سخنی با جعفر بهکیش، و نامه فرودستانه ی او به آقای علیجانی - بهرام خراسانی

نظرات دیگران
  
    از : بهرام خراسانی

عنوان : آفتاب آمد دلیل آفتاب
آفتاب آمد دلیل آفتاب
با سلام و سپاس از همه دوستانی که بر نوشته من یادداشت گذاشته اند، چند نکته زیر را یادآوری میکنم:
۱) همانگونه که "یک چپ" به درستی نوشته است، مخاطب من بیش از همه نیروهای چپ بوده اند که "یا حمایت سد در سد میکنند و یا مخالفت سد در سد". اما از نگاه من این بدان معنا نیست که ما در هنگامه هایی، از دیگر نیروها و حتی جناحهایی از نظام دفاع نکنیم. اما شرط این پشتیبانی، آنست که آن نیروی اوپوزیسیون یا دولتی روشن سخن بگوید، و بتوانیم روند حرکت و جایگاه راستین آن را در جامعه بشناسیم و همسویی استراتژیک آن را با هدف خود سازگار ببینیم. از این رو، این نگارنده وظیفه سیاسی خود میدانم که از خاتمی، رفسنجانی، گرایش کارگزاران، گرایش روحانی و معاون او یعنی جهانگیری و بدنه غیر حکومتی جنبش سبز که آنها را بیشتر در گرایش تکنوکراسی میبینم، پشتیبانی کنم. حتی اگر از نگر فردی، من نظر و کردار شخصی هیچیک از آن آدمها را نپسندم و از آنها خوشم نیاید. من رفتار اینها و بخشی از اصولگرایان را که حرفشان با عملشانی یکی است، از نگر تاکتیکی همسو با روند بایسته تاریخ کنونی ایران و در ستیز ناگزیر "نهاد دولت" با "نهاد تئوکراسی" میدانم، شاید بی آنکه خود آنها نیت خیری داشته باشند. به همین سان، من نه امید چندانی به ملی مذهبیها دارم و نه به سخن آنها باور دارم. اصولگرایی که آشکارا به همه میگوید که به دموکراسی باور ندارد، بسی ارزشمندتر از یک ملی مذهبی است که خود را پیشتاز دموکراسی میداند اما به دلیل وابستگی منفعتی یا باورمندی خود، مذهبی را به دنباله ملی و اسلامی را به دنبال سوسیالیسم و سوسیال دموکراسی. ملی مذهبی، اگر هم مذهبی باشد، ملی نیست. من نمیدانم که آیا این دوستان درجایی به سود کیسیتی و چیستی کشور ایران و تاریخ و فرهنگ آن قلمی بر روی کاغذ چرخانده اند یانه؟ من برپایه تجربه شخصی و تاریخی، دریافته ام که این رفتار از سوی هر کس که باشد، یک مردم فریبی، کم فروشی، و فروش کالای تقلبی است. با پوزش از جناب چپ، باید بگویم که من حتی گردانندگان "نشریاتی مثل اندیشه پویا و مهرنامه" را یک آب شسته تر از این ملی مذهبیها میدانم. برداشت نادرست و فانتزی از دموکراسی که این روزها مد شده، شاید مرا به داوری کردن بیجا و چیزهایی از این دست متهم کنند. اما من بهتر میدانم که به جای گرفتاری در بند چیزهایی که از آنها سر درنمیآورم، سخنم را آشکار بگویم. دلیل این داوری خود را کمی پایینتر خواهم گفت.
۲) از ناسزاهای آموزشگونه خانم فریبا علیخانی یا شاید هم علیجانی که در بسته بندی به ظاهر مودبانه پیشکش کرده اند، سپاسگزارم. چنین مینماید که ایشان هنوز راه درازی درپیش دارند که بخواهند به من آموزش بدهند.
۳) از آقای مغیمی که بخشی از سخنان آقای رحمانی را از گویانیوز واگو کرده اند، سپاسگزارم. با این سخن که اگر چپها روی کار میآمدند بدتر از این هم میشد، شاید نشود مخالفت کرد. اما دو چیز هست که باید به آقای رحمانی یادآوری کنیم. یکی اینکه اگرچه شاید بخشی از چپها کم دانش بودند، اما نه دروغگو بودند و نه بی ریشه. اگر امروز جامعه ایران از نگر ادبیات و روزنامه نگاری و مدرنیسم در منطقه خاورمیانه یک سر و گردن از دیگران بلندتر هستند، این را وامدار دو گروه هستند. یکی کمونیستها و چپها، و دیگری تکنوکراسی و دیوانسالاری مدرن قاجاری و پهلوی. اگر جز این بود، اکنون آقای رحمانی و هم اندیشان او نیز آشکارا به زبان ابوبکر بغدادی و یا در بهترین حالت به زبان سید جمال افغانی سخن میگفتند. دیگر آنکه فرمایش ایشان درباره چپها چنانچه به قدرت میرسیدند، به فرهنگ خود ایشان، قصاص قبل از جنایت است. ایشان بهتر است فعلاً پاسخگوی دسته گلهای نظام اسلامی و دینی ۴۰ سال گذشته خود باشد که که هر روز آقای رحمانی آن را با واژگان بی معنای راست افراطی، چپ میانه .... و مانند آن ردیف میکنند. اینکه آقای رحمانی یا آقای علیجانی چندی هم در زندان همین رژیم بوده اند، از گناه آنها نمیکاهد، بلکه بر آن میافزاید.
۴) آقای دبیری گویا چنین پنداشته اند که من خودم را "به میان پیغام رسانی آقایان جعفر بهکیش و علیجانی" انداخته ام تا ..... دوست گرامی، به آنچه در آنجا نوشته ام بسیار پایبندم اما در اینجا جای پرداختن به آن نیست. من پیشتر هم در همین سایت درباره آقای علیجانی نوشته ام،* که اگر نیز بود میتوانید آن را بخواند. اما آنچه من از فدائیان آن سالها دیدم، این بود که آنها متحد خود را نه در میان چپهای سیاستورز، که از میان مجاهدین اسلحه پرست جستجو میکردند.
۵) آقای مسعود معمار، نوشته اند: "آقای بهرام خراسانی شما علیجانی و ملی مذهبی ها را بعنوان یک خطر ارزیابی میکنید و میگوئید : « آنها در خواب آلودگی و چند دستگی نیروهای چپ و سکولار ملی، با وام گرفتن واژگان سوسیال دموکراسی از نیروهای چپ و ملی و چسباندن یک پسوند "اسلامی" به آن و ترفندهایی از این دست، درپی باز آفرینی یک جمهوری اسلامی دیگر و شاید بازآفرینی همان رویداد سال ۱۳۶۷ هستند.». دوست گرامی، من نه آقای علیجانی و ملی مذهبی ها را یک خطر میبینم و نه یک دشمن. شاید هم روز بتوانیم باهم همکاری هم داشته باشیم. دشمن اصلی ما نادانی، تعصب، و شتابزدگی در باره دیگران است. اما بخش دوم نوشته خود را درست میدانم و به آن باور دارم. اگر بخواهید دلیل آن را بدانید، بهتر است تاریخ دست کم ۵۰ سال گذشته را به همراه سخنان تقی رحمانی یک بار دیگر مرور بفرمایید و دریابید که "آفتاب آمد دلیل آفتاب".
پیروز باشیم
بهرام خراسانی
۲۵ شهرویور ۱۳۹۶
*-http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=۵۸۷۰۱
٨۱۲۲۷ - تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱٣۹۶       

