اقتصاد دانش بنیان ( Knowledge. basede economy) توطئه نیست!


حمید آصفی


• اینکه اقتصاد دانش باید پیشران توسعه باشد در تجربه جهانی دیده شده که اشتغال را زیاد میکند. نمونه اش چین است که ۶۵۰ میلیون نفر اشتغال ایجاد شده است. و کارگران در چین از زیر خط فقر بیرون آمده اند. و در هر کشوری که اشتغال کم میشود به خاطر کمبود دانش و رانتخواری های سکتاریستی گروههای مختلف در بالا و پایین است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱ آبان ۱٣۹۶ -  ۲٣ اکتبر ۲۰۱۷


در کنگره حزب کمونیست شوروی در اواخر دهه ۶۰ یا اوایل دهه ۷۰اصلی راتصویب میکنندکه علم هم جزنیروهای مولده است و درکنار ابزار کار و نیروی تولید از اجزای نیروهای مولده است. بحث اقتصاد دانش بنیان راه شکست بن بست اقتصادی ایران است و مراد ما در ایران تأسیس شرکت ها و موسساتی مانند آمازون و گوگل و اپل و فیسبوک که در ده سال اخیر جمعاً دوهزار میلیارد دلار درآمد داشته اند نیست هرچند در بستر توسعه و چشم اندازآتی آن نیز میتواند برای ما در ایران امر دست نیافتنی نیز نباشد! مراد ما این است که تاکید کنیم اقتصاد دانش بنیان ضداشتغال نیست و حتی بسیاری از صنایع موجود ولی راکد را میتوان با شیوه دانش بنیان احیا، کم هزینه و قابل رقابت نمود. شناختی که باید نیروی کار و کارگران و دولتها داشته باشند این است که دوران جدید اقتصاد دانش بنیان اجتناب ناپذیر است. اما برخی از نحله ها فکری طبقه کار در ایران و نیز مدافعان اقتصاد صنعتی کلاسیک منکر این تحول اند یا متوجه تحول دوران جدید نیستند و همانند تفکر سنتی راست در یکصدساله اخیر ترسان از هر پدیده و تحول جدید هستند. سنتی ها در ایران با آمدن رادیو اول میگفتند رادیو بد است و بعد تلویزیون و .... بعد ماهواره و ... حالا میگویند اقتصاد دانش بنیان چه صیغه ای است! اقتصاد دانش بنیان مثل انقلابات تکنولوژیک است که تاکنون حداقل سه انقلاب تکنولوژیک اتفاق افتاده و جهان در آستانه انقلاب چهارم تکنولوژیک است. این انقلابات ادامه دارد و باعث میشود آرایشهای طبقاتی عوض شود و هیچ کاری نمیشود کرد که مانع تحقق آن شد. بسیاری از مارکسیستها از همان دهه شصت میلادی از مارکوزه و لوفور (خیلی بهتر) این موضوع را مشاهده کردند که طبقه کارگر یقه آبی درحال تحلیل رفتن است. اگر کسی می خواهد مقابل تاریخ بایستد و بگوید کارگران یقه آبی ها درحال کم شدن هستند و باید مانع دانش بنیان شدن اقتصاد شد سرنوشتی جزاین ندارد که مانندکارگران یقه آبی درآمریکا با ترامپ وحدت کند و در ایران هم اگر بخواهند مقابل اقتصاد غیررانتی دانش بنیان به ایستند ناچار با وحدت با پوپولیسم انحصارطلب مثل احمدی نژاد دو رویه یک سکه میشوند. این انقلابات در نظامات سرمایه داری صورت گرفته است و انقلاب چهارم تکنولوژیک هم در راه است. انقلاب سوم تکنولوژی ارتباطات با تولید کامپیوترها و تجهیزات هوشمند با نرم افزارهای پیچیده بود و این انقلاب کامپیوتری در واقع سازمان تولید را عوض کرده است نه رابطه سرمایه داری. یعنی هم سازمان تولید را عوض میکند و هم جغرافیای تولید Geography of production را و هم اثر تاریخی و هم