چرخش بزرگ اروپا و پی آمدهای آن!
آیا ما با پیمان سایکس-پیکوی جدیدی مواجه هستیم؟!


تقی روزبه


• تا همین جا می توان گفت که با چرخش نسبی اروپا به سوی آمریکا، اوضاع به زیان جمهوری اسلامی حرکت کرده است. این که در چنین شرایطی ایران حربه تهدید به خروج از ام پی تی را پیش کشیده است تصادفی نیست. حربه ای که چه بسا رقبا هم به زنگ زدگی آن واقف باشند. از قضا از کار انداختن این حربه یکی از مهم ترین محورهای توافق جدید را تشکیل می دهد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۰ ارديبهشت ۱٣۹۷ -  ٣۰ آوريل ۲۰۱٨


* دعوا برسرحفظ یا دفن برجام چه هدفی را دنبال می کند؟
تعیین تکلیف برجام با نزدیک شدن به سررسید اولتیماتوم گونه ای که ترامپ خطاب به اروپا برای خروج یا پذیرش اصلاحات لازم در آن تعیین کرده است، به مرحله حساس و عطف خود نزدیک می شود. نگاهی به مواضع هر سه طرف یعنی آخرین واکنش های ایران و ماکرون (و مرکل) و نیز ترامپ و سایر سردمداران دولت آمریکا، هرکدام به نوع و زبانی نشان دهنده بی اعتبارشدن آن است. نکته جالب آن است که در برابر تعرض آمریکا به این پیمان، رویکرد تازه هردو طرف دیگراین معامله یعنی هم اروپا با طرح یک توافقنامه مکمل که مستلزم تغییر بندهای موسوم به غروب و تنظیم توافق جامع تر حول نگرانی های آمریکا است، و هم ایران با تهدید به بازگشت مرحله پیش از برجام، به معنای نقض و فراروی از آن است. گرچه برجام مدت هاست که عملا به یک لاشه نیمه مرده و مشرف به موت تبدیل شده است، و شاید با اندکی مسامحه می توان از آن به عنوان یک جسدی که روی دست مانده و منتظر دفن است نام برد؛ اما نکته جالب آن است که هیچ کدام از طرف ها و هر کدام بنا به مصالح و اهدافی متفاوت و چه بسا متضاد مایل به دفن رسمی آن نیستند! یا بهتراست بگوئیم نمی خواهند مسئولیت رسمی دفن آن را به عهده بگیرند. این که در شرایط کنونی چرا حفظ جسد برجام مهم و محل مناقشه است از جمله موضوعات مورد بحث این نوشته است. در واقع توصیه اروپائی ها به دولت آمریکا این است که به عقل آمده و تا زمانی که بدیل دیگری برای کنترل فعالیت های هسته ای رژیم ایران یافت نشده، از دفن رسمی این جسد مرده پرهیز نمایند. خود دولت ایران هم به دلیل نگرانی از افزایش فشارها و تنگ ترشدن حلقه محاصره، از حفظ برجام ولو آن که می داند بیشتر به یک جسد شباهت دارد تا موجودی زنده، برای جلوگری از شکل گیری یک اجماع جهانی علیه خود خواهان حفظ آن است. به نظر می رسد که دولت آمریکا هم با درک هشدارهای اروپا نسبت به عواقب پذیرش مسئولیت رسمی دفن آن، در صدد برآمده است که با بهره گرفتن از پیشهادهای اروپا از آن بستری برای پیشروی به سوی اهداف موردنظر خود بوجود آورد.

گزارش زیر گویای واقعیت فوق است: دو مقام دولت دونالد ترامپ که در رابطه با توافق اتمی با ایران نیز مسئولیت دارند، می‌گویند واشینگتن به‌دنبال مذاکره دوباره بر سر برجام یا تغییر آن نیست، بلکه قصد دارد با تهران به توافق‌های مکملی برسد تا «کاستی‌ها برطرف شود». به گزارش خبرگزاری رویترز، کریستوفر فرد، مشاور وزارت خارجه آمریکا در امور امنیت بین‌الملل و منع اشاعه هسته‌ای، روز پنجم اردیبهشت ماه گفته است «ما نمی‌خواهیم برجام را دوباره به بحث و مذاکره بگذاریم و یا آن را دوباره باز کنیم یا چیزی را در آن تغییر دهیم». آقای فورد افزوده آن‌چه دولت متبوع او می‌خواهد «یک توافق مکمل» با ایران است که «دستورها و قوانین و محددیت‌های بیشتری در آن در نظر گرفته شود»‌.

