خیابان اعتراض و شهروند برای خود
بخش دوم


جمشید طاهری پور


• یک ایده خلاق در متن نظر و عمل برپادارندگان واقعه سیاهکل...ضرورت فضای سیاسی اپوزسیونی برای تغییر در عرصه عمومی است! ضرورتی که خیابان اعتراض به آن یک پاسخ برانگیزنده و اثرگذار در شرایط امروز ایران داده است! ایده تعرض کنیم تا بمانیم، ایده در هم شکستن دو مطلق؛ قدرت حکومت و ضعف مردم، ایده ایجاد شکاف در سد دیکتاتوری و... این ایده‌ها آنچه را که طلب می‌کردند ایجاد فضای سیاسی اپوزسیونی برای تغییر در عرصه عمومی بود! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱ بهمن ۱٣۹۶ -  ۲۱ ژانويه ۲۰۱٨



آقای عباس عبدی – اصلاح طلب اسلامگرا و تحلیل گر سیاسی - که شهرتش بیشتر بخاطر واهمه پراکنی ها و هشدارباش هایش است درباره خطر فروپاشی حکومت اسلامی، در مصاحبه با سایت نو اسلامگرای زیتون – ۱٨ دی ۱٣۹۶- در باره خیابان اعتراض چنین اظهارنظر کرده است؛
«حدس کلی من این است که احتمالاً قرار بوده این اتفاق در روزهای دیگری حادث شود ولی به دلایلی جلو انداخته شد. البته این فقط یک احتمال است و نافی زمینه های اجتماعی آن نیست. یعنی مثل واقعه ی سیاهکل شد که عملیات ناخواسته پیش افتاد و در نهایت برای ادامه با مشکل مواجه شد.».
من روی این نکته مورد تأکید او مکث نمی‌کنم که می‌گوید اتفاق برنامه‌ریزی شده بود و لحن کلامش طوری است که روی جنبش و خیزش اعتراضی مردم رنگی از شائبه می پراکند! فقط سوال می‌کنم؛ چرا برنامه‌ریزی برای یک اعتراض خیابانی جرم است؟ اگر نیست پس این حجم سرکوب نرم افزاری اصلاح طلبان اسلامگرا علیه خیزش اعتراضی مردم چرا و برای چیست؟ بگذریم...!

برای من آن شباهتی که آقای عبدی میان رخداد خیابان اعتراض و واقعه سیاهکل دیده جالب است! من با نگاه و نظر آقای عبدی در باره سیاهکل و جنبشی که در پی آن برخاست آشنا هستم که سالیان پیش در صفحه ویزه بی بی سی بمناسبت چهلمین سالگرد سیاهکل انتشار یافت. نوشتار او حاوی نکات درست بسیاری بود که من نیز از آن فایده بردم، اما عبدی در تمام سطرهای ان نوشتار، از تمجید و تعریف کتاب سازمان امنیت و اطلاعات جمهوری اسلامی در باره چریک ها، چیزی فرو نگذاشت و موافق سوگیری و ارزیابی آن کتاب، سیاهکل را یکسره «تحمیلی و زیانبار» معرفی کرده بود! حالا به نظرم؛ شباهتی که جناب عبدی میان رخداد خیابان اعتراض و واقعه سیاهکل دیده از همین منظر، یعنی معرفی جنبش و خیزش اعتراضی مردم، بعنوان یک واقعه تحمیلی و زیانبار است. اگر در دریافت خود محق بوده باشم آن وقت باید بگویم که ارزیابی آقای عبدی یک ارزیابی بیگانه با هویت سیاهکل و ماهیت خیابان اعتراض است!
تقریبن در قریب به اتفاق تحلیل هائی که تاکنون در باره خیابان اعتراض نشر یافته، مشکل معیشتی مردم، بیکاری و گرانی عامل و علت اصلی خیزش مردم معترض ذکر شده است. من در بخش دیگری از این نوشته به این ارزیابی باز خواهم گشت که چرا نباید از علّت - هر اندازه هم واقعی-، تعریفی ساخت برای معلول و فی المثل اعتراض مردم در خیابان شهرهای ایران را «شورش نان» دانست، در حالی که برآمدی از تراکم تجربه و دانش، و حاکی از بلوغ سیاسی جامعه مدنی جوان ایران است! جامعه مدنی جوانی که اتفاقن یک جوری پای رویداد سیاهکل را هم به میان می کشد!