    از : masoud memar

عنوان : حضور جناب مغیمی
جناب مغیمی این کفته تقی رحمانی به برداشت نیازی ندارد او واقعیت آن دوران را بازگو کرده است شما به ترور احمد کسروی رجوع کنید که حتی جامعه فرهنگی سکوت کرد به ترور شریف واقفی بخاطر اختلاف در ایدئولژی رجوع کنید شما به سفره های مجزا در زندانها و خانه ها رجوع کنید اصولأ جوانانی که به مارکسیسم میگرویدند در خوشبینانه ترین حالت ٫ کسانی که به خدا معتقد بودند را افرادی جاهل و عقب مانده فکری تصور میکردند حال اگر این خداشناس جراح مغز یا استاد دانشگاه میبود یا دستآورهای اجتماعی و علمی داشت. معیار خودی و غیرخودی بر پایه اعتقاد مذهبی و غیر مذهبی عمل میکرد اگر این روند در بستری که امکان دیالوگ مهیا نبود ادامه میافت لاجرم در درازمدت دوقطبی مذهبی و غیرمذهبی به تقابل فیزیکی یا بنوعی به جنگ داخلی میانجامید اما نگرش امثال شریعتی یا گلسرخی مانع از روند بسوی تقابل دو قطب عمل میکرد. برخی صفت سکولار را به نیروهای غیرمذهبی قبل از انقلاب اطلاق میکنند که در مجموع با نگرش آنزمانی آنها کاملأ بیگانه بود یا دقیقأ مخالف آن عمل میکرد و اولین معیار آگاهی دادن و مبارزه حوزه اعتقادات و باورهائی بود که میبایست جزو حریم خصوصی فرد محسوب میشد اما ورود به حریم خصوصی در صدر همه چیز بود و حرف اول را میزد. نگرش غالب امروز در جامعه غیر از افراطیون مذهبی و اسلام ستیزان ٫ معیار خودی و غیرخودی صرفأ بر پایه اعتقادات مذهبی و غیرمذهبی عمل نمیکند بلکه برنامه و خواسته های اجتماعی و اهداف سیاسی.
٨۱۲۱٣ - تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱٣۹۶       