به این ترتیب در حالی که عملا همه طرف ها در حال نقض آن هستند،‌ اما هیچ کدام- و چه بسا با توسل به مانورهای پیچیده و چندلایه- مایل نیستند که مسئولیت آن را به پذیرند. شاید بتوان گفت برنده نهائی کسی است که بتواند طرف مقابل را به عنوان ناقض اصلی آن معرفی کند. بدیهی است در جهانی که زور و قدرت حرف اول را می زند، شانس پیروزی قدرت های برتر بیشتر است.

در چنین فضائی است که در آخرین واکنش ها دست اندرکاران حکومت ایران از گزینه های سه گانه پیش روی خود در صورت خروج آمریکا سخن به میان آورده اند‌: به ترتیب از کم تنش ترین یعنی ماندن بدون آمریکا با همراهی اروپا و دیگر شرکاء؛ خروج از برجام و شروع غنی سازی اورانیوم با غلظت بالا (۲۰٪)؛ و از بدترین و تهدیدآمیزترین حالت که خروج از پیمان ام پی تی که حامل تهدید ضمنی به اتخاذ مسیری مشابه کره شمالی است. حتی شمعخانی رئیس شورای امنیت ملی شق سوم را محتمل دانسته و ظریف هم از آن به عنوان یکی از احتمالاتی که منع قانونی ندارد نام برده است (همراه با چاشنی، البته دولت با آن مخالف است ولی در کشور بخشی از آن حمایت می کنند). می توان حدس زد که با توجه به انواع بحران های داخلی و منطقه ای که رژیم ایران با آن مواجه است، و برای جلوگیری از اجماع کامل اروپا و آمریکا و فشارهای اقتصادی و سیاسی آن ها، گزینه واقعی رژیم البته مشروط به رویکرد اروپا در مقابل آمریکا، همان شق نخست باشد. طبیعی است که به رسم قواعد شناخته شده دیپلماسی، هر دولتی سعی می کند که زودتر از موقع لازم مشت خود را باز نکند تا بتواند بر دامنه مانور و تأثیرگذاری اش بر معادلات جاری و در اینجا مشخصا خنثی کردن فشار آمریکا برای جلب اروپا بسوی خود بیفزاید. ترامپ هم در واکنش به این رویکرد معطل نماند و به طور مکرر به ایران هشدار داد که در صورت تهدید آمریکا به وضعیتی دچارخواهد شد که کمتر کشوری آن را تجربه کرده است! البته تهدید به استفاده از مشت آهنین و بقول وی اعمال فشار حداکثری یکی از شگردهای شناخته شده ترامپ است که در مورد کره شمالی هم بکارگرفته شد و مصداق سیاست به مرگ بگیر تا به تب راضی شود هست. چنان که تهدید به نابودی کره شمالی و فشار به چین و نهایتا تصویب تحریم های گسترده در شورای امنیت سازمان ملل در پی آزمایش های هسته ای و پرتاب موشک های قاره پیما توسط کره شمالی، و متعاقبا اعلام آمادگی آن برای مذاکره بی قیدوشرط، از منظر ترامپ نشان دهنده موفقیت دپیلماسی تهدید حداکثری است. در واقع فشار به اروپا در مورد برجام و تهدید به خروج آمریکا از آن در صورت عدم تغییر موردنظر آمریکا در آن، جلوه دیگری از کاربرد همان دپیلماسی تهاجمی است. این دیپلماسی برآن است که با توسل به نمایش قدرت برتر آمریکا، می توان موقعیت آمریکا در جهان را بهبود بخشید.

البته علاوه بر ایران طرف های دیگر هم، چه اروپا و چه بویژه آمریکا به نوبه خود با سناریوها و گزینه های مختلفی بازی می کنند، چنان که به گفته یکی از مقامات دست اندرکار مذاکره با اروپا، حول «طرح های احتیاطی» مشغول مذاکره هستند. در چنین شرایطی عموما طرف ها ابتدا با مطالبات حداکثری وارد میدان می شوند و تا آخرین لحظات هم حاضر نیستند که دست خود را رو کنند. چنان که فی المثل هم وزیر دفاع‌ آمریکا و هم وزیر خارجه جدید آن و هم دیگران مکررن ادعا می کنند که تاکنون تصمیم نهائی خروج آمریکا از برجام گرفته نشده است. تکلیف نهائی آن بستگی به میزان تفاهم و جلب رضایت آمریکا از پیشنهاد اروپائی ها دارد.