در ایران ما، در سال‌های اخیر برخی از پیشرفته‌ترین اندیشه ورزان علوم اجتماعی پژوهش هائی در این باره انجام داده‌اند که رویداد سیاهکل و رخداد انقلاب بهمن ۵۷ در حافظه تاریخی مردم ایران؛ کماکان زنده است و زندگی دارد. آن‌ها در رابطه و پیوند با این واقعیت، از وجود ذخیره ای از پتانسیل خیزش اجتماعی در خاطره و حافظه مردم ایران سخن گفته اند. برای نمونه به شرکت اکثریت مردم ایران در انتخابات ها استناد کرده اند، که علیرغم مخالفت شان با نظارت استصوابی و به طور کلی رویگردانی شان از نظام اسلامی، در آن شرکت می کنند؛ با این انگیزه که بانی و باعث گشایشی در زندگی خود و وضع و حال خراب کشورشان بشوند. این شمار از اندیشه ورزان علوم اجتماعی؛ وجود و ظهور چنین پدیده ای در ایران امروز را شکلی از رانش ذخیره پتانسیل خیزش اجتماعی تعریف کرده اند.* قاعدتن آقای عباس عبدی باید این نظریه را بشناسد و شاید هم تمثیلی که از سیاهکل برای سرکوفت جنبش و خیزش مردم ساخته، با نگاه به همین نظریه است! شاید! برای خوانندگان جالب خواهد بود اشاره کنم که من در تأمل های خود با چنین نظریه و رانشی روبرو بوده ام! فکر می‌کنم نقلش خالی از فایده نخواهد بود:
نمی دانم به خاطر می‌آورید یا نه که دوسال پیش در سالگرد رویداد سیاهکل در نوشته ای زیر عنوان «نظریه قهرمانی و مسأله حق انتخاب» حرف هائی زدم که اکنون فکر می‌کنم مورد و مصداقی از رانش ذخیره پتانسیل خیزش اجتماعی در یادمان و خاطره ی تاریخی شده ی من بوده است، نوشته بودم:
«رفیقم که – تازه از ایران آمده - هم مسلک، با تجربه و پیشکسوت، و در میان اهالی ما از شمار چند نفر معدود اهل کتاب و دوستدار فلسفه است می گفت؛ مثل این است که در شرایط تکوین و برآمد سیاهکل هستیم! ایران اکنون نیازمند نیروئی در متن جامعه است که به استبداد پاسخ عملی، شفاف و بدون مماشات بدهد».
...
«رویداد سیاهکل نماد قاطعانه ترین نبرد علیه دیکتاتوری شاه، رساترین صدا در اعتراض به سرکوب آزادی و لگدمال حق انتخاب مردم، و خشم و خروشی توفنده علیه پایمال شدن قرب و ارج آدمی بود و به همین دلیل نیز چریک میزان نبرد با دیکتاتوری شد! مردم عادی گرم زندگی و کار و کاسبی خود بودند اما شبح نارضائی و اعتراض در آسمان سراسر کشور در پرواز بود و همین بود که از آن ماجرای کوچک و ناکام قهر و قهرمانی یک رویداد تاریخی ساخت! طوری که همه گرایش های موجود در اپوزسیون شاه، در توجیه مقام و اثبات موقعیت خود ناگزیر بودند نسبت خود با رویداد سیاهکل را تعریف کنند و در ارتباط با سازمان چریکها موضع مشخص و جهت دار داشته باشند! به همین دلیل نیز سیاهکل و جنبش برخاسته از آن را می‌توان از عناصر درونی فرایندی یه حساب آورد که به انقلاب بهمن ۵۷ انجامید.»**