    از : masoud memar

عنوان : پرسشی از آقای بهرام خراسانی
آقای بهرام خراسانی شما علیجانی و ملی مذهبی ها را بعنوان یک خطر ارزیابی میکنید و میگوئید : « آنها در خواب آلودگی و چند دستگی نیروهای چپ و سکولار ملی، با وام گرفتن واژگان سوسیال دموکراسی از نیروهای چپ و ملی و چسباندن یک پسوند "اسلامی" به آن و ترفندهایی از این دست، درپی باز آفرینی یک جمهوری اسلامی دیگر و شاید بازآفرینی همان رویداد سال ۱۳۶۷ هستند.»
بدون آنکه دلایل خود را بیان کنید لابد خواست سرنگونی کفایت میکند تا هر کس که بدون سرنگونی فعالیت میکند را بعنوان یک مانع برای دستیابی به خواست خود بدانید و خطرش را حتی از حکومت کنونی فاجعه بارتر بخوانید و گفتمان آنها را ترفند قلمداد کنید. تاریخ ایران پر است از این به اصطلاح مبارزات سیاسی ٫ یادتان باشد پس از دوم خرداد، رجوی در یکی از نشست‌های اشرف، یک طناب به دور گردن خود می‌پیچد و با حالتی شوکه می‌گوید: «خاتمی می‌خواهد با شعارهای خودمان ما را خفه کند. آمده و با لبخند حرف از حقوق بشر می‌زند.» رجوی از انتخاب ۷۶ به عنوان «فتنه خاتمی» یاد می‌کند و می‌گوید این اتفاق کار ما را ۲۰ سال عقب انداخت و وظیفه ما اینست که دولت خاتمی را وادار به خشونت کنیم ». بیست سال گذشت و مریم رئیس جمهور نشد اما لقب فتنه برای خاتمی و همفکران او مثل موسوی و کروبی وغیره از مجاهدین به ولایتمداران به ارث رسید.
شما میگوئید : « این "دوستان فدایی" در سالهای انقلاب آنچنان جایگاهی در جامعه داشتند که اگر به دانش سیاست و سیاست ورزی نیز آشنا بودند، میتوانستند کارهایی بزرگ بکنند و نگذارند کشور به چنین سرنوشتی دچار شوند. اما آن بی دانشی و باز گذاشتن راه اندیشه های نادرست از همان آغاز دهه ی ۱۳۵۰ و ستیز با نیروهای باتجربه چپ، کار را به اینجا رسانده است.»
اینکه شما اپوزسیون را نیز در سرنوشت کشور سهیم میدانید و باری از مسئولیت تاریخی را بدوشش میگذارید جای قدردانی دارد اما شما نمیگوئید آن کار بزرگی که میتوانستند بکنند و نکردند تا سرنوشت کشور طور دیگری رقم بخورد چیست و چه بود. آن نیروی با تجربه چپ کدام بود که بدان پشت کردند ؟ آن چپ با تجربه چکار میکرد که پشت کنندگان به آنها نکردند ؟
٨۱۲۱۲ - تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱٣۹۶       

    از : هومن دبیری

عنوان : ضّد و نقیض
آقای بهرام خراسانی به میان پیغام رسانی آقایان جعفر بهکیش و علیجانی در اخبار روز امده تا بگوید :« این دوستان فدایی" در سالهای انقلاب آنچنان جایگاهی در جامعه داشتند که اگر به دانش سیاست و سیاست ورزی نیز آشنا بودند، میتوانستند کارهایی بزرگ بکنند و نگذارند کشور به چنین سرنوشتی دچار شوند. اما آن بی دانشی و باز گذاشتن راه اندیشه های نادرست از همان آغاز دهه ی ۱۳۵۰ و ستیز با نیروهای باتجربه چپ، کار را به اینجا رسانده است.»
۱.آری فدائیان بزرگترین جریان چپ در سالهای انقلاب بودند.
۲. جایگاه فدائیان در جامعه ی بعداز انقلاب بخاطر همان تلاش های راهیان جنبش فدائی در دهه ۵۰ بود.
۳. بزعم آقای بهرام خراسانی فدائیان بعداز انقلاب « به دانش سیاست و سیاست ورزی آشنا نبودند وگرنه می توانستند کار های بزرگی بکنندو نگذارند کشور به چنین سرنوشتی دچار شود »
۴. آقای خراسانی در مورد فدائیان قبل از انقلاب نیز همین را می گوید: « «بی دانشی و باز گذاشتن راه اندیشه های نادرست از همان آغاز دهه ۱۳۵۰ وستیز با نیروهای با تجربه چپ ..»
۵. حلقه گمشده این است که چه بر سر «نیروهای با تجربه چپ» قبل از انقلاب آمد؟ چرا آنها نتوانستند «کارهای بزرگی بکنند و نگذارند کشور به چنین سرنوشتی دچار شود» ؟