فعلا نتیجه اولتیماتوم ترامپ به اروپا مبنی بر ارائه پیشنهاد جدید (که شامل مطالبات چهارگانه موردنظر آمریکا باشد) یا خروج از آن، پس از مذاکرات طولانی و مفصلی که بین اروپا و آمریکا جریان داشت تا حدودی از نظر آمریکا امیدوارکننده تلقی شده است بدون آن که هنور توانسته باشد رضایت کامل و حداکثری اش را برآورده کند. با این همه با وجود جنبه های مهم و چرخشی که اروپا در آن به سود آمریکا صورت داده است قطعا آمریکا آن را رد نخواهد کرد. ضمن استقبال از آن سعی خواهد کرد بیش از پیش مهرخود را بر آن بکوبد و بویژه از جبنه های اجرائی آن را بخود نزدیک کند. در حقیقت پس از ماه ها مذاکره و چانه زنی، تا آن جا که به کلیات و نقشه عمومی مربوط می شود اروپا عملا چهارچوب موردنظر ترامپ یعنی هم تغییر مفاد برجام و هم مواردخارج از برجام را پذیرفته است. گرچه این هنوز ممکن است بدلیل حفظ قدرت چانی زنی خود در جزئیات، به معنی اعلام رسمی عدم انصرافش از خروج برجام نباشد! بهر صورت، هرکدام از طرفین بنا به منافع و مقتضیات زبان دیپلماسی با عناوین مختلفی از این توافق حول کلیات نام می برند که تغییری در ماهیت آن نمی دهد. تا همین جا می توان گفت که با چرخش نسبی اروپا به سوی آمریکا، اوضاع به زیان جمهوری اسلامی حرکت کرده است. این که در چنین شرایطی ایران حربه تهدید به خروج از ام پی تی را پیش کشیده است تصادفی نیست. حربه ای که چه بسا رقبا هم به زنگ زدگی آن واقف باشند. از قضا از کار انداختن این حربه یکی از مهم ترین محورهای توافق جدید را تشکیل می دهد. هم چنین باید افزود با این توافق جدید اروپا با خواست های آمریکا، این ادعای دست اندرکاران اتحادیه اروپا که حفظ برجام و مخالف با خروح از آن خط قرمز آن ها محسوب می شد، عملا از رده خارج شده و رنگ باخته است. چنان که خواهد آمد، از این پس این ایران خواهد بود که برای حفظ برجام باید پذیرای تحریم های جدید باشد!

* چگونه اروپا به داد آمریکا می رسد!
آمانوئل ماکرون می گوید آن چه من به دنبالش هستم این است که پس از حصول توافق با رئیس‌جمهور شما، کار را بروی یک توافق جامع‌تر آغاز کنیم که چهار رکن اساسی دارد: اجرای مفاد توافق فعلی؛ گسترش مفاد آن به پس از سال ۲۰۲۵؛ نظارت بر برنامه موشکی ایران و مهار نفوذ نظامی ایران در منطقه... این چهار رکن که من در سخنرانی مجمع عمومی سازمان ملل هم به آنها اشاره کردم مواردی است که نگرانی‌های موجه آمریکا و متحدان ما در منطقه (خاورمیانه) را هم برطرف خواهد کرد."
چنان که دیده می شود بر طبق این سخنان، ماکرون همه آن چه را که مدنظر ترامپ بوه در اساس پذیرفته است. تمامی قرائن حاکی از توافق آلمان و انگلیس با پیشنهاد ماکرون است. چنان که ماکرون در نشست خبری خود در واشینگتن گفت: "این توافق من نیست، این استراتژی ماست، همانطور که با تمامی شرکای اروپایی‌مان هماهنگ شده است." بنابراین حتی اگر صرفا بیانگر نظر ترویکا یعنی آلمان و فرانسه و انگلیس هم باشد عملا با توجه به نقش آن ها در اتحادیه اروپا می توان آن را نظر اتحادیه هم به شمار آورد. گرچه در این دادوستد اروپا تابع صرف آمریکا نبوده بلکه به نوبه خود سعی کرده است تا حدی به آن عقلانیت منطقی و قابل قبولی بدهد و گرچه هنوز در جزئیات اجرائی هنوز نکاتی وجود دارند که باید حول آن ها توافق شود.