این حرف‌ها و فکر و ذکرهای دوسال پیش را وقتی با وقایع این روزها قیاس می‌کنم و می سنجم، می‌بینم جامعه و مردم ایران در شرایط استبداد دینی و حکومت اسلامی ناچار از برپائی واقعه ای همچون رخداد سیاهکل منتها از جنس زمان حاضر شده اند! جنبش و خیزش اعتراضی توده مردم در دیماه ۱٣۹۶ را از نوع و جنس پیکار ۱۹ بهمن سیاهکل ۱٣۴۹ وصف کردن، در نگاه اول بی‌ربط و بی مسماء می‌آید؛ اولی قهر و خروش شمار کوچکی از انقلابیون چپ ایران و رخدادی جدا از مردم، در حالی که دومی را توده های مردم عادی ۱۰۰ شهر کوچک و بزرگ سراسر ایران به شمول شهر تهران پایتخت کشور بر پا داشته اند! بله! توصیفی این چنین در نگاه اول بی مسماء می‌آید اما هرگاه اهداف و انگیخته ها را بشکافیم و وارسی کنیم، و یک اندازه‌ای هم روی اثر و عواقب آن‌ها تأمل داشته باشیم، شباهت‌ها واقعی و حتی از یک ریشه و تبار هستند! در واقعه دیماه؛ آن بخش از مردم ایران که زخم و درد نابرابری و تبعیض و تحقیر ناشی از حکومت اسلامی را، عمیق‌تر و کاراتر بر تن و جان خود احساس کرده اند؛ در اعتراض به بی اعتنائی و بی‌تفاوتی های حکومت کنندگان، در اعتراض به بی حقوقی، زور گویی و انواع تجاوز به حق و حریم شان، که زندگی را برایشان تلخ و تاریک و تباه کرده، بپاخاسته و خیابان اعتراض را در ۱۰۰ شهر کشور بر پاساخته اند. پی آمد این برپائی، تکوین و شکلگیری فضای اپوزسیونی پرطنینی در عرصه عمومی برای تغییر حال و وضع خراب اکثریت مردم و ضرورت تحول جامعه امروز ایران است که بر اثر سیطره استبداد و حکومت اسلامی در تمام وجوه و لایه‌ها دستخوش بحران فلاکت و از هم گسستگی است! این فضای اپوزسیونی ضد فساد هیات حاکمه، ضد ولایت فقیه و ضد حکومت اسلامی، ضد استبداد و حاکمیت دینی است و به طور روشن و نمایانی می‌توان دید و گفت که بر پا دارندگان آن خود را از زیر بار تحقیر کننده ی رقیّت ولایت فقیه، از سلطه و سیطره ی اسلام سیاسی جناح های درون و پیرامون حکومت و به طور مشخص از نفوذ هژمونیک ایدئولوژی و سیاست اسلامگرای اصلاح طلبان حکومتی بیرون کشیده است.
این جهات و جنبه های جنبش و خیزش اعتراضی توده مردم در دیماه ۱٣۹۶ که بر شمردم، موثرترین و آینده سازترین جهات آن و موجد آثار تاریخ سازی برای حال و آینده کشور است، و اتفاقن در کمیت و کیفیت آثار و پی آمدهای خود، هرچند با خصیصه هائی متفاوت، حامل وجه تشابه ای هستند با ضلعی از رویداد سیاهکل که از آن به عنوان عناصر فرایندی یاد کردم که به انقلاب بهمن ۵۷ انجامید!

