نگاهی به خیزش مردم بانه


هادی صوفی زاده


• از بدو تظاهراتهای سقوط رژیم شاه، تظاهرات مردم بانه در ۱۳۷۷ برای حمایت از آقای عبدالله اوجالان، خیزش اخیر از همه معنادارتر بود. نقش سوسیال میدیا مهم بود و رژیم سیستم اینترنت کردستان را قطع کرده بود. خیزش اخیر نشان داد که آستانه صبر مردم حدودی دارد و با خشم خود اعتبار لرزان حکومت را نزد مردم جهان متزلزل تر می کند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۹ شهريور ۱٣۹۶ -  ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۷


تقریبا ٢٠ سال است از ایران گریختهام و در یکی از کشورهای امن و آرام اروپا زندگی می کنم. در این مدت دو سال بطور مداوم به روانشناس مراجعه کرده، با این وجود از کابوس رهایی نمی یابم. در این مدت طولانی بیش از دوهزار بار (بدون اغراق) کابوس دیدهام، که سراغم می آیند، زانوهایم همراهم نمی آیند، تکان میخورم، از خواب می پرم، آهی میکشم و با خود میگویم آخی که خواب بود. وصیتم این است اگر مرگ زوردرس سراغم آمد بدانید که نتیجه وارد شدن شوک و وحشتی است که وجودم را فرا گرفته است و رهایم نمی کند. بدون تردید این وضعیت حال و روز بسیاری از مردم ماست که زیر یوغ حاکمیت اسلامی بسر می برند.

ابتدا سلام و درود خود را تقدیم مردم با شهامتی می نمایم که مقابل حاکمیت زورگو ایستادند و حیثیت نبوده آن رژیم را زیر پا نهادند. اما هرچند تا این لحظه جامعه ما به رویارویی و حماسه خود می بالند و بحث داغ جامعه ماست اما من شدیدا نگران وضعیت آن عده هستم که بازداشت و گرفتار آمده و متعاقبا سرنوشت ما را خواهند داشت.
خیزش مردم بانه تنها یک خیزش عادی نبوده بلکه بار معنایی زیادی دارد. بانه شهری آشنا برای مردمان همه نقاط ایران است. قیام مردم بانه بمعنی شکست سیاست امنیتی ـ سیاسی ویژهای که رژیم درچند دهه گذشته اعمال نموده است می باشد.

در سالهای اخیر بانه سر زبانها بوده است اما از نوع منفی اش. شهری که از قدیم کانون تفکرات ملی و کوردایتی بود در چند سال اخیر از مسیر خود لغزیده، به عبارتی دیگر حساب شده منحرفش کرده بودند. این شهر از همه جهات نسبت به دیگر شهرهای کوردستان عقب مانده بود، بلحاظ فرهنگی درجا میزد و تنها بلحاظ اقتصآدی سر زبانها بود.

موقعیت جغرافیایی و مراودات بانه با شهر سلیمانیه بعنوان پایتخت فرهنگی کوردستان عراق، ارتباط با سنندج همچون مرکز اداری و فرهنگی استان، و تهران بجهت بازرگانی و تحصیل وجه ویژهای به بانه بخشیده بود و تا اندازهای تمایزاتی با دیگر شهرهای کوردستان داشت. رژیم نیز بنابه ویژگیهای آن شهر برنامه ریزی می کرد. برای نمونه نهادهای امنیتی در مریوان از تضادهای معمولی دو تیره سورانی و اورامی بنفع خود استفاده میکرد، در مناطق اورامانات از تضاد میان جاف و اورامی، در کرماشان شیعه و سنی، در سنندج شهری و روستایی، در سقز ترویج اعتیاد و آسیب رسانی اجتماعی، در مهاباد به بن بست کشاندن آن شهر و کنترل جمعیت، در اورمیه کورد و تورک؛ اما در بانه رعب وحشت و سرکوب شدید. تفاوت در رفتار حاکمیت از آنجا قابل تشخیص بود که برای نمونه در همان سالها یکبار پایم به دادسرای شهر مهاباد باز شد. برایم بسیار جای تعجب بود که مردم در دادسرای مهاباد به آسانی با قاضی، دادیار و نگاهبانان سخن می گفتند و حتی لجالت و پرخاشگری میکردند، مواردی که در دادسرای بانه بسیار هزینهبردار بود.

بانه خارج از تاثیرپذیری و تاثیرگذاری بر کورستان عراق، در چند سال گذشته تاثیرپذیری و تاثیرگذاری زیادی بر کوردستان ترکیه داشته و گذاشته است. کم نیستند جوانان بانهای که در صفوف حزب کارگران کوردستان ترکیه مبازره می کنند. مردم این شهر پوشش لباس کوردی و اصالت زبان کوردی بعنوان نماد هویت ملی خود را حفظ کردهاند و کمتر تحت تاثیر فرهنگ مرکز قرار گرفتهاند. در دهه شصت هجری برای مدتی برخی جریانات چپ نظیر فدائیان اکثریت و حزب توده حضور داشتند اما اغلب طرفداران آن به دامن ناسیونالیسم کوردی بازگشته و ممکن است کسانی باشند که کماکان برخلاف جریان آب شنا می کنند.

