از : ف فرشیم
عنوان : رد فله ای نویسندگان ایرنی؟
جای بسی تأسف است که فردی مثل آقای معصوم بیگی اظهارات ضد و نقیضی می کنند:
از یک سو اذعان می کنند که: "نویسنده هم مثل هر انسان دیگری در جامعه زندگی میکند و در جامعه قطعا تناقضهایی وجود دارد و امکان ندارد کسی از این تناقضها به دور باشد. نویسنده مانند تمثیل درختی است که باد به آن میوزد و ما فکر میکنیم که برگها خودشان تکان میخورند حال آنکه این باد است که برگها را تکان میدهد. نویسنده در بسیاری موارد شکل «نویسا» دارد و نه نویسنده، یعنی کسی است که به واسطه مسایل و کشاکشهای اصلی جامعه نویسانده میشود، انگار خودش اختیار ندارد. "
از سوی دیگر ادعا می کنند که " امروز نویسنده ایرانی نمیتواند آیینه ی جامعهای که در آن زندگی میکند باشد و به عبارتی نویسنده ما دیگر فرزند عصرش نیست."
مگر در جامعه ی ایران باد نمی وزد؟ مگر نویسنده ی ایرانی در جامعه ی ایرانی زندگی نمی کند؟ مگر نویسنده در جامعه ی ایران "شکل نویسا" ندارد؟
از این گذشته آیا ما در ایران سنت ادبی قوی و پایدار دست کم در حوزه ی شعر نداریم؟ شکل شعر دوران معاصر ما اگر شکل سنتی بود، دست کم از نظر محتوا معاصر و مترقی بود. به علاوه مگر آقای معصوم بیگی تمامی آثار فارسی را خوانده اند؟ مثلا محمود مسعودی را با سوره الغراب می شناسند؟
از تمام اینها گذشته آقای معصوم بیگی به نظر می رسد نگاه ماتریالیستی و مارکسیستی قوی به مسأله ی ادبیات دارند و لوکاچ را در این مورد می پسندند! از گرامش هم که ترجمه کرده اند؟ آیا چگونه امکان دارد که نویسنده ی ایرانی پاهایش بر خاک مناسبات طبقاتی-اجتماعی جامعه ی خویش متکی نشده باشد؟ یعنی روی خاک و زمین ایران راه برود و کله اش در عالم هپروت و در جای دیگری باشد؟ تازه جایی هم که به فروغ می رسد، آنچه را که لازم است ببینید و دریابد، نمی بیند و در نمی یابد.
به نظر من این مقاله در قسمت های نخست حرفی برای گفتن دارد؛ اما در مورد ایران دچار نوعی بدبینی و فراموشکاریِ اصول خویش می شود. رد فلهای نویسندگان ایرانی؟ متأسفم!
٨۵٨۶۲ - تاریخ انتشار : ۱۲ مرداد ۱٣۹۷
|