در فراسوی قهر و نفرت و خشم و خشونت که پارادوکس های مشی چریکی بود، یک ایده خلاق در متن نظر و عمل برپادارندگان واقعه سیاهکل موجود بود که جامعه امروز ایران اکنون شاهد شکل تازه ای از بروز و ظهور آن است. ایده خلاقی که بر ایجاد و بازنمائی ضرورت فضای سیاسی اپوزسیونی برای تغییر در عرصه عمومی تأکید داشت! ضرورتی که خیابان اعتراض به آن یک پاسخ برانگیزنده و اثرگذار در شرایط امروز ایران داده است! ایده تعرض کنیم تا بمانیم، ایده در هم شکستن دو مطلق؛ قدرت حکومت و ضعف مردم، ایده ایجاد شکاف در سد دیکتاتوری و... این ایده‌ها آنچه را که طلب می‌کردند ایجاد فضای سیاسی اپوزسیونی برای تغییر در عرصه عمومی بود!

چریکها به ایجاد چنین فضائی توفیق یافتند، اما – و همه مسأله در این اما است! - اما سرشت فضائی که آن‌ها خلق کردند، به دلیل رویکرد مبتنی بر انقلابیگری و پارادوکس های آن در تئوری و پراتیک، از بن مایه‌های معطوف به تحول دموکراتیک خالی و بسیار دور بود! بله! در شرایطی که همه راه های سیاست ورزی برای تغییر در عرصه عمومی به روی فعالین اپوزسیون بسته، و هرنوع فعالیت در مخالفت با سیاست‌های شاه و حکومت وقت به شدت سرکوب و منزوی می شد، سیاهکل؛ به خلق فضای سیاسی اپوزسیونی توفیق یافت که در تداوم خود، به تکوین روانشناسی اجتماعی مساعدت رساند؛ که بستری شد برای خیزش دهها ملیونی مردم به شمول دانشگاهیان و روشنفکران ایران در انقلاب بهمن ۵۷، انقلابی که نظام شاهنشاهی را برانداخت، بدون آن که برای دموکراسی و یک جمهوری دموکراتیک در ایران، نقشی رقم زند و چشم اندازی بگشاید! خیزش دهها ملیونی ای که خمینی را بر مسند قدرت نشاند با فاجعه حکومت اسلامی و بدترین استبداد و حاکمیت دینی!

منبع نیرو و ادامه کاری سازمان چریک ها و نیز عامل زوال و شکست آن‌ها، همین روانشناسی اجتماعی بود. در این میان عبرت غمبار نبرد جانبازانه ی چریکها در این بوده است که آن فضای اپوزسیونی شان، به ایجاد روانشناسی اجتماعی یاری رساند که مایه تسهیل عروج خمیی از کار درآمد! خمینی از آن نردبانی برای صعود خود ساخت، در رأس جنبش و خیزش مردم قرار گرفت، و برخوردار از پشتیبانی دنباله روانه ی همه ی طیف مخالفین شاه و اقتداء و پیروی قاطبه مردم از وی، قدرت سیاسی را در قبضه خود درآورد و با بهره گیری از آن روانشناسی اجتماعی که دیگر فراگیر شده بود، و دارای پتانسیل لازم برای طغیان و مرگباوری، ویرانگری، استبداد و واپسگرائی بود، به آرمان سیاه خود دایر بر تشکیل حکومت اسلامی در ایران جامه عمل پوشید.

