پیرامون سخنان آقای روحانی در دانشگاه
نمایان تر شدن یک نقطه عطف!


بهزاد کریمی


• آیا در شرایطی که روحانی همچون نماد به اصطلاح "امید" تماماً در خط ولی فقیه خامنه ای رکاب می زند، باز هم ملاحظه این را باید داشت که تعرض سیاسی به نماد "امید" درست نیست؟! که مبادا منجر به تقویت افراطی ترین ها در این نظام شود؟ یا که برعکس، اکنون دیگر مخالفت با روحانی را باید از جنس مبارزه علیه ولایت فقیه دانست و پیگیرانه هم بر همان ایستاد؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۵ مهر ۱٣۹۷ -  ۱۷ اکتبر ۲۰۱٨


چرایی این نوشته
مفاد این نوشته می بایست بلافاصله بعد از سخنرانی جناب رئیس جمهور اسلامی که به مناسبت آغاز سال تحصیلی تازه ایراد شده بود، به رشته تحریر در می آمد. اما محظورات شرکت در نشستی سه روزه اجازه آن را نداد. با اینهمه، سخن گفتن در این باره نه تنها دیر نیست که همچنان ضرورت دارد. درنگ بر آن لازم است هم بخاطر نوع برگزاری این مراسم به اصطلاح دانشگاهی و هم چهره ای که روحانی در آنجا از خود نشان داد. روحانی در این آخرین برآمد عمومی خود، بیش از پیش همان نقطه عطفی را در معادلات درون قدرت حاکم به نمایش گذاشت که از مدتی پیش شکل گرفته است. نقطه عطف ناظر بر هماهنگی کامل رئیس جمهور "منتخب" در حکومت اسلامی با ولی فقیه همه کاره ای که منصوب خواص است و نشسته بر فراز همه خواص!
در این مراسم، بیش ترین صندلی ها به مقامات بالا و میانی دولت اختصاص داشت، علیه دانشجویان سنگین ترین کنترل امنیتی به اجراء درآمد و وقت سخنرانی هم تماماً به دعوت روحانی از دانشجویان مبنی بر اعتماد آنان به دولت و نظام گذشت! در برابر اما، بیرون از جایگاه سخنرانی، این فریاد دانشجویان علیه دولت و نظام بود که شنیده می شد! آنان دیگر به درستی کمترین مرزی بین دولت و نظام نمی بینند و برآنند که مرز آنجایی است که مردم و نظام را از همدیگر جدا کرده است. این نوشته تمرکز بر دو نکته دارد.
یکی این پرسش که، آیا در شرایطی که روحانی همچون نماد به اصطلاح "امید" تماماً در خط ولی فقیه خامنه ای رکاب می زند، باز هم ملاحظه این را باید داشت که تعرض سیاسی به نماد "امید" درست نیست؟! که مبادا منجر به تقویت افراطی ترین ها در این نظام شود؟ یا که برعکس، اکنون دیگر مخالفت با روحانی را باید از جنس مبارزه علیه ولایت فقیه دانست و پیگیرانه هم بر همان ایستاد؟ در واقع، پاسخ دادن به این پرسش که تاکتیک نیروی تحول خواه سیاست ورز مقابل جریان موسوم به "اعتدال" با نمایندگی جناب روحانی، در مختصات امروزین چه می تواند باشد؟
نکته دوم این نوشته نیز متوجه نقد کارزاری است که جریان اعتدال – اصلاح طلب حکومتی بهمراه برخی ها در سطح جامعه به راه انداخته اند تا طبقات و اقشار اجتماعی کم توان جامعه را در زمره مقصرین بحران کنونی نشان دهند! کارزاری متاسفانه نه چندان ناموفق در محدوه ای از جامعه! کارزار رندانه ای که روانشناسی غالب بر اقشار متوسط دارای رفاه نسبی را در برابر روانشناسی طبقات کم توان و نادار بسیج می کند! اتاق فکر جمهوری اسلامی خوب دریافته است که از هر طریق ممکن باید کوشید تا مانع برقراری پیوند روانی و همگرایی سیاسی میان اقشار متوسط با نیروی اجتماعی تهیدست و کم توان شد.