* چگونه معادله وارونه می شود و برجام تبدیل به مکانیسم ماشه شلیک به خود می شود!
با این همه، چنان که از گزارش ها و توضیحات بالا می شود فهمید، هردو طرف در مورد فرمولاسیون حفظ برجام در عین ضرورت افزودن توافقنامه مکمل به آن به توافقی لااقل اولیه دست یافته اند (گرچه این نگرانی هم مطرح می شود که ترامپ در آخرین لحظه ها همه کاسه و کوزه ها را بهم بریزد). معنای چنین توافقی حفظ جسد برجام تا اطلاع ثانوی از یکسو و گشودن ریل موازی برای ایراد فشار مشترک به حکومت از یکسو و البته مردم ایران از سوی دیگر است. با چنین تمهیدی است که اروپا و آمریکا با برطرف کردن خصلت یک جانبه طرح اولیه ترامپ، تا آن جا که به نقشه راه بر می گردد، توانسته اند با بستن راه خروج ایران از برجام، عملا ورق را علیه جمهوری اسلامی برگردانند!
لازم به توضیح است که نقطه ضعف رویکرد پیشین ترامپ با ادعا و شعار لغو برجام عملا دست حکومت ایران را برای خروج از برجام و تعهدات آن (همان برجام بی خاصیت شده) باز می کرد، بدون آن بتواند بدیلی برای پرکردن خلائی که به دنبال آن بوجود می آمد داشته باشد. این اروپا بود که به ترامپ فهماند که می توان تحت دفاع از «برجام» از آن هم چون طوقی به گردن رژیم سود جست. برداشتن نظارت آژانس انرژی بر فعالیت های هسته ای ایران، به معنای فقدان کنترل بر رفتار و عملکرد آن و امکان بوجودآمدن یک کره شمالی دوم است. با خروج رسمی و یک جانبه آمریکا از برجام این پیمان رسما و عملا بی اعتبار می شد و با سست شدن وجه حقوقی آن رژیم ایران هم می توانست لااقل غنی سازی در سطح قبلی را از سر بگیرد. بدون آن غرب و آمریکا راه حل فوری برای پرکردن چنین خلأی را داشته باشند. مگر با مداخله نظامی به شکل قاطع و همه جانبه. حربه نظامی در حقیقت راه حل نیست و با پی آمدهای سنگین و غیرقابل پیش بینی مواجه است که نه منافع اروپا با آن خوانائی دارد و نه خود ترامپ آمادگی چنین مداخلاتی را دارد و نه منطقه اشباع شده از بحران چنین اجازه ای را به آن می دهد. البته این تنها یکی از پی آمدهای مهم ابطال یک توافقنامه جهانی است. علاوه بر آن چنین اقدامی می تواند بر اتحاد و مناسبات تاریخی و استراتژیک بین دوسوی آتلانتیک تأثیر مخربی برجای نهد آن هم در شرایطی که قطب بندی های جدید و جنگ سرد تازه ای در حال اوج گرفتن است. هم چنین نقض یک جانبه توافقنانامه و تأثیر مخرب آن بر نظم جهانی که آکنده از بحران و جنگ و خشونت است و چه به لحاظ پیام منفی که به کره شمالی می فرستد،‌ از دیگر پی آمدهای مخرب رویکردی ترامپ محسوب می شود. رویکرد اروپا با حفظ جسد برجام بر آن است تا آن جا که ممکن است از دامنه چنان پی آمدهائی بکاهد و مهم تر از همه حکومت ایران نتواند به آسانی و بدون کیفر و محکومیت جهانی به طور یک جانبه قرارداد برجام را نقض کند. چنان که می دانیم بر طبق توافقنامه برجام نقض آن از سوی ایران به طور اتوماتیک به معنی بازگشت تحریم های قبلی سازمان ملل خواهد بود. باین ترتیب خطر ضمنی خروج از برجام اگر تاکنون در پاسخ به خروج آمریکا به عنوان برگ برنده ای در دست حکومت ایران محسوب می شد، اکنون با چنین توافق احتمالی و براساس فرمولاسیون جدید، این برگ برنده عملا سوخته می شود. نقض آن توسط ایران به عنوان نقض یک توافق بین المللی تلقی خواهد شد که می تواند با مجازات های سنگین اقتصادی و سیاسی و اجماع کمابیش جهانی مواجه شود. در حقیقت ترامپ بدون حلقه اروپا و جلب نظر آن به سوی خود برای فشار به ایران، فاقد اهرم لازم است و پیشنهاد اروپا به آمریکا این اهرم لازم را فراهم می کند. کاری که اروپا می کند بیرون کشیدن چاشنی انفجاری و در عین حال غیرعملی طرح ترامپ و تبدیل کردن آن به یک فرایندقابل اجراء است. تنها شانس و گزینه ای که برای گریز جمهوری اسلامی از افتادن به دام این مخمصه جدید باقی می ماند آن است که ترامپ با رد نظر اروپا اقدام به خروج یک جانبه نماید و ناقض برجام باشد. اما بعید است که آمریکا این دستاویز حقوقی را به آسانی بدست حریف بدهد. ضمن آن که با پذیرش پیشنهاد اروپا می تواند در پی وضع تحریم های مشترک علیه نفوذ ایران در منطقه و موشک و ... برآید و حتی دنبال تغییر مفاد برجام به موازات تاریخ انقضای آن باشد.

