتش فیالحال (in real time) به خواننده میرسید در همان حالی که نوشته میشد! هدف نویسنده خواسته و ناخواسته اثبات این مطلب بود که «نارسیس» اساطیر یونان نمرده و زنده است و سرحال در تن او. در همین پس زمینه است که داستان شما ارزشی پیدا میکند دوچندان، چرا که ظاهراً دیگر داستانهای فرودستان و نگونبختان آن جامعه چندان خریدار ندارد در دوران مدرن. به امید دیدن کارهای دیگر شما در این صفحات.
٨۶۹۱۹ - تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱٣۹۷
|