بدترین تجربه اندوزی، خوانش وارونه تجربه است!

تجربه سقوط علی امینی یکی از تجربیات درس آموز در عالم سیاسی ایران معاصر است. در بازه زمانی پایانه دهه سی و آغازه دهه چهل خورشیدی، سیاست در ایران میدان رقابت و مقابله سه نیروی سیاسی در کشور بود: دربار پهلوی و در راس اش نماد آن شخص محمدرضا شاه به پشتوانه ارتش و روحانیت، امینی نخست وزیر رفرمیست تحت حمایت کندی جایگزین آیزنهاور و به اتکای تکنوکرات های نوپای داخلی، و بلاخره جبهه ملی دوم رفرمیست خواستار آزادی انتخابات به اتکای اعتبار سیاسی مصدق تبعیدی در احمد آباد. برنده رقابت میان این سه کانون، شاه شد؛ چون هم به شرایط رئیس جمهور کندی تن داد و هم مانوور موفقی بین دو حریف و رقیب خود را پیش برد. طوری که جبهه ملی را به جان امینی انداخت و همزمان از امینی خواستار مقابله با میتینگ جبهه ملی در میدان جلالیه تهران شد! جبهه ملی، عمدگی نیاز اجتماعی لحظه به انجام رفرم ها را فدای قدرت گیری آنی خود کرد و امینی هم نتوانست با انجام مانوور سیاسی ظریف، به رقبای خود نشان دهد که این خود شاه است که آزادی های سیاسی حداقل را بر نمی تابد! تاریخ سیاسی ایران اما، در فردای روز برکناری علی امینی و پس راندن جبهه ملی دوم، قضاوت حود را این چنین رقم زد: رهبری جبهه ملی در تشخیص صف آرایی سیاسی، دچار خطا شد و "سوراخ دعا را گم کرد"!
اکنون اما رفرمیست های دل بسته به جمهوری اسلامی، این درس تاریخی را بگونه دلخواسته کاملاً وارونه می خوانند. یعنی دارند همان خطای تاریخی را در شکلی دیگر تکرار می کنند! آنها این چنین در شیپور می دمند که روحانی را نباید تضعیف کرد، چون افراطیون در کمین او نشسته اند! حال آنکه، حسن روحانی را با عملکردی باید شناخت که در همه عمر سیاسی – حکومتی اش خود را در مقام یک پایور امنیتی – سیاسی پایدار جمهوری اسلامی نشان داده و امروز دیگر با غلظتی بیشتر.
وی در شرایط درماندگی جمهوری اسلامی مقابل اجماع جهانی شکل گرفته توسط اوباما علیه سیاست هسته ای – خارجی این حکومت، توانست به ترغیب و حمایت پدر معنوی خویش - هاشمی رفسنجانی، پرچم "اعتدال" در برابر استراتژی افراطیون برافرازد و به نماد نوع حکومتی برون رفت از بحران بدل شود. برون رفت از این بحران با مصالح مقطعی مردم ایران انطباق داشت و هم از اینرو در چنین شرایطی نه می شد و نه که مصلحت بود حساب او با خامنه ای و افراطیون یکی گرفته شود. به لحاظ تاکتیکی، این اصلاً درست نبود که تعرض سیاسی علیه جمهوری اسلامی مستقیماً متوجه دولت او شود. این واقع بینی تاکتیکی دیروزین بیانگر پایبندی و وفاداری لازم به اجتناب از تز "هرچه بدتر، بهتر" بود.
