از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : زنده یاد مجتبی یت جاودان باد! - شعله ای جاوید نامش در جهان باد!
وَه وَه!
چه زیبا!
به آن لحظه دل بستم
و دیری به تماشایتان نشستم
حتی وقتی که دیگر
تو به تهران رسیده بودی
من با تابلوی شما در دل می گشتم؛
از شهر های شلوغ بیزارم
پس بردمش به «چِمَه دُومَن» ۱
در کنار چشمه ی پر آب نهادم
از اندوه زمانه کمی رَستَم
پس دورخیز کردم
با زلالِ موسیقی آب
به تماشای دیدار خواهر و برادری نشستم.
باری، وقتی که زیبا دلیری کردی
دیدم که زلف دیدار
چون دریا، موج زنان است
و شور جهان در آن نهان، چنان
که در واژه نگنجد.
به سالیان دور دست رفتم:
ستارگان شیدایی
کاکل های پندار را می بافتند
و در موج خیز حادثه ها
به جستجوی انسان می شتافتند
و ما در گفتار دل بسته بودیم
به فردایی
که بهار را
به پیروان گندمزاران
می بخشید
و دیدم
که خورشید
بر لحظه ی دیدار شما غریب درخشید.
با شما بودم
و گوهستانی ترین ترانه ها را در دل سرودم
چنگ مزدکی نواختم
جهانی ساختم
و به ساخته ی خود دل باختم
وقتی که در آغوش هم بوسه باران گشتید؛
وقتی که اینک مظلومانه
دوباره در یاد یاران گشتید.
آری، کبوتری سپید را
در آسمان ییلاقی آبی
به پرواز در آوردم
و در دل
با وَشتَنِ واژه ها
گریستم
وقتی آن لحظه را با شمایان زیستم.
زنده یاد مجتبی یت جاودان باد!
شعله ای جاوید نامش در جهان باد!
۱ - چِمَه دُومَن(تالشی) = دامنه ای که چشمه سار است؛ و نام ییلاقی در شهرستان ماسال.
٨۱۵۶۷ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣۹۶
|