۶. بنده فکر می کنم حکومت اسلامی چنان هیولائی و عفریت مرگباری بود که با این نوع بازی باکلمات قابل توضیف نیست و خود را در برابر تمام کسانی که بزرگوارانه به جلادان نه گفتند و از جان گذشتند بسیار بسیار ناچیز احساس می کنم.
یاد همشان جاودان باد
٨۱۱۵۰ - تاریخ انتشار : ۲۱ شهريور ۱٣۹۶       

    از : مغیمی

عنوان : نظر زیر متعلق به تقی رحمانی است. بخوانید و خود قضاوت کنید!
"...شریعتی و بازرگان در دوره دلبری ایدولوژی روی عنصر دین دست گذاشتند تا نگاه ایدولوژی از دین تدارک ببینند و در برابر ایده رقیب تاب بیاورند... در صورت عدم خلق نگاه مبتنی برعقیده و ایدولوژی برای نسل آن دوره، تمام نیرو‌ها به سمت مارکسیست می‌رفت و ایران با حرکت به سوی دو گزینه سنت مذهبی متحجر و جریان چپ بی ریشه اگر چه جان بر کف، به دلیل عدم نفوذ مردمی این جریان چپ در جامعه، قطبی می‌شد که نتیجه‌اش از امروز فاجعه بارتر بود...."
منبع گویا نیوز
٨۱۱۴۷ - تاریخ انتشار : ۲۱ شهريور ۱٣۹۶       

    از : فریبا علیخانی

عنوان : انسانی
آقای خراسانی گرامی؛ آنکه با زبانی انسانی و از سر درد سخن میگوید، زبون نیست. زبون مائیم که برای ساختن دنیائی مهربانتر، مهربانی و انسانی سخن گفتن را فراموش کرده ایم. آنکه انسانی می اندیشد و انسانی سخن می گوید به فرادستی و فرودستی نمی اندیشد.
با آنکه با تحلیل شما از گذشته و حال و آینده ی جامعه ایران و نیروهای سیاسی هم نظر نیستم، هیچ نمی گویم تا که نوشته ام چون شما درگیر غبار سیاست تفرقه نگردد.
٨۱۱۴٣ - تاریخ انتشار : ۲۱ شهريور ۱٣۹۶       

    از : یک چپ

عنوان : چپ باید از لاک انفعال بیرون بیاید وبا پرچم خود و بزبان خود به میان مردم برود!
بنظر من مخاطب این یادداشت در اصل همه چپ ها باید باشند.
بعد از دوم خرداد چپ ها یا به مخالفت صد در صد یا حمایت صد در صد از نمایندگان جریان مدعی اصلاح طلبی (که شامل نیروهایی که خود را ملی مذهبی می نامند هم می شود) پرداختند، حمایتی که حتی شامل حال فردی از اردوی راست یعنی روحانی هم شده. این رویکردها باعث شد که صدای چپ در هر دو طیف از سوی مردم شنیده نشود و اصلاح طلبان در مقام مرجع در جامعه جا خوش کنند. اگر چپ با پیگیری بی وقفه مطالبات زحمتکشان (اکثریت جامعه) و رصد کردن تحولات داخل کشور سازشکاری های جریان مدعی اصلاح طلبی را افشا می کرد و نسبت به عواقب مخرب سیاست های مماشات طلبانه و تسلیم جویانه آن جریان در عرصه داخلی و خارجی هشدار می داد، امروز وضع اینگونه نمی بود.
چپ باید بعنوان یک جبهه در مقام دفاع (در کنار نقد خلاقانه و صادقانه) از گذشته همه جریانات واقعی خود دفاع کند و اجازه ندهد که اصلاح طلبان اینچنین گسترده دست به تحریف تاریخ بزنند. تا جایی که از ابراهیم یزدی ها و حجاریان ها "قهرمان" سازی کنند. نباید از کنار تلاش مداوم این جریان در نشریاتی مثل اندیشه نو و مهرنامه و ... (در هماهنگی کامل با رسانه های ولایی) برای تخریب چپ منفعلانه عبور کرد. باید با ارائه مدرک و فاکت های بیشماری که خوشبختانه در دست هست (مثل همکاری روحانیت و مدعیان ملی گرایی با کودتا ۲۸ مرداد یا همکاری یزدی با سیا و ...) ماسک از چهره دغلکارانی که مشغول به امازاده سازی برای خود و پنجه کشیدن به صورت چپ هستند، برچید!
چنین باد!
٨۱۱۴۱ - تاریخ انتشار : ۲۱ شهريور ۱٣۹۶