تأمل بازتابی و هرمنوتیک سوءظن - اخبار روز

نظرات دیگران
  
    از : توران

عنوان : کار پر درآمد امروز
از چپ که یک مفهوم اقتصادی سیاسی بود ،در بین چپهای دیروز که امروز برای منتهای راست شدن صف میکشند و رشوه میدهند که زودتر راهشان بدهند، فقط چیزی مانده که اسمش حتی "لامذهبی" یا اته بودن نیست. چون آنوقت باید به کلیت ادیان می تاختند. آنچه ته نشین شده، ضدیت با دین محمد است. همین آقای نیکفر مقیم آلمان سفر کوتاهی به شهر و خانه ای که لوتر سالهای آخر زندگیش را در آن گذراند بکند، راهنمای سفر در مورد جا های گود مانده روی دیوار به او توضیح خواهد داد که لوتر مرتب فکر میکرده شیطان دارد به او نزدیک میشود و بسویش اشیا را با چنان قدرتی پرتاب میکرده که جای ان اشیا رو ی دیوار بصورت گودی مانده است. اما خوب کار ما توجه به اینها که نیست با پروتستانتیسم و باقی ادیان که کاری نداریم . در عوض می بینیم چپی که دنبال کسب مظاهری که روزی بورژوازی می نامید امروز صیحه میکشد به خاطر چپیت از دست رفته اش، به تنها کار آسان و بی دغدغه و گاه نان و شهرت درآوری که باقی مانده آویزان میشود. چوب زدن به اسلام و مسلمانان.آخر کسی که دارای اینهمه فضائل فکری ست نمیداند اخلاق یک امر مذهبی ست و نمیتوان آنرا "مقیاس" و وزنه قرار داد خود داور شد و به محکمه رفت "چپ" را که باید یک مفهموم سیاسی اقتصادی باشد با "مذهبی ها" که یک حیطه دینداران و معتقدین متافیزیک است، سنجید و رای به برتری چپ ها داد؟ مثل اینکه بخواهیم با وزنه یک کیلوئی، ارتفاع سقف را با فشار هوای سالن سنجیده و گفته باشیم فشار هوا بهتر عمل میکند؟
٨۲۲۹۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱٣۹۶       

    از : امیر ایرانی

عنوان : مفید بودن سرگذشت بعضی ها
آنانی که در دوران حیاتشان، تلاش های خاصی را برای یادگیری انجام داده اند و می دهند که حاصل آن یادگیریشان و تجربیات دوران حیاتشان، یک برجستگی دانشمند گونه یا دانندگی خاص برای شان می آفریند، قطعاً آنچه که براین افراد، در دوران حیاتشان، تأثیر گذاشته می تواند آموزنده و یادگیرنده باشد.
آقای نیکفر گرامی، از آنجا که به مرحله ای رسیده که می تواند
دیدگاه های فلسفی مورد نظر خودش را و مختص خودش را بیان کند و در حوزه خردگرائی محض نیز عمل می کند و دارای یک پشتوانه مبارزاتی در طیفی به نام مبارزان چپ نیز بوده آنهم چپی که در روند تحولخواهی کشورمان هم نقش مثبتی و هم منفی ای داشته
پس:
دانستن آنچه که براو رفته و گذشته می تواند از درجه ای از مفیدیت برخوردار باشد.
پرداختن به تمام موارد مطروحه ایشان شاید غیر ضرور باشد؛
اما نکاتی مهم از گفته های ایشان را می توان مورد توجه قرار داد:
ایشان، که درود بر او بادا!
نکته ای را آورده که آنهم
اعتراف گونه ایست از اعمال مبارزینی!
آنهم مبارزینی که قبل از اینکه مبانی تئوری ای که کارپایه مبارزه آنان قرار گرفته را خوب بفهمند و درک کنند کار مبارزاتی خود را بر اساس آن مبانی می پنداشتند؛
اما در حقیقت اعمال آن مبارزین، بر اساس یافته های خصلتی و یا برداشت های خاص خودشان از آن تئوری مبارزاتی بوده؛
که قطعاً این نوع مبارزه گری نمی تواند چشم انداز تحولخواهی مثبتی را نوید دهد.
وچه بسا هرز برنده انرژی و توان مبارزاتی شود و باشد.
نکته مهمتری که ایشان یادآوری کرده که می توان آنرا نکته کلیدی دانست اینست:
در جوامع استبداد زده اکثر مبارزین قبل از اینکه آزادی خواهی خود را بروز دهند خصلت های عدالت خواهانه خود را پی می گیرند که این می تواند یک ضعف و حتی بی ثمر کردن و یا بودن اعمال مبارزه گری شود.
---------
اما مشاهده می شود
جوامعی که از مراحلی از روند تحولخواهیشان عبور کرده اند
برای حفظ دست آوردهای مبارزاتیشان،
آموزش آزادی خواهی را از همان کودکی در برنامه های تعلیمی و آموزشی خودشان می گنجانند و پی گیری می کنندو...
این نکته ایست که متاسفانه نزد بسیارانی از مبارزیم مغفول مانده است.
تا ببینیم در آینده چگونه عمل می شود
٨۲۲۹٣ - تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱٣۹۶       

