قافیه اندیشی - اسماعیل خویی

نظرات دیگران
  
    از : امیر ایرانی

عنوان : پیرایش یا آرایش یا باز تعریف در مبانی
هر چیزی در دوره های مختلف حیاتش نیاز به مراقبت دارد و در این مراقبت چه بسا نیاز به باز نگری در مبانی آن شود که شاید در بازنگری نیاز به تعاریف جدیدی شود
ویا در مراقبت نیاز به پیرایش و یا آرایش های جدید شود.
می دانیم
اکثر زبان های رایج جهان( با ادعایی تمام زبان های رایج جهان)
سازمان دهی و نظم دهی دستوریشان(دستور زبانشان) بر گرفته از تلاش های تلاشگران یونان باستان است که تاکنون نیز آن تلاش ها و آن سازماندهی باستانی توانسته چیرگی خود را بر دستور زبان نویسان بقبولاند و یا تحمیل کند،
اگر چه دستور زبان نویسان جدید در پی آن بوده اند و می باشند که به آن تلاش های باستانی رنگ بوی منطقه ای ویا ملی دهند اما مبانی دستور زبان نویسی همان مبانی پی ریزان باستانی است
که قطعاً در دروان جدید نیاز به بازنگری در آن مبانی باستانی است که این بازنگری نیز کار متخصصان خاص است که گروهی کار را شروع کرده اند. بگذریم.
-------------------------
در نظردهی ها، نکات جالبی مطرح شده؛ یکی از نظر دهندگان تلاشگر آنهم تلاشگری خاص، در نظرش،
که نظرش شد «منگفتش»؛
آنهم منگفتی که شد
مننوشتش، نوشت:«...»
٨۱۹۷۹ - تاریخ انتشار : ۱٨ آبان ۱٣۹۶       

    از : رحمان ن

عنوان : تلنگر
آقای تلنگر خان، به موضوعاتی که اشاره کرده اید نمی پردازم. استاد اشتباه کرده اند در پاسخ دادن. توضیحی که شما فرموده اید تحت نمره ۳ زخرف کامل است. مرا به بی توجهی متهم نکنید. شما گویا حواستان عامدانه و چاپلوسانه پرت است. حرف استاد خویی روشن است و احتیاج نیست شما منظور ایشان را به من توضیح بفرمایید. در خط و زبان عربی حروف پ ژ چ گ وجود ندارند و در زبان فارسی وجود دارند. یا این موضوع روشن است یا شما آنقدر از فرط حب به استاد، واکس اش زده اید که از روشنی افتاده است. جناب آقای خویی مرقوم فرموده اند (از چهار حرفی که در خط فارسی به خط عربی افزوده شده ست،‌ «چ» را از قلم انداخته ام.) این یک اشتباه ناشی از حواس پرتی اقای خویی است. شما دفاع بد نکنید از ایشان.
٨۱۹۴۲ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣۹۶       

    از : منوچهر دوایی

عنوان : زبان شناسی عامیانه به زبان آسیب می رساند
زبان شناسی عامیانه به زبان آسیب می رساند و آموزش درست آن را حتی برای گویندگانش دشوار می‌کند. زبان فارسی مانند سرزمین‌هایی که در آن‌ها به این زبان سخن می‌گویند بی‌صاحب و درمانده شده. امیدوارم جامعه های فارسی زبان روزی به یک قرار تاریخی برسند تا آموزش فارسی را نیز اهل زبان بر پایه‌ های درست استوار کنند.
٨۱۹۴۱ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣۹۶       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : و سه نکته: ۱ - با تشکر از جناب دکتر اسماعیل خویی بخاطر توضیح. من هیچ شکی نداشتم که «چ» از قلم افتاده؛ ولی
وظیفه داشتم به آن بپردازم تا مایه ی سو استفاده و یا بد فهمی نشود. خیلی از هموطنان ما رو در رو روبوسی می کنند و در پشت سر خنجر می زنند. به همین خاطر باید گفته می شد که آن از قلم افتاده کاملن طبیعی و بسیار عادی است و برای همه پیش می آید. پس، درود بر شما که روشنگری کردید.
و هم ممنونم که در متن خود بر نظر سابق تان که من موافق آن نیستم، پافشاری نمودید؛ یعنی همچنان بر همان نظرید.
شما نیز شادکام باشید.

۲ - جناب پارسا این گفتگوی روشنی طلب را با سخن آن بزرگوار که در میهن ما انقلابی عظیم نمود، مقایسه کرده! انقلابی که نه فقط شعر فارسی و ایرانی را دِگرگون ساخت، بلکه بر رمان و داستان و کلِ نثر نیز مُهر خود بزد.
جناب پارسا، فرض کنید شما استاد و من دانشجو که سخنان شما را درست دانسته ام، ولی در جایی نظر خود صادقانه و بی چاپلوسی بیان داشته ام مخالف شما، آیا در بابِ این بیان صادقانه و روشنی طلب و بسیار دوستانه می توان «آب در خوابگهِ مورچکان» را بکار بُرد!؟
بیایید بت نسازیم؛ همین بت سازی در میهن ما باعث شده که دهان ها ببندند و به ریش ما دهان بستگان آن پشت "حسابی" بخندند. تازه ترین اش این است که حق شهروندی یک هموطن زرتشتی ما با قانون شکنی شدید زیر پا گذاشته شده و حالا می گویند اگر قانون را اجرا نماییم به "مقدسات"(شورای نگهبان) بی احترامی می شود! عجب احترامی! قانون شکن را باید محاکمه کرد، و اگر صادقانه خطا کرده، باید پوزش بخواهد و بخشیده شود.

۳ - جناب رحمان ن. یکی از مشکلات ما، مردم بی حوصله ی دو قرن ما، این است که کم توجهی خود را اشتباه دیگران می بینیم! و همین یکی از دلایل تفرقه در بین ماست. جناب خویی وقتی سخن از حروف عربی به میان می آوَرَد، منظور همین حروفی است که من و شما اینجا داریم با آن می نویسیم. در ضمن ایشان برای تدقیق «در خط فارسی» را نیز بکار برده.
٨۱۹۴۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣۹۶       

    از : رحمان ن

عنوان : اشتباه
البته استاد خویی اشتباه کرده اند و با عجله پاسخ داده اند. حرف چ از زبان فارسی به عربی افزوده نشده است. پ ژ چ گ حروفی اند که وقتی زبان فارسی و عربی را مقایسه می کنیم، در الفبا و زبان فارسی وجود دارند و در زبان و الفبای عربی وجود ندارند.
٨۱۹٣٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣۹۶       

    از : اسماعیل خویی

عنوان : .
آقای م. تلنگر:

درود بر شما.

درست می گویید. از چهار حرفی که در خط فارسی به خط عربی افزوده شده ست،‌ «چ» را از قلم انداخته ام. برای خودم نیز شگفت انگیز است. چگونه چنین لغزشی از من سر زده است؟! گمان می کنم از پیری ست. بگذریم.
درست اش خواهم کرد.
از شما سپاسگزارم، برای یادآوری ی به هنگام تان.
شاد باشید و تندرست.

اسماعیل خویی

بیدرکجای لندن
٨۱۹٣۷ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣۹۶       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : جناب نصرت خاکی سلام بر شما و همه ی دوستان
اولن مطلبی که محتوای استوار خویش دارد، هرگز در نزد اهل سخن گُم نمی شود.

و اما بلندی منگفت های من: کسی آمده کار مرا عامیانه دانسته، منی که پیوسته یعنی ناگسسته بر ضد عامیانه کاری فریاد می زنم از این دست که: «یا وارد واژه شکافی نشوید، و یا بُندار ها، ریشه ها و در نتیجه معانی یگانه را دقیق دریابید؛ و وقتی سد درسد مطمئن شدید، بیان نمایید و یا بنویسید، زیرا حیف است که ما غلطی را وارد اجتماع کنیم. همینک واژه ی خشونت زا و توهین آمیز «شهر آوَرد» و یا واژه ی بی ربط «فرایند» و ... را عده ای دارند بکار می برند؛ و این حق نیست؛ من و شما هم به عنوان شهروند مسئولیم.

آن بی انصافی عمدی و نزدیک به مطلق مرا وادار ساخت تا سخن را با گواه های گوناگون بگشایم.
البته من می توانستم جواب را در وبگاهِ «جهان زبان و واژه شکافی» بیاورم؛ ولی شکل خوبی به خود نمی گرفت، که اینجا بحث شود و جواب در جای دیگری بیاید.
این بود که بناچار اینجا نوشتم، شرمنده ام؛ به بزرگواری خود ببخشید.

اگر براستی شما دوست عزیز «نصرت خاکی» هستید(چون این روز ها افرادی می آیند اینجا و برای اسم مستعار خود فامیلی درست می کنند تا با خیال راحتتری خرابکاری نمایند)، آن وقت پرسشی دارم: شما که به منِ جواب گوینده تذکر داده اید، چرا به کسی که با نوشتن چیز های عجیب و غریب و نادرست، بحث را به عمد و برای خرابکاری منحرف کرده، هیچ اشاره ای نداشتید!؟
با احترام و ادب ویژه خدمت شما(اگر نصرت خاکی هستید) و همه ی خوانندگان صادق و شریف.
لیثی حبیبی - م. تلنگر
٨۱۹٣۵ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣۹۶       

    از : نصرت خاکی

عنوان : لیثی م تلنگر
بحث بسیار مفیدی است. درود بر آقای خویی. و اما حرفی دارم با آقای حبیبی تلنگر. اقای تلنگر، این جا کامنت باید نوشت. رابطه کامنت و متن اصلی مقاله هم روشن است. شما چنان حماسه ای راه انداخته اید که کامنت هایتان ۶ برابر حجم مقاله شده است. اصلا حرف اقای خویی گم شده است در میان این همه حرف شما. من به عنوان خواننده از این همه مسائل که ربط زیادی هم با اصل موضوع ندارد سرم درد گرفت.
٨۱۹٣۴ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣۹۶       

    از : کوروش

عنوان : با عرض سلام و ادب
درست است که در خط عربی ی فارسی شده ی ما کلمه هایی هست که حرف های ی تشکیل دهنده اشان صدا های زبان فارسی را ندارد، بیشترین این کلمه ها اما، ریشه ی فارسی نداشته و عربی می باشند. به گمان من، تلفظ غیر عربی ی این کلمه ها به هنگام استفاده ی از انها در گفتار زبان فارسی، درست و بی
اشکال است. گمان می کنم علت هستی هر کلمه ای بیان منظور گوینده یا نویسنده ی آن می باشد.خط و زبان های اروپایی هم دارای واژه های فراوانی است که از خارج به آنها رخنه کرده و شماری از حروف تشکیل دهنده ی این واژه ها با صدا های ی بومی تلفظ می شود. برای مثال، در زبانهای شمال اروپا صداهای انگلیسی ی z , w یا Th وجود ندارد، شمار واژهای ی دارای ی این صدا ها اما، در این زبان ها پرشمار است و با صداهای بومی تلفظ می شوند. و باز هم به گمانم، خط فارسی نیاز مبرم به اصلاح شدن داشته و این اصلاح می باید تحت نظارت مردان و زنان مصلح و کاردانی صورت گیرد که از سر معرفت، مبرا از هرگونه بغض یا هوس قومی ، سیاسی باشند. از جناب استاد خویی سپاسگزارم که با پهن کردن سفره ی ثروت خود ما را به میهمانی ی خوش زبان می خواند. جانش جوان!
با احترام، کوروش
٨۱۹٣۲ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣۹۶       

    از : بهمن پارسا

عنوان : جان کلام
اسماعیل جان خویی صاحب سخن، سخندان،
اینطور عرض کنم که"با سخن ات، خلقی را بهم انگیخته یی / خوب وبدشان بهم در امیخته یی/نمیگویم که خود گوش گرفته یی! نه ابدا هرگز، اما نازنین، بعد ان پیر برنای یوش، اب در خوابگه مورچگان ریخته یی" تازه بسا که دیر شده بود و این زودتر می بایست. دست مریزاد نکته دان صاحب سخن که تو باشی.
٨۱۹۲۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣۹۶       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : سلام دوستان. بحث برای این است که ما موضوعاتی را مورد بررسی علمی و صادقانه قرار دهیم و از هم بیاموزیم
و اگر نادرستی در سخن کسی می بینیم، دوستانه تذکر دهیم و دانشی را تکمیل سازیم. اگر شما داناتر از من هستید، این دیگر متلک پرانی نمی خواهد، صادقانه غلط مرا و یا هرکس دیگری را اصلاح کنید بی هیچ جنگی و خاطره ای نیک از خود برجای نهید. چه احتیاجی به تاخت و تاز از این دست است!؟: «خداوند به داد اسماعیل خویی برسد.»
شما وقتی چیزی را به من دوستانه می آموزید، یعنی مرا مدیون خود ساخته اید؛ این دیگر احتیاج به بزن بزن قلمی ندارد. آدم اشتباه می کند؛ به عنوان مثال منگفتی که پیش از این ارسال کردم و هنوز منتشر نشده، وقتی دوباره خواندم اش، دیدم عامیانه را آمیانه نوشته ام؛ غلطی که برایم باور کردنی نبود، ولی در شتاب نوشته شده بود؛ و همینجا از خوانندگان آن منگفت پوزش می خواهم.
فرض کنیم شما آمدید غلط هایی را از من اصلاح کردید، خوب این خیلی خوب است که ما کسانی چون شما داریم که می توانند غلط های دیگران را اصلاح نمایند. این دیگر احتیاج به برخورد از این دست ندارد(«شما قاچ زین را بگیرید اسب سواری پیشکش‌تان.»)
خوب اگر می دانید بیاموزید؛ دوستانه بیاموزید و در این زمانه ی پر از تنش، جَوّ عصبی بیشتری ایجاد مکنید. همین چند روز پیش در آماری که از تهران منتشر شده بود، خواندم که: «یک چهارم ایرانیان مشکلات گوناگون روانی پیدا کرده اند»
ما شهروندان، مسئولیت داریم؛ پس بیایید از این جَوّ پر از تنش بکاهیم؛ حد اقل افزونش مکنیم.
در منگفت پیشین خود در بابِ قیصر و عامیانه توضیح مفصل نوشته ام با گواه های استوار؛ یعنی با آوردن نمونه های مختلف یک بررسی ریشه ای انجام داده ام؛ و اینک در بابِ «نظرات»، «برعلیه» و «هندوانه» می نویسم.

۱ - «نظر»، در عربی بُندار یا مصدر است و آن را جمع نمی بندند. ولی در عین حال به معنی دید و اندیشه و فکر نیز بکار می رود. من بیهوده از جناب خویی تشکر نکردم، اهل تعارفات الکی نیستم، بلکه آن توضیحات را مفید دیدم. ما در فارسی از این دست جمع بستن را بکار می بریم و این عادی است؛ یادتان نرود که حدود نیمی از زبان ملی یا سرتاسری ما را واژگان عربی تشکیل داده اند و ایرانی، نیز مانند همان عربِ «کی سر» ایرانی را «قیصر» ساخته، سلیقه ی خود بکار برده. وگرنه اصلن سخن گفتن ما را باید بکلی غلط شمرد، که نیست. زیرا گذشتگان ما برای حفظ زبان ملی ما ایرانیان در خیلی از جا ها قاعده را کنار گذاشتند؛ زبان باید هرطور شده حفظ می شد، و شد. «رقصِ» عربی، بُندار و یا مصدر است. یعنی پای کوفتن، حرکات منظم انجام دادن. ولی ما «رقصیدن» و «رقص کردن» را داریم. این ها طبیعی است، زیرا دو زبان کاملن مختلف در هم ادغام شده اند. مصدر را جمع نمی بندند؛ ولی «نظریه» که اسم است، جمع بسته می شود، و جمع آن «نظریات» است.

۲ - «هندوانه»، شما اتفاقن هندوانه را بر مبنای همان واژه کاوی عامیانه به بررسی نشسته اید. شما که نه، این سخن غلط از آنِ پیشینیان ماست؛ محققینی که به حدس پناه می بردند، چون به اصل دست رسی نداشتند. این یک حدس است، مانند چله = چهل، که نیست. بُن چله در زبان کهن ایرانی تالشی است و آن در چیل = پوست تخم مرخ و ... بُن دارد، و معنی آن ماند معنی یلدای سریانی «زایش» است. ای کاش دانشمندان ما به معنی یلدا دقت می کردند تا ره یابند شاید. تالش های پیر هنوز به هندوانه یا هندونه، خوندونه می گویند، یعنی دانه ی خونین. این زبان مادری من است؛ همینک زنده است و ما داریم با آن حرف می زنیم. و آن "اطلاعات" پیشینیان ما که حالا شده اطلاعات شما، حدس است و بیش نیست. منگفت اول من اگر منتشر شود، خیلی از گواه ها را آنجا می یابید.

۳ - واژه ی عربی «عَلَیه»، یعنی «بر او»، ولی در فارسی به معنی «ضد او» و ضد هر کس دیگری نیز بکار می رود؛ که بر ضد او = بر عَلَیه او، هم بکار گرفته می شود. ربطی به ترکی عثمانی ندارد، «بَر» فارسی است و «علیه» عربی. نقش عثمانیان اینجا چه بوده، من بی اطلاع هستم، اگر شما اطلاعاتی دارید در اختیار ما نیز بگذارید.
اصلن فرض کنیم که در این موارد که برای شما دوست عزیز به روشنی روز توضیح دادم، حق با من نیست. ولی این هم وطن شما در طول چند ده سال روی هزاران واژه ی ایرانی و غیر ایرانی با شیوه ی واژه شکافی دقیقن علمی(دوری جستن از حدس گمراه کننده، یافتن بندار ها و ریشه ها و رسیدن به معنی یگانه) کار کرده و کشفیات بیشمار دارد؛ حیف نیست اینگونه خشمگین بر او(اصلن فرض کن این «او» از آفریقاست) بتازیم تا بتوانیم در یک بحث اینترنتی، موفق و استاد دیده شویم!؟
سوال مهمی ست، نه؟
٨۱۹۲۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣۹۶       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : «کی سر»، واژه ای است پهلوی و معرب شده
«کی سر»، واژه ای است ایرانی، پهلوی و معرب شده؛ عرب بر مبنای قاعده ی زبانی خود واژه ها را تغییر می دهد.
کسی که اطلاع ندارد و نظر می دهد، باور کنید که به خود ظلم نموده. نام تقریبن همه ی کشور ها و خلق ها و گاه حتی شخصیت های برجسته را دیگران نهاده اند، و به همین خاطر گاه معنی حتی توهین آمیز دارد.

«قَیصَر - عربی(پهلوی - kesar)، پادشاه روم، لقب سابق پادشاهان روم؛ قیاصره جمع.
(واژه نامه ی عمید ص ۹۵۰)

"زبان شناسی" و "واژه شکافی" آمیانه چیست؟

"زبان شناسی" و "واژه شکافی" آمیانه آن است که فرد بُن واژه ها را نمی شناسد، ولی "جرأت" "واژه شکافی" و نظر دادن دارد، و حدسیات خود را واژه شناسی می پندارد. ایران در سد سال گذشته به شدت دچار این بلای بزرگ بوده. یعنی هم صادقانه و هم از روی مردم فریبی دست به این کار های غیر علمی زده شده. حتی گاه پیش می آمد واژه ی غیر را با هزار دلیل نچسب به زبان مادری خود نسبت می دادند. مرا به افراد ناصادق کاری نیست، ولی در موارد زیادی افرادی شریف و دانشمند و خدمتگزار فرهنگ دست به آن کار غلط زدند.

چرا دچار حدس و گمراه شدند؟

جواب - به دلایل زیر:

۱ - گول خوردن به وسیله ی تشابه شکلی.
۲ - داشتن تصورات ذهنی غلط و تحلیل بر مبنای آن غلط ها، بدون داشتن شناخت از ریشه و بُندار(مصدر) واژه ها.
۳ - تکیه بر اطلاعات ناقص دانشگاهی.
۴ - آموخته های ناقص دانشگاهی که معجونی از درست و نادرست بود، و گاه از بُن غلط بود، را علمِ بی خلل پنداشتن.
۵ - و از همه مهمتر اینکه از دانشِ زبان های کهن و همین امروز زنده ی ایران زمین بی خبر بودند. همین که همینک فرهنگستان علوم در تهران دچار آن است.
یعنی بی آنکه بداند بخشی از مردم کهن فرهنگ ایران «ورزنش» = مسابقه، را از دوردست تاریخ با خود آورده اند و همینک تالش ها آن واژه ی زیبای کهن را بجای مسابقه بکار می برند، واژه خشونت زا و توهین آمیز «شهر آوَرد» را می سازند و با امکانات دولتی در جامعه می پراکنند چون زهر.

بگذار تا مثل بعضی مردم "با وجدان" انشا ننوشته باشم، به گواه هایی استوار خوانندگان محترم را رجوع دهم.

سخن بسیار است و من به همه ی گوشه ها نمی پردازم؛ اینجا جایش نیست؛ در اینجا سخن را کوتاه می کنم با آوردن مثال هایی، تا مشت نمونه خروار باشد.

نمونه هایی از بسیاران: ۱ - کَنه - وقتی من می نویسم با کَنه، نمی توان به ریشه ی آن واژه رسید، دلایل علمی، تحقیقی و بنیادی دارم. و بر عکس انشا نویسان "با وجدان" به بندار ها و ریشه ها می پردازم. بُندار های کهن و اولیه را می یابم، و بعد با دست آورد پیش رو، واژه ها را معنی می کنم. تالش، هنوز به حشره ی کَنَه، گَنَه، می گوید. و بخش بزرگی از تالش هنوز به دهان، گَه، می گوید که واژه گَپ = سخن، نیز در آن بُن دارد. پس بر مبنای این ریشه یابی علمی، گَنه، یعنی دهان نهنده = نهنده ی دهان؛ زیرا وقتی دهان = گَه، در تن آدمی و یا حیوان فرو می کند، دیگر بر نمی گیرد، حتی اگر تکه تکه شود.

۲ - آیینه - لطفن بروید و ببینید چقدر تفسیر در باب آیینه شده در این سد سال اخیر. بیشمار است و همه انشا - گاه کاملن پرت و گَه حتی نشانه های منطقی با خود دارد. در حالی که محقق بُن شناس، هیچ احتیاجی به آنگونه نوشته ها ندارد.
زیرا بُندار(مصدر) آن واژه که «آیینه»(فارسی)، «آیینک»(پهلوی) در آن بُن دارد را در دست دارد. و آن بُندارِ «آویندِن» = نشان دادن، می باشد.(اَشکال بُندار های تالشی عین آلمانی ست - ژَندِن، گِتِن، واتِن و ...). یعنی تالش وقتی به کودک خود می گوید برو آوینه یا آوینا را بیاور، یعنی برو نشان دهنده را بیاور(زبانِ هنوز سراسر زنده). فرمول ریاضی در سخن را می بینی! باری، وقتی ریشه یابی علمی یعنی بُن یابی می کنی، نتیجه همین زیباست، وگرنه وقت خود و دیگران را با بی انصافی و انشا نویسی گرفته ای.

۳ - گاو خُونی - بروید و ببینید که چقدر حرف من در آوردی در باب آن نوشته شده. در حالی که محقق تالش هنگام بررسی می گوید: گا، یا گاو، یعنی بزرگ، خونی یعنی آبگاه، چشمه ی بزرگ، چشمه ی پر آب. پس گاو خونی یعنی آبگاهِ بزرگ. و تمام.
نمونه: لارَه هونی، گرمَه خُونی، مُوسلَه خونی، هفته خونی = هفت چشمه ی پر آب(واقع در تالش ایران و استان سمنان، و ...)

بقیه را خلاصه تر می نویسم تا متن خیلی طولانی نگردد.

۴ - سیمرغ - مرغی که می سوزد. در بُندارِ سی یِن، ریشه دارد.
سی یِن = سوختن.
سی = می سوزد. سیمرغ = مرغی که می سوزد.

۵ - سیستان - یعنی سیستَه استان = استان سوخته و بیابانی. که در بُندار سیستِن = سوختن، بُن دارد.

۶ - چله - در چیل = پوست تخم مرخ و هر تخم دیگری بُن دارد. «کیجَه چیل ژَندَه» = جوجه تخم را شکسته تا زاده شود. اصلِ آن واژه چیلَه است، و هیچ ربطی به چهل ندارد. ما چله ی کوچک هم داریم که ۲۰ روز است.

۷ - بر مبنای همین اصل یعنی بُن شناسی و واژه شکافی علمی است که بُنِ بسیاری از واژگان زبان ملی ما یعنی زبان فارسی دیگر برای دانشمندان عزیز ما قابل دست رسی نیست.
پسر = پع سر = مانند پدر = مذکر. دَرَه کَه(در تهران) = تک خانه ای که در دل دره قرار دارد. کَه = خانه، اتاق، جایگاه زیست. کابینت، کابین و ... همه در این واژه ی بسیار کهن ایرانی بُن دارد. دربند = دَرَه بند(در تهران) = یال کوهی که به دره کشیده می شود. تجریش(در تهران) = تج ری ش = تَج ری ژ = منطقه ی رودی که تَج = جهش دارد. و از این دست بیشمار است. شما دارید با کمال بی انصافی انشا می نویسید و وقت مردم را می گیرید؛ و من گذشته از تحقیق دیرسال، دارم روزانه با این واژگان با دوستان و نزدیکان خود حرف می زنم.

کوتاه: آنچه من می نویسم، حاصل عمری کار است، کار دقیقن علمی با بُن شناسی؛ یعنی اجازه نمی دهم که حدس بر دانش پیروز شود.

به زودی پستی در بابِ نامواژه ها و واژه ها در وبگاهِ خود می گذارم و آنجا بیشتر توضیح می دهم.
٨۱۹۲۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣۹۶       

    از : منوچهر دوایی

عنوان : زبان‌شناسی عامیانه
تا زمانی که در ایران زبان‌شناسی علمی و ریشه شناسی یا بُنواژشناسی پا نگیرد، زبان‌شناسی عامیانه میدان را خالی نخواهد کرد. کامنت دوم نمونه‍ی عالی این نوع زبان‌شناسی است. به این کامنت نویس باید گفت: دوست عزیز، شما قاچ زین را بگیرید اسب سواری پیشکش‌تان. از جمله بندی‌های غلط این کامنت می‌گذرم.
دو نمونه از غلط‌های فاحش این متن: «نظر» را در عربی با «ات» جمع نمی‌بندند. «برعلیه» ترکیب من درآوردی قرن گذشته است و از ترکی عثمانی به زبان فارسی راه یافته.
دو نمونه از بنواژشناسی عامیانه: قیصر معرب Caesar لاتینی به معنای موفرفری است که با kecara در سانسکریت به معنای «مو» هم ریشه است. هندوانه در اصل هندویانه است، چون نخستین بار این میوه را از هند آوردند.
خداوند به داد اسماعیل خویی برسد.
٨۱۹۱۶ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣۹۶       

    از : داریوش لعل ریاحی

عنوان : در مورد قافیه اندیشی
جناب خویی گرامی ، بیش از دوسال پیش ، در این مورد همراه باشعری که قافیه اش را با همین اعتقادی که به آوا و نه نگارش داشتید ،سرود ه بودید که شعر خوبی هم بود . اما پس از آن هیچ مورد مشابه دیگری را در سروده هایتان ندیده ام . به نظر می رسد همین که سراینده در حاشیه توضیحی بیافزاید ، کفایت خواهد کرد . بخصوص ، در زمانه ما که خود زبان دچار چنان دگرگونی در ساختار گردیده که شاملوی دیگری باید ظهور کند و کتاب کوچه دومی را بنگارد .
٨۱۹۱۱ - تاریخ انتشار : ۱۲ آبان ۱٣۹۶       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : چند نکته
سلام جناب دکتر اسماعیل خویی
شما متنی را نوشته اید و دو محتوای آن را با «نگرش اول» و «نگرش دوم» مشخص ساخته اید؛ و من نیز با شما موافقم. ولی به نظر من بیان شما در بابِ افرادِ دارنده ی نظر، خیلی دقیق نیست. مثال: من با متن این نوشته ی شما مشکلی ندارم، یعنی آن را درست می دانم؛ نه فقط درست می دانم، بلکه در همین راستا(تأیید نظر شما) نطرات بیشتری دارم که بمانَد. پس از طرفداران «نگرش اول» نیستم. ولی «غلط مصطلح» را بکار می برم؛ البته شما یکبار خرده گرفتید و من بعد از آن «دِگر شده» را بکار می برم. یعنی اگر غلط مصطلح بکار گیرم، در داخل دو کمانَک() با «دِگر شده» دقیق می نمایم.

و خوب است این را نیز بگویم که من با دِگر شده ها که شکلی نامناسب نداشته باشند مشکلی ندارم؛ یعنی من نمی گویم بیایید اصلِ «قیصر» = کَی سَر(پهلوی، تالشی، آلمانی) را دوباره بکار ببریم؛ البته مخالف بکار گیریش هم نیستم. خودم عمومن قیصر را بکار می برم. ولی هنگام واژه شکافی حتمن به شکل اصلی آن احتیاج دارم، زیرا در غیر این صورت ریشه یابی واژه ناممکن است.

چند مثال: با واژه ی «کَنه» نمی توان آن را ریشه یابی کرد؛ زیرا اصلِ آن گَنه» است = دهان نهنده. دهان = گَه.
گاو خُونی = بزرگ خُونی = بزرگ آبگاه = چشمه ی بزرگ و یا آبگاهِ بزرگ. معنی خونی را فقط تالش و یا پیران استان سمنان بلدند. البته در تالشی شمالی به آن «هُونی» می گویند.
نتیجه: کسی که معنی خُونی را نداند، هرگز نمی تواند به ریشه ی آن برسد. پس رسیدن به اصل در زبان شناسی علمی بسیار مهم است؛ گرچه من اصلن اصراری ندارم که به اصل در نوشتن حتمن برگردیم، مگر واژه ای کاملن نادرست و یا توهین آمیز جایش گذاشته باشند. مثل «فرایند» که ربطی، هیچ ربطی به پروسه = روند، ندارد. یا واژه ی پر از خشونت و توهینِ «شهر آوَرد» = جنگ شهر(دوئِل = بکش بکشِ مردم شهر بر علیه یکدیگر)، که گذشته از تبلیغ برای خشونت، توهین است به فرهنگ خرد گرایی ایرانیان. از سوی دیگر ما واژه ی بسیار کهن «وَرزنش» را داریم که همچو «ورزش» از بُندار «ورزیتن»(پهلوی) = «ورزیدن»(فارسی امروز) گرفته شده - هنوز تالش به مسابقه «وَرزنش» می گوید.

مثالی دیگر: دانه ای بسیار درشت و خونین میان، هست به نام «هندوانه»(دِگر شده)، ولی کسی که تالشی نداند، نمی داند هندوانه = خندونه یا خون دونه = دانه ی خونین، است. به همین خاطر کسانی که کارشان حدس می باشد در واژه شکافی و نه کار علمی، می توانند برایش داستان ها بسازند چنان شیرین، که بر دل نشیند و خواننده در آن رازِ هستی ببیند؛ مانند «چله» = زایش، که هیچ ربطی به «چهل» ندارد.

ولی در مواردی غلط در حدی است که دیگر پذیرفتنی نیست، پس به آن فقط دِگر شده نمی توان گفت؛ زیرا غلط است که مصطلح شده.
از زبان های دیگر مثال نمی زنم، زیرا این روز ها ناسیونالیسم کاذبی پیوسته تعیین تکلیف می کند؛ پس از زبان مادری خودم مثال می آورم(تالش ها شاید جزء نادر خلق های جهانند که در باره ی خود جوک درست می کننند؛ و این زیباست). واژه ای اصیل و بسیار کهن ایرانی در تالشی است که به دو شکل «کیل» و «کل»(لطفن با کُند به اشتباه گرفته نشود - شباهت ظاهری)، که نام دو شهر آذربایجان ما یعنی کلجا و کلیبر و ... در آن بُن دارند. مردم ماسال(تالشی جنوبی) آن را درست تلفظ می کنند، ولی با همان تالشی جنوبی در منطقه ی آلیَند(شهرستان فومن - آنجا گیلک و تالش با همند)، به «کیلاگا»(در بیان تالشی «ها»ی ملفوظ نیست) = کیلاگاه = آتشگاه، «کیر آغا»، می گویند، که گاه از گفتن آن در جمع غیر خودی پرهیز می شود. پس کیلاگا = آتشگاه، را نمی توان کیر آغا، نامید.

از این دست نکات کم نیست، اما تا مطلب خیلی بلند نشود، به نوشتن خاتمه می دهم.

و پرسی: شما چهار حرف خالص فارسی و ایرانی را سه حرف ذکر کرده اید، آیا این یک اشتباه تایپی است و یا دلیلی دارد؟

و نکته ای دیگر: مقدمه - البته شما آزادید هر طور که دوست دارید و درست می دانید بنویسید، من اما فقط نظرم را می نویسم و بس.
اینک اصلِ سخن: این «ی» نسبت که شما شکل ادغام شده اش را پهن می کنید، به نظر من به دو دلیل لازم نیست. ۱ - بر حجم می افزاید، و هم کمی زیبایی ظاهری را لطمه پذیر می سازد. ۲ - این «ی» ادغام شده، دیگر یک واج کامل «ی» نیست. یعنی «ی» «سیاسی ی ...»، «هنری ی ... »، و ... «ی» همه ی، خانه ی و ... نیست. همانطور که شما به درستی در بابِ شنیدن آوا ها تذکری بسیار بجا داده اید(ایرانی «صد» می نویسد و «سد» می خوانَد، «شصت» می نویسد و «شست» می خوانَد، و کلی هم به آن غلط نویسی تعصب پیدا کرده!)
به نظر من صدای «ی» دوم در «سیاسی ی ...»، «هنری ی ...) و ... صدای یک «ی» نسبت کامل نیست؛ در واقع یک نیم واج است. و به همین خاطر، و هم بخاطر زیبایی ظاهری کلام در طول تاریخِ نوشتنِ ما، درهم شده اند.

سخنان دیگری نیز هست از جمله در بابِ آن سخن شاملوی بزرگ ما، که خیلی ژرف نگرانه نیست؛ پس می گذارم برای وبگاهِ «جهان زبان و واژه شکافی» تا این منگفت من، مقاله نگردد اینجا.
پس فعلن همین.
و با تشکر از این نوشته ی روشنگر، خطاب به آن دوست گرامی پرسشگرِ روشن خواه.*

* رُوش = روان؛ جامدی که به مایه بدل شده. و «روشن» = روان شده = آنچه نور از آن می گذرد و همه چیز را می نماید. و هم به معنای نورانی است. یعنی اگر با آب که روان است، چیز دیگری باشد، ما فورن می بینیم؛ ولی از دل یک تکه سنگ بی خبریم. واژه ی «روژ» = روز = دارای نور = زینده در نور، نیز همین روش = روژ، است. این حرف آخر، فراوان تبدیل دارد. مثلِ «کوروژ»، که شکلِ «کوروش» آن جا افتاده. کو رو ژ = کو رو ش = زینده روی کوه. به احتمال قوی این نامی مستعار است برای مخفی کاری.

باری، واژه ها راز های کهن تاریخ با خود دارند.
٨۱۹۰٣ - تاریخ انتشار : ۱۲ آبان ۱٣۹۶       

    از : عندلیبی

عنوان : در زبان های اروپائی به خط لاتین
در زبان های اروپائی که به خط لاتین شعر می سرایند بین این دو گونه قافیه سازی فرقی قایل میشوند: یکی را قافیه "فقیر" و دیگری را قافیه "غنی" میگویند.
٨۱۹۰۱ - تاریخ انتشار : ۱۲ آبان ۱٣۹۶