در عرصه ی دانش


اسماعیل خویی


• ما را ز فراز آمدنِ مرگ غمی نیست:
زیرا که به سرتاسرِ کیهان عدمی نیست.

اشکالِ دگر راست به بودن غمِ کمتر:
از شکلِ بشر دورشدن جای غمی نیست. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۴ مهر ۱٣۹۶ -  ۶ اکتبر ۲۰۱۷


 
ما را ز فراز آمدنِ مرگ غمی نیست:
زیرا که به سرتاسرِ کیهان عدمی نیست.
اشکالِ دگر راست به بودن غمِ کمتر:
از شکلِ بشر دورشدن جای غمی نیست.
چیزِ دگری می شوی،انسان که نباشی:
مرگ ار چه تو را هست،ولیکن،عدمی نیست.
تا زندگی یی هست،در آن بیش و کمی هست:
مرگ است که در گوهرِ آن بیش و کمی نیست.
بی زیر و بمی ویژگی ی نابِ سکوت است:
آواز نباشد که در آن زیر و بمی نیست.
مرگ است سم این جانور و زندگی آن را:
مرگ آورِ مُطلق به جهان هیچ سمی نیست.
در حسرتِ جاویدی از این دم مگذر: کآن
هم غیرِ دمی پشتِ دمی پشتِ دمی نیست.
وآن هم چو بپاید به ملالِ تو فزاید:
چندان که، سرانجام، بتَر زآن المی نیست.
قانونِ فرآورده ی خود را نشکاند:
این است که در ساحتِ کیهان ستمی نیست.
بر گُرگ چه گیریم،که درّد بره ای را:
این گرسنه را گلّه و دام وحَشَمی نیست.
با آز و نیازش، بشر آلود جهان را:
آن را که دلآگه شود این دردِ کمی نیست.
از چنبرِ امکانِ ستم وا رهد انسان:
او را هم از آن دم که دم وبازدمی نیست!
از بینشِ عرفانی و دینی چه زنی لاف؟
در عرصه ی دانش ،به جهان جامِ جمی نیست.
شایسته ی پندارِ خود،افزار به دست آر:
دریای گران جای سفر با بلمی نیست.
با کفش و عصا زآهن و با نقشه سفر کن:
دور است و دراز این ره و بی پیچ و خمی نیست.
وای تو، اگر بشکندت پای و بدانی
تا مقصدِ والای تو بیش از قدمی نیست.
تا چند قلم بشکنی،ای شیخِ دُژآیین!
آیا به کتابِ تو قسم بر قلمی نیست؟!


فروردین ۱۳۹۶،
بیدرکجای لندن