    از : بهرام خراسانی

عنوان : نوشتاری ژرف نگر و اندیشه برانگیز
جناب آقای نیکفر، با درود
اظهار نظر درباره‍ی نوشته پربار، اندیشه برانگیز و ارزشمند شما با یک بار خواندن و یا سطحی خواندن آن، شدنی نیست. اما میتوانم بگویم که این گفتگوی نوشتاری از داوریهای سطحی نگر گذر کرده و میتواند به خوانندگان آن به ویژه مارکسیستهای آیینی کمک کند تا گوهر متدولوژیک، دگرگون شونده و اندیشه ورزانه متدولوژی مارکس را از پوسته خشن و ستیزه گرانه آن بیرون بکشند. شما زمینه‌های تاریخی و فلسفی رویکردهای اجتماعی و سیاسی در ایران همروزگار را به خوبی شکافته اید و من از آن میگذرم. به ویژه نظر شما درباره نگاه مهندسی به جامعه را میپذیرم. پی آمدهای شوم یکسویه نگری و استاندارمداری تیلوری دانشجویان آستانه انقلاب در پشتیبانی از بن پیروزمند انقلاب ۱۳۵۷ و رفتار نابخردانه گرفتن سفارت آمریکا را نیز برخاسته از همان نگرش فنی و چکشی میدانم. همچنین، با درونمایه و چارچوب سخن شما همسویم که نیروهای چپ در مفهوم مارکسیستی آن اگر مارکسیسم را نه یک آیین نیایشگرانه و خشک که یک متدولوژی شناخت و تغییر بدانند، هنوز توان آن را دارند که به رهایی جامعه از آنچه شما خمینیسم یا اسلامیسم و یا اسلام مدرن خوانده اید، یاری رسانند. اما گرچه من دلم میخواهد با آن بخش از این نظر شما که "چپ با اخلاق ترین، با فکرترین و با فرهنگترین جریان سیاسی در ایران بوده است"، همسو باشم و تا اندازه ای همسو هستم. اما تجربه شخصی دست کم ۴۵ ساله از سال ۱۳۵۰ تا کنون من، گواه بر درستی همه این بخش از گفتار شما دست کم در گزاره "با اخلاقترین" آن نیست. من، آدمهای چپ بی اخلاق، بی گذشت، تندخو و خشک مغز نیز بسیار دیده ام. هر فرد چپ، بخشی از جامعه است و در جایگاه یک فرد انسان، میتواند همه فضایل و رذایل جامعه‍ی انسانی را داشته باشد، و در جایگاه یک فرد انسان با هر اندیشه ای، در دامنه فضیلت بیکران تا رذیلت بیکران، جای گیرد. اما اگر منظور شما متدولوژی اندیشگی چپ مارکسیستی باشد، من با شما همسویم. از اینرو، من بهتر میدانم بنویسم "جنبش چپ مارکسیستی و مارکسیستهای اندیشه ورز ایرانی در سد سال گذشته، با فکرترین و با فرهنگترین جریان سیاسی در ایران بوده اند، و یاریهای فراوان به گسترش اندیشه مدرن در ایران کرده اند. داوری درباره چپ در دیگر کشورها را نیز به خودشان وامیگذارم". در هرحال، من به سخنان شما در این گفتگو ارج مینهم و آن را بسیار با ارزش و کارساز و راهگشا میدانم، و به سهم خودم از آن سپاسگزارم.
پیروز باشیم
بهرام خراسانی
۱۵ آذرماه ۱۳۹۶
٨۲۲٨۱ - تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱٣۹۶       