تا اواخر دهه شصت هجری نشاط اجتماعی، یکرنگی و همدلی میان مردم زیاد بود. فقر بود اما کمک به فقرا هم زیاد بود. اما بعد از آزادی کوردستان عراق، رژیم برنامههای خشنی برای تسلط بر اوضاع پیاده و نبض جامعه را در دست گرفت. از آن دوره ببعد دهها و صدها جوان بخاطر گرایشات ملی، فعالیتهای سیاسی و حزبی دستگیر، تبعید و یا راه تبعید اجباری را برگزدیند. میانه سالهای ١٣٧٤ تا ١٣٧٦ بیش از چهارصد نفر از مردم تهیدست بانه که از طریق مرزها امرار معاش می کردند روی مین رفتند و یا هدف شلیک سربازان نظآم قرار گرفتند. در دهه هفتاد هجری بانه مرعوب و بی رمق شد. فقر شدید بر بانه تحمیل و فضای سیاسی هم به حداقل رسید.

بدنبال روی کار آمدن دولت خاتمی جنب و جوش سیاسی ـ فرهنگی آغاز شد و برخی شهرهای کوردستان نیز در این دایره قرار گرفتند اما بانه کماکان بی رمق ماند. افرادی که تحت تاثیر اصلاح طلبی مرکز قرار گرفتند از انگشتان دست تجاوز نمی کردند. نهادهای مدنی و زیست محیطی و از این قبیل وجود نداشت.
در همان ایام دو موضوع در بانه اتفاق افتاد. اولی ایجاد بازار پیلهوری و دوم تظاهرات مردم برای حمایت از آقای عبدالله اوجالان و ابراز خشم از دولت ترکیه.
بازارچه پیلهوری در سالهای گذشته در بلوچستان تجربه گردیده بود و دولت موفقیتهایی از آن بدست آورده بود. دورانی بلوچستان قطب اقتصادی ایران محسوب میشد. آن منطقه مسیر ترانزیت کالاهای چینی، هندی و پاکستانی و دیگر کشورهای شرق آسیا به مرکز ایران بود. رژیم ایران با گشایش بازارچههای مرزی بازار آن منطقه را کنترل و فقر شدید بر مردمان آن منطقه تحمیل نمود. بگونهای که امروزه بلوچستان فقیرتر از کوردستان است. همین سیاست در کوردستان نیز اجرا شد و دولت با افتتاح بازارچههای مرزی دست در گلوی مردم نهاد و خارج از توزیع فقر با استفاده از بهانه ترددهای مرزی مردم را وابسته به خود نمود. از این ببعد مردم ما از موضوعات سیاسی دور و حتی در بسیاری مواقع که شهرهای دیگر سر به شورش گذاشتند بانه آرام بود.

بازارچهها برای درصد بسیاری کمی بویژه کسانیکه با نهادهای دولتی و امنیتی همکاری می کردند نان آور بود، اما به قیمت فشار بر اکثر جامعه و ایجاد شکاف اجتماعی ـ اقتصادی. صنعت توریسم که در جهان به رشد فرهنگی می انجامد در بانه نتیجه عکس داد. حجم مسافرت بیش از حد مردمان نقاط دور و نزدیک ایران به بانه فرهنگ سازی نکرد و آسیبهای اجتماعی با خود آورد. تا آن سالها در بانه از اعتیاد و مواد مخدر خبری نبود اما بعداز آن توزیع مواد مخدر همهگیر شد. در ضمن توریستهای ایرانی پاساژهای آن شهر را نماد رونق اقتصادی بانه میدانستند، ناآگاه از فقر شدیدی که زیر پوست شهر نهفته بود و اینکه پاساژها با خون کولبران به کالاهای لوکس مزین گشته است.

نکته اصلی اینکه، بازارهای مرزی جنبه سیاسی دارند و با تحولات آنسوی مرز مرتبط است بنابراین با نگرش سیاست رژیم به کوردستان عراق شرایط بازارچهها نیز تغییر میکند. همزمان با تحریم اقتصادی دولت مرکزی عراق علیه کوردستان، رژیم ایران نیز برای فشار به آن اقلیم صادرات بسیاری از کالاهایی مورد نیاز را ممنوع کرد و این مسئله فرصتی برای کولبران فراهم نموده تا همان کالاها را از مناطق صعب العبور به آنسوی مرز حمل و از آنطرف هم برخی کالاها را وارد نمایند.
البته این تنها یک بعد قضیه است و سیاسهای کلان رژیم در کوردستان بسیار عمیقتر از آن هست که تنها به مرز بستگی داشته باشد. یکی از سیاستهای رژیم ناچار نمودن مردم به کوچ اجباری به مناطق مرکزی ایران است تا از این طریق در بافت دموگرافی وجمعیتی کوردستان تغییر ایجاد کند. طبق آمار رشد جمعیت استان کوردستان منفی بوده و هم اینک از جمعیت ٧ میلیونی کوردستان قریب دومیلیون جویای کار در مناطق مرکزی ایران سرگردانند. این جمعیت جویای کار به مرور زمان هویت ملی خود را از دست داده و در جامعه مرکزی ایران ذوب میشوند و بعدا منورالفکران ایرانی!! آنرا بنام درهم تنیدگی جامعه ایران اعلام میدارند. صد البته کشتار کولبران و کوچاندن مردم با فتوای مراجع دینی انجام و مجریان آن بر اساس آن فتاوی به روی مردم شلیک می کنند.
کوتاه سخن، از بدو تظاهراتهای سقوط رژیم شاه، تظاهرات مردم بانه در ١٣٧٧ برای حمایت از آقای عبدالله اوجالان، خیزش اخیر از همه معنادارتر بود. نقش سوسیال میدیا مهم بود و رژیم سیستم انترنت کوردستان را قطع کرده بود. خیزش اخیر نشان داد که آستانه صبر مردم حدودی دارد و با خشم خود اعتبار لرزان آنان را نزد مردم جهان متزلزل می کنند.