مکرون در سخنانی دیگر بر دو نکته قابل تأمل هم انگشت تأکید نهاد که می تواند در شفاف ساختن پس زمینه های تاریک و پنهان مانده مذاکرات و توافق های دو قدرت روشنائی بیفکند:
رئیس جمهوری فرانسه در جائی در ارزیابی از گفتگو هایش با ترامپ تصریح کرد که گرچه در این سفر نتوانسته است تغییری در دیدگاه همتای آمریکایی خود ایجاد کند، اما آن را از یکسو مربوط به عوامل داخلی آمریکا دانسته و از سوی دیگر مدعی شده است که موفق به زمینه‌سازی برای مدیریت شرایط بعد از فروپاشی احتمالی برجام شده است.
در مورد تأثیرات عوامل داخلی و مربوط به رقابت و کشاکش بلوک های قدرت در داخل آمریکا بر تصمیمات ترامپ می گذارد تردیدی نیست. بخصوص چالش های بزرگی که شخص ترامپ و حزب جمهوریخواه در آستانه انتخابات میان دوره ای کنگره و سنا با آن مواجه هستند تأثیرگذار هستند. اما نکته دوم روشن می کند که پیشنهاد جدید او و اروپا فقط ناظر به باصطلاح حفظ برجام نیست بلکه شامل دوره پسا برجام و تنظیم رابطه اروپا و آمریکا حتی در صورت خروج آمریکا از برجام، با هدف تأمین بستری برای حفظ همکاری و گفتگو با آمریکا در باره تحولات جهانی و مشخصا حفظ و ایجاد ثبات در منطقه هم می شود. چنین رویکردی روشن می کند که رابطه دو قدرت بدلایل منافع مشترک اقتصادی و سیاسی و امنیتی نمی تواند در برابر هم قرار گیرد. رابطه ای که دولت فرانسه در آن برای خود جایگاه و منافع ویژه ای قائل است. در واقع بندناف اتحادیه اروپا با آمریکا، آن هم در شرایطی که جهان به سوی جنگ سرد و شکل گیری قطب بندی های تازه در حرکت است، چنان بهم گره خورده است که حتی خروج یک جانبه آمریکا از پیمان های جهانی نمی تواند خللی بر آن وارد کند.

* معضل انداختن زنگوله به گردن گربه؟
موضوع اصلی این نوشته تمرکز بر نقشه های دو قدرت بزرگ جهانی در مواجه با ایران و بحران منطقه در شرایط فروپاشی برجام و دوره پسابرجام است. این که آن ها با توجه به همه چالش ها و بحران هائی که منطقه و قدرت ها با آن روبرو هستند تا چه حد بتوانند خواست های خود را متحقق کنند، خود موضوعی جداگانه و قابل بحث است. هنوز روشن نیست که جنبه اجرائی دادن و باصطلاح معضل افکندن زنگوله به گردن «گربه ای بنام ایران» تحت سلطه ولایت فقیه، چگونه صورت خواهد گرفت. بی تردید چنین کاری نه آسان است و نه بدون در نظرگرفتن توانائی ها و چگونگی واکنش های متقابل ایران و نیز نقش بازیگران ذینفع دیگری چون روسیه و چین و یا مدعیان منطقه ای چون ترکیه می تواند به شکل کاملی صورت پذیرد. چنان که مکرون در بخشی از سخنانش خواهان مذاکره با آن ها هم شده است. از سوی دیگر هنوز از کم و کیف و جزئیات پشت پرده این نوع توافق ها که در آن جزئیات هم مهم هستند، اطلاعات لازم را نداریم. سی ان ان به نقل از منابع آگاه مدعی شده است که رئیسان جمهوری آمریکا و فرانسه توافق کرده اند که برای بستن پیمانی دیگر که فراتر از برجام باشد مذاکره با ایران را سریعا آغاز کنند. با این همه نباید فراموش کرد که رویکرد اروپا با صحه نهادن ضمنی بر انتقادهای ترامپ نسبت به برجام، که او به عنوان بدترین و مفتضحانه ترین توافقی که تاکنون دیده است از آن نام می برد، و پذیرش تدارک یک توافقنامه جدیدتر و کامل تر موازی، بستر مناسبی را برای تاخت و تاز و پیشروی ترامپ فراهم آورده است. بهمین دلیل هم ترامپ ضمن استقبال و در عین حال حفظ فاصله معینی از آن برای چانه زنی های بیشتر، همراهی اروپا با آمریکا را بفال نیک گرفته و به فکر تحمیل آن به سطوح و طرف های دیگر افتاده است. بدیهی است ترامپ که اساسا اعتقادی به مناسبات و توافق های چندجانبه مگر با لحاظ اولویت اول آمریکا ندارد، با تمام قوا خواهد کوشید که هرچه زودتر خواست ها و مطالبات حداکثری خود را به طرف های اروپائی در راستای فشار بیشتر به ایران اعمال نماید و در واقع این کار از همین حالا شروع شده است. معادله قدیمی چماق و هویج و یا واژه هائی چون برد-برد که اوباما از آن در توافقنامه قبلی بهره می گرفت، در نزد ترامپ مطرود بوده و باج دادن تلقی می شود. از این رو در این معادله «هویج» سهم خود را به چماق می دهد. بهمین دلیل عجیب نخواهد بود که در سریعترین زمان ممکن شاهد برافراشتن چماق و مقررکردن تحریم های تازه و لو با عناوین تازه، هم یک جانبه و هم به همراهی اروپا باشیم. در معادله جدید ایران در برابر دوگانه حفظ وضع کنونی برجام به همراه چماق، یا تن دادن به تحریم های فزاینده و جدید قرار می گیرد. و همانطور که اشاره شده دفاع از برجام موجود به معنی چکاندن ماشه به خود یعنی تحمیل تحریم های جدید خواهد بود!
نباید فراموش کرد آن چه که از آن به عنوان گفتگو نام برده می شود، در اصل گفتگو بین اروپا و آمریکا برای تنظیم یک توافقنامه جدید باعنوان توافق مکمل و یا جامع تر است که باید مفادآن به ایران تحمیل شود و نهایتا جایگزین توافق فعلی گردد. بنابراین گفتگوئی هم ارز با ایران در جریان نیست مگر حول چگونگی تحمیل آن. بهمین دلیل شاید به توان آن را به نوعی پیمان سایکس- پیکوی جدید دانست که قرار است برای تقسیم حوزه نفوذ ایران در منطقه صورت گیرد؟! اگر آن موقع- صدسال پیش- هدف تقسیم متصرفات دولت عثمانی بین فاتحین و عمدتا انگلیس و فرانسه بود که به نظم کنونی خاورمیانه شکل داد (بجز ایران و برخی کشورهای منطقه). این بار اما قراراست که با نقش آفرینی آمریکا و تروئیکای اروپا، صورت گیرد که موضوع آن بازپس گیری و تقسیم حوزه نفوذ ایران در منطقه است و اگر بتوانند دادن نظم نوین به آن از خلال جنگ ها و گفتگو و مذاکره با دیگر رقبای منطقه ای و فرا منطقه ای. رویکردی که رایحه تندآن چنان بود که روحانی را وادار کرد که در تبریز با خشم محسوسی اعلام کند که چه کسی به شما حق وکالت داده است؟!