ناگفته نماند که انتقاد به راستگرایی روحانی و دولت او و نیز مشاطه گری های سیاسی وی، همواره درست بوده و جا هم داشته است و مخصوصاً هشدار دادن ها به جامعه مبنی بر اینکه مبادا روی چنین شخصی شرط بندی دراز مدت کند. در همانحال اما، یکی گرفتن "اعتدال" با جناح افراطی هم نمی توانست برخوردی سنجیده ارزیابی شود. تاکتیک درست در آن مقطع در برخورد با او، مرزبندی بود با دیدگاه و مواضع اقتصادی وی بهمراه انتقاد مداوم از برنامه راست روانه اش اما تماما بر متن تمرکز تعرض سیاسی مطلق علیه ولی فقیه و رعایت برخی تفاوت ها در هر حد و ولو عمدتاً هم به حرف. روحانی امروز اما، یک مطیع محض است در خدمت منویات ولی فقیه!
شاه اگر به امینی نیاز نداشت و او را موی دماغ در برابر خود می دید و هم از اینرو هم بود که کنارش گذاشت، ولی فقیه خامنه ای اما ضمن اینکه روحانی را سپر بلای خود کرده است از ماندگاری وی در ریاست جمهوری کاملاً حمایت می کند! این واقعیت، نمی تواند بی حکمت باشد! توجیهات روحانی برای تسلیم طلبی مطلق اش، از جمله اینکه "خطر امریکا" در میان است نمی تواند چیزی را عوض کند و نقش منفی و مخرب اش را از نظرها دور بدارد. او حالا خود را دست بسته تسلیم خامنه ای کرده و نه فقط در لفظ و کلام، بلکه تماماً در عمل.
مخالفت با "اعتدال" پوشالی روحانی، امروز منطبق است با مبارزه محوری علیه حکمروانی ولایت فقیه. فرمول مبتنی بر بد بهر حال بهتر از بدتر است، اکنون دیگر در این زمینه کاربردی ندارد و حاکی از هیچ احساس مسئولیتی درقبال حال و فردای مردم نیست. چنین توجیهی، اکنون فقط می تواند به درد دفاع از وضعیت موجود بخورد و بگونه ای، نشانه تعلق خاطر باشد به مانایی نظام در اوضاع بحرانی حاضر! حال آنکه شعار درست لغو ولایت فقیه، در لحظه حاضر در مخالفت توامان با ولایت فقیه و دولت روحانی است که می تواند اصالت یابد. ضربه گیری روحانی برای آنکه ولی فقیه بگونه عریان در برابر مردم قرار نگیرد، علیه ارتقای سطح مبارزه است. تقابل جامعه با ولایت فقیه هر چه بیشتر صورت مستقیم تری به خود گیرد، بهمان میزان نیز مبارزه تحول طلبانه در جامعه سیمایی شفاف تر و توانی فزونتر خواهد یافت.