    از : رضا شایسته

عنوان : حرفهای معمولی بی پایه؟ ۲
یک نکته دیگر که از همه مهمتر است: درک مهندسی در سیاست یعنی اینکه انسان را هم می شود ساخت، جامعه را هم می شود به هر شکلی درآورد، ففط باید زور لازم را وارد آورد. فاجعه های بزرگ جهان قرن بیستم و امروزه با این تصور مهندسی ایجاد شده است. فکر نمی کنم سخت باشد برای اینکه ببینیم چه روابطی میان این تصور با تصور عوض کردن جامعه با مبارزه مسلحانه وحود دارد
٨۲۲۷۵ - تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱٣۹۶       

    از : رضا شایسته

عنوان : حرفهای معمولی بی پایه؟
آقای شیرازی. شما حرفهای آقای نیکفر را در مورد فناوری و بینش تکنیکی حرفهای "معمولی و بی پایه" گفته‌اید. نمی‌دانم اسم مکتب فرانکفورت به گوش شما خورده است یا نه. کل این مکتب بر روی این حرف‌های به قول شما معمولی و بی پایه بنا گردیده. در اینترنت سرچ کنید و نگاه کنید فلسفه فناوری چه بحث هایی را مطرح کرده است. نیکفر به نقد هایدگر به فناوری جدید هم اشاره می‌کند. اگر در آلمان هستید به مبانی فکری جنبش سبزها هم رجوع کنید. در مورد بینش سنتی، نیکفر فقط گفته است که در این بینش چیزی به اسم انقلاب وجود ندارد. انقلاب از عصر جدید رواج می یابد. این را هم در کتاب جامعه شناسی و تاریخ عقاید سیاسی پیدا می کنید. پس حرفی معمولی است، اما بی پایه نیست.
٨۲۲۷۴ - تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱٣۹۶       

    از : آرمان شیرازی

عنوان : برین باغ پر از بار, مرا پنجره ی باز, ترا رخنه ی دیوار, نصیب است به دیدار ...
برای من, خواندن این گفتگو تا اندازه ای نومید کننده بود. چرا که آقای نیکفر در پیش رو نهادن ادعاهای معمولی بی پایه, که در میان بسیاری از هم میهنمان رایج است, دست و دلباز بوده است. گفتنی بسیار است اما برای پیشگیری از درازای سخن, درینجا تنها به چند نکته می پردازم:

آقای نیکفر می گوید: "بینش مهندسی (یعنی) اراده به سازندگی‌ای که آن سوی دیگرش تخریب است(!)"
آیا بر پایه ی این منطق میتوان گفت:
"بینش" پزشکی یعنی علم درمان بیماریها که سوی دیگرش مرگ است؟
فلسفه تلاشی برای توضیح مسائل بنیادی ست که سوی دیگرش بیهوده گویی ست؟
و یا اینکه بهتر است تعریف شایسته ای از مهندسی بدست بدهیم که بکارگیری اصول علمی برای بهزیستی بشر و رهایی او از اسارت های طبیعت است؟ تخریب نه در سرشت مهندسی, که در چگونگی استفاده از نوآوری ها از سوی سرمایه دارانی ست که دنیا را در کنترل خود دارند. برای نمونه, اینترنت و تلفن برای دسترسی به اطلاعات و ارتباط بهتر انسانها با یکدیگرند اما سرمایه داران از آنها برای بدست آوردن سود هر چه بیشتر و بسیاری از حکومت ها از آنها برای جاسوسی و کنترل انسانها استفاده میکنند.