مارکس روانشناسی اجتماعی را بیان نازل ایدئولوژی می شناخت. من سالیان است از خود پرسیده ام چگونه و بر پایه چه ساز و کار این بیان نازل صورت کامل و محتوای متعین خود را پیدا می کند؟ تجربه ی قدرت گیری و پیروزی خمینی پاسخ روشنی به این پرسش داده است؛ وقتی یک جامعه دچار استبداد و انسداد سیاسی و فرهنگی است، و احزاب، سندیکاها، نهادهای مدنی و انجمن‌های صنفی، مطبوعات و رسانه‌ها، حقوق شهروندی و حق انتخاب مردم و... در محاق سرکوب، تعطیل و انحلال گرفتار آمده اند!، نخستین پی آمد، تعلیق نمایندگی اقشار مردم، عدم پیگیری مطالبات آنان و بدون پاسخ ماندن انبوه نیازهای جامعه است. در چنین حال و وضعی جامعه محکوم به یک حیات نازل می‌شود، یعنی در همه چیز و در همه ی سطوح تنزل پیدا می‌کند و نتیجتن علایق و منافع آنان نیز بیان نازلی می یابند! یعنی صورت گفتار و کرداری برانگیخته، بحران زده، خشمآهنگ و بدون چشم انداز را پیدا می‌کند که صورت تجلی یک روانشناسی اجتماعی است! نکته این است که این روانشناسی، در شرایط برآمد خود، جا باز میکند و بیان کامل خود را در علایق ایدئولوژیک ،سیاسی و اهداف هر آن کسی پیدا می‌کند که به صدق یا شیادانه و با سالوس و ریاء، اعتماد مردم را بدست آورده و در رأس جنبش و خیزش آنان قرار گرفته است.

تراکم تجربه و دانش از این دست سه چیز را یادآوری می کند: اوّل؛ روشنگری و دگرگشت فرهنگ مردم به سود انسانیت و ارزش‌های دموکراتیک و متعالی معاصر است. وظیفه اساسی هرنسل، بر زمینه ی اصول و ارزش‌های دموکراتیک یک رویکرد سوسیال پولیتیک؛ رساندن جامعه و زیست جهان خویش، به عالی ترین درجه انسانیت زمان خود است. برای ما و جامعه ایرانی؛ راه دستیابی به این انسانیت، با پایبندی بی خدشه به اعلامیه جهانی حقوق بشر و بیانیه جهانی حقوق مدنی و شهروندی، گشوده می آید. دوم؛ درک درست اولویت ها و اهداف است. در پیکار اپوزسیونی کسی که حرف آخر را اول می زند، شکست خود و مردم را تدارک می بیند! سوّم؛ شناسائی واقعبینانه و عقلانی متحدین و اهمیت دگرگون ساز و پیروزی آفرین اتحاد است. از آموزه های شوم، نکبت آفرین و شرم‌آور حکومت اسلامی تقسیم آحاد ملت ایران به دوپاره بیگانه خوی خودی و غیر خودی است! باید به این ننگ و نکبت، به این تحقیر زندگی سوز فایق آمد. عبور ایران از نظام اسلامی با هدف دستیابی به دموکراسی و عدالت یک مسئولیت ملی و همگانی است که به نیروی متحد همه دموکراسی خواهان کشور ممکن و میسر می شود. این نیرو؛ رنگین کمان، متکثر و پر از تفاوت و تنوع در منافع، علایق و اهداف و آرمان، در باور و معتقدات و اشکال زندگی است. چاره کار برسمیت شناختن این تکثر و تنوع و تفاوت، و بر بنیاد آن رو آوردن متفاوت ها به گفتگو و تشکیل همبستگی و اتحاد بر بنیاد منافع، علایق و اهداف‌ مشترک است.

وقتی صفوف مخالفان استبداد و حاکمیت دینی از چنین روندی خالی است و چشم اندازی برای دست یافتن به همبستگی و اتحاد وجود ندارد، این فقط یک معنی دارد و آن اینکه حکومت اسلامی و استبداد دینی در ایران، هنوز یک اپوزسیون دموکرات ندارد و به همین دلیل نیز جامعه سیاسی ایران هنوز آماده و پذیرای دموکراسی و عدالت نیست!

ج – ط
٣۰ دیماه ۱٣۹۶

این نوشتار ادامه دارد.



* نگاه کنید به سایت یازدهم و ارغنون، بخش مصاحبه‌ها و مقالات.

** آرشیو اخبار روز . ج – ط؛ نظریه قهرمانی و حق انتخاب