* سپاه به مثابه مهم ترین پاشنه آشیل رژیم در عرصه جهانی!
ترامپ از مدتی پیش در صفحه شطرنج سیاست، مهره مهم تحریم کامل سپاه را هم به حرکت در آورده است. اگر در عرصه داخلی سپاه گارد حفاظتی نظام را تشکیل می دهد، اما آن در عرصه جهانی مهم ترین نقطه ضعف رژیم ایران را تشکیل می دهد. در این رابطه سپاه هرچه بیشتر به عرصه های اقتصادی و سیاسی چنگ انداخته است به همان اندازه رژیم را آسیب پذیرتر ساخته است. در گذشته که فی المثل وزیر نفت هم یک سپاهی بود، چنین حضوری مرئی گریبان رژیم را گرفت و یکی از دلایل مهم حصول اعمال تحریم های گسترده همین حضور فعال سپاه در عرصه های اقتصادی و بانکی و سیاست ها داخلی و منطقه ای بود. با این همه رژیم از آن گذشته برای برطرف کردن نقاط آسیپ پذیرخود هیچ درسی نگرفت. چنان که با پایان تحریم های نفتی و تغییر شرایط بخصوص با تشدید بحران های داخلی و خارجی؛ سپاه به عنوان تکیه گاه اصلی رژیم بیش از پیش به روی صحنه آمد. بطوری که امروزه با بازترشدن دست سپاه و افزایش مداخله های داخلی و منطقه ای و سرکوب ها، اعم از اقتصادی و قاچاق و پول شوئی و یا تولید موشک و مداخله های منطقه ای و ارتباط با سازمان ها و گروه هائی که در لیست سیاه کشورهای غربی قرار دارند و نیز در حوزه سرکوب و نقض حقوق بشر، دولت آمریکا هم می تواند با سهولت بیشتری تحریم های گسترده اقتصادی و بانکی را توجیه کرده و آن را به دیگر رقبا تحمیل کند. بخصوص که اگر در نظر بگیریم که ترامپ و اروپا گوشه چشمی هم به گسترش اعتراضات و نارضایتی عمومی و تضعیف موقعیت یا فروپاشی رژیم از درون هم دارند، و با این فرض که گذشت زمان به سود رژیم ایران نیست، بخصوص با وقوف به بحران اقتصادی و تنگناهای معیشتی مردم، با افزایش فشارهای بویژه اقتصادی سعی خواهند کرد که عرصه را بر رژیم تنگ تر نمایند.
بطورخلاصه می توان گفت که چنین توافقی با تهاجمی تر کردن سیاست دو قدرت بویژه آمریکا، از قدرت چانه زنی رژیم ایران که همزمان با بحران اقتصادی فزاینده و نارضایتی عمومی مواجه است، می کاهد. افزایش تنش های بیرونی عموما و نه مطلقا می توانند تاثیری معکوس بر معادلات داخلی برجا نهند. از جمله لااقل برای یک دوره می توانند بر نقش نیروهای تندروتر در ساختارقدرت بیافزایند و منجر به نزدیک شدن نسبی جناح ها درونی حاکمیت به یکدیگر از یکسو و تشدید فضای اختناق و سرکوب و میلیتاریزه شدن جامعه از سوی دیگر گردند.

