از : آرمان شیرازی
عنوان : برین باغ پر از بار, مرا پنجره ی باز, ترا رخنه ی دیوار, نصیب است به دیدار ...
برای من, خواندن این گفتگو تا اندازه ای نومید کننده بود. چرا که آقای نیکفر در پیش رو نهادن ادعاهای معمولی بی پایه, که در میان بسیاری از هم میهنمان رایج است, دست و دلباز بوده است. گفتنی بسیار است اما برای پیشگیری از درازای سخن, درینجا تنها به چند نکته می پردازم:
آقای نیکفر می گوید: "بینش مهندسی (یعنی) اراده به سازندگیای که آن سوی دیگرش تخریب است(!)"
آیا بر پایه ی این منطق میتوان گفت:
"بینش" پزشکی یعنی علم درمان بیماریها که سوی دیگرش مرگ است؟
فلسفه تلاشی برای توضیح مسائل بنیادی ست که سوی دیگرش بیهوده گویی ست؟
و یا اینکه بهتر است تعریف شایسته ای از مهندسی بدست بدهیم که بکارگیری اصول علمی برای بهزیستی بشر و رهایی او از اسارت های طبیعت است؟ تخریب نه در سرشت مهندسی, که در چگونگی استفاده از نوآوری ها از سوی سرمایه دارانی ست که دنیا را در کنترل خود دارند. برای نمونه, اینترنت و تلفن برای دسترسی به اطلاعات و ارتباط بهتر انسانها با یکدیگرند اما سرمایه داران از آنها برای بدست آوردن سود هر چه بیشتر و بسیاری از حکومت ها از آنها برای جاسوسی و کنترل انسانها استفاده میکنند.
آقای نیکفر با یک سری زمینه چینی های سردرگم به نفی ساده انگارانه ی مفاهیم پیچیده می پردازد. او میگوید "جنبش (فداییان)، که من به آن گرایش داشتم، مظهر بینش مهندسی بود: منفجر کن، سپس میتوانی بسازی. نقد مهندسی، نقد انفجاری است." اگر نخواهم, از شگفت زدگی خود, بخش نخست جمله ی او را به چالش بکشم, باید بگویم که نقد مهندسی, نقد سیستمهای ناکارآمد است. آقای نیکفر, شما این برداشت ها را از کدام دانشنامه معتبر در آورده اید؟ راست اینست که مبارزان آنزمان, با روشی که از سوی حکومت پهلوی به آنان تحمیل شده بود, رهروان بهروزی مردم بودند. چرا همه ی آنان را شریک جرم خود می کنید که "ما همه گرفتار بینش مهندسی بودیم(!)" آیا آن مهندسی شیمی که خواندید, مهندسی "انفجار، شکنجه، توّابسازی" بود که میگویید "در ارتباط با هم قرار میگیرند(؟)" از سوی دیگر, اگر تعارف نباشد, میگویید "چپ بااخلاقترین، بافکرترین و بافرهنگترین جریان سیاسی در ایران بوده است." آیا این کیفیات برجسته از "بینش مهندسی" (که فداییان گرفتار آن بودند) بر میخیزد یا از باور به انسانیت و کوشش در راه بهروزی انسانها که (ببخشید) "موتور" پیشراننده ی آنان در زندگی فداکارانه شان بود؟ در واقع, علیرغم پرسش شگفت آلود شما, همین کیفیات و باورهای انسانی بود که دانش اندوختگان زمان شاه را "که بورژواهای بالقوه بودند" نه به سپاسگزاران و ارجگزارانش که به رزمندگان با خودکامگی لگام گسیخته اش و بگفته شما "سیستم بسته فاسد"ی که پدید آورده بود، "به چریکهای چپگرای بالفعل تبدیل" می کرد.
شما با بر شماری "فرق اساسی اسلامیسم با بینش دینی سنتی" به تبرئه ی اسلام سنتی می پردازید و آنرا "بینشی" سربه زیر جلوه دهید که "جهان را آن گونه که هست میپذیرد، برنامهای برای عوض کردن آن ندارد... اما اسلامیسم میخواهد با بمب، اعدام و سرکوب و سانسور تزکیه ایجاد کند." آیا تاریخ اسلام را فراموش کرده اید که از همان آغاز با شمشیر و تجاوز به تعویض دنیا پرداخت؟ آیا درین کشور زندگی نکرده و ندیده اید که "امر به معروف و نهی از منکر" همواره از پایه های اسلام (سنتی یا ایسمی) بوده و هنگام زیردست بودنش بصورت مزاحمت و اکنون که در قدرت است بصورت سرکوب ناباوران عملکرد داشته است؟ چرا, غیر مستقیم, جنبش فدایی را به پستگاه اسلام میکشانید آنگاه که میگویید "کیش خدای قهار، خدایی که کن فیکون میکند، با بینش مهندسی (که به ادعای شما بر همه فداییان غلبه داشت) میل ترکیبی دارد." شما را چه شده است؟ آیا با خواندن فلسفه "به سوی دیگرش" که در بالا آمد لغزیده اید؟
٨۲۲۷۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱٣۹۶
|