کارزار رندانه گفتمانی!

این روزها در رابطه با علت تغییرات ناگهانی و جهشی ارز یک چیز شگرفی هم می شنویم و آن را در مورد بالا رفتن تصاعدی قیمت ها نیز. حرف ها در این عرصه گرچه بسیار است اما اخیراً تفسیر و تعبیر دیگری رو به دامنه گیری دارد. اینکه، در رابطه با بحران، خود مردم هم بی تقصیر نیستند! در ابتدا البته این خود دولتی ها بودند که از بالایی ها تا لایه های میانی شان چه به صراحت و چه به تلویح، مردم را شریک جرم معرفی کردند! مشابه همانی که جناب روحانی، دلیل اصلی شیر شدن ترامپ علیه جمهوری اسلامی را "خیزش دی ماه" معرفی کرد و از همین منظر هم آن را محکوم نمود! دولتی ها گفتند و هنوز هم می گویند که مردم چرا می بایست "سر به هوا" سراغ بنگاه های سود ده تا ۲۵ درصد بروند و به این موسسات اعتماد کنند که چنین خود را در چاه "مالباختگی" بیندازند؟! نیز گفتند که از دلایل اصلی تورم، یکی هم هجوم "غیر مسئولانه" مردم بوده است به بازار برای خریدهای فله ای و همین هم بود موجب بهم خوردن تعادل بین عرضه و تقاضا و پدیداری بیماری اقتصادی رکود – تورم! نکته اما آنجاست که این کارزار رندانه دولت، ابداً در خلاء جریان ندارد بلکه بر متن واقعیت تفاوت های طبقاتی است که پیش می رود و از زبان اقشاری علیه اقشاری دیگر بیان می شود!
این روزها از زبان بسیاری از متعلقین به اقشار توانمند و یا دارای توان اقتصادی نسبی به وفور شنیده می شود که منشاء مالباختگی ها، طمع کاری های خود مردم بود! به زعم آنان، این تقصیر "مردم جاهل" بود که دنبال سود رفتند و خود را این چنین گرفتار ساختند! چنین تفاسیری را هم عموماً از آنانی می شنویم که خود البته مال بسیار دارند و دستکم نه که اندک! از آنانی که خود آن اندازه امیدوار به آینده هستند که نخواهند پای ریسک سود کوتاه مدت توام با خطر از دست دادن مال و منال بروند. آیا قربانیان فاجعه، واقعاً شریک ماجرا بودند و هستند؟
اینها به عمد و یا به اشتباه این واقعیت را از قلم می اندازند که ایدئولوژی نظام سرمایه داری به آنست که در آن، افزودن دارایی و مالکیت، سنگ پایه زندگی فهم شود! این منتقدین طمع کاری و حرص زدن "آن دیگران" که خود بطور طبیعی مصداق "بیندوزید و بیندوزید و بیندوزید" هستند، خود را محق به سرمایه گذاری در زمینه تولید، تجارت، زمین و مسکن، بورس و خرید و فروش ارز و طلا می دانند. اما به مصداق "سیر یک روز طعنه زد به پیاز" یقه فلان حقوق و مزد بگیر را می چسبند که چرا به بحران دامن می زند؟! یقه کسانی را که، فقط می خواستند تا اندوخته ناچیز خویش را از طریق موسسات اعتباری فاسد و سود جوی مورد حمایت بانک مرکزی و دولت کمی افزایش دهند و وصله ای به هزار درد خود بزنند! آیا این، جز انطباق دیدگاهی اقشار معینی از جامعه مرفه با گفتمان سازی های رندانه معاونین و مشاوران شخص روحانی و در اصل خود آن جناب نیست؟ تازه این منتقدین، برکنار از آن رانت خواران وابسته به سیستم اند که بی شرمانه از ثروت عمومی می برند و می دزدند و در مجامع عمومی نیز وعظ به اخلاق می فرمایند!
دلیل هجوم به خرید فله ای، چیست مگر نگرانی از فردا و بی چشم انداز بودن وضع؟ تمرکز بر این باید باشد که این کدامین اقشار اجتماعی اند که بیشتر نگران افزایش قیمت ها هستند تا داشتن حرص و آز برای انبار کردن چند قلم کالا در صندوقخانه های محقر خود؟ آنانی که با درآمد ثابت و نازل کارمندی و کارگری، یک دم از کابوس گرانی رهایی ندارند. ترس اصلی برای کسانی نیست که آن اندازه پشتوانه مالی دارند که ستون معاش شان از سونامی گرانی ها بر خود نلرزد. کجای این منصفانه است که کسانی از آن اولی ها توده کثیر دومی را به نادانی و تشدید وخامت بیشتر بازار متهم کنند؟ مسئول اول، همانا آن حکومتی است که تولید نگرانی و دلواپسی در جامعه می کند. حکومتی که کور کردن مدام چشم اندازها، خصلت ذاتی آنست. توده های مردم، به تمامی قربانی این حکومت و مشی و برنامه آنند.
روشن کردن ذهن مردمان در این شرایط بحرانی که در پی فهم علل و ریشه بحران هستند، یک وظیفه روشنگرانه محوری است. بحرانی تماماً به تقصیر جمهوری اسلامی. مبارزه سیاسی ملی و فراگیر علیه جمهوری اسلامی، با اتکاء به چنین روشنگری هاست که می تواند شکل بگیرد. کارزار تولید شکاف مصنوعی و نیز بهره برداری رندانه از وجود شکاف های واقعی میان طبقات و اقشار اجتماعی توسط حکومتی ها و فریب خوردگان آن را باید با همه قوا خنثی کرد. طبقات و اقشاری که، هر یک از منظری و در عمومیت شان نیز از جایگاهی کلان، مخالف جمهوری اسلامی هستند.

بهزاد کریمی
۲۴ مهر ۱٣۹۷ برابر با ۱۶ اکتبر ۲۰۱٨