* آمریکا در منطقه به دنبال چیست؟
بدون نگاهی به راهبرد و سیاست کلی آمریکا در منطقه و جهان، تا این درجه کانونی کردن و تمرکز دولت آمریکا بر روی ایران قابل درک نیست. چرا که نه ایران چنان نفوذ پایدار و فائقه ای دارد و نه آن چنان توانی که آمریکا بخواهد مدل جنگ سرد دوره ریگان علیه بلوک شرق را در مورد ایران و برای درهم شکستن توان اقتصادی و نظامی اش به اجراء‌ بگذارد. با این وجود تبدیل شدن خاورمیانه به کانون مناقشات قدرت های بزرگ و جنگ های نیابتی، ضرورت باز تنظیم نقشه خاورمیانه را در دستور قرار داده است. البته فرصتی که سوداها و مطامع و سیاست های واپسگرایانه و احمقانه جمهوری اسلامی در منطقه برای دولت آمریکا و دیگر قدرت ها فراهم آورده است را نباید دست کم بگیریم. همه این ها دست به دست هم داده و مقابله با ایران را به عنوان حلقه مقدم و در عین حال ضعیف و شکننده برای آمریکا در آورده است. البته پرداختن به جنبه های گوناگون این موضوع خارج از گنجایش این نوشته است، اما می توان به شکل گذرا با استنادبه سخنان صریحی که ترامپ اخیرا بر زبان راند به گوشه ای از آن پرداخت: سخنان ترامپ در مورد رابطه آمریکا با متحدین منطقه ایش بخصوص کشورهای عربی ثروتمند بطورخیلی شفافی استراتژی آمریکا در منطقه خاورمیانه را به نمایش می گذارد. بر طبق این سخنان صریح می توان ترامپیسم را تلاشی برای اعاده و تأمین سلطه و نفوذ آمریکا- کشوری که با داشتن عظیم ترین قدرت نظامی و اقتصادی، در عین حال بزرگترین کسری بودجه تاریخی و بدهی یک دولت را دارد- از طریق تأمین هزینه های این سرکردگی و ایفاء ژاندارمی منطقه (و جهان) به هزینه کشورهای ثروتمندی که به گفته ترامپ بدون حمایت آمریکا حتی یک هفته هم نمی توانستند دوام داشته باشند دانست. تمامی روندها و داده ها و تحلیل های استراتژیست های حتی خود آمریکا آن بوده است که آمریکا دیگر قادر به حفظ نفوذ و سرکردگی تاکنونی خود بر جهان قرن بیست و یکم نخواهد بود. اما راه حل ترامپ و در واقع هارترین و ارتجاعی ترین جناح سرمایه داری در واکنش به چنین افتی، خلق تراز جدیدی از سیاست امپریالیستی و تهاجمی است که ویژگی اش بهره گیری از رانت نظامی و قدرت برتر خود، اعمال سیاست های یک جانبه گرائی و به یک تعبیر بکارگیری زور و حضور آمرانه و ضدهژمونیک است که مبتنی بر سرشکن کردن هزینه های رهبری خود بر جهان، باج گیری و بقول خود وی تأمین هم پول و هم سرباز جنگی از سوی دست نشاندگان ثروتمند است. شاید آن را به توان به بیانی دیگر تعمیم مقاطعه کاری در عرصه ژئوپلتیک جهان و در توزیع تکنولوژی قدرت نامید که با بهره گیری از مواد خام محلی اعم از ِعده و ُعده و دادن خدمات و سرویس های بالای تکنیک های نوین قدرت در حوزه های امنیتی-نظامی و اقتصادی و سیاسی، پروژه های بزرگ و معینی از مجتمع های سیاسی و اقتصادی را متحقق می کند. پاسداری از قدرت کشورهای اقماری و دادن حتی دادن نقش خرده ژاندارمی در مناطق استحفاضی، و همگی با پول و سرباز خود آنان. دو خرده ژاندارم اصلی هم چون دو ساتراپ عمده ای که قرار است با تسطیح خاورمیانه قدیم و شکل گیری خاورمیانه جدید حول آن ها، بری از نفوذ رژیم ایران و «حذف صورت مسأله فلسطین»، عربستان و اسرائیل هستند که این سان در تعارفات دیپلماتیک، رهبری منطقه به آن ها ارزانی و پیشکش می شود. تکنولوژی قدرت در جهان نوامپریالیستی تالی صنعت مونتاژی است که در پهنه جهان توزیع می شود. کارآفرین و سر مقاطعه کار اصلی در ازاء ارائه چنین خدماتی است که از قدرت و موقعیت جهانی خویش در قرن بیست و یکم پاسداری می کند. با چنین استراتژی است که کنترل خاورمیانه سرشار از ذخایر نفت و گاز و بازاری جذاب برای کالاهای نظامی و غیرنظامی تراز نوین، به معنای کنترل رقبا و بیش از همه چین به عنوان رقیب اصلی آمریکا در همین قرن و مقابله با نفوذ روسیه به عنوان رقیبی در قامت یک ابر قدرت عمدتا نظامی است. البته رقبای کم آزارتری مثل اروپا نیز می توانند هم چون سهامدار درجه دوم ایفاء نقش کنند. خاورمیانه جدید از نخستین خاکریزهای رقابت قدرت های بزرگ برای شکل دادن به نظم نوین در منطقه ای است که از منظر دولت ترامپ رژیم ایران حلقه ضعیف و کیسه بکس آن محسوب می شود. «خدماتی» که رژیم اسلامی به نوبه خود هم چون ژاندارمی خودخوانده در منطقه به ترامپ و نیز به اسرائیل می کند چنان است که اگر وجود نمی داشت باید آن ها چنین دشمنی را خلق می کردند!