آقای نیکفر با یک سری زمینه چینی های سردرگم به نفی ساده انگارانه ی مفاهیم پیچیده می پردازد. او میگوید "جنبش (فداییان)، که من به آن گرایش داشتم، مظهر بینش مهندسی بود: منفجر کن، سپس می‌توانی بسازی. نقد مهندسی، نقد انفجاری است." اگر نخواهم, از شگفت زدگی خود, بخش نخست جمله ی او را به چالش بکشم, باید بگویم که نقد مهندسی, نقد سیستمهای ناکارآمد است. آقای نیکفر, شما این برداشت ها را از کدام دانشنامه معتبر در آورده اید؟ راست اینست که مبارزان آنزمان, با روشی که از سوی حکومت پهلوی به آنان تحمیل شده بود, رهروان بهروزی مردم بودند. چرا همه ی آنان را شریک جرم خود می کنید که "ما همه گرفتار بینش مهندسی بودیم(!)" آیا آن مهندسی شیمی که خواندید, مهندسی "انفجار، شکنجه، توّاب‌سازی" بود که میگویید "در ارتباط با هم قرار می‌گیرند(؟)" از سوی دیگر, اگر تعارف نباشد, میگویید "چپ بااخلاق‌ترین، بافکرترین و بافرهنگ‌ترین جریان سیاسی در ایران بوده است." آیا این کیفیات برجسته از "بینش مهندسی" (که فداییان گرفتار آن بودند) بر میخیزد یا از باور به انسانیت و کوشش در راه بهروزی انسانها که (ببخشید) "موتور" پیشراننده ی آنان در زندگی فداکارانه شان بود؟ در واقع, علیرغم پرسش شگفت آلود شما, همین کیفیات و باورهای انسانی بود که دانش اندوختگان زمان شاه را "که بورژواهای بالقوه بودند" نه به سپاسگزاران و ارجگزارانش که به رزمندگان با خودکامگی لگام گسیخته اش و بگفته شما "سیستم بسته فاسد"ی که پدید آورده بود، "به چریک‌های چپ‌گرای بالفعل تبدیل" می کرد.

شما با بر شماری "فرق اساسی اسلامیسم با بینش دینی سنتی" به تبرئه ی اسلام سنتی می پردازید و آنرا "بینشی" سربه زیر جلوه دهید که "جهان را آن گونه که هست می‌پذیرد، برنامه‌ای برای عوض کردن آن ندارد... اما اسلامیسم می‌خواهد با بمب، اعدام و سرکوب و سانسور تزکیه ایجاد کند." آیا تاریخ اسلام را فراموش کرده اید که از همان آغاز با شمشیر و تجاوز به تعویض دنیا پرداخت؟ آیا درین کشور زندگی نکرده و ندیده اید که "امر به معروف و نهی از منکر" همواره از پایه های اسلام (سنتی یا ایسمی) بوده و هنگام زیردست بودنش بصورت مزاحمت و اکنون که در قدرت است بصورت سرکوب ناباوران عملکرد داشته است؟ چرا, غیر مستقیم, جنبش فدایی را به پستگاه اسلام میکشانید آنگاه که میگویید "کیش خدای قهار، خدایی که کن فیکون می‌کند، با بینش مهندسی (که به ادعای شما بر همه فداییان غلبه داشت) میل ترکیبی دارد." شما را چه شده است؟ آیا با خواندن فلسفه "به سوی دیگرش" که در بالا آمد لغزیده اید؟
٨۲۲۷۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱٣۹۶       

    از : Nima Azadi

عنوان : تاثیر مدرنیزاسیون تقلیدی یا وارداتی‌
آقای نیکفر در مصاحبه ی خود به "سنت بیمار" و "تجدد علیل" در کشور ما اشاره می‌‌کنند که نشان می‌‌دهد با بحث ریارویی "سنت" و "مدرنیته" که این روز‌ها در میان ما مطرح است نظر مساعدی ندارند چرا که به باور من، پیچیدگی‌ و درهم تنیدگی‌های رویداد‌ها و روند‌های گذشته و حال ما دو گانه اندیشی‌ در باره ی آن‌ها را بر نمی‌‌تابد و نمی‌‌تواند واقعیت‌ها را بازگو کند و در نتیجه ما را با بحث‌های فرسایشی و بی‌ چشم انداز روبر می‌‌سازد. اما این پرسش کلیدی مطرح است که چرا سنت ما "بیمار" و تجدد ما "علیل" است؟ ایشان حتما پاسخی یا پاسخ‌هایی‌ برای این پرسش دارند که امید است در آینده آن را قلمی کنند. من فکر می‌‌کنم این گونه سنت و تجدد در کشور ما، حاصل مدرنیزاسیون تقلیدی یا وارداتی‌ است که هم سنت را بیمار کرده و هم مارا به تجدد علیل و ناقص رسانده است. اگر ما به تاثیر مثبت و منفی‌ این مدرنیزاسیون تقلیدی در وجوه گوناگون آن نپردازیم و آثار آن را بازبینی نکنیم، کوتاهی‌‌ها و غفلت‌ها را نمی‌‌توان جبران کرد و در هم چنان بر این پاشنه خواهد چرخید.
٨۲۲۵٨ - تاریخ انتشار : ۱۲ آذر ۱٣۹۶