اثر جغرافیایی دارد مثل همین الان که تولید کالاهای دانش بنیان منتقل شده است به کشورهایی که قبلاً مستعمره بودند و این اتفاق در اثر انقلابات تکنولوژیک امکانپذیر شده است، یک طرف دیگر هم فعالیتهای اجتماعی سیاسی است که حول این اتفاقات و تحولات انجام میگیرد و با هم توأم میشود. وقتی چین صادرکننده میشود و ٣ تریلیون دلار صادرات دارد، درصورتی که در دهه هشتاد ۵۰ میلیارد دلار داشته است، این ناشی از انقلاب تکنولوژیک است که در خود چین هم رخ نداده است بلکه در دامنه سرمایه داری رخ داده است. اصول مارکسیسم و نیز اصول اقتصاد کلاسیک نیز میگویند که انقلاب تکنولوژی سازمان تولید را عوض میکند. لنین در مقطعی که تز امپریالیسم را مطرح میکند برپایه انقلاب تکنولوژیک دوم بوده است و اتوماسیون و شیمی و موتورهای درونسوز به وجود میآید و بر اثر همین انقلابات پی درپی در تکنولوژی هست که شهری شدن سرمایه رخ میدهد و این تحلیل درست اقتصاد سیاسی است. وقتی سازمان تولید عوض شد یعنی رابطه نیروی کار با سرمایه عوض میشود و وقتی رابطه نیروی کار با سرمایه در سازمان تولید عوض میشود انقلاب تکنولوژیک رخ داده است! مثل همان حرف عمومی مارکس که می گوید با آسیاب بادی فئودالیسم دارید با ماشین بخار سرمایه داری. در داخل خود سرمایه داری وقتی ماشین بخار تبدیل میشود به موتور درونسوز تحول ایجاد میشود و آرایش طبقاتی عوض میشود نه اینکه کل رابطه سرمایه داری را عوض کند. یک قسمتی از این آرایش طبقاتی زیربنایی است، یعنی ناشی از تحولات زیربنایی است و سبب شده نیروی کار که در اروپا ٣۰ درصد یا ۴۰ درصد آن در نیمه قرن بیستم کارگران یقه آبی بودند الان رسیده است به ۱۵ درصد و ۱۰ درصد.
پس آرایش عوض شده است و حتماً سرمایه داری از آن منفعت میبرد ولی این برمیگردد به قانون اصلی سرمایه یعنی تولید و بازتولید گسترده کالا و خدمات و انقلاب مداوم و این مانیفست اصلی سرمایه داری است و انقلابات پیاپی در تولید و نیروهای مولده واژه های مارکس است. این انقلابات آرایشهای طبقاتی را عوض میکند یعنی همان حرف مارکس که زیربنا بر روبنا تأثیر میگذارد و تحول اول در زیربنا رخ میدهد. آن هم چون جوامع سرمایه داری در رأس تاریخ بشر هستند هنوز این اتفاق از لحاظ رشد نیروهای مولده می افتد و آرایشهای طبقاتی ابتدا در آنها عوض میشود و این تحول به همان صورت در بقیه کشورها رخ نمیدهد. مثلاً کره جنوبی وقتی در دهه ۶۰ صنعتی شدن را آغاز کرد در ابتدا نسبت کارگران یقه آبی (پرولتر) بالا رفت. الان که به سطح توسعه یافتگی قدم گذاشته است این نسبت از اواخر دهه ۹۰ در حال پایین آمدن است. مارکس میگوید کشورهای پیشرفته آینده را به ما نشان میدهند! این مسیر ناچاری ما است و اینکه با این مسیر چگونه رفتار کنیم به شعور نیاز دارد و نه شعار. استراتژی توسعه ما باید مرکب باشدکه هم صنعت توسعه پیدا کند و هم دانش و هم نقش دولت، نقش شهرداری و... و اگر کسی خودش را نماینده آینده تاریخی میداند این است که در مورد این سازماندهی حرف بزند و جزء مطالباتش بکند نه اینکه آن را توطئه امپریالیسم و سرمایه داری بداند. در دوران صنعتی شدن در اروپا تعداد بیشماری کارگر را بیکار کرد، بعد کارگران برای مبارزه با آن شروع کردند به میله انداختن در ماشین بخار. یعنی کارشکنی؟ گفتند ماشین بخار ما را بیکار کرده است چون یک ماشین جای ده تا کارگر کار می کرد. کارگران یا باید میله میانداختند یا اینکه اتحادیه میساختند و از دولت میخواستند و در نهایت همین کار را هم کردند مانند جنبش یقه آبی های چارتیست. حق رأی به دست آوردند بعد حرف درست زدند نه اینکه ماشین بخار را نیاورند، اقتصاد دانش را نیاورید. اقتصاد دانش در دوران حاضر مثل ماشین بخار است در آن زمان! مدام بگویید یک عده بیکار شدند خب یک عده بیکار می شوند و مسلم است وقتی تکنولوژی بیاید بیکار میشوند. جلوی پیشرفت تکنولوژی را میخواهید بگیرید؟ کارگران و فعالان کارگری باید به دولت بگویند که هم باید زیربنای اقتصاد دانش را داشته باشند و هم ما را آموزش دهید و بازخرید نمیتوانید بکنید ما را بدون اینکه آموزش داده باشید و این وظیفه صاحب کارخانه نیست، وظیفه دولت است.
تجربه مادر صنعت کنتورسازی هوشمند که در ایران راه افتاد نتوانست جوابگو باشد به دلیل تحریمها و مشکلات دیگر. این کنتور تا ٣۰ درصد پرتی آب را میگرفت و از فاصله دور هم قطع میشد مثلا اگر کسی مسافرت طولانی بود یا قبض خود را به موقع پرداخت نمیکرد و به لحاظ عدالت اجتماعی و جلوگیری از اجحاف هزینه استفاده از آب تقسیم عادلانه ای هم بود. آب در ساختمان های مسکونی در ایران مشاع است، و با نصب کنتور هوشمند آب در ساختمانها سهم هرکسی را مشخص میکند. کسی که یک نفر است به اندازه یک نفر خودش باید قبض آب بدهد، کسی هم که ۴ نفر است به همان میزان. ما دیدیم که علاوه بر اینکه اشتغال ما را بالا برد. در بازار جهانی و درکشورهای آسیای میانه و در سوریه قبل از شروع بحران جنگ داخلی در مناقصه بین شرکت های آن کشورها و در برابر شرکت چینی و شرکت روسی واقعا ًحرفی برای گفتن نداشتند و رفتند. چینی ها تماس گرفتند که ما این تکنولوژی را برای شما ارزان سازی می کنیم که صاحبان کارخانه سازنده کنتور هوشمند قبول نکردند اما حالا میگویند ایکاش قبول میکردند! اقتصاد دانش بنیان که همه اش نرم افزار نیست و البته آن هم هست و الآن بالاترین آمار بیکاری را در مهندسان کامپیوتر داریم. شرکتهای صدور مهندسی، صدور نرم افزار به طور ضعیف در ایران هستند ولی اینها اگر حمایت شوند، اشتغال و درآمدزایی ایجاد میکنند چون نیروی کار وسیعی دارد. نیروهای کارگری قدیمی و کمتر آموزش دیده بزودی کنار میروند و بازنشسته میشوند و عموماً تحصیلکرده میآیند. تفکری که نمیتواند استراتژی بدهد و تا نوک دماغش را میبیند از هر تغییر و تحولی که روبه آینده هست هراسان است. این توصیفهایی است که مارکس از ویژگیها و روحیات خرده بورژوایی میکند. مارکس میگوید اگر رشد نیروهای مولده اتفاق بیفتد به آینده میرسید نه برعکسش و این رشد باید سازماندهی شود. شرکتهای موفق در خارج چگونه به کادرها و نیروی کار خود آموزش میدهند؟ کارگران متخصص پیوسته و پیوسته کلاس میروند، پیوسته و پیوسته اشتراک دانش از سراسر جهان با این شرکت ها صورت میگیرد. پیشرفته ترین استادها را میآورند که در علم سازمان و بازاریابی و ... به آنان درس بدهند. هیچ دانشی نیست که تولید نشود و به اینها داده نشود این است که جهانی شده اند و با زبدگی عمل میکند. شما هم وقتی منافع طبقه کارگر را میخواهید پی بگیرید باید بیشترین دانش جهانی را پیوسته و پیوسته حمل کنید. در غیر اینصورت این نگاه با عقب ماندگی و تقویت رانت همراستا است و همین نوع تفکر شوروی را نابود کرد. مالکیت دولتی که مالکیت اجتماعی نمیشود و موجب فروپاشی و جلوی سوسیالیسم یعنی مالکیت و مدیریت عمومی و آیا مدل شوروی گویای استقرار این سیستم بود؟ خود مارکس میگوید برای رسیدن به آن جامعه آرمانی باید پراکسیس کنیم و نباید جهش کرد و او یک تاریخ مشخصی رابرای رسیدن به آن جامعه نمیگوید. ملت بزرگی به نام چین و ویتنام در عمل رسیده اند به اینکه رشد نیروهای مولد با الغای مالکیت حداقل در این برهه تاریخی ممکن نیست و سوسیالیسم دولتی مانع رشد نیروهای مولده است.تاریخ شوروی نشان میدهد که وقتی الغای مالکیت صورت بگیرد و مالکیت دولتی شود. در اصل نظر مارکس این نبود چرا که مانع رشد نیروهای مولده و رسیدن به جامعه فراوانی می شود!! دولتی کردن اقتصاد یعنی اینکه یک عده آن بالا بنشینند به نام طبقه کارگر و امتحان ماتریالیسم تاریخی بگیرند! و با روش استالینی حزب کمونیست را تشکیل دهند و اینها هم جامعه را اداره کنند. به نظر میآید ذهن بخشی از مدافعان این نظریه این است که ما چه وقت قدرت مطلقی را به دست می آوریم! و اینجا بحث قدرت است و اینطور نیست که همه شیفته پول باشند برخی همان قدر به قول مارکس در مورد قدرت گرفتن از خودبیگانه اند. برخی در مقابل خدا از خودبیگانه اند،عیب جامعه سرمایه داری این است که اساسش این است که انسان ها در مقابل پول از خود بیگانه شده اند ولی بقیه صور از خودبیگانکی نیز هست. آن مدل سوسیالیسم دولتی متوجه نشد که عدم رشد نیروهای مولده سبب خواهد شد که آن بنای فداکارانه عظیم ملت شوروی که ایجاد کردند فروخواهد پاشید. چینی ها عاقلتر بودند و تنوع را از اول میدانستند و تعجیل را جایز نمیدانستند در عین اینکه عقب مانده تر بودند اما می خواستند با آرامش جلو بروند. اساس رشد نیروهای مولد این است که نوآوری می شود بعنوان رکن و مبنای اصلی بقای اقتصاد. چون سرمایه به اجبار جهانی شده است و به اجبار رقابت جهانی، نوآوری را به شدت در دستور کار قرار داده است و برای این دلیل است که اقتصاد دانش و نوآوری پیشران اقتصاد شده است نه صنعتی شدن، تولید فقط کارخانه زدن نیست بلکه باید نوآوری کنید. در دوران کنونی بخش پیشران اقتصاد شده است دانش و این یک واقعیت تاریخی است که در اثر انقلابات تاریخی که قبلاً هم پیش بینی شده است رخ داده است. مارکس با پدیده کامپیوتر و اتوماسیون هوشمند در تولید آشنا نبود و آن راندیده بود پتروشیمی را ندیده بود! چه برسد به کامپیوتر. این انقلابی که صورت می گیرد، سازمان تولید را عوض کرده است و سازمان تولید که عوض میشود آرایش طبقاتی قبلی تضعیف و آرایش دیگری مطرح میشود. برخی هنوز هم میگویند که بخش خدمات غیرمولد است و چرا در جهان سوم توسعه پیدا کرده است؟ طبقه کارگر در اروپا جنگید برای اینکه آموزش ابتدایی عمومی شود، برای اینکه مسکن برای همه باشد، برای اینکه بهداشت برای همه باشد. البته اول صنعتی شد و بعد طبقه کارگر هم شکل گرفت و این مطالبات را هم خواست و وقتی کشورهای جهان سوم هم این را در دستور کار قرار دادند که آموزش ابتدایی و بهداشت عمومی باید باشد، رشد جمعیت به همین خاطر به بکباره زیاد شد بدون اینکه سواد کافی داشته باشند نیروهای مولده را رشد بدهند. اینکه تحصیلات ابتدایی داشته باشند، مدرسه بروند، بهداشت داشته باشند بخش خدمات را فربه کرد، آیا بد است؟ نمی توانید بگویید بد است. باید این مطالبات در دستور کار قرار میگرفت و در ایران مردم از دوره رضاشاه این را خواستند. این اولین دلیل دوم اینکه فکر میکنند هرچه از بورژوازی بیاید بد است، اقتصاد دانش بد است، جهانی شدن بد است. خب مابه ازای این چه چیزی خوب است؟ کارخانه های عقب مانده را نگاه داریم؟ اما ورشکست میشوند و کارگران بیکار میشوند اگر نوآوری نکنیم. به همین دلیل است که بخش خدمات میماند چون دولت از طبقاتی که به این مطالبات رسیده اند میترسد و جامعه به آن به طور روزمره نیاز دارد، باید پیش دکتر برود، فرزندان آنها باید معلم داشته باشند و نمی شود این نیازهای مسلم را از زندگی بیرون کرد. پس حجم بخش خدمات بیشتر میشود پس رشدخدمات توطئه سرمایه داری نیست. موانع دانش بنیان شدن اقتصاد ایران یکی دولت رانتی است که نمیگذارد رقابت ایجاد شود و دیگر تفکری که فکر میکند دولتی کردن خوب است و جناح های دیگر بورژوازی هم فکر می کند دولتی کردن هم خوب است! برای اینکه میخواهد رانت ببرند و در این آشفته گی های دستگاه ذهنی، شبه دولتی ظهور میکنند. مخالفان بورژوازی هم یک تکه از یک جمله مارکس را گرفته اند که دولتی کردن خوب است اما در این بین منافع شبه دولتی تامین میشود و با رانت، سرمایه ها و ثروت ها را از بین میبرند. این موانع دستگاهی_ذهنی کشور را به عقب ماندگی و همراستایی و همداستانی با دولت رانتی سوق می دهد و به قهقهرا میبرد و طبقه کارگر را نابود میکند، نخبگان در ایران بدجوری دچار فرقه بازی شده اند.
اینکه اقتصاد دانش باید پیشران توسعه باشد در تجربه جهانی دیده شده که اشتغال را زیاد میکند. نمونه اش چین است که ۶۵۰ میلیون نفر اشتغال ایجاد شده است. و کارگران در چین از زیر خط فقر بیرون آمده اند. و در هر کشوری که اشتغال کم میشود به خاطر کمبود دانش و رانتخواری های سکتاریستی گروههای مختلف در بالا و پایین است. درکشورهایی که به وفاق برای توسعه میرسند توسعه پیدا میکنند و آنجایی که جریانات نمیتوانند یک وفاق پایدار برای توسعه داشته باشند در بخشی رشد میکند و در بخشی رشد نمیکند ولی در مجموع ناچار است و صنعتی شدن را نمیتوانند نفی کنند. میتوان گفت امپریالیسم به خاطر منافع خودش نمیگذارد کشور من توسعه پیدا کند اما این دو را خلط کردن ساده اندیشی است. اقتصاد دانش راه زودتر صنعتی نوین شدن است و نمیتوان گفت صنعتی شدن با محوریت دانش بنیان بد است چون مبنای توسعه است. اینکه چگونه این کار را باید انجام داد باید زبدگی آن را پیدا کند و راهش این است که این نگاه توطئه آمیز را کنار بگذاریم.

منبع: کانال تلگرام نویسنده