* ترامپ: کشورهای منطقه باید هزینه بپردازند
بخشی از کنفرانس خبری در کاخ سفید به اظهارات ترامپ درباره رابطه آمریکا با کشورهای منطقه اختصاص داشت. او گفت: «کشورهایی در منطقه قرار دارند که بسیار ثروتمند هستند اما اگر کمک ما نبود، حتی یک هفته هم دوام نمی آوردند.» ترامپ این کشورها را به تامین هزینه حضور آمریکا در منطقه فراخواند و گفت: «آن‌ها باید برای اتفاقاتی که می‌افتد هزینه بپردازند، ایالات متحده با ناخرسندی در خاورمیانه هست، من مسئولیت آن را قبول نمی‌کنم، خیلی شرمنده خواهم بود که هفت هزار میلیارد دلار در خاورمیانه هزینه شده است اما وقتی که می‌خواهم دیوار یا مدرسه بسازم، (مسئولان) بگویند که پول نداریم. ترامپ علاوه بر تاکید بر ضرورت تامین هزینه‌ حضور آمریکا در منطقه از سوی کشورهای ثروتمند آنجا، از این کشورها همچنین خواست که سربازانشان را هم وارد میدان کنند: «آن‌ها باید سربازانشان را وارد عرصه کنند. ما بخش بزرگی از نیروهایمان را به کشور باز خواهیم گرداند، ولی باید مسیر نظامی را ببندیم وگرنه ایران به سرعت خلاء حضور ما را پر خواهد کرد».

با چنین وضعیتی و در شرایطی که منطقه و از جمله ایران، آبستن انفجارها و بحران های بیشتری است، و تا آن جا که به مردم و نیروهای ترقی خواه ایران برمی گردد، مهم ترین اقدام بازدارنده در برابر مطامع امپریالیستی و نقشه سایکس- پیکوی جدید و بیرون کشیدن چاشنی مخرب آن، وادارکردن رژیم اسلامی به دست شستن از داعیه ژاندارمی منطقه و مداخله در آن است. شعاری که مردم ایران آن را با هوشیاری در تظاهرات گوناگون برکشیده اند، باید چنان بلند و پرطنین شود که در گام نخست رژیم را وادار به تجدیدنظر در سیاست های مداخله جویانه و ویرانگرانه اش در منطقه بکند. اکنون ما با فاز نهائی انحطاط و گندیدگی پارادایم اسلام سیاسی در چهلمین سال به قدرت رسیدنش مواجهیم که اگر پایان دادن به آن توسط مردم و در راستای مطالبات اصیل و به حق آن ها صورت نگیرد، حتما این مهم با پی آمدها و هزینه های بسیار سنگین تری توسط مطامع و مداخله قدرت های خارجی و ویگرانر صورت خواهدگرفت!   

*-بیانیه مشترک اروپا:
www.bbc.com

* واشنگتن به دنبال توافق تکمیلی هستیم:
https://www.fardanews.